چت دانلود

www.enjil.me

حزقیال 1
1
نخستین رؤیای حزقیال نبی
(1‏:1‏-7‏:27)
تخت خدا
1‏-2در روز پنجم ماه چهارم از سال سی‌ام، که پنج سال از تبعیدِ یهویاکین پادشاه می‌گذشت، من حزقیال کاهن، پسر بوزی با سایر تبعیدشدگان یهودی در کنار رود خابور در بابل زندگی می‌کردم. در همان روز ناگهان آسمان باز شد و خدا رؤیاهایی را به من نشان داد. 3در آنجا، در کنار رود خابور، واقع در بابل، وقتی خداوند با من حرف زد نیروی او را در وجود خود احساس كردم.
4به بالا نگاه کردم و دیدم که توفانی از طرف شمال می‌آمد. پیشاپیش آن، ابر بزرگی حرکت می‌کرد و هاله‌ای از نور دور آن بود. در وسط آن یک شیء برنزی، روشن و تابان بود. 5در وسط ابر چهار موجود زنده را دیدم که به انسان شباهت داشتند، 6امّا هر کدام از آنها دارای چهار صورت و چهار بال بود. 7پاهایشان راست و کف پایشان به سُم گوساله شباهت داشت و مثل یک شیء برنزی، صیقلی و برّاق بود. 8در زیر بالهای خود دستهایی شبیه دست انسان داشتند. 9نوک بالهای آن چهار جانور با یکدیگر تماس داشت و بدون اینکه بچرخند، مستقیماً پرواز می‌کردند.
10هریک از آنها چهار روی مختلف داشت: در جلو چهرهٔ انسان، در طرف راست شکل شیر، در طرف چپ شکل گاو و در عقب شکل عقاب. 11هر کدام دو جفت بال داشت. یک جفت آن باز بود و نوک آنها با دو بال جانور پهلویش تماس داشت. جفت دیگر بدنشان را می‌پوشاند. 12آنها مستقیماً حرکت می‌کردند و هر جایی که دلشان می‌خواست می‌رفتند، بدون اینکه بچرخند.
13در بین این موجودات چیزی چون مشعلی فروزان بود که دایماً در حال حرکت بود. آتش شعله‌ور می‌شد و از آن برق می‌جهید. 14این موجودات با سرعت برق جلو و عقب می‌رفتند.
15در همان حالی که متوجّه آن چهار موجود زنده بودم، چهار چرخ بر زمین و پهلوی هریک از آن موجودات دیدم. 16چرخها همه یکسان و مثل زِبَرجد، برّاق بودند. در وسط هر چرخ یک چرخ دیگر قرار داشت. 17به این ترتیب به هر طرف که می‌خواستند، می‌توانستند حرکت کنند بدون اینکه دور بزنند. 18حلقهٔ دور چرخها بلند و مهیب و پُر از چشم بود. 19هنگامی‌که موجودات زنده حرکت می‌کردند چرخها در کنارشان حرکت می‌کردند و هنگامی‌که موجودات زنده از روی زمین برمی‌خاستند، چرخها نیز برمی‌خاستند. 20هر کجا که روح می‌رفت، ایشان می‌رفتند و چرخها همراه ایشان بلند می‌شدند، زیرا روح آن موجودات زنده در چرخها بود. 21پس هرگاه موجودات حرکت می‌کردند یا می‌ایستادند یا به هوا برمی‌خاستند، چرخها نیز دقیقاً همان کار را می‌کردند.
22بالای سر موجودات زنده چیزی مانند گنبد درخشندهٔ بلورین بود. 23زیر گنبد، دو بال هر جانور طوری گسترده بود که به بالهای جانور پهلویش می‌رسید و دو بال دیگر بدن آنها را می‌پوشاند. 24من صدای بالهای آنها را هنگامی‌که پرواز می‌کردند، شنیدم که مانند صدای آبهای خروشان بود، مانند غریو سپاهی عظیم، مانند صدای خدای قادر مطلق. هنگامی‌که پرواز نمی‌کردند بالهایشان را جمع می‌کردند. 25امّا صدایی از فراز گنبدی که بالای سرشان بود، می‌آمد.
26بر گنبد بالای سرشان چیزی مانند تختی به رنگ یاقوت کبود دیده می‌شد. بر روی آن تخت موجودی نشسته بود که به انسان شباهت داشت. 27از کمر به بالا مثل برنز آتشین و شعله‌ور می‌درخشید. از کمر به پایین مانند شعلهٔ آتش می‌تابید و اطراف او با نور درخشنده‌ای روشن بود. 28درخشندگی پیرامون او مانند رنگین کمان در روز بارانی بود. این منظره، نور پرجلال حضور خداوند را نشان می‌داد.
خدا حزقیال را برای نبوّت می‌خواند
هنگامی‌که این را دیدم، با صورت به زمین افتادم و صدای کسی را شنیدم که سخن می‌گفت.
2
1او به من گفت: «ای انسان فانی، بر پاهای خود بایست تا با تو سخن گویم.» 2هنگامی‌که او با من حرف می‌زد، روح خدا بر من آمد و مرا از زمین بلند کرد و به سخن خود این چنین ادامه داد: 3«ای انسان فانی، من تو را نزد قوم اسرائیل می‌فرستم، نزد ملّتی که علیه من سرکشی کرده‌اند. آنان و نیاکانشان تا به امروز از من سرپیچی کرده‌اند. 4بازماندگان ایشان نیز گستاخ و سرسخت می‌باشند. من، تو را نزد ایشان می‌فرستم و تو به ایشان خواهی گفت: خداوند متعال چنین می‌فرماید: 5این قوم سرکش خواه بشنوند و خواه نشنوند، خواهند دانست که نبی‌ای در میان ایشان هست.
6«ای انسان فانی، از ایشان هراسان مشو و از سخنان ایشان ترسان مباش؛ گرچه خار و خاربن تو را در برگیرند و در میان کژدم‌ها زندگی کنی، از سخنان ایشان نترس و از چهره‌های ایشان نهراس، زیرا ایشان خاندان سرکشی هستند. 7تو کلام مرا به ایشان خواهی گفت، خواه بشنوند و خواه نشنوند، زیرا ایشان خاندان سرکشی هستند.
8«امّا تو، ای انسان فانی، به من گوش فرا ده. همچون این خاندان سرکش، سرکش نباش! دهان بگشای و آنچه را به تو می‌دهم، بخور.» 9آنگاه دستی را دیدم که به سوی من دراز شد و در آن طوماری بود. 10او طومار را گشود، در پشت و روی آن، سوگنامه، زاری و اندوه نوشته شده بود.
3
1خدا فرمود: «ای انسان فانی، این طومار را بخور و سپس نزد قوم اسرائیل برو و سخن بگو.»
2پس دهانم را باز کردم و او طومار را داد که بخورم. 3او گفت: «ای انسان فانی، طوماری را که به تو دادم بخور و شکم خود را از آن پُر کن.» آنگاه آن را خوردم و در دهانم مانند عسل شیرین بود.
4سپس خدا به من فرمود: «ای انسان فانی، نزد قوم اسرائیل برو و سخنان مرا دقیقاً به ایشان بگو. 5زیرا که نزد مردمی ‌با زبان ناشناخته و زبانی دشوار فرستاده نشده‌ای، بلکه نزد قوم اسرائیل. 6اگر تو را نزد مردمی ‌فرستاده بودم که فهمیدن زبان ایشان برای تو مشکل بود، آنها به تو گوش می‌دادند؛ 7امّا قوم اسرائیل به تو گوش نخواهند داد، زیرا ایشان نمی‌خواهند به من گوش کنند، چون همهٔ قوم اسرائیل سرسخت و سنگدل هستند. 8اکنون من تو را همچون ایشان سرسخت و خشن خواهم ساخت 9و مانند سنگ، محکم و همچون الماس، سخت می‌گردانم تا از این مردم سرکش نترسی.»
10خدا ادامه داده، گفت: «ای انسان فانی، با دقّت توجّه کن و آنچه را که به تو می‌گویم به‌خاطر بسپار. 11آنگاه به نزد مردم قوم خودت که در تبعید می‌باشند برو و آنچه را که من، خداوند متعال می‌گویم بگو؛ خواه بشنوند و خواه نشنوند.»
حزقیال در کنار رود خابور
12آنگاه روح خدا مرا برداشت و از پشت سر من غرّش عظیمی ‌برخاست که می‌گفت: «متبارک باد جلال خداوند در جایگاه ملکوتی او!» 13از به هم خوردن بالهای آن موجودات و چرخهای کنار آنها صدای بلندی چون صدای زلزله برمی‌خاست. 14قدرت خداوند با نیروی عظیمی‌ بر من آمد و روح او مرا برد. من احساس تلخی و خشم کردم. 15پس به تل ابیب، نزد تبعیدیانی که در کنار رود خابور ساکن بودند، رسیدم و در آنجا مدّت هفت روز حیرت زده نشستم.
خداوند حزقیال را به دیده‌بانی برمی‌گزیند
(حزقیال 33‏:1‏-9)
16در پایان روز هفتم خداوند به من فرمود: 17«ای انسان فانی، من تو را به دیده‌بانی قوم اسرائیل گماشته‌ام، هرگاه کلمه‌ای از دهان من شنیدی باید از طرف من به ایشان هشدار دهی. 18اگر اعلام کنم که شخص شریری خواهد مرد و تو هشدار مرا به او نرسانی و نگویی که از کارهای بد خود توبه کند، در آن صورت به‌خاطر گناه خود می‌میرد، ولی من تو را مسئول مرگ او خواهم دانست. 19هرگاه به شخص بدکاری هشدار بدهی و او باز هم توبه نکند و از گناه کردن دست نکشد، آنگاه او غرق در گناه می‌میرد، ولی تو از مرگ نجات می‌یابی.
20«اگر مرد درستکاری شروع به شرارت ورزیدن نماید و من او را در موقعیّت خطرناکی قرار دهم، او خواهد مُرد، اگر تو به او هشدار ندهی. او به‌خاطر گناهان خودش خواهد مرد -‌من کارهای نیک او را به یاد نخواهم آورد- و من تو را مسئول مرگ او خواهم دانست. 21امّا اگر مرد درستکاری را از گناه کردن هشدار دادی و از گناه کردن دست کشید، به راستی زنده خواهد ماند، زیرا هشدار را پذیرفت و تو جان خود را نجات داده‌ای.»
حزقیال قادر به صحبت نخواهد بود
22در آنجا بار دیگر حضور پرتوان خداوند را احساس کردم و به من فرمود: «برخیز و به دشت برو و من در آنجا با تو سخن می‌گویم.»
23پس برخاستم و به دشت رفتم و آنجا جلال خداوند را همان‌گونه که در کنار رود خابور دیده بودم، مشاهده کردم و من به روی خود به خاک افتادم. 24امّا روح خدا بر من آمد و مرا بر پاهایم برپا داشت و با من سخن گفت و فرمود: «برو و خود را در خانه‌ات زندانی کن. 25ای انسان فانی، تو را به بند خواهند کشید تا نتوانی به میان مردم بیرون بروی. 26من زبانت را به کامت می‌چسبانم تا گنگ شوی و نتوانی این قوم سرکش را سرزنش کنی. 27سپس وقتی دوباره من با تو صحبت کنم و دوباره به تو قدرت سخن گفتن بدهم، تو به آنها خواهی گفت که من خداوند متعال، چه می‌گویم. برخی از آنها گوش خواهند داد و امّا برخی به تو بی‌اعتنایی می‌کنند، زیرا آنها قومی سرکش می‌باشند.»
4
نمایش محاصره اورشلیم توسط حزقیال
1خداوند فرمود: «ای انسان فانی، خشتی بردار و آن را پیش روی خود بگذار و شهر اورشلیم را بر آن نقش نما. 2پیرامون شهر را محاصره کن و در برابرش سنگرها و خاکریزها و دژکوب‌ها و اردوگاه را ترسیم کن. 3آنگاه صفحه‌ای آهنی بردار و مانند دیواری آهنی بین خود و شهر قرار بده و روی تو به سوی شهر باشد. شهر در محاصره است و تو محاصره کننده هستی. این نشانه‌ای برای ملّت اسرائیل خواهد بود.
4‏-5«سپس بر پهلوی چپ خود بخواب و من جرم قوم اسرائیل را بر تو می‌گذارم. به مدّت سیصد و نود روز در آنجا خواهی بود و به‌خاطر خطای ایشان، مجازات خواهی شد و به عوض هر سال خطای ایشان، من تو را به یک روز عذاب کشیدن محکوم می‌کنم. 6هنگامی‌که آن را تمام کردی به پهلوی راست خود بازگرد و چهل روز مجازات خاندان یهودا را متحمّل شو، هر روز برای یک سال مجازات ایشان قرار داده‌ام.
7«به سوی اورشلیم محاصره شده بنگر و با بازوی برهنه علیه آن نبوّت کن. 8من تو را در بند خواهم کشید تا نتوانی تا پایان محاصره از پهلویی به پهلوی دیگر بازگردی.
9«برای مدّت سیصد و نود روز که به پهلوی چپ خود می‌خوابی، مقداری گندم، جو، لوبیا، نخود و ارزن در ظرفی بریز و از آنها نان بپز و آنها را بخور. 10جیرهٔ غذایت روزانه بیست تکه است و باید در وقت معیّن صرف شود. 11مقدار آبی که باید بنوشی دو لیوان است و آب را هم باید در وقت معیّن بنوشی. 12تو باید با مدفوع خشک انسان آتش بیافروزی و نان خود را بر روی آن بپزی و آن را در جایی بخور که همه ببینند.»
13خداوند فرمود: «بدین‌سان قوم اسرائیل در میان اقوامی که پراکنده‌اش کرده‌ام، نان ناپاک خواهد خورد.»
14امّا من گفتم: «ای خداوند متعال، من هرگز خود را آلوده نکرده‌ام. از کودکی تاکنون من گوشت حیوانی را که مرده باشد یا به وسیلهٔ حیوانات وحشی کشته شده باشد، نخورده‌ام. من هرگز غذایی را که ناپاک شمرده می‌شد، نخورده‌ام.»
15آنگاه خداوند به من فرمود: «پس من اجازه می‌دهم که برای پختن نان، به جای مدفوع انسان از سرگین گاو استفاده کنی.»
16آنگاه او به من گفت: «ای انسان فانی، من نان را از اورشلیم قطع می‌کنم. ایشان نان را وزن خواهند کرد و با ترس خواهند خورد و آب را اندازه خواهند گرفت و با نگرانی خواهند نوشید. 17آب و نان ایشان تمام خواهد شد، آنها ناامید شده و به‌خاطر گناهانشان تلف خواهند شد.»
5
حزقیال موی خود را می‌تراشد
1خداوند فرمود: «ای انسان فانی، شمشیر تیزی چون تیغ آرایشگران بردار و ریش و موی خود را بتراش. سپس مویها را در ترازویی وزن کن و به سه قسمت تقسیم کن. 2یک سوم آن را هنگامی‌که روزهای محاصره به سر آمد، در شهر در آتش بسوزان. یک سوم دیگر را در پیرامون شهر با شمشیر بزن و قسمت دیگر را در باد پراکنده کن؛ زیرا من به دنبال ایشان شمشیری از نیام برخواهم کشید. 3اندکی از آن را بگیر و در ردای خود ببند. 4دوباره قدری از آن را بردار و در آتش بینداز و بسوزان. از آنجا آتشی علیه قوم اسرائیل برخواهد خاست.»
5خداوند متعال می‌فرماید: «بر اورشلیم بنگر. من او را در مرکز جهان قرار دادم و دیگر کشورها را در اطراف او. 6امّا اورشلیم علیه فرمانهای من سرکشی کرده است و نشان داد که از ملّتهای دیگر پلیدتر است. اورشلیم فرمانهای مرا رد کرده است و از پذیرش پیروی قوانین من خودداری می‌کند. 7اکنون ای اورشلیم گوش کن، من، خداوند متعال چه می‌فرمایم: چون تو سرکش‌تر از همهٔ ملّتهایی که در اطراف تو هستند، می‌باشی و از فرمانها و قوانین من پیروی نکرده‌ای و طبق قوانین مللی که در اطراف تو هستند عمل کرده‌ای، 8بنابراین من، خداوند متعال، به تو می‌گویم، من دشمن تو هستم و در حضور تمام ملل جهان تو را مجازات می‌کنم. 9پس به‌خاطر تمام کارهای زشت تو، کاری با تو خواهم کرد که تا به حال هرگز انجام نداده‌ام و در آینده نیز انجام نخواهم داد. 10بنابراین در اورشلیم، پدران و مادران، فرزندان خود را و فرزندان، پدران و مادران خود را خواهند خورد. من تو را مجازات خواهم کرد و هرکسی را که باقی بماند به هر طرف پراکنده می‌کنم.
11«بنابراین من، خداوند متعال به حیات خودم سوگند یاد می‌کنم، چون تو معبد بزرگ مرا با کارهای زشت و پلید خود آلوده ساختی، من نیز با بی‌رحمی‌ تو را نابود خواهم کرد. 12یک سوم مردم تو از گرسنگی و بیماری خواهند مُرد، یک سوم دیگر خارج از شهر با شمشیر کشته می‌شوند و یک سوم باقیمانده را در باد پراکنده می‌کنم و با شمشیری از نیام کشیده، ایشان را دنبال خواهم کرد.
13«تو قدرت خشم و غضب مرا حس خواهی کرد تا من راضی شوم. هنگامی‌که این رویدادها واقع شوند، متقاعد خواهی شد که من یعنی خداوند، با تو سخن گفته‌ام زیرا از بی‌وفایی تو بسیار خشمگین شده‌ام. 14در میان ملّتهای اطراف و در نظر رهگذران تو را ویران و رسوا خواهم کرد.
15«هنگامی‌که من در خشم خود تو را مجازات کنم تو در میان ملّتهای اطراف مایهٔ ننگ و تمسخر خواهی بود و درسی وحشتناک برای ایشان، زیرا من، خداوند چنین گفته‌ام. 16هنگامی‌که من پیکانهای مرگبار گرسنگی و ویرانی را علیه تو رها سازم تا تو را نابود گردانم، بیشتر و بیشتر تو را دچار قحطی خواهم کرد. 17گرسنگی و حیوانات وحشی را خواهم فرستاد تا کودکان شما را بکشند و بیماری، خشونت و جنگ تا شما را از بین ببرند. من، خداوند چنین گفته‌ام.»
6
خداوند بت‌پرستی را محکوم می‌کند
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، به سوی کوههای اسرائیل بنگر و علیه آنها نبوّت کن 3و بگو: ای کوههای اسرائیل، کلام خداوند متعال را بشنوید. خداوند متعال به کوهها، تپّه‌ها، درّه‌‌ها و دشتها چنین می‌فرماید: من خودم شمشیری می‌فرستم تا پرستشگاههای بالای تپّه‌های شما را نابود کند. 4قربانگاههای شما ویران و مکانی که در آن بخور می‌سوزانید، شکسته خواهد شد. همهٔ مردمِ آنجا در برابر بُتهایشان کشته خواهند شد. 5من اجساد مردم اسرائیل را پراکنده می‌سازم. من استخوانهای ایشان را در اطراف قربانگاه پراکنده می‌کنم. 6همهٔ شهرهای اسرائیل نابود و بتکده‌هایش ویران می‌گردند، پس قربانگاههایش ویران و نابود می‌گردند، بُتهایش درهم می‌شکنند، قربانگاه بُخور آن فرو می‌ریزد و کارهایش ناپدید می‌گردد. 7مردم در همه‌جا کشته می‌شوند و کسانی‌که زنده بمانند، خواهند پذیرفت که من خداوند هستم.
8«من اجازه خواهم داد که عدّه‌ای از کشتار بگریزند و در میان ملّتها پراکنده گردند. 9آنهایی که در اسارت به سر می‌برند، آنجا را به یاد خواهند آورد و خواهند دانست که من ایشان را مجازات نموده و شرمسار ساخته‌ام، زیرا دلهای بی‌وفای ایشان، مرا ترک کرد و بُتها را ترجیح دادند. ایشان به‌خاطر کارهای زشت و پلیدی که انجام داده‌اند، از خود بیزار خواهند شد. 10ایشان خواهند دانست که من خداوند هستم و تهدیدهای من پوچ نبوده‌اند.»
11پس خداوند متعال چنین می‌فرماید: «دست بزنید و پای بر زمین بکوبید و به‌خاطر کارهای زشت و پلیدی که قوم اسرائیل انجام داده است، از اندوه گریه کنید. ایشان در جنگ یا گرسنگی و یا از بیماری خواهند مرد. 12کسانی‌که دور هستند بیمار می‌شوند و خواهند مرد، کسانی‌که نزدیک هستند در جنگ کشته می‌شوند، کسانی‌که باقی بمانند از گرسنگی خواهند مرد، همهٔ ایشان نیروی خشم مرا حس خواهند کرد. 13در میان بُتها و قربانگاهها، در بتکده‌ها و بر فراز هر کوه، در زیر هر درخت سبز و هر درخت بلوط بزرگ، در هر کجا که قربانی سوختنی به بُتهایشان تقدیم کردند، اجسادشان پراکنده خواهند شد. آنگاه همه خواهند دانست که من خداوند هستم. 14دست خود را برای نابودی آنها دراز می‌کنم و شهرهایشان را از بیابان در جنوب تا شهر ربله در شمال ویران می‌سازم تا بدانند که من خداوند هستم.»
7
سرانجام اسرائیل فرا می‌رسد
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، به سرزمین اسرائیل بگو خداوند متعال می‌فرماید: انتهای تمام سرزمین فرا رسیده است.
3«اکنون انتهای تو فرا رسیده است، تو خشم مرا احساس خواهی کرد. زیرا من کارهای زشت تو را، برای آنچه که انجام داده‌ای، داوری می‌کنم و بی‌رحمی‌ تو را به سر خودت می‌آورم. 4من تو را نمی‌بخشم و به تو رحم نخواهم کرد. من تو را به‌خاطر کارهای زشتی که انجام داده‌ای، تنبیه می‌کنم. آنگاه خواهی فهمید که من خداوند هستم.»
5خداوند متعال می‌فرماید: «نگاه کنید، مصیبت پس از مصیبت فرا می‌رسد. 6انتها فرا رسید، فرجام رسید، شما از بین رفتید. 7ای ساکنان سرزمین، سرنوشت بد شما و زمان و روزهای آشوب و نه شادی در کوهستان، فرا رسیده است.
8«بزودی خشم خود را بر شما فرو می‌ریزم و غضب خود را نصیب شما می‌کنم. من شما را طبق کردارتان قضاوت می‌کنم و به‌خاطر همهٔ پلیدیهایتان شما را مجازات می‌کنم. 9با دلسوزی به شما نمی‌نگرم و رحم نمی‌کنم، بلکه شما را به‌خاطر کردار پلیدتان مجازات خواهم کرد تا بدانید من خداوند هستم که شما را مجازات می‌کنم.»
10آن روز فرا رسیده، واپسین روز اینجاست. بی‌عدالتی شکوفا گشته، غرور غنچه داده است. 11از شاخهٔ پلیدی، شرارت روییده است. هیچ‌کدام باقی نخواهند ماند، نه ثروت، نه شکوه و نه جلال.
12آن زمان فرا رسیده و آن روز نزدیک می‌شود. خریدار شادی نکند و نه فروشنده سوگواری، زیرا خشم خداوند بر همه فرو خواهد ریخت. 13فروشندگان تا زمانی که زنده باشند به آنچه فروخته‌اند باز نخواهند گشت، زیرا خشم خدا بر همه خواهد بود و پلیدکاران زنده نخواهند ماند. 14شیپورها نواخته شده‌اند و همه‌چیز آماده گشته است، امّا کسی به نبرد نمی‌رود، زیرا خشم من بر همهٔ مردم سرزمین قرار گرفته است.
مجازات گناهان اسرائیل
15در بیرون شمشیر است، در اندرون بیماری و گرسنگی. کسانی‌که در کشتزارها هستند با شمشیر کشته می‌شوند و کسانی‌که در شهر هستند، از گرسنگی خواهند مرد. 16برخی چون فاخته‌ای که از درّه ترسیده باشد به کوهها فرار خواهند کرد، همه به‌خاطر گناهان خود ناله خواهند کرد. 17دستهای همه ناتوان می‌گردند و زانوهایشان خواهند لرزید. 18پلاس می‌پوشند و ترس، ایشان را می‌پوشاند. با سرهای تراشیده، شرم چهره‌شان را فرا می‌گیرد. 19ایشان نقره و طلای خود را چون زباله در خیابانها می‌ریزند. در روز خشم خداوند، نقره و طلا نمی‌تواند ایشان را نجات دهد و خواسته‌هایشان را برآورده سازد و یا گرسنگی ایشان را برطرف کند و شکمشان را سیر کند. طلا و نقره ایشان را به گناه کشاند. 20با جواهراتی که به داشتن آنها افتخار می‌کردند، بُتهای منفور و کثیف ساختند، بنابراین من آنها را از ثروتشان متنفّر می‌سازم.
21خداوند می‌فرماید: «من ثروت آنها را چون غنیمت به دست بیگانگان و همانند غارت به پلیدان جهان خواهم داد و آن را آلوده خواهند ساخت. 22من از اسرائیل روی برخواهم گرداند تا مکان مقدّس مرا آلوده کنند تا دزدان وارد شوند و آن را بی‌حرمت کنند.
23«زنجیری بسازید، زیرا سرزمین پُر از جنایات خونین است. شهر پر از خشونت است. 24من پلیدترین ملّتها را خواهم آورد تا خانه‌های ایشان را تصرّف کنند. من به غرور نیرومندان پایان می‌دهم و مکانهای مقدّس ایشان بی‌حرمت خواهند شد. 25هنگامی‌که پریشانی فرا رسد، خواستار آرامش خواهند بود. امّا هرگز آن را نخواهند یافت. 26مصیبت پشت مصیبت فرا می‌رسد و شایعه پشت شایعه. ایشان از نبی رؤیا می‌خواهند؛ کاهنان چیزی برای آموزش و بزرگان پندی نخواهند داشت. 27پادشاه سوگوار و شاهزاده ناامید خواهد شد و مردم از ترس خواهند لرزید. من شما را به‌خاطر کارهایتان مجازات می‌کنم و همان‌گونه که دیگران را قضاوت کردید، شما را قضاوت خواهم کرد. به این ترتیب خواهید دانست که من خداوند هستم.»
8
رؤیای دوم حزقیال نبی
(8‏:1‏-10‏:22)
بت‌پرستی در معبد بزرگ
1در روز پنجم ماه از سال ششم تبعید ما، درحالی‌که در خانهٔ خود با رهبران یهودا نشسته بودم، دست خداوند متعال بر من آمد. 2نگاه کردم و شکلی چون انسان دیدم، از کمر به پایین چون آتش و از کمر به بالا مانند برنزِ گداخته، درخشان بود. 3او چیزی را که شبیه دستی بود دراز کرد و موی سر مرا گرفت و سپس در این رویا، روح خدا مرا در بین زمین و آسمان بلند کرد و به اورشلیم برد و در دروازهٔ شمالی معبد بزرگ قرار داد و در آنجا بُتی قرار داشت که سبب خشم خدا بود.
4من در آنجا جلال خدای اسرائیل را همان طور که در کنار رود خابور در بابل دیده بودم، دیدم. 5سپس خدا به من فرمود: «ای انسان فانی، حال به طرف شمال نگاه کن.» من به آن طرف نگاه کردم و آن بت را که باعث خشم خداوند شده بود، دیدم که در قسمت ورودی دروازهٔ شمالی قربانگاه قرار داشت.
6خدا به من فرمود: «ای انسان فانی، آیا می‌بینی چه پلیدیهای بزرگی قوم اسرائیل مرتکب می‌شوند تا مرا از معبدم دور کنند؟ امّا تو پلیدیهای بزرگتری خواهی دید.»
7خداوند مرا به دروازهٔ حیاط خارجی آورد و در آنجا سوراخی در دیوار بود. 8به من گفت: «ای انسان فانی، دیوار را بکَن.» وقتی دیوار را کَندم، دروازه‌ای پدیدار شد. 9او به من گفت: «داخل شو و کارهای زشت و پلیدی را که اینجا انجام می‌دهند، ببین.» 10پس من داخل شدم و نگاه کردم. آنجا روی همهٔ دیوارها اشکال انواع خزندگان و حیوانات نفرت‌انگیز و همهٔ بُتهای قوم اسرائیل نقش شده بود. 11هفتاد نفر از رهبران قوم اسرائیل نزد آنها ایستاده بودند و یازنیا پسر شافان در میان ایشان ایستاده بود و هرکس آتشدانی در دست خود داشت؛ دود خوشبوی بُخور از آنها برمی‌خاست. 12خداوند از من پرسید: «ای انسان فانی، آیا می‌بینی که رهبران اسرائیل در خفا چه می‌کنند؟ ایشان همه در اتاقی پر از بت پرستش می‌کنند. بهانهٔ ایشان این است که خداوند ما را نمی‌بیند؛ او این سرزمین را ترک کرده است.»
13خداوند همچنین به من فرمود: «تو پلیدیهای بزرگتری خواهی دید که ایشان مرتکب می‌شوند.» 14آنگاه او مرا به دروازهٔ شمالی معبد بزرگ آورد. زنها آنجا نشسته بودند و برای مرگ خدای خود تموز، گریه می‌کردند.
15سپس به من گفت: «ای انسان فانی، آیا می‌بینی؟ تو پلیدیهای بزرگتری خواهی دید.» 16آنگاه مرا به حیاط درونی معبد بزرگ برد. آنجا در نزدیکی در ورودی معبد بزرگ، بین قربانگاه و ایوان حدود بیست و پنج مرد بودند. ایشان به معبد بزرگ پشت کرده، به سوی شرق خم شده بودند و طلوع خورشید را ستایش می‌کردند.
17خداوند به من فرمود: «ای انسان فانی، آن را می‌بینی؟ آیا به اندازهٔ کافی بد نیست که خاندان یهودا در اینجا مرتکب پلیدی می‌شوند؟ آیا باید سرزمین را پر از خشونت کنند و خشم مرا بیشتر برانگیزند؟ ببین چگونه در نهایت بی‌ادبی به من توهین می‌کنند. 18بنابراین من در خشم عمل خواهم کرد و چشم پوشی و دلسوزی نخواهم کرد. گرچه با صدای بلند فریاد خواهند کشید، ولی ایشان را نخواهم شنید.»
9
اورشلیم مجازات می‌شود
1آنگاه خداوند با آوازی بلند در گوش من ندا کرد و فرمود: «ای مردانی که شهر را مجازات خواهید کرد، بیایید و سلاحهای کشندهٔ خود را به دست گیرید.» 2بی‌درنگ شش مرد از راه دروازهٔ شمالی معبد بزرگ آمدند و هریک اسلحهٔ کشنده‌ای در دست داشت. همراه ایشان مردی با لباس کتانی بود که وسایل نوشتن با خود داشت. ایشان وارد شدند و کنار قربانگاه برنزی ایستادند.
3سپس نور درخشان حضور خدای اسرائیل از فرشتگان نگهبان برخاست و به آستانهٔ معبد بزرگ آمد، خداوند مردی را که لباس کتانی پوشیده بود، خواند 4و به او فرمود: «از میان شهر اورشلیم بگذر و بر پیشانی کسانی‌که به‌خاطر انجام پلیدیها آه و ناله می‌کنند، نشانه‌ای بگذار.»
5من شنیدم که به دیگران چنین فرمود: «به دنبال او از میان شهر بگذرید و بکشید، چشم پوشی نکنید و رحم نکنید. 6پیران، جوانان، دختران، کودکان و زنان را، همه را بکشید، امّا به کسی‌که این نشان را دارد، دست نزنید و از معبد بزرگ من آغاز کنید.» پس از رهبرانی که در جلوی معبد بزرگ بودند، شروع کردند.
7آنگاه به ایشان فرمود: «بروید و معبد بزرگ را آلوده کنید و حیاطها را از کشته‌ها پُر نمایید.» پس ایشان بیرون رفتند و در شهر به کشتار پرداختند.
8هنگامی‌که کشتار ادامه داشت، من در آنجا تنها بودم. با صورت روی زمین افتادم و فریاد بر آوردم: «ای خداوند متعال، آیا اکنون که خشم خود را بر اورشلیم فرو می‌ریزی، تمام بازماندگان اسرائیل را خواهی کشت؟»
9خدا پاسخ داد: «گناهان قوم اسرائیل و یهودا بی‌نهایت بزرگ است. خونریزی سرزمین را فراگرفته و شهر پر از بی‌عدالتی است. ایشان می‌گویند: 'خداوند سرزمین را ترک کرده است و ما را نمی‌بیند.' 10بنابراین، من چشم پوشی نمی‌کنم و رحم نخواهم نمود، بلکه آنچه را با دیگران کردند، بر سرشان می‌آورم.»
11آنگاه مردی که لباس کتانی پوشیده بود و وسایل نوشتن داشت، بازگشت و به خداوند گزارش داد: «آنچه را فرموده بودید، انجام دادم.»
10
جلال خداوند اورشلیم را ترک می‌کند
1آنگاه نگریستم و بر فراز گنبدی که بالای سر فرشتگان نگهبان بود، چیزی شبیه تختی از یاقوت کبود پدیدار گشت. 2خدا به مردی که لباس کتانی به تن داشت، فرمود: «در بین چرخها، در زیر موجودات بالدار برو، دستهایت را از زغالهای سوزان پُر کن، آنگاه زغالها را بر روی شهر پراکنده ساز.»
من دیدم که او رفت. 3هنگامی‌که او رفت، موجودات بالدار در قسمت جنوب معبد بزرگ بودند و ابری حیاط داخلی را پر کرد. 4نور درخشندهٔ حضور خداوند از موجودات برخاست و بر در دروازهٔ معبد بزرگ قرار گرفت. آنگاه ابری معبد بزرگ را پر کرد و حیاط از نور جلال خداوند می‌درخشید. 5صدای بالهای موجودات بالدار که تا حیاط بیرونی شنیده می‌شد، شبیه صدای خداوند متعال بود.
6هنگامی‌که خداوند به مردی که جامهٔ کتانی پوشیده بود، امر کرد تا مقداری آتش از بین چرخهایی که در زیر موجودات بود، بردارد. آن مرد رفت و کنار یکی از چرخها ایستاد. 7آنگاه یکی از موجودات دست خود را به سوی آتشی که در میان ایشان بود دراز کرد و مقداری در دست مردی که جامهٔ کتانی پوشیده بود، گذاشت. آن مرد آتش را گرفت و بیرون رفت.
8به نظر می‌رسید که آن موجودات در زیر بالهایشان دستی مانند دست انسان داشتند. 9‏-10نگاه کردم و چهار چرخِ هم‌شکل دیدم، هر چرخ در کنار یکی از موجودات بود. چرخها چون سنگهای گرانبها می‌درخشیدند و در درون هر چرخ، چرخ دیگری قرار داشت. 11این چرخها می‌توانستند به هر طرف حرکت کنند، بدون اینکه دور بزنند. به هر سمتی که چرخ جلویی حرکت می‌کرد، چرخهای دیگر به دنبالش می‌رفتند بدون اینکه دور بزنند. 12تمام بدنهای آنها، پشت‌ها، دستها، بالها و چرخها پُر از چشم بود. 13ندایی شنیدم که می‌گفت: «چرخهای گردان.»
14هر موجود چهار صورت داشت، صورت اول مانند گاو، صورت دوم ‌مانند انسان، سومین صورت چون شیر و چهارمین صورت مانند عقاب بود. 15موجودات به هوا برخاستند. ایشان همان موجوداتی بودند که در کنار رود خابور دیده بودم. 16هنگامی‌که موجودات حرکت می‌کردند، چرخها نیز به حرکت می‌آمدند و هرگاه بالهای خود را می‌گشودند و پرواز می‌کردند، چرخها نیز با ایشان بودند. 17هنگامی‌که ایشان می‌ایستادند، چرخها نیز می‌ایستادند و چون برمی‌خاستند، چرخها نیز برمی‌خاستند؛ چون روح موجودات زنده در آنها بود.
18آنگاه نور درخشان خداوند از آستانهٔ معبد بزرگ بیرون رفت و بالای سر موجودات قرار گرفت. 19سپس بالهای خود را گشودند و همان‌طور که چرخها در کنارشان بودند، از زمین برخاستند و در دهانه دروازهٔ شرقی معبد بزرگ توقّف کردند و جلال خدای اسرائیل بر فراز ایشان بود. 20من آن موجودات را شناختم. آنها همان موجوداتی بودند که در زیر تخت خدای اسرائیل، در کنار رود خابور دیده بودم.
21هر کدام چهار رو و چهار بال داشت و در زیر هریک از بالهایشان شبیه دست انسان بود. 22چهره‌های ایشان هم مانند چهره‌هایی بود که در کنار رود خابور دیده بودم. هر کدام از آنها مستقیماً حرکت می‌کرد.
11
داوری رهبران اسرائیل
1روح خدا مرا برداشت و به دروازهٔ شرقی معبد بزرگ آورد. آنجا در نزدیک دروازه، بیست و پنج مرد بودند و در میان ایشان یازنیا پسر عزور و فلطیا پسر بنایاهو یعنی رهبران قوم را دیدم.
2خدا به من فرمود: «ای انسان فانی، این مردان توطئه‌های شریرانه‌ای می‌چینند و در این شهر راهنمایی‌های پلید می‌کنند. 3ایشان می‌گویند: 'زمان آن نرسیده که خانه‌ها را بسازیم، این شهر چون دیگ است و ما گوشت در آن می‌باشیم.' 4بنابراین ای انسان فانی، علیه ایشان نبوّت کن.»
5آنگاه روح خداوند بر من آمد و فرمود که بگو خداوند چنین می‌فرماید: «ای قوم اسرائیل، این سخنی است که می‌گویید، امّا من می‌دانم که چه می‌اندیشید. 6شما بسیاری را در شهر کشته‌اید. خیابانها را از اجساد پُر کرده‌اید.
7«بنابراین من، خداوند متعال می‌گویم: کشته‌شدگانی را که در درون دیگ گذاشته‌اید گوشت هستند و این شهر دیگ، امّا شما از آن بیرون آورده خواهید شد. 8شما از شمشیر ترسیدید، و من شما را به شمشیر می‌سپارم. 9شما را از شهر بیرون می‌برم و به دست بیگانگان خواهم سپرد و داوری خود را به اجرا خواهم گذاشت. 10با شمشیر کشته خواهید شد و در مرز اسرائیل شما را داوری خواهم کرد. 11این شهر مانند دیگی که گوشت را حفظ می‌کند، از شما حفاظت نخواهد کرد. در هر کجای سرزمین اسرائیل باشید شما را مجازات خواهم کرد. 12آنگاه خواهید دانست که من خداوند هستم و هنگامی‌که از قوانین کشورهای همسایه پیروی می‌کردید، قوانین مرا می‌شکستید و از فرمانهای من سرپیچی می‌کردید.»
13هنگامی‌که نبوّت می‌کردم، فلطیا پسر بنایا مُرد. پس با صورت بر خاک افتادم و فریاد برآوردم: «ای خداوند متعال، آیا همهٔ بازماندگان اسرائیل را نابود خواهی کرد؟»
وعدهٔ آزادی از اسارت
14آنگاه خداوند به من فرمود: 15«ای انسان فانی، خویشاوندان و قوم تو که در اورشلیم هستند، دربارهٔ تو و هموطنانت که در تبعید به سر می‌برید، می‌گویند: 'آنها از خداوند دور شده‌اند، بنابراین حالا این سرزمین به ما تعلّق دارد.'
16«بنابراین چنین بگو: خداوند، خدا می‌فرماید: هر چند ایشان را به دوردستها بردم و در میان ملّتها پراکنده ساخته‌ام، امّا در حال حاضر من پناهگاه ایشان هستم.
17«بنابراین به آنها بگو که من، خداوند متعال چنین می‌گویم، ایشان را از بین مردم و کشورهایی که در آنها پراکنده‌اند، جمع می‌کنم و سرزمین اسرائیل را به آنها می‌دهم. 18هنگامی‌که بازگردند، تمام بُتهای آلوده و ناپاک را از میان برخواهند داشت. 19من در ایشان دل و روح تازه‌ای خواهم نهاد و دل سنگی را از جسم ایشان برمی‌دارم و دلی از گوشت به ایشان خواهم بخشید. 20تا از احکام من پیروی کنند و دستورات مرا بجا آورند. ایشان قوم من خواهند بود و من هم خدای ایشان خواهم بود. 21امّا کسانی‌که دل ایشان به دنبال پرستش بُتهای نفرت‌انگیز و ناپاک است، آنها را به خاطر آنچه که کرده‌اند، مجازات می‌کنم.
جلال خدا اورشلیم را ترک می‌کند
22آنگاه موجودات به پرواز درآمدند و چرخها با ایشان رفتند. نور درخشندهٔ حضور خدای اسرائیل بر فراز ایشان بود. 23سپس جلال خداوند از میان شهر برخاست و بر کوهی که در قسمت شرقی شهر بود، توقّف کرد. 24روح خدا مرا در رؤیا برداشت و دوباره نزد تبعیدشدگان در بابل برد. در همین جا رؤیای من به پایان رسید. 25و هرچه را خداوند به من نشان داده بود، به تبعید شدگان گفتم.
12
نمایش تبعید یهودا
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، تو در میان قومی سرکش زندگی می‌کنی که چشم دارند ولی نمی‌بینند. گوش دارند ولی نمی‌شنوند، زیرا ایشان قومی سرکش هستند.
3‏-5«ای انسان فانی، توشه‌ای برای رفتن به تبعید آماده کن و در برابر ایشان در روز کوچ کن و به مکانی دیگر برو. شاید بفهمند، اگرچه قومی سرکش هستند. مانند کسی‌که به تبعید برده می‌شود، آماده سفر شو. بار سفرت را در روز ببند و از خانه بیرون ببر تا مردم ببینند و هنگام شب در حضور ایشان دیوار را سوراخ کن و با توشه‌ات از راه آن بیرون برو. 6در برابر چشمان ایشان توشهٔ خود را روی دوش خود بگذار و آن را در تاریکی حمل کن. رویت را بپوشان تا نبینی که کجا می‌روی. این کار تو اخطاری برای قوم اسرائیل است.»
7آنچه را که خداوند به من فرموده بود، انجام دادم. توشهٔ خود را در روز، مانند تبعیدشدگان بیرون بردم. هنگام شب با دستان خود دیوار را سوراخ کردم و در پیش چشمان مردم توشهٔ خود را بر دوش گرفته، در تاریکی بیرون رفتم.
8بامدادان خداوند به من فرمود: 9«ای انسان فانی، اکنون که قوم سرکش اسرائیل می‌پرسند چه‌کار می‌کنی؟ 10به ایشان بگو که این پیامی ‌است از جانب خداوند متعال به شاهزاده و تمام مردمی که در اورشلیم هستند. 11به ایشان بگو آنچه تو کرده‌ای نشانه‌ای از رویدادی است که بر ایشان واقع خواهد شد. ایشان آواره و اسیر خواهند گشت. 12شاهزادهٔ ایشان نیز کوله‌بار خود را در تاریکی بر دوش خواهد نهاد و بیرون خواهد رفت و سوراخی در دیوار خواهد کند تا از آن بیرون برود و روی خود را خواهد پوشاند تا زمین را با چشمان خود نبیند. 13امّا من تور خود را بر او خواهم گسترد و او را به دام می‌اندازم و او را به شهر بابل خواهم آورد. او آنجا را نخواهد دید، امّا در آنجا خواهد مرد. 14اطرافیان، مشاوران و محافظان او را در همه‌جا پراکنده خواهم ساخت و شمشیر برهنه در پی ایشان خواهم فرستاد.
15«هنگامی‌که ایشان را در میان ملّتهای دیگر و کشورهای بیگانه پراکنده سازم، خواهند دانست که من خداوند هستم. 16من اجازه خواهم داد عدّه کمی‌ از ایشان نجات یابند تا پلیدیهای خود را در میان ملّتهایی که به آنجا می‌روند بیان کنند، آنگاه خواهند دانست که من خداوند هستم.»
نشانه‌های نبی ترسو
17خداوند به من فرمود: 18«ای انسان فانی، نان خود را با لرز بخور و آب خویش را با ترس و لرز بنوش. 19به همهٔ مردم سرزمین بگو، خداوند متعال در مورد ساکنان اورشلیم در سرزمین اسرائیل چنین می‌فرماید: ایشان نان خود را با ترس خواهند خورد و آب خود را با لرز خواهند نوشید. 20شهرهای آباد، خراب می‌شوند و سرزمینشان متروک می‌گردد و آنگاه خواهند دانست که من خداوند هستم.»
روز داوری به تعویق نمی‌افتد
21خداوند به من فرمود: 22«ای انسان فانی، این چیست که زبانزد مردم اسرائیل است: 'روزها می‌گذرند و پیشگویی‌ها عملی نمی‌شوند؟' 23اکنون به ایشان بگو من خداوند متعال می‌فرمایم. من به این مَثَل پایان می‌دهم. آن دیگر در اسرائیل تکرار نخواهد شد. به ایشان بگو زمان به وقوع پیوستن نبوّتها فرا رسیده است.
24«در میان مردم اسرائیل دیگر رؤیاهای دروغ و پیشگویی‌های گمراه کننده نخواهد بود. 25من خداوند، با ایشان سخن خواهم گفت و هرچه بگویم به وقوع می‌پیوندد. دیگر تأخیری نخواهد شد. در دوران زندگی شما ای سرکشان، آنچه را که به شما هشدار دادم، عملی می‌سازم.»
26دوباره خداوند به من چنین فرمود: 27«ای انسان فانی، قوم اسرائیل می‌گویند که رؤیاها و پیشگویی‌های تو در آیندهٔ خیلی دور عملی می‌شوند. 28بنابراین به ایشان بگو که خداوند متعال چنین می‌فرماید: هیچ کلام من پس از این به تأخیر نخواهد افتاد و خداوند متعال می‌فرماید: کلامی ‌که من می‌گویم روی خواهد داد.»
13
محکومیّت انبیای دروغین
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، علیه انبیایی که از خیال خود نبوّت می‌کنند، نبوّت کن و بگو: کلام خداوند را بشنوید.»
3خداوند متعال چنین می‌فرماید: «وای بر انبیای نادانی که از روح خود پیروی می‌کنند و هیچ ندیده‌اند. 4ای قوم اسرائیل، انبیای شما چون روباهان در ویرانه‌ها هستند. 5ایشان از دیوارهایی که فرو ریخته‌اند نگهبانی نمی‌کنند و دیوارها را بازسازی نمی‌کنند، بنابراین اسرائیل نمی‌تواند هنگام جنگ در روز خداوند، از خود دفاع کند. 6رؤیاها و پیشگویی‌های ایشان نادرست و دروغ است. ادّعا می‌کنند که از پیامهای من سخن می‌گویند، امّا من ایشان را نفرستاده‌ام و انتظار دارند حرفهایشان حقیقت پیدا کند. 7من به ایشان می‌گویم: رؤیاهای شما غلط و پیشگویی‌هایتان دروغ است، امّا باز هم می‌گویید که از زبان من حرف می‌زنید، درحالی‌که من با شما صحبت نکرده‌ام.»
8بنابراین خداوند متعال به ‌ایشان چنین می‌فرماید: «چون سخن‌های نادرست گفتید و رؤیاهای دروغین دیدید، پس اینک برضد شما خواهم بود. 9ای انبیایی که رؤیاهای دروغین می‌بینید و پیشگویی‌های گمراه کننده می‌کنید، من شما را مجازات خواهم کرد. شما آنجایی که مردم گرد هم می‌آیند تا تصمیم بگیرند، نخواهید بود. نام شما در فهرست شهروندان اسرائیل نخواهد بود. شما هرگز به سرزمین خود باز نخواهید گشت. آنگاه خواهید دانست که من، خداوند متعال هستم.
10«انبیا با گفتن اینکه همه‌چیز خوب است، قوم مرا گمراه کرده‌اند. یقیناً همه‌چیز خوب نیست. قوم من دیوار سستی بنا کرده‌اند و انبیا آن را با گِل سفید می‌پوشانند. 11به انبیا بگو دیوار ایشان فرو خواهد ریخت. من باران سیل‌آسا و تگرگ فرو خواهم باراند و بادهای شدید بر آن خواهند وزید. 12دیوار فرو خواهد ریخت و همه خواهند پرسید: 'گِل‌مالی چه فایده‌ای داشت؟'»
13اینک خداوند متعال چنین می‌فرماید: «در خشم خود، باد شدید، باران سیل‌آسا و تگرگ خواهم فرستاد تا دیوار نابود شود. 14من دیواری را که ایشان گِل‌اندود کرده‌اند، درهم می‌شکنم و پایهٔ آن را عریان می‌گذارم. دیوار آن فرو خواهد ریخت و همهٔ شما را خواهد کشت. آنگاه همه خواهند دانست که من خداوند هستم.
15«دیوار و کسانی‌که آن را گل‌اندود کردند، قدرت خشم مرا حس خواهند کرد و آنگاه به شما خواهم گفت دیوار و کسانی‌که آن را گِل‌اندود کردند، نابود شده‌اند؛ 16یعنی همهٔ انبیایی که با اطمینان به اورشلیم می‌گفتند همه‌چیز خوب است، هنگامی‌که چنین نبود.»
17خداوند فرمود: «اینک ای انسان فانی، روی به سوی زنان قوم خویش کن و علیه زنانی که از افکار خود نبوّت می‌کنند، نبوّت کن. 18خداوند متعال چنین می‌فرماید:
«وای بر زنانی که برای به دست آوردن قدرت مرگ و زندگی طلسم می‌سازند. شما می‌خواهید قدرت مرگ و زندگی مردم را به دست بگیرید تا به سود خود از آن استفاده کنید؟ 19شما به‌خاطر مشتی جو و چند تکه نان، مرا در برابر قوم خود بی‌حرمت کرده‌اید. شما مردمی را می‌کشید ‌که شایستهٔ مرگ نیستند و کسانی را زنده نگاه می‌دارید که سزاوار زنده بودن نیستند. پس شما به قوم من دروغ می‌گویید و ایشان باور می‌کنند.»
20بنابراین خداوند متعال می‌فرماید: «من علیه طلسم‌هایی هستم که برای به دست آوردن قدرت مرگ و زندگی به بازویشان می‌بندند. من آنها را از بازوهایشان خواهم درید و من جانهایی را که شما شکار کرده‌اید، چون پرندگان آزاد خواهم کرد. 21من طلسم‌های شما را پاره خواهم کرد و قوم خود را از دست شما نجات خواهم داد و ایشان چون صید در دست شما نخواهند بود و شما خواهید دانست که من خداوند هستم.
22«با دروغهای خود، مردم خوبی را که من نمی‌خواهم به آنان صدمه بزنم، دلسرد کرده‌اید. شما از اینکه مردم پلید از بدی دست بکشند جلوگیری می‌کنید و جان ایشان را نجات نمی‌دهید. 23پس اینک رؤیاهای دروغین و پیشگویی‌های گمراه کنندهٔ شما پایان یافته است. من قوم خود را از زیر قدرت شما نجات می‌دهم تا اینکه بدانید که من خداوند هستم.»
14
خدا بت‌پرستان را محکوم می‌کند
1گروهی از رهبران نزد من آمدند و نشستند. 2خداوند به من فرمود: 3«ای انسان فانی، این مردان بُتهای خود را در دلهایشان جای داده‌اند و گناهانشان موجب لغزش ایشان شده است. چرا از من راهنمایی می‌خواهند؟
4«بنابراین به ایشان بگو، خداوند متعال چنین می‌فرماید: هر اسرائیلی که قلب خود را به بُتها داده است و خود را به گناه کشانده برای مشورت نزد نبی‌ای می‌آید، من به ایشان پاسخ خواهم داد؛ پاسخی که بُتهای بسیار او سزاوارش هستند. 5همهٔ این بُتها، قوم اسرائیل را از من روی‌گردان کرده‌اند، امّا با این پاسخ، می‌خواهم ایشان را به سوی خود بازگردانم.
6«پس به قوم اسرائیل بگو که خداوند متعال می‌فرماید: توبه کنید، از بت‌پرستی دست بکشید و از گناه و کارهای زشت روی برگردانید.
7«زیرا هرکس چه از قوم اسرائیل و چه بیگانگانی که در اسرائیل ساکن هستند و از من جدا شده‌اند و بُتها را به قلبهای خود راه داده‌اند و گناهان خود را چون مانعی در برابر خود قرار داده‌اند و هنوز نزد نبی‌ می‌روند تا از من راهنمایی بخواهند، من، خداوند پاسخ ایشان را خواهم داد. 8من علیه این اشخاص خواهم بود، ایشان را نمونه و زبانزد همه می‌کنم و از میان قوم خود برمی‌دارم و خواهید دانست که من خداوند هستم.
9«اگر نبی‌ای فریب بخورد و سخن دروغ بگوید، به این خاطر است که من، خداوند آن نبی را فریب داده‌ام و دست خود را علیه او برمی‌افرازم و او را از میان قوم اسرائیل بیرون خواهم راند. 10نبی و کسی‌که با او مشورت می‌کند، هر دو یک مجازات خواهند داشت، 11تا قوم اسرائیل دیگر از من دور نگردند و با گناهان خود آلوده نگردند. ایشان قوم من خواهند شد و من خدای ایشان.»
نوح، دانیال و ایّوب
12آنگاه خداوند به من فرمود: 13«ای انسان فانی، هنگامی‌که سرزمینی بی‌وفا علیه من گناه ورزد و من دست خود را علیه آن بلند کنم و نان ایشان را قطع نمایم، چنان قحطی خواهم فرستاد که انسان و حیوان را یکسان از پای درآورد. 14حتّی اگر نوح، دانیال و ایّوب در آنجا زندگی می‌کردند، نیکوکاری ایشان فقط می‌توانست جانهای خودشان را نجات دهد. من، خداوند متعال چنین می‌گویم.
15«یا اگر حیوانات وحشی را بفرستم که آن سرزمین را پایمال و ویران کنند و مردم از ترس حیوانات وحشی از آن عبور نکنند، 16و اگر آن سه مرد هم در آنجا زندگی می‌کردند، من، خداوند متعال به حیات خود قسم می‌خورم که ایشان نمی‌توانستند، حتّی جانهای فرزندان خود را هم حفظ کنند. تنها ایشان زنده می‌ماندند و آن سرزمین غیر مسکونی می‌گردد.
17«یا اگر شمشیر را در آن کشور بفرستم تا آنجا را از انسان و حیوان پاک سازد، 18هرچند آن سه مرد در آنجا باشند، من، خداوند متعال به حیات خود قسم می‌خورم که آنها قادر نخواهند بود حتّی فرزندان خود را هم از مرگ نجات بدهند. آنها می‌توانستند فقط جانهای خود را حفظ کنند.
19«یا اگر آن سرزمین را دچار طاعون کنم و با خونریزی و کشتن مردم و حیوانات آن خشم خود را بر آن فرو ریزم، 20حتّی اگر نوح، دانیال و ایّوب در آنجا بودند، من، خداوند متعال به حیات خود سوگند می‌خورم، نمی‌توانستند جان فرزندان خود را نجات دهند و رستگاری ایشان فقط جانهای خودشان را نجات می‌داد.»
21خداوند متعال چنین می‌فرماید: «من بدترین مجازاتها را یعنی جنگ، گرسنگی، حیوانات وحشی و بیماری را به اورشلیم می‌فرستم تا انسانها و حیوانات آن را یکسان نابود سازند. 22اگر بعضی از آنها زنده بمانند و فرزندان خود را نجات دهند، به ایشان نگاه کنید و خواهید دید که چه پلید هستند و قانع خواهید شد مجازاتی که بر اورشلیم آوردم عادلانه بوده است. 23هنگامی‌که رفتار و روشهای ایشان را ببینید، خواهید دانست آنچه انجام داده‌ام بی‌سبب نبوده است.»
15
تاک بی‌ثمر
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، چوب تاک چه برتری بر چوبهای دیگر دارد و شاخهٔ تاک چه برتری در مقایسه با درختان جنگل؟ 3آیا از چوب آن برای ساختن چیزی استفاده می‌کنند؟ یا از آن میخی برای آویختن چیزی می‌سازند؟ 4وقتی آن را در آتش می‌سوزانند، هنگامی‌که آتش دو سر آن را بسوزاند و میانش نیم سوز شود، آیا سودمند خواهد بود؟ 5هنگامی‌که کامل بود بی‌مصرف بود، اینک که نیم سوز شده، بیش از پیش بی‌مصرف شده است. آیا هرگز می‌توان از آن استفاده کرد؟»
6بنابراین خداوند متعال می‌فرماید: «چون چوب تاک در میان درختان جنگل که آن را برای سوختن به آتش داده‌ام، همچنین ساکنان اورشلیم را برای سوختن خواهم داد. 7من علیه ایشان خواهم بود، با وجودی که از آتش خواهند گریخت ولی آتش، ایشان را خواهد سوزاند و وقتی آنها را مجازات کنم، شما خواهید دانست که من خداوند هستم. 8چون با بی‌وفایی رفتار کرده‌اند، این سرزمین را ویران خواهم ساخت. من، خداوند متعال سخن گفته‌ام.»
16
اورشلیم بی‌وفا
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، اورشلیم را از کردار بدش آگاه ساز 3و بگو خداوند متعال چنین می‌فرماید:
«اصل و تولّد تو از سرزمین کنعان است. پدر تو اموری و مادرت حِتّی بود. 4در روز تولّد، نافت را نبریدند و با آب شسته نشدی تا پاک شوی. به تو نمک نمالیدند و تو را در پارچه نپیچیدند. 5چشمی ‌بر تو دلسوزی نکرد تا از روی محبّت این کارها را برایت انجام دهد. در روز تولّدت از تو بیزار بودند و تو را در بیابان انداختند.
6«هنگامی‌که از کنارت می‌گذشتم، تو را دیدم که در خون غوطه‌ور هستی، به تو گفتم که زنده شو. 7تو را چون گیاه سالمی ‌پرورش دادم. تو بلندبالا و دوشیزه‌ای متعال گشتی. پستانهایت برآمده و موهایت بلند شد، امّا عریان بودی.
8«دوباره از کنار تو گذشتم و دیدم که به سن بلوغ رسیده‌ای. گوشهٔ ردای خود را بر تو گستردم و عریانی تو را پوشاندم. با تو سوگند یاد کردم و با تو پیمان بستم و تو از آنِ من شدی.» خداوند متعال چنین می‌فرماید.
9«آنگاه با آب، خون را از تو شستم و با روغن، تو را تدهین کردم. 10بر تو جامهٔ قلّابدوزی شده و بر پاهایت کفشهای چرمی ‌مرغوب پوشانیدم و تو را با ردای ابریشمی آراستم. 11تو را با جواهرات زینت بخشیدم و دستبند به دستت و گردنبند به گردنت آویختم. 12بینی‌ات را با حلقه، گوشت را با گوشواره و سرت را با تاج زیبایی آراستم. 13تو جواهرات طلا و نقره داشتی و همواره جامه‌های قلّابدوزی شده و ابریشم بر تن داشتی. نان تو از بهترین آردها درست می‌شد و روغن زیتون و عسل برای خوردن داشتی. زیبایی تو خیره کننده بود و تو ملکه شدی. 14به‌خاطر زیبایی تو، شهرتت در میان همه ملّتها پراکنده شد، زیرا من به تو زیبایی کامل دادم.» خداوند متعال چنین گفته است.
15«امّا تو به زیبایی خود اتّکا کردی و به‌خاطر آوازهٔ خود روسپی گشتی و با هر رهگذری روسپیگری نمودی. 16مقداری از پارچه‌هایت را برای تزئین پرستشگاههای خود استفاده کردی و چون فاحشه‌ای خود را در اختیار همه گذاشتی. 17همچنین با جواهرات طلا و نقره‌ای که به تو داده بودم، مجسمه‌های مرد ساختی و با آنها روسپیگری کردی. 18با جامه‌های قلّابدوزی آنها را پوشاندی و روغن و بُخور مرا نزد آنها گذاشتی. 19به تو خوراک دادم؛ بهترین آرد، روغن زیتون و عسل، امّا تو آنها را برای خشنودی بُتها هدیه کردی.» خداوند متعال چنین گفته است.
20«فرزندانی را که برای من به دنیا آورده بودی، برای بُتها قربانی نمودی. آیا روسپیگریِ تو کافی نبود 21که فرزندان مرا کشتی و به عنوان قربانی به بُتها تقدیم کردی؟ 22در هنگام آلودگی و روسپیگری خود، دوران جوانی خود را، هنگامی‌که برهنه در خون خود می‌غلطیدی، به یاد نیاوردی.»
زندگی اورشلیم به عنوان یک روسپی
23خداوند متعال می‌فرماید: «وای بر تو! وای بر تو! زیرا پس از انجام همهٔ شرارتهای خود، 24در هر گوشه و کنار، پرستشگاهها ساختی و به روسپیگری پرداختی. 25در سر هر خیابانی، بنایی ساختی و زیبایی خود را به فحشا گذاشتی و خود را در اختیار هر رهگذری قرار دادی. 26با همسایگان شهوتران خود، یعنی مصریان، همبستر شدی و با روسپیگری خود خشم مرا برانگیختی.
27«بنابراین، دست خود را علیه تو بلند نموده و سهم تو را کم کردم و تو را به ارادهٔ دشمنانت تسلیم کردم، یعنی به فلسطینیان که از کردار شرم‌آور تو متنفّر هستند.
28«چون دیگران نتوانستند تو را ارضاء کنند، به دنبال آشوریان دویدی. تو روسپی ایشان بودی، امّا ایشان نیز نتوانستند تو را ارضاء کنند. 29تو همچنین برای بابلیان، آن ملّت بازرگان، روسپی بودی، امّا ایشان هم نتوانستند تو را راضی کنند.»
30خداوند متعال چنین می‌فرماید: «چون روسپی بی‌شرمی‌ هستی، همهٔ این کارها را انجام دادی. 31در هر خیابان و میدان بتخانه ساختی و روسپیگری کردی، امّا تو چون روسپیان دیگر به‌خاطر پول این کار را نکردی. 32تو چون زنی هستی که به جای اینکه شوهرش را دوست بدارد با بیگانگان هم‌آغوش می‌شود. 33همهٔ روسپیان هدیه می‌گیرند، امّا تو هدایای خود را به عاشقانت دادی. به ایشان رشوه دادی تا برای روسپیگری تو از همه‌جا بیایند. 34پس، تو با روسپیان دیگر فرق داری. کسی به دنبال تو نیامد تا روسپی باشی. کسی به تو پولی نداد بلکه تو به ایشان پول دادی، تو متفاوت بودی!»
خدا اورشلیم را داوری می‌کند
35پس اینک ای روسپی، ای اورشلیم، سخن خداوند را بشنو.
36خداوند متعال می‌فرماید: «تو خود را برهنه کردی و چون فاحشه‌ای، خودت را در اختیار عاشقانت و همه بُتهایت قرار دادی و فرزندان خود را کُشتی و قربانی بُتها کردی. 37بنابراین همهٔ عاشقانت را که از وجودشان لذّت می‌بردی و آنهایی را که معشوق تو بودند و کسانی‌ را که از آنها نفرت داشتی، به دور تو جمع می‌کنم و تو را در برابر آنها برهنه می‌سازم تا عریانی تو را ببینند. 38تو را به‌خاطر زنا و قتل محکوم می‌کنم و در خشم خود، تو را با مرگ مجازات می‌کنم. 39تو را به دست ایشان می‌سپارم. ایشان بتخانه‌هایی را که در آن روسپیگری می‌کردی ویران می‌کنند. ایشان لباس و جواهرات تو را خواهند گرفت و تو را برهنه و عریان رها خواهند کرد.
40«ایشان مردم را برمی‌انگیزند تا تو را سنگسار کنند و تو را با شمشیرهای خود تکه‌تکه خواهند کرد. 41ایشان خانه‌های تو را خواهند سوزاند و در حضور جماعت زنان تو را مجازات خواهند کرد. من تو را از فحشا و هدیه دادن به عاشقانت بازمی‌دارم. 42آنگاه خشم من پایان می‌پذیرد و آرام خواهم گرفت، دیگر خشمگین و غیور نخواهم بود. 43چون تو دوران جوانی خود را به یاد نیاوردی و با کردارت مرا خشمگین نمودی، بنابراین کارهایت را بر سرت می‌آورم.» خداوند متعال چنین فرموده است.
دختر همانند مادر
44خداوند می‌فرماید: «ای اورشلیم، مردم این مَثَل را دربارهٔ تو خواهند گفت: 'دختر مانند مادرش است.' 45براستی تو دختر مادرت هستی، او شوهر و فرزندان خود را رها کرد. تو مانند خواهرانت هستی که از شوهران و فرزندان خود بیزار بودند. مادرت حِتّی و پدرت اموری بود.
46«خواهر بزرگ تو سامره است که با دختران خود در شمال تو سکونت دارد و خواهر کوچکت سدوم است که با دختران خود در جنوب زندگی می‌کند. 47تو نه تنها از آنها و کارهای زشتشان تقلید و پیروی کردی، بلکه در مدّت کوتاهی فاسدتر از آنها شدی.
48«به حیات خودم سوگند که خواهرت سدوم و دخترانش مثل تو به چنین کارهای زشتی دست نزده‌اند. 49گناه سدوم و دخترانش این بود که چون همه‌چیز را به فراوانی داشتند و در رفاه و آسایش زندگی می‌کردند، مغرور شده بودند و به بینوایان و نیازمندان کمک نمی‌کردند. 50ایشان مغرور و سرسخت بودند و کارهایی را که من از آنها تنفّر دارم، انجام دادند، پس من ایشان را نابود کردم.
51«سامره نصف گناهان تو را مرتکب نشد، کارهای زشت تو بمراتب بیشتر از خواهرانت بوده است. فساد تو به حدّی است که در مقایسه با خواهرانت، ایشان بی‌گناه به نظر می‌رسند. 52اینک باید شرمساری خود را تحمّل کنی، گناهان تو به حدّی از خواهرانت بدتر است که ایشان در کنار تو بی‌گناه به‌نظر می‌رسند. اکنون سرافکنده و خجل شو، زیرا تو باعث می‌شوی که خواهرانت پاک به‌نظر برسند.»
بازسازی سدوم و سامره
53خداوند به اورشلیم فرمود: «من سدوم، سامره و روستاهایشان را کامروا خواهم ساخت. بله، من تو را هم کامروا خواهم کرد. 54تو به‌خاطر کارهایی که کرده‌ای باید خجالت بکشی و شرمساری تو به آنها نشان خواهد داد که چه وضع بهتری دارند. 55بلی، خواهرانت، سدوم و سامره و دخترانشان و همچنین تو با دخترانت دوباره کامیاب خواهید شد. 56آیا در روزهای غرورت سدوم را مسخره نمی‌کردی؟ 57امّا حالا تو مایهٔ تمسخر اَدوم و فلسطینیان و دخترانشان و همسایگانت شده‌ای و همگی از تو نفرت دارند. 58پس تو باید به سزای کارهای بد و گناهانت برسی.»
پیمان جاودانی
59خداوند متعال می‌فرماید: «من مطابق کردارت با تو رفتار خواهم کرد، زیرا سوگندت را فراموش کردی و پیمانت را شکستی. 60امّا من پیمانی را که در دوران جوانی‌ات با تو بسته بودم، از یاد نمی‌برم و حال با تو پیمانی ابدی می‌بندم. 61تو به یاد خواهی آورد که چگونه رفتار کرده‌ای و هنگامی‌که خواهران بزرگ و کوچکت را به تو بازگردانم، شرمسار خواهی شد. من اجازه می‌دهم ایشان چون دختران تو باشند، گر‌چه این قسمتی از پیمان من با تو نبود. 62پیمان خود را با تو تجدید خواهم کرد و آنگاه خواهی دانست که من خداوند هستم. 63من همه خطاهایت را خواهم ‌بخشید، امّا تو از به یاد آوردن آنها چنان خجالت خواهی کشید که دیگر دهانت را باز نخواهی‌کرد.» خداوند متعال چنین فرموده
17
مثل عقاب و تاک
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، برای قوم اسرائیل مَثَلی بگو و نمونه‌ای ارائه کن. 3خداوند متعال، چنین می‌فرماید: عقاب بزرگی بود که بالهایی عظیم و گسترده و پرهایی رنگارنگ داشت. او به لبنان پرواز کرد و سر درخت سدر لبنان را شکست 4و آن را به سرزمین بازرگانی برد و در شهر تاجران گذاشت. 5آنگاه او بذری از سرزمین شما برداشت و در خاک حاصلخیزی در کنار آب فراوان کاشت. او آن را مانند شاخهٔ بیدی قرار داد. 6آن جوانه زد و تاکی شد و در روی زمین گسترش یافت. شاخه‌هایش به سوی بالا، به طرف عقاب و ریشه‌هایش در عمق زمین رشد کردند. تاک از شاخه‌ها و برگها پوشیده شده بود.
7«عقاب بزرگ دیگری بود با بالهای عظیم که پرهای زیادی داشت. اینک تاک، ریشه‌ها و شاخه‌هایش را به سوی او برگردانید به امیدی که بتواند آب بیشتری از زمینی که در آنجا کاشته شده بود، بگیرد. 8تاک در خاکی نیکو، نزد آبهای بسیار کاشته شده بود تا شاخه‌هایش رشد کند، میوه به بار آورد و تاکی با شکوه گردد.
9«خداوند متعال چنین می‌فرماید: آیا کامیاب خواهد شد؟ آیا عقاب نخست آن را ریشه‌کن نخواهد کرد؟ و انگورهایش را نخواهد کند؟ و شاخه‌هایش را نخواهد شکست تا پژمرده گردد؟ برای ریشه‌کن ساختن آن نیازی به بازوی نیرومند و ارتش قدرتمند نیست. 10هنگامی‌که کاشته شد، آیا رشد خواهد کرد؟ هنگامی‌که باد شرقی به آن بوزد، آیا کاملاً در جایی که کاشته شده است، پژمرده نخواهد شد؟»
شرح مَثَل
11آنگاه خداوند به من فرمود: 12«اکنون از این سرکشان بپرس آیا معنی این مَثَل را می‌دانند؟ به ایشان بگو پادشاه بابل به اورشلیم آمد و پادشاه و بزرگان را دستگیر کرد و با خود به بابل برد. 13او یکی از اعضای خاندان سلطنتی را گرفت و با او پیمان بست و او را سوگند داد تا به او وفادار بماند. او همچنین بزرگان سرزمین را با خود برد، 14تا از شورش دوباره ملّت جلوگیری کند و مطمئن شود که به پیمان خود وفادارند. 15امّا پادشاه یهودا با فرستادن سفیران خود به مصر، به این امید که ایشان به او اسبها و ارتش بزرگی بدهند، شورش کرد. آیا او پیروز خواهد شد؟ آیا کسی می‌تواند با چنین کاری بگریزد؟ آیا او می‌تواند پیمان را بشکند و بدون مجازات بگریزد؟
16«به حیات خودم سوگند، براستی این پادشاه در مکانی که پادشاه بابل او را پادشاه کرد، چون سوگند خود را خوار شمرد و پیمانش را شکست، در بابل خواهد مرد. 17هنگامی‌که بابلیان سنگر درست کنند و شهر را محاصره نمایند تا مردم بسیاری را بکشند، حتّی فرعون و ارتش نیرومندش نیز نخواهند توانست به پادشاه یهودا کمک کنند. 18او سوگند و پیمان خود را شکست، او همهٔ این کارها را انجام داد و اکنون گریزی برای او نیست.»
19خداوند متعال می‌فرماید: «به حیات خودم سوگند که او را به‌خاطر شکستن پیمان مجازات خواهم کرد، یعنی پیمانی که به نام من سوگند خورد. 20من تور خود را می‌گسترانم و او را در دام خواهم افکند. او را به بابل خواهم برد و به‌خاطر خیانتش علیه من او را در آنجا مجازات خواهم کرد. 21همهٔ سپاهِ گریزانِ او با شمشیر کشته خواهند شد و بازماندگان ایشان در هر سو پراکنده می‌گردند. من خداوند گفته‌ام»
نوید امید خداوند
22خداوند، خدا چنین می‌فرماید:
«من شاخهٔ نازکی را
از سر درخت سدر بلند خواهم شکست
و آن را در قلّهٔ بلند کوه اسرائیل خواهم کاشت،
23تا شاخه‌ها از آن بروید و میوه آورد
و درخت سدر با شکوهی گردد.
در زیر آن، هرگونه پرنده زندگی خواهد کرد
و در سایهٔ آن آشیانه خواهند ساخت.
24تمام درختان سرزمین خواهند دانست
که من خداوند هستم.
درختان بلند را برمی‌اندازم
و درختان کوتاه را بلند می‌کنم.
من درخت سبز را خشک می‌کنم
و درخت خشک را شکوفا می‌سازم.
من، خداوند چنین می‌گویم و آن را انجام خواهم داد.»
18
هرکس مسئول گناه خود می‌باشد
1خداوند به من فرمود: 2«منظور شما از تکرار این مَثَل در مورد سرزمین اسرائیل چیست که می‌گویید: 'والدین غوره خوردند و دندان فرزندان کُند شد.'
3«به حیات خودم سوگند که بعد از این، در اسرائیل کسی این ضرب‌المثل را به زبان نمی‌آورد. 4جان همه به من تعلّق دارد، پدر و پسر هر دو به من تعلّق دارند. تنها، کسی‌که گناه ورزد، خواهد مرد.
5«اگر شخصی نیکوکار، عادل و صادق باشد، 6بالای کوهها برای پرستش بُتهای قوم اسرائیل نمی‌رود، از گوشت حیوانی که برای بُتها قربانی شده است نمی‌خورد، زن همسایهٔ خود را وسوسه نمی‌کند، با زنی که عادت ماهانه داشته باشد همبستر نمی‌شود، 7ستم نمی‌کند، وام خود را می‌پردازد، دزدی نمی‌کند، نان خود را به گرسنگان می‌دهد و برهنگان را جامه می‌پوشاند، 8برای بهره وام نمی‌دهد، پلیدی نمی‌کند، دعاوی را عادلانه قضاوت می‌کند. 9چنین شخصی از فرمانهای من پیروی می‌کند و قوانین مرا رعایت می‌نماید. او نیکوکار است و خواهد زیست.» خداوند متعال چنین می‌فرماید.
10«امّا اگر مردی پسری ظالم و خونریز داشته باشد 11و دست به کارهایی بزند که پدرش هرگز دست نزده است، گوشت حیوانی را که برای بُتها قربانی شده باشد بخورد، زن همسایه را وسوسه کند، 12به نیازمندان ستم کند، دزدی نماید، وام خود را نپردازد، بت‌پرستی نماید و پلیدی کند، به پرستشگاه بُتها برود، 13بهره و گرو بگیرد، آیا او زنده خواهد ماند؟ نه، زنده نخواهد ماند. او که چنین کارهای پلیدی را کرده است، براستی خواهد مرد و خونش به گردن خودش است.
14«امّا اگر این مرد، پسری داشته باشد و گناهان پدر خود را ببیند و مانند او رفتار نکند، 15از گوشت حیوانی که برای بُتها قربانی شده باشد نخورد و بُتهای قوم اسرائیل را نپرستد، زن همسایه را وسوسه نکند، 16به کسی بدی نکند، بزور گرویی نگیرد، دزدی نکند، بلکه نان خود را به گرسنه بدهد و برهنه را جامه بپوشاند، 17پلیدی نکند و برای بهره، وام ندهد. او قوانین مرا مراعات ‌کند و از فرمانهای من پیروی کند، او به‌خاطر گناهان پدرش نخواهد مُرد، بلکه براستی خواهد زیست. 18ولی پدرش به‌خاطر فریب دادن و دزدی از برادرانش و به سبب بدی کردن در میان قومش و به‌خاطر خطاهایش خواهد مرد.
19«امّا شما می‌پرسید: 'چرا پسر به‌خاطر گناهان پدرش مجازات نمی‌شود؟' پاسخ این است که پسر آنچه را درست و نیکو بود، انجام داد. او قوانین مرا نگاه داشت و از آنها به دقّت پیروی کرد پس براستی زنده خواهد ماند. 20فقط همان کسی‌که گناه می‌کند می‌میرد. فرزند به‌خاطر گناه پدر جزا نمی‌بیند و نه پدر به‌خاطر گناه فرزند مجازات می‌شود. شخص نیکوکار به‌خاطر کارهای نیک خودش پاداش می‌گیرد و شخص بدکار به کیفر گناه خودش می‌رسد.
21«امّا اگر مردان شریر از همهٔ گناهانی که ورزیده بودند، بازگردند و همهٔ احکام مرا نگاه دارند و آنچه را مطابق قانون و نیک است انجام دهند، البتّه زنده خواهند ماند و نخواهند مرد. 22همهٔ گناهانشان بخشیده خواهد شد و زنده می‌مانند، زیرا ایشان به نیکویی عمل کرده‌اند. 23آیا گمان می‌کنید که من از مردن شخص گناهکار خوشحال می‌شوم؟ به هیچ وجه! بلکه برعکس می‌خواهم از راه بدی که در پیش گرفته است بازگردد و زنده بماند.
24«امّا هنگامی‌که راستکاران، کجروی کنند و خطا نمایند و کارهای زشتی را که از شریران سر می‌زند، انجام دهند، آیا ایشان زنده خواهند ماند؟ هیچ‌کدام از نیکویی‌های ایشان به یاد نخواهد آمد و به‌خاطر خیانتی که مرتکب شده‌اند و گناهانی که ورزیده‌اند، خواهند مرد.
25«امّا شما می‌گویید: 'روش خداوند غیرعادلانه است؟' پس اینک بشنوید، ای قوم اسرائیل: آیا روش من غیرعادلانه است؟ آیا این روشهای شما نیست که غیرعادلانه است؟ 26هنگامی‌که فرد نیکوکاری از انجام نیکی بازگردد و پلیدی کند و بمیرد، او به‌خاطر کارهای پلیدش می‌میرد. 27امّا هنگامی‌که فرد پلیدی از گناه بپرهیزد و آنچه را راست و نیک است، انجام دهد او جان خود را نجات خواهد داد. 28زیرا ایشان اندیشیده‌اند و از خطاهایی که مرتکب شده‌اند روی‌گردان شده‌اند، البتّه زنده خواهند ماند و نخواهند مرد. 29امّا شما، ای قوم اسرائیل می‌گویید: 'روش خداوند غیرعادلانه است.' ای قوم اسرائیل، آیا روشهای من غیرعادلانه است؟ آیا این روشهای شما نیست که غیرعادلانه می‌باشد؟
30«من، خداوند متعال می‌گویم: بنابراین ای قوم اسرائیل، من شما را مطابق کردارتان داوری خواهم کرد. توبه کنید و از گناهان خود بازگردید، در غیر این صورت گناه، شما را هلاک خواهد کرد. 31از گناهانی که در برابر من مرتکب شده‌اید، دست بکشید و قلب و روح تازه برای خود فراهم آورید. ای قوم اسرائیل، چرا می‌خواهید بمیرید؟ 32زیرا خداوند متعال می‌فرماید: من از مرگ هیچ‌کس شاد نمی‌شوم، پس بازگردید و زنده بمانید.»
19
سرود سوگواری
1خداوند به من فرمود که برای پادشاهان اسرائیل این سوگنامه را بخوانم:
2مادر تو چه ماده شیری در میان شیرها بود!
او بچّه‌های خود را در میان شیرهای ژیان بزرگ کرد
3او یکی از بچّه‌هایش را بزرگ کرد
و به او آموخت که شکار کند و او آدمخوار شد.
4ملّتها علیه او هشدار دادند
و در گودال ایشان گرفتار شد،
و او را به قلّاب کشیدند و به سرزمین مصر بردند.
5مادرش وقتی دید که همهٔ امیدهایش برباد رفته،
آنگاه بچّهٔ دیگرش را بزرگ کرد،
و او رشد کرد و شیر ژیانی شد.
6وقتی او کاملاً بزرگ شد
او با شیران پرسه می‌زد،
او نیز شکار کردن آموخت و آدمخوار شد.
7او دژهایشان را درهم کوبید
و شهرهایشان را ویران کرد.
سرزمین و ساکنانش از غرّش او ترسان شدند.
8ملّتها علیه او گرد هم آمدند؛
آنها دام خود را گسترانیدند
و او را در دامشان گرفتار کردند.
9با قلّابها او را در قفس نهادند
و نزد پادشاه بابل بردند.
آنها او را زندانی کردند
پس صدای غرّش او دیگر هرگز در کوههای اسرائیل شنیده نخواهد شد.
10مادر تو چون تاكی در تاکستان بود
که در آب کاشته شده،
و به‌خاطر آب فراوان، پر برگ و پر میوه بود.
11شاخه‌های او نیرومند بودند
و رشد کرد و گرز پادشاهان شد.
تاک چنان رشد کرد که سر به آسمان می‌کشید.
همه دیدند که چه پر برگ و بلندبالا بود،
12امّا دستهای خشمگینی او را ریشه‌كن کرد
و بر زمین افکند.
باد شرقی میوه‌هایش را خشک کرد و فرو ریخت
و شاخه‌های نیرومندش خشک گشتند و سوختند.
13اکنون تاک در بیابان،
و در زمین خشک و تشنه کاشته شده است.
14تنه‌اش آتش گرفته و شاخه‌ها و میوه‌اش را سوزانده
و دیگر شاخهٔ نیرومندی از آن باقی نمانده است،
تا گرزی برای دست پادشاهان باشد.
این سوگنامه بارها سروده شده است.
20
اسرائیل به سرکشی ادامه می‌دهد
1در روزِ دهم از ماه پنجمِ سال هفتم تبعید ما، عدّه‌ای از رهبران اسرائیل آمدند و مقابل من نشستند تا از خداوند راهنمایی بطلبند. 2آنگاه خداوند این پیام را به من داد: 3«ای انسان فانی، به رهبران اسرائیل چنین بگو: خداوند، متعال می‌فرماید: چرا شما آمده‌اید از من راهنمایی می‌خواهید؟ به حیات خودم سوگند که هدایتی از من نخواهید یافت.
4«تو ای انسان فانی، آیا آماده هستی که ایشان را محکوم کنی؟ پس آنان را متوجّه گناهان اجدادشان بساز. 5آنچه به تو می‌گویم به ایشان بگو، هنگامی‌که اسرائیل را برگزیدم و خود را به ایشان در سرزمین مصر آشکار ساختم، وعده دادم و گفتم من خداوند، خدای شما هستم. 6آن موقع بود که سوگند خوردم که ایشان را از مصر بیرون آورم و به سرزمینی که برای ایشان برگزیده بودم ببرم، سرزمینی که غنی و حاصلخیز است و بهترین سرزمینهاست. 7به ایشان گفتم که بُتهای منفوری را که دوست می‌دارند، دور بیندازند و خود را با خدایان مصری آلوده نکنند، زیرا من خداوند، خدا هستم. 8امّا علیه من سرکشی کردند و به من گوش فرا ندادند، بُتهای نفرت‌انگیز خود و خدایان مصر را رها نکردند، آماده بودم که قدرت خشم مرا در مصر تجربه کنند. 9امّا به‌خاطر حفظ حرمت نام خود آن کار را نکردم، زیرا در حضور قومی که در میان ایشان زندگی می‌کردند، اعلام داشتم که قوم اسرائیل را از مصر بیرون می‌آورم.
10«پس آنها را از سرزمین مصر به بیابان آوردم. 11فرامین خود را به ایشان دادم و قوانین خود را به ایشان آموختم که به هرکس از آنها پیروی کند، حیات بخشد. 12همچنین برگزاری روز سبت را نشانهٔ پیمان خود با ایشان ساختم تا به ایشان یاد آوری شود که من خداوند، ایشان را مقدّس ساخته‌ام. 13امّا قوم اسرائیل در بیابان علیه من سرکشی کردند. ایشان از قوانین من پیروی نکردند و احکام حیاتبخش مرا زیر پا نهادند و روز سبت را بی‌حرمت شمردند. آنگاه آماده بودم که خشم خود را در بیابان بر ایشان فرو ریزم و ایشان را نابود كنم. 14امّا چنین نکردم تا در نظر اقوامی‌ که دیدند اسرائیل را از مصر بیرون آوردم، نام من بی‌حرمت نشود. 15امّا در بیابان سوگند یاد کردم که ایشان را به سرزمینی که به ایشان داده بودم، نیاورم؛ سرزمینی که غنی و حاصلخیز است و بهترین سرزمین‌هاست. 16زیرا ایشان قوانین مرا نپذیرفتند و چون دلهایشان به دنبال بُتهایشان بود، از احکام من پیروی نکردند و سبت را بی‌حرمت کردند.
17«امّا سپس بر ایشان رحم کردم و تصمیم گرفتم ایشان را آنجا در بیابان نکُشم. 18در بیابان به فرزندانشان گفتم، از احکام و فرامین نیاکان خود پیروی نکنید و با بُتهای ایشان خود را آلوده نسازید. 19من، خداوند خدایتان هستم. از احکام من پیروی کنید و با دقّت کامل دستورات مرا بجا آورید. 20روز سبت مرا که به یادبود پیمان من با شما تعیین شده است نگاه دارید تا بدانید که من، خداوند خدایتان هستم.
21«امّا فرزندانشان علیه من سرکشی کردند. از فرامین من پیروی نکردند و قوانین مرا با دقّت انجام ندادند؛ قوانینی که اطاعت از آن به آنان زندگی‌ می‌بخشد. ایشان روز سبت مرا بی‌حرمت ساختند. آنگاه اندیشیدم که خشم خود را بر ایشان فرو ریزم و همه را بکشم. 22امّا دست نگاه داشتم تا در نظر ملّتهایی که دیدند ایشان را از مصر خارج می‌کنم، نام من بی‌حرمت نگردد. 23همچنین در بیابان سوگند یاد کردم که در میان ملّتها و کشورها ایشان را پراکنده خواهم کرد. 24زیرا آنها احکام مرا بجا نیاوردند، قوانین مرا رد کردند، روز سبت مرا بی‌حرمت ساختند و به بُتهای اجداد خود چشم دوختند.
25«پس من هم احکام و قوانینی را به ایشان دادم که خوب و حیاتبخش نبودند. 26ایشان را گذاشتم که با قربانی کردن فرزند اول خود برای بُتها، خود را آلوده سازند و به این ترتیب ایشان را جزا بدهم و بدانند که من خداوند هستم.
27‏-28«پس ای انسان فانی، از جانب من، خداوند متعال، به قوم اسرائیل بگو که وقتی اجدادشان را به سرزمینی که به نیاکانشان وعده‌ داده بودم آوردم، در آنجا هم به من خیانت کردند و نام مرا بی‌حرمت ساختند، زیرا بر سر هر تپّه و زیر هر درخت سبز برای بُتها قربانی نمودند، بُخور سوزاندند و عطر و هدایای نوشیدنی آوردند و با این کار خود، آتش خشم مرا برافروختند. 29به ایشان گفتم: این مکانهای بلند که به آنجا می‌روید، چیست؟» پس نام آن تا به امروز بامه خوانده می‌شود. 30بنابراین به قوم اسرائیل بگو: «خداوند متعال چنین می‌فرماید: آیا با پیروی از آیین نیاکانتان خود را آلوده خواهید ساخت؟ و با دنبال کردن بُتها خود را گمراه خواهید کرد؟ 31حتّی امروز همان هدایا را به بُتها تقدیم می‌کنید و با قربانی کردن فرزندانتان در آتش برای آنها خود را آلوده می‌سازید و هنوز شما اسرائیلی‌ها می‌آیید تا ارادهٔ مرا بدانید؟ خداوند، خدا می‌فرماید: به حیات خود سوگند که به شما اجازه نخواهم داد که از من سؤال کنید. 32آنچه در اندیشهٔ شماست هرگز رخ نخواهد داد که مانند ملّتها و قبایل کشورهای دیگر شوید و چوب و سنگ را ستایش کنید.
سرزنش و بخشش خدا
33«من، خداوند متعال به حیات خود سوگند می‌خورم که با دست پُرقدرت و بازوی توانا و خشم سهمگین، بر شما سلطنت می‌کنم. 34هنگامی‌که شما را از کشورهایی که در آنها پراکنده شده‌اید، گرد هم آورم، توان و خشم خود را به شما نشان خواهم داد. 35شما را به بیابان ملّتها خواهم آورد و در آنجا با شما روبه‌رو می‌شوم و شما را داوری خواهم کرد. 36اینک همان‌گونه که نیاکانتان را در صحرای سینا محکوم کردم، شما را نیز محکوم خواهم ساخت.
37«شما را از زیر عصا خواهم گذراند و مجبور خواهید شد که از پیمان من پیروی کنید. 38کسانی را که سرکش و گناهکار هستند، از میان شما برمی‌دارم و از سرزمینی که اینک در آن زندگی می‌کنید، بیرون می‌آورم، امّا اجازه نخواهم داد تا به سرزمین اسرائیل بازگردند. آنگاه خواهید دانست که من خداوند هستم.»
39خداوند، متعال می‌فرماید: «ای قوم اسرائیل، همهٔ شما بروید و بُتهای خود را خدمت کنید، امّا هشدار می‌دهم که پس از این باید از من پیروی کنید و با تقدیم هدایا به بُتها، نام مقدّس مرا بی‌حرمت نسازید. 40در آن سرزمین، بر کوه مقدّس من، یعنی کوه بلند اسرائیل، همهٔ شما مرا پرستش خواهید کرد. از ستایش شما راضی خواهم شد و قربانی‌ها و هدایای مقدّس شما را خواهم پذیرفت. 41پس از آنکه شما را از کشورهایی که در آنها پراکنده شده‌اید بیرون آوردم و گرد هم جمع کردم، قربانی‌های سوختنی شما را خواهم پذیرفت و ملّتها خواهند دید که من مقدّس هستم. 42هنگامی‌که شما را به اسرائیل، سرزمینی که به نیاکانتان وعده داده بودم، بازگردانم، آنگاه خواهید دانست که من خداوند هستم. 43آنگاه تمام کارهای ناشایستی را که انجام داده‌اید و باعث آلودگی‌تان شد، به یاد می‌آورید و به‌خاطر همه پلیدیهایی که انجام دادید از خود بیزار می‌گردید. 44خداوند، متعال می‌فرماید: ای قوم اسرائیل، هنگامی‌که با شما به‌خاطر نام خود عمل کنم و نه به سزای رفتارهای پلید و فاسد شما، آنگاه خواهید دانست که من خداوند، خدا هستم.»
آتش در جنوب
45خداوند به من فرمود: 46«ای انسان فانی، به سوی جنوب بنگر و علیه آن سخن بگو و علیه جنگلهای جنوب نبوّت کن. 47به جنگلهای جنوب بگو به آنچه خداوند، متعال می‌فرماید گوش فرا ده. ببین! آتشی برمی‌افروزم و همهٔ درختان تو را از تر و خشک خواهد سوزاند، هیچ چیزی نمی‌تواند آن را خاموش کند. آن آتش از جنوب به سوی شمال گسترش خواهد یافت و همه گرمای شعله‌های آن را حس خواهند کرد. 48همه خواهند دانست که من، خداوند این آتش را افروخته‌ام و خاموش نخواهد شد.»
49آنگاه گفتم: «آه ای خداوند خدا، ایشان دربارهٔ من می‌گویند 'چرا او با رمز و راز سخن می‌گوید؟'»
21
شمشیر برهنهٔ خداوند
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، به سوی اورشلیم رو کن و علیه معابد آن موعظه کن و علیه سرزمین اسرائیل نبوّت نما. 3به سرزمین اسرائیل بگو، خداوند چنین می‌فرماید: من دشمن شما هستم، شمشیر خود را از نیام بیرون می‌کشم و تمام انسانهای خوب و شریر تو را خواهم کشت. 4من شمشیر خود را علیه همه از جنوب تا شمال برخواهم کشید. 5تا همه بدانند که من، خداوند شمشیرم را از نیام کشیده‌ام و دوباره در نیام نخواهد رفت.
6«پس ای انسان فانی، زاری کن. با قلبی شکسته و اندوهی تلخ در برابر چشمان ایشان زاری کن. 7هنگامی‌که از تو می‌پرسند چرا زاری می‌کنی، بگو به‌خاطر اخبار رسیده، همهٔ قلبها پریشان، دستها ناتوان، روحیه‌ها ضعیف و زانوان لرزان خواهند شد. بنگرید، چنین خواهد شد و به وقوع خواهد پیوست. من، خداوند متعال سخن گفته‌ام.»
8خداوند به من فرمود: 9«ای انسان فانی، نبوّت کن و بگو:
«یک شمشیر، شمشیری تیز و برّاق شده،
10شمشیری تیز شده برای کشتار،
صیقل شده تا چون آذرخش بدرخشد،
چگونه می‌توان شادمان بود؟
زیرا قوم من همهٔ هشدارها و مجازاتها را ندیده گرفته‌اند.
11شمشیر صیقل داده شده است
تا آن را به دست گیرند.
آن تیز شده و صیقل داده شده است
تا به دست کشتار کننده‌ای سپرده شود.
12گریه و زاری کن، ای انسان فانی،
زیرا این شمشیر برای قوم من،
و برای تمام رهبران قوم اسرائیل است.
ایشان همه با بقیّهٔ قوم من کشته خواهند شد
از ناامیدی بر سینه‌های خود بکوبید.
13من قوم خود را می‌آزمایم
و اگر نپذیرند که توبه کنند،
همهٔ این وقایع رخ خواهند داد.
14«اینک ای انسان فانی، نبوّت کن. دستهای خود را به هم بزن و شمشیر پی‌درپی خواهد زد. این شمشیری است که می‌کشد. شمشیری برای کشتاری بزرگ که ایشان را محاصره خواهد کرد. 15بنابراین دلها آب می‌شوند و بسیاری در همهٔ دروازه‌هایشان خواهند افتاد، من شمشیر درخشنده را داده‌ام. آه، آن چون آذرخش ساخته شده است و برای کشتار صیقلی گشته است. 16به راست یورش آور، به چپ حمله کن، ای شمشیر تیز به هر سویی که می‌چرخی حمله کن. 17من نیز دستهای خود را به هم خواهم زد و خشم خود را فرو خواهم نشاند. من، خداوند چنین گفته‌ام.»
شمشیر پادشاه بابل
18خداوند به من فرمود: 19«ای انسان فانی، دو جاده را برای شمشیر پادشاه بابل که می‌آید علامت‌گذاری کن، هردوی آنها باید از یک سرزمین آغاز گردند. علامتی در آنجایی که جاده دو راهی می‌شود، قرار ده. 20برای آمدن شمشیر به ربه در سرزمین عمون و به یهودا و شهر مستحکم اورشلیم، جاده‌‌ها را علامت‌گذاری کن. 21زیرا پادشاه بابل بر سر دوراهی می‌ایستد و با تکان دادن تیرها قرعه می‌اندازد. از بُتهای خود هدایت می‌طلبد و با جگرِ قربانی فال می‌گیرد که به کدام راه باید برود. 22در دست راست او قرعه اورشلیم است تا دژکوب‌ها را برافرازند تا غریو نبرد برآورند و دژکوب‌ها را علیه دروازه‌ها بگذارند و خاکریزها را بالا آورند و بُرجها را محاصره سازند. 23اهالی اورشلیم این را باور نمی‌کنند، زیرا با بابل پیمان صلح بسته‌اند، امّا این پیشگویی، آنها را متوجّه گناهانشان می‌سازد و به آنها خاطرنشان می‌کند که بزودی گرفتار می‌شوند. 24بنابراین من، خداوند متعال می‌گویم، گناهان شما آشکار شده‌اند، همه می‌دانند شما چقدر مقصّر هستید. گناهانتان را در هر عملی نشان می‌دهید، مقصّر هستید و من شما را به دست دشمنانتان خواهم سپرد.
25«ای فرمانروای پلید و فرومایهٔ اسرائیل، روز تو، روز مجازات نهایی تو رسیده است. 26دستار و تاج خود را بردار، زیرا پس از این، اوضاع دگرگون می‌گردد. آنچه را که پست است، برافراز و آنچه را که بلند است، پست نما. 27ویران! ویران! آری، شهر را ویران می‌کنم. امّا تا زمانی که کسی را که برای مجازات شهر برگزیده‌ام نیاید، چنین واقع نخواهد شد. به او آن را خواهم داد.
شمشیر و عمونیان
28«ای انسان فانی، نبوّت کن. اعلام کن که من، خداوند متعال درباره عمونیان و سخنان ناسزای ایشان چنین می‌گویم:
«'شمشیر، شمشیری برای کشتن کشیده شده است،
صیقلی شده است تا چون آذرخش بدرخشد.
29رؤیاهایی که می‌بینید نادرست و پیشگویی‌های شما دروغ هستند، شما پلید و شریر هستید. زمان شما فرا می‌رسد؛ روز پایانی، شمشیر بر گردن شما فرود خواهد آمد.
30«'شمشیر را در نیام بگذارید! در مکانی که آفریده شدی، در زادگاهتان داوری خواهید شد. 31خشم خود را بر تو فرو خواهم ریخت و آتش غضب خود را بر تو خواهم دمید. تو را به دستهای خشن کسانی‌که در کشتن ماهر هستند، خواهم سپرد. 32شما با آتش نابود می‌گردید و خونتان در سرزمین‌تان خواهد ریخت و دیگر کسی شما را به یاد نخواهد آورد. زیرا من که خداوند هستم چنین می‌گویم.'»
22
جنایات اورشلیم
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، آیا قضاوت خواهی کرد، آیا شهر خونین را قضاوت خواهی کرد؟ پس همهٔ کارهای پلیدش را اعلام کن. 3به شهر بگو که خداوند متعال چنین می‌فرماید: چون بسیاری از مردم خود را به قتل رسانده‌ای و خود را با پرستش بُتها آلوده نموده‌ای بنابراین زمان تو فرا رسیده است. 4تو به‌خاطر خونی که ریخته‌ای مقصّر هستی و چون با ساختن بُتها آلوده گشته‌ای و روزهای خود را نزدیک کرده‌ای و سالهای تو به پایان رسیده‌اند، به این سبب تو را نزد ملّتها شرمسار ساخته‌ام و همهٔ ملّتها به تو ریشخند می‌زنند. 5ای شهر پُر آشوب و رسوا، همه از دور و نزدیک تو را مسخره می‌کنند. 6همهٔ رهبران اسرائیل، با اتّکاء به قدرت خود، خون ریخته‌اند. 7در تو به والدین خود اهانت می‌کنند. به بیگانگان زورگویی و به یتیمان و بیوه زنان ستم می‌شود. 8اماکن مقدّس مرا خوار شمردند و روز سبت مرا بی‌حرمت کردند. 9بعضی از ساکنان تو، دیگران را با تهمت و دروغ به کشتن می‌دهند. بعضی به پرستشگاههای بالای کوه می‌روند و از قربانی بُتها می‌خورند. گروهی همواره هوسهای خود را ارضاء می‌کنند. 10برخی با زن پدر خود زنا می‌کنند. عدّه‌ای با زن خود در دوره عادت ماهانه‌اش همبستر می‌شوند. 11یکی با زن همسایه زنا می‌کند، دیگری عروس یا خواهر ناتنی خود را وسوسه می‌کند. 12ایشان در میان تو، رشوه می‌گیرند تا خون بریزند، شما هم بهره می‌گیرید و با زیاده‌ستانی از همسایهٔ خود سوء استفاده می‌کنید و مرا فراموش کرده‌اید. من، خداوند متعال چنین گفتم.
13«ببین، من به‌خاطر سرمایه‌ای که از طریق نامشروع جمع کرده‌ای و خونی که در میان تو ریخته شده است، دستهای خود را بر شما فرود خواهم آورد. 14آیا در روزهایی که کار تو را پایان دهم، شجاع خواهی ماند و دستهای تو نیرومند خواهند بود؟ من، خداوند، سخن گفته‌ام و آن را انجام خواهم داد. 15من تو را در میان ملّتها و کشورها پراکنده خواهم ساخت و آلودگی را از تو بیرون خواهم کرد. 16ملل دیگر تو را شرمسار خواهند ساخت، امّا تو خواهی دانست که من خداوند هستم.»
پالایشگاه خدا
17خداوند به من فرمود: 18«ای انسان فانی، قوم اسرائیل برایم بی‌‌مصرف شده‌اند. آنها مانند تفالهٔ مس، روی، آهن و سرب هستند که در کورهٔ پالایش از نقره جدا شده‌اند. 19بنابراین خداوند متعال می‌فرماید: چون همهٔ شما به تفاله تبدیل شده‌اید، شما را در اورشلیم جمع می‌کنم. 20مانند کسی‌که نقره، برنز، آهن، سرب و روی را جمع می‌کند و در کوره می‌گذارد تا به آنها آتش بدمد تا ذوب شوند، پس من شما را در خشم و غضب خود گرد می‌آورم و ذوب خواهم کرد. 21من شما را گرد خواهم آورد و با آتش خشم خود بر شما خواهم دمید و شما در آن ذوب خواهید شد. 22همان‌گونه که نقره در کوره ذوب می‌شود، شما نیز در آن ذوب خواهید شد و شما خواهید دانست که من، خداوند، خشم خود را بر شما فرو ریخته‌ام.»
گناهان رهبران اسرائیل
23خداوند به من فرمود: 24«ای انسان فانی، به سرزمین اسرائیل بگو: تو سرزمینی هستی که پاكسازی نشده‌ای و در روز خشم، بارانی بر تو نباریده است. 25رهبران در درونشان مانند شیران غرّانی هستند که شکار خود را می‌درند، ایشان آدمیان را می‌کشند و گنج و اشیای گرانبها را می‌گیرند و بسیاری را بیوه کرده‌اند. 26کاهنان قوانین مرا می‌شکنند و برای آنچه مقدّس است، احترام قایل نیستند. ایشان فرق بین پاک و ناپاک را آموزش نمی‌دهند و روز سبت را نادیده می‌گیرند. در نتیجه مردم اسرائیل برای من احترام قایل نیستند. 27رهبرانش مانند گرگهای درّنده خون می‌ریزند و زندگی‌ها را نابود می‌کنند تا سود ناروا ببرند. 28انبیا این گناهان را چون کسی‌که دیوار را رنگ می‌کند، پوشانده‌اند. ایشان رؤیاهای دروغین می‌بینند و پیشگویی‌های دروغین می‌کنند. ایشان ادّعا می‌کنند که کلام خداوند متعال را می‌گویند، امّا من خداوند متعال، با ایشان سخن نگفته‌ام. 29ثروتمندان تقلّب می‌کنند و می‌دزدند. ایشان با نیازمندان بدرفتاری می‌کنند و از بیگانگان سوء استفاده می‌کنند. 30به دنبال کسی می‌گشتم تا دیوار را بسازد تا در جایی که دیوار فرو ریخته است، بایستد و هنگامی‌که خشم من آن را ویران می‌کند از سرزمین دفاع کند، امّا هیچ‌کس را نیافتم. 31من خشم خود را بر ایشان فرو خواهم ریخت و چون آتش ایشان را به‌خاطر کارهایی که کرده‌اند، نابود خواهم ساخت.» خداوند چنین فرمود.
23
خواهران گناهکار
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، دو خواهر بودند، دختران یک مادر. 3وقتی جوان بودند، در مصر روسپیگری کردند. در جوانی روسپی شدند، سینه‌هایشان در آنجا نوازش شد و بکارت خود را از دست دادند. 4خواهر بزرگتر اهوله و خواهر کوچکتر اهولیبه نام داشت. اهوله سامره و اهولیبه اورشلیم است. ایشان از آن من شدند و پسران و دختران به دنیا آوردند. 5در زمانی که اهوله از آن من بود، روسپیگری کرد و عاشق آشوریان شد. 6رزمندگانی که جامهٔ بنفش به تن داشتند، فرمانداران، سرداران، همهٔ ایشان جوانان دلپسند و اسب سواران بودند. 7او روسپی همهٔ افسران آشوری شد و شهوت او باعث شد که با پرستش بُتهای آشوری خود را آلوده سازد. 8او همچنان به کار خود ادامه داد، فاحشه‌ای در مصر، آنجا که بکارتش را از دست داده بود. از زمانی که دختر جوانی بود، مردان با او همبستر شدند و با او چون فاحشه رفتار کردند. 9بنابراین من او را به دست عاشقان آشوریش که خواستارشان بود ‌سپردم. 10آنها او را برهنه کردند، دختران و پسرانش را گرفتند و سپس خودِ او را با شمشیر کشتند. زنان در همه‌جا در بارۀ سرنوشتِ شومِ او شایعه می‌ساختند.
11«اگرچه خواهرش اهولیبه این را دید، امّا او در روسپیگری از خواهر خود بدتر، فاسدتر و شهوتران بود. 12او نیز پر از هوس برای بزرگان آشور، افسران، رزمندگان با جامه‌های آبی روشن و افسران سواره نظام و همهٔ مردان جوان زیبا روی بود. 13دیدم که او نیز آلوده شده است و هر دو به یک راه رفته‌اند.
14‏-15«او بیشتر و بیشتر در عمق فساد غرق شد. او جذب تصاویر کَنده‌کاری شدهٔ مقامات بابلی روی دیوار با کمربند و سربندهای زیبا که با رنگ قرمز رنگ شده بودند، گشت. 16هنگامی‌که آنها را دید، شهوتی شد و به دنبال ایشان قاصدانی به بابل فرستاد. 17بابلی‌ها آمدند و با او همبستر شدند. و با شهوت خود او را آلوده ساختند و پس از آنکه خود را با ایشان آلوده ساخت با بیزاری از ایشان روی‌گردان شد. 18هنگامی‌که آشکارا به روسپیگری و عریانی خویش ادامه داد، من از او همچون خواهرش بیزار و روی‌گردان شدم. 19امّا او بیشتر مانند زمان جوانی‌اش که در سرزمین مصر روسپی بود، روسپیگری کرد. 20او پر از هوس برای مردان شهوترانی بود که مانند الاغ و اسب بودند. 21ای اهولیبه، می‌خواستی فسادی را که در جوانی در مصر مرتکب شدی و مجرم شناخته شدی تکرار کنی، هنگامی‌که مردان با سینه‌های تو بازی کردند و تو بکارت خود را از دست دادی.»
داوری خدا بر خواهر جوانتر
22ای اهولیبه، خداوند متعال چنین می‌فرماید: «من عاشقانت را که حالا تو از آنها متنفّر شده‌ای، علیه تو تحریک می‌کنم تا از هر طرف به تو هجوم آورند. 23بابلی‌ها و تمام کلدانیان را از فقود، شوع و قوع جمع می‌کنم و همچنین آشوریان را که جوانان جنگجو و خوش‌چهره و سوارکاران ماهر هستند با فرماندهان و رهبرانشان برضد تو می‌فرستم. 24ایشان از شمال با ارتشی بزرگ و ارّابه‌ها و گاریها یورش خواهند آورد. ایشان با سپر و کلاهخود از خودشان محافظت می‌کنند و تو را محاصره خواهند کرد. من تو را به دست ایشان خواهم داد و تو را با قوانین خود داوری خواهند کرد. 25چون از تو خشمگین هستم، اجازه خواهم داد که در خشم خود با تو رفتار کنند. ایشان بینی و گوشهای تو را خواهند برید و فرزندانت را خواهند کشت. بله ایشان پسران و دخترانت را دستگیر می‌کنند و بقیّهٔ را طعمهٔ آتش خواهند کرد. 26ایشان جامه از تن تو بیرون خواهند آورد و جواهرات پرارزش تو را خواهند برد. 27بنابراین به هرزگی و روسپیگری که تو از سرزمین مصر آوردی پایان می‌دهم. تو دیگر خواستار ایشان نخواهی بود و دیگر مصر را به یاد نخواهی آورد.»
28این است آنچه خداوند متعال می‌فرماید: «من تو را به دست کسانی‌که از ایشان نفرت داری خواهم سپرد، به دست کسانی‌که با بیزاری از ایشان روی‌گردان شدی. 29چون از تو متنفّر هستند، هرچه را که برای آن کار کرده‌ای خواهند گرفت و تو را چون فاحشه‌ای عریان رها خواهند کرد. 30شهوت و روسپیگری تو، اینها را بر سرت آورده است زیرا تو روسپی ملّتها شدی و خود را با بُتهای ایشان آلوده کردی. 31تو در راه خواهرت رفتی، بنابراین جام مجازات او را به دست تو می‌دهم.»
32خداوند متعال می‌فرماید:
«تو از جام ژرف و بزرگ خواهرت خواهی نوشید.
همه تو را مسخره خواهند کرد و ریشخند خواهند نمود،
زیرا گنجایش آن فراوان است.
33تو پر از مستی و اندوه خواهی شد.
جام خواهر تو سامره،
جام وحشت و نابودی است.
34تو آن را خواهی نوشید و تهی خواهی کرد
و با تکه‌های شکسته آن سینهٔ خود را پاره خواهی‌نمود.
من خداوند چنین سخن گفته‌ام.»
35این است آنچه خداوند متعال می‌فرماید: «چون مرا فراموش و به من پشت کردی، پس به‌خاطر شهوترانی و روسپیگری خود رنج خواهی برد.»
داوری خدا بر هر دو خواهر
36خداوند به من فرمود: «ای انسان فانی، آیا اهوله و اهولیبه را داوری خواهی کرد؟ آنگاه ایشان را از کارهای پلیدشان آگاه ساز. 37زیرا ایشان زنا کرده‌اند و حتّی پسرانی را که برای من زاییده بودند، به عنوان خوراک برای بُتها قربانی کردند. 38همچنین ایشان معبد بزرگ مرا آلوده کردند و روز سبت مرا بی‌حرمت ساختند. 39در همان روزی که فرزندان خود را کشتند و قربانی بُتها کردند، به معبد بزرگ من آمدند و آن را آلوده ساختند.
40«ایشان حتّی به سرزمین‌‌های دور برای مردان قاصدان فرستادند تا بیایند و آمدند. خود را برای ایشان شست‌وشو کردند و چشمهای خود را آرایش کردند و به خود جواهرات آویختند. 41بر روی نیمکت با شکوهی نشستند و بر روی میزی که جلوی آن بود بُخور و روغنی را که به آنها دادم، گذاشتند. 42صدای ناهنجار مردم اطراف او را دربر گرفته بود، بسیاری از این مردان مست را از صحرا آورده بودند و ایشان بازوبند به بازوی زنان بستند و تاجهای زیبا بر سرشان گذاشتند. 43آنگاه گفتم، آه که از زنا کردن فرسوده شده است، امّا ایشان با او همبستر می‌شوند. 44ایشان بارها نزد این روسپیان رفتند، ایشان نزد این زنهای هرزه یعنی اهوله و اهولیبه بازگشتند. 45پس داوران دادگر باید ایشان را برای زناکاری و خونریزی مجرم اعلام کنند، زیرا زناکارند و دستهایشان به خون‌ آلوده است.»
46خداوند متعال چنین می‌فرماید: «گروهی را علیه ایشان برمی‌انگیزم تا ایشان را هراسان و تاراج کنند. 47این گروه ایشان را سنگسار خواهند کرد و با شمشیرهای خود ایشان را تکه‌تکه خواهند نمود، فرزندانشان را خواهند کشت و خانه‌هایشان را به آتش خواهند کشید. 48بنابراین در این سرزمین به هرزگی پایان خواهم داد تا هشداری برای همهٔ زنان باشد تا مانند شما هرزگی نکنند. 49ایشان سزای هرزگی شما را خواهند پرداخت و به‌خاطر بت‌پرستی گناهکارانهٔ خود، مجازات خواهید شد و خواهید دانست که من، خداوند متعال هستم.»
24
دیگ زنگ زده
1در روز دهمِ ماه دهم از سال نهمِ تبعید ما، کلام خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، تاریخ امروز را یادداشت کن، همین روز را، زیرا پادشاه بابل امروز اورشلیم را محاصره کرده است. 3برای قوم سرکش مَثَلی تعریف کن و به ایشان بگو خداوند متعال چنین می‌فرماید:
«دیگ را بر آتش نهید
و از آب پر کنید.
4بهترین قسمت‌های گوشت را در آن بگذارید،
شانه‌ها و رانها،
آن را از بهترین گوشتهای استخوان‌دار پُر کنید.
5گوشت بهترین گوسفند را استفاده کنید؛
زیر دیگ، هیزم جمع کنید،
آب را به جوش آورید،
گوشت و استخوان را بجوشانید.»
6بنابراین خداوند متعال چنین می‌فرماید: «وای بر شهر خونین، دیگی که زنگش در اندرون است که زنگش از آن بیرون نرفته است. آن را تکه‌تکه خالی کنید، استثناء قایل نشوید. 7چون خونی که ریخته، درون اوست. او آن را در روی صخرهٔ عریان نهاد. او آن را روی زمین نریخت تا با خاک بپوشاند. 8برای اینکه خشم خود را برانگیزم و انتقام بگیرم، خونی را که او ریخته در روی صخره‌ای عریان نهادم تا پوشیده نگردد.»
9بنابراین خداوند متعال چنین می‌فرماید: «وای بر شهر خون‌آلود، من تودهٔ هیزم را بزرگ خواهم کرد. 10بر هیزم بیافزایید، آتش را برافروزید، گوشت را خوب بجوشانید، ادویه‌جات را در آن مخلوط کنید، استخوانها را بسوزانید. 11آن دیگ برنزی خالی را روی آتش بگذارید تا گداخته گردد و مس آن بدرخشد تا آلودگی در آن ذوب شود و زنگ آن زدوده شود. 12بیهوده خود را فرسوده کردم، زیرا زنگار ضخیم آن با آتش بیرون نخواهد شد. 13ای اورشلیم، هرزگی کردارت، تو را آلوده ساخته است. سعی کردم که تو را پاک کنم، امّا آلوده ماندی. دیگر تا زمانی که قدرت خشم مرا تجربه نکنی، دوباره پاک نخواهی شد. 14من، خداوند چنین گفته‌ام، زمان آن رسیده که عمل کنم. من گناهان تو را ندیده نخواهم گرفت و دلسوزی و رحم نخواهم کرد. تو به‌خاطر کردارت مجازات خواهی شد.»
مرگ همسر حزقیال نبی
15کلام خداوند بر من آمد و فرمود: 16«ای انسان فانی، می‌خواهم که با یک ضربه شادی چشمان تو را بگیرم، امّا تو نباید سوگوار شوی و یا گریه کنی و اشک بریزی. 17آه بکش، امّا نه بلند. برای مرده سوگواری نکن. دستار به سرت کن و کفش بپوش، لب بالایی خود را مپوشان یا خوراک سوگواران را نخور.»
18پس در صبح با مردم سخن گفتم و در غروب همسرم درگذشت و در روز بعد آنچه را به من فرمان داده بود، انجام دادم. 19آنگاه مردم پرسیدند: «آیا به ما نخواهی گفت این کارها چه معنی دارد و چرا چنین رفتار می‌کنی؟»
20پس به ایشان گفتم: «کلام خداوند به من فرمود 21به قوم بگو من جایگاه مقدّس خود را که افتخار قدرت شما، شادی چشمان و خواستهٔ دل شماست، آلوده خواهم ساخت و پسران و دخترانتان را که بجا گذاشته‌اید با شمشیر کشته خواهند شد. 22شما چون من خواهید کرد، لب بالایی خود را نخواهید پوشاند و نان سوگواران را نخواهید خورد. 23دستار به سر و کفش به پا خواهید بود. دیگر سوگواری و گریه نخواهید کرد، بلکه در گناه خود خواهید پوسید و برای یکدیگر ناله خواهید کرد. 24پس حزقیال نشانه‌ای برای شما خواهد بود. کاری را که او کرد شما مانند او انجام خواهید داد. هنگامی‌که چنین روی دهد خواهید دانست که من، خداوند متعال هستم.»
25خداوند فرمود: «ای انسان فانی، معبد بزرگ قوی را که باعث افتخار و سرور ایشان بود و از تماشا و بازدید کردن آن لذّت می‌بردند از ایشان خواهم گرفت و همچنین پسران و دختران ایشان را نیز خواهم گرفت. 26در آن روز کسی‌که گریخته باشد، زودتر می‌آید و خبرها را به تو گزارش خواهد داد. 27در آن روز، برای کسی‌که گریخته است، دهان تو باز خواهد شد و سخن تو دیگر خاموش نخواهد شد تا تو برای ایشان نشانه‌ای باشی و خواهند دانست که من خداوند هستم.»
25
نبوّت علیه عمون
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، به سوی عمون روی کن و علیه ایشان نبوّت کن. 3به ایشان بگو کلام خداوند متعال چنین می‌فرماید: شما از آلوده شدن معبد بزرگ من، نابودی سرزمین اسرائیل و اسارت مردم یهودا خشنود گشتید. 4چون شادمان بودید، اجازه خواهم داد تا قبایل شرقی بیابان بر شما چیره گردند. ایشان در سرزمین شما اردو خواهند زد و در آنجا ساكن می‌گردند. ایشان میوه‌ای را خواهند خورد و شیری را خواهند نوشید که می‌بایست از آن شما باشد. 5شهر ربه را چراگاه شترها و عمون را جایگاه گلّه‌ها خواهم گردانید، آنگاه خواهید دانست که من خداوند هستم.»
6خداوند متعال چنین می‌فرماید: «چون شما با تمام بداندیشی علیه اسرائیل، دست زدید و پایکوبی و شادمانی کردید، 7بنابراین من دست خود را علیه شما دراز می‌کنم و شما را به دست ملّتهایی خواهم داد که شما را تاراج کنند. شما را بکلّی نابود خواهم کرد تا دیگر ملّتی و کشوری نداشته باشید.»
نبوّت علیه موآب
8خداوند متعال ‌فرمود: «چون مردم موآب گفتند یهودا نیز مانند ملّتهای دیگر است، 9اجازه خواهم داد تا شهرهایی که از مرزهای موآب دفاع می‌کنند، حتّی بهترین شهرها یعنی بیت یشیموت و بعل معون و قیریتایم مورد حمله قرار بگیرند. 10اجازه خواهم داد تا قبایل شرق بیابان، موآب و عمون را با هم تسخیر کنند تا دیگر یادی از عمون در میان ملّتها بجا نماند. 11موآب را مجازات خواهم کرد و ایشان خواهند دانست که من خداوند هستم.»
نبوّت علیه اَدوم
12خداوند متعال چنین ‌می‌فرماید: «مردم اَدوم از یهودا بی‌رحمانه انتقام گرفتند و این کار موجب شد که بسیار خاطی شوند. 13بنابراین من دستم را علیه اَدوم دراز خواهم کرد و همهٔ مردم و حیوانات آنجا را خواهم کشت. آن سرزمین را ویران خواهم نمود و از شهر تیمان تا شهر ددان، مردم با شمشیر کشته خواهند شد. 14من انتقام خود را به دست قوم خود اسرائیل، از اَدوم خواهم گرفت و ایشان باعث خواهند شد تا اَدوم شدّت خشم مرا حس کند و خواهند دانست مورد خشم من قرار گرفتن یعنی چه.»
نبوّت علیه فلسطین
15خداوند متعال چنین می‌فرماید: «چون فلسطینی‌ها انتقام‌جویانه عمل کردند و با قلبی کینه‌توز و برای نابودی و دشمنی بی‌پایان انتقام گرفتند، 16پس من دست خود را علیه فلسطینی‌ها دراز خواهم کرد و کریتیان را از میان خواهم برداشت و بقیّهٔ ساحل دریا را نابود خواهم کرد. 17من انتقام شدید خواهم گرفت و با خشم ایشان را مجازات خواهم کرد. هنگامی‌که از ایشان انتقام بگیرم خواهند دانست که من خداوند هستم.»
26
نبوّت علیه صور
1در روز اول ماه از سال یازدهم، کلام خداوند بر من آمد و چنین فرمود: 2«ای انسان فانی، چون صور دربارهٔ اورشلیم چنین گفت: هَه، دروازهٔ مردم شکسته است، قدرت بازرگانی او تمام شده! او دیگر رقیب ما نخواهد بود.»
3پس خداوند متعال چنین می‌فرماید: «توجّه کن ای صور، من علیه تو هستم. من ملّتهای بسیاری را علیه تو برمی‌انگیزم همان‌طور که دریا امواج خود را برمی‌انگیزد. 4ایشان دیوارهای صور را نابود خواهند کرد و بُرجهای آن را خواهند شکست، خاک آن را خواهم رُفت و آن را صخره‌ای عریان خواهم ساخت. 5آن در میان دریا مکانی برای گستردن تورها خواهد بود. خداوند متعال سخن گفته است. آن مورد تاراج ملّتها قرار خواهد گرفت 6و کسانی‌که در شهرهای سرزمین اصلی هستند با شمشیر کشته خواهند شد. آنگاه خواهند دانست که من خداوند هستم.»
7پس خداوند متعال چنین می‌فرماید: «من نبوکدنصر پادشاه بابل، شاه شاهان را به همراه اسبها، ارّابه‌ها، سواره‌نظام و ارتش بزرگ و نیرومند از شمال خواهم آورد. 8کسانی‌که در سرزمین اصلی هستند با شمشیر کشته خواهند شد. دشمن در برابر تو سنگرها خواهد کند و پشته‌ها خواهد ساخت و سقفی از سپرها برخواهد افراشت. 9او با دژکوب‌ها به دیوارهای تو خواهد زد و با تبر بُرجهای تو را خواهد شکست. 10اسبانش آن‌قدر زیاد خواهند بود که غبارشان تو را بپوشاند. صدای سواران، گاریها و ارّابه‌ها دیوارهای تو را به لرزه خواهند انداخت، هنگامی‌که از دروازه‌هایت چون شهری که دیوارهایش شکسته بگذرد. 11خیابانهایت را زیر سُم اسبهایش لگدمال خواهد کرد. مردمِ تو را از دَم شمشیر خواهند گذراند و ستونهای مستحکم تو به زمین فرو خواهند ریخت. 12ایشان ثروت تو را به تاراج خواهند برد و کالاهایت را غارت خواهند کرد. دیوارها را ویران و خانه‌های با شکوه تو را نابود خواهند کرد. سنگ و چوب و خاک تو را در آب خواهند ریخت. 13آهنگ سرود تو را خاموش خواهم کرد و آوای چنگ‌هایت دیگر شنیده نخواهد شد. 14من تو را صخرهٔ عریانی خواهم کرد، جایی که در آن تور می‌گسترانند. تو هرگز بازسازی نخواهی شد.»
15خداوند متعال در مورد شهر صور می‌فرماید: «هنگامی‌که مجروحان ناله می‌کنند و کشتار در میان تو رخ می‌دهد، آیا کرانه‌هایت از سقوط تو نخواهند لرزید؟ 16آنگاه همهٔ پادشاهان کشورهای ساحلی از تختهای خود فرود خواهند آمد و ردا و جامهٔ قلّابدوزی خود را از تن بیرون می‌آورند. وحشت ایشان را خواهد پوشاند. بر روی زمین خواهند نشست، هر لحظه خواهند لرزید و از سرنوشت تو در شگفت خواهند شد. 17برای تو سوگواری نموده، چنین خواهند سرایید:
«شهر مشهور ویران گشت،
کشتی‌هایش از دریا رانده شده‌اند.
مردم این شهر بر دریاها حکمرانی می‌کردند
و تمام کسانی را که در ساحل دریا زندگی می‌کردند به وحشت می‌انداختند.
18اکنون در روز سقوط آن،
جزایر می‌لرزند،
و مردم از چنین خرابی در هراسند.»
19خداوند، متعال چنین می‌فرماید: «هنگامی‌که تو را شهر ویرانه‌ای سازم مانند شهرهای متروک، تو را با آبهای عظیم ژرفناک می‌پوشانم. 20آنگاه من تو را به دنیای مردگان می‌اندازم تا به مردم زمان قدیم بپیوندی. در میان ویرانه‌های باستانی، با کسانی‌که به دنیای مردگان فرو می‌روند در دنیای مردگان جای خواهی داشت. 21تو را نمونهٔ وحشتناکی خواهم کرد و سرانجام تو چنین خواهد بود. مردم به دنبال تو خواهند گشت، امّا هرگز یافت نخواهی شد.» خداوند متعال چنین فرموده است.
27
سوگنامه‌ای برای صور
1کلام خداوند بر من آمد و فرمود: 2«اینک ای انسان فانی، سوگنامه‌ای برای صور بخوان 3و به صور که بر دروازهٔ دریا واقع شده و با مردم همهٔ سواحل تجارت می‌کنند بگو: خداوند متعال چنین می‌فرماید:
«ای صور، تو گفته‌ای که من کمال زیبایی هستم!
4مرزهای تو در قلب دریاهاست.
سازندگانت، زیبایی تو را کامل کردند.
5ایشان از درختان صنوبرِ کوهِ حرمون برای الوار
و از چوب درختهای سدر لبنان برای ساختن دَکل به جهت تو استفاده کردند.
6پاروهایت را از بلوطهای باشان ساختند،
عرشه‌ات را از کاجهای سواحل قبرس ساختند،
و با عاج تزئین کردند.
7بادبانهایت از کتان گلدوزی شدهٔ مصری بود که چون درفش تو بود.
سایبانهایت از پارچه‌های مرغوب آبی و بنفش جزیرهٔ قبرس بود.
8پاروزنان تو از مردم صیدون و ارواد،
و ملوانانت از مردان کارآزمودهٔ تو بودند.
9نجّاران کشتی تو، مردان کارآزمودهٔ جُبیل بودند.
ملوانان دریانورد همهٔ کشتی‌ها در بازارهای تو تجارت می‌کردند.
10«سربازانی از پارس، لود و لیبی در ارتش تو خدمت می‌کردند. ایشان سپر و کلاهخود خود را در پادگانهای تو می‌آویزند. ایشان مردانی هستند که برای تو افتخار آوردند. 11سربازان ارواد از دیوارهایت نگهبانی و مردان جماد از بُرجهایت محافظت می‌کردند. ایشان سپرهایشان را بر دیوار تو آویختند. ایشان مردانی بودند که تو را زیبا ساختند.
12«تو در اسپانیا تجارت کردی و در عوض کالاهای فراوانت، نقره، آهن، روی و سرب گرفتی. 13تو در یونان، توبال و ماشک تجارت کردی و کالاهای خود را با بردگان و وسایل برنزی عوض کردی. 14تو کالای خود را برای اسبهای بارکشی و اسبهای جنگی و قاطرها به بیت‌توجرمه فروختی. 15مردم رودس با تو داد و ستد می‌کردند، مردم بسیاری از سواحل در عوض کالاهایت، عاج و آبنوس به تو دادند. 16مردم سوریه کالاها و فرآورده‌های تو را خریدند. ایشان در عوض کالاهایت، فیروزه، ارغوان، کارهای گلدوزی شده، کتان نازک، مرجان و یاقوت می‌دادند. 17یهودا و سرزمین اسرائیل با تو داد و ستد داشتند و به جای کالاهایت به تو گندم، عسل، روغن زیتون و ادویه می‌دادند. 18دمشق به‌خاطر کالاهای فراوانت با تو داد و ستد کرد و بهای آنها را با شراب حلبون و پشم زاهار پرداخت کرد. 19ایشان آهن ساخته شده و ادویه در عوض کالاهای تو می‌دادند. 20مردم ددان، به عوض کالاهای تو، نمد برای زین اسب می‌دادند. 21عربها و فرمانروایان سرزمین قیدار برای کالاهای تو برّه، گوسفند و بُز می‌دادند. 22بازرگانان سبا و رعمه با تو داد و ستد می‌کردند و برای کالاهای تو بهترین ادویه و سنگهای گرانبها و طلا می‌دادند. 23بازرگانان حرّان، کنه، عدن، سبا، آشور و کلمد با تو تجارت می‌کردند. 24ایشان به تو جامه‌های گرانبها و پارچه‌های آبی و قلّابدوزی و فرشهای رنگارنگ را که با ریسمانها بسته‌بندی شده بودند، فروختند. 25کشتی‌های ترشیشی با کالاهای تو به سفر رفتند.
«پس تو انباشته و سنگین در قلب دریاها بودی.
26پاروزنانت تو را به دریاهای دور بردند.
باد شرق تو را در قلب دریاها درهم شکسته است.
27همهٔ ثروت و کالاهایت،
همهٔ دریانوردان و ناخدایانت،
و نجّاران کشتی و بازرگانانت،
همهٔ سربازانت که در کشتی بودند،
همه و همه در روز نابودی تو در دریا ناپدید شدند.
28از فریاد ناخداهایت سواحل لرزیدند.
29«همهٔ پاروزنان، کشتی را ترک کردند.
دریانوردان و همهٔ ناخدایان در ساحل ایستاده‌اند.
30و برای تو شیون می‌کنند و به تلخی می‌گریند،
ایشان خاک بر سر خود می‌ریزند و در خاکستر می‌غلطند.
31به‌خاطر تو موی سر خود را می‌تراشند
و پلاس می‌پوشند
و با تلخیِ جان بر تو می‌گریند.
32آنها در سوگواری خود برای تو چنین می‌سرایند:
'چه شهری مانند صور در دریا نابود شده است؟
33هنگامی‌که کالاهای تو از دریا می‌رسید،
مردم بسیاری را خشنود می‌کردی.
با فراوانی ثروت و کالاهایت پادشاهان جهان را توانگر کردی.
34اکنون دریا تو را درهم شکسته است
و کالاهایت و همهٔ دریانوردانت در عمق آبها غرق شده‌اند.'
35«همهٔ ساحل‌نشینان از حال تو حیران شده‌اند. پادشاهان ایشان ترسان و پریشان گشته‌اند و چهره‌های ایشان متشنّج گشته است. 36تو برای همیشه نابود شده‌ای و بازرگانان در سراسر جهان ترسیده‌اند که مبادا به سرنوشت تو دچار گردند.»
28
نبوّت علیه پادشاه صور
1کلام خداوند متعال به من فرمود: 2«ای انسان فانی، به پادشاه صور بگو خداوند متعال چنین می‌فرماید: تو دلی مغرور داری و گفته‌ای که خدا هستی و در قلب دریاها برتخت خدایان نشسته‌ای، امّا تو انسان هستی و نه خدا. با وجودی که اندیشهٔ خود را با اندیشهٔ خدا مقایسه می‌کنی، امّا تو خدا نیستی، بلکه فقط انسانی فانی هستی. 3به راستی تو از دانیال حکیمتر هستی و هیچ رمزی از تو پوشیده نیست. 4با دانش و بینش خود ثروت اندوخته‌ای و طلا و نقره برای خزانهٔ خود گرد آورده‌ای. 5با دانش فراوانت در بازرگانی به ثروت خود افزوده‌ای و دلت به‌خاطر ثروت تو مغرور گشته است.»
6بنابراین خداوند متعال می‌فرماید: «چون فکر می‌کنی که مثل خدا خردمند هستی، 7در نتیجه بیگانگان، یعنی بی‌رحم‌ترین ملّتها را علیه تو خواهم آورد. ایشان علیه زیبایی و دانش تو شمشیر از نیام بیرون خواهند کشید و شکوه تو را آلوده خواهند ساخت. 8تو را به گودال خواهند افکند و با مرگ خشونت‌آمیزی در قلب دریاها خواهی مُرد. 9آیا هنوز در حضور کسانی‌که تو را می‌کشند، خواهی گفت: من خدا هستم؟ در حالی که در دست کسانی‌که تو را مجروح می‌کنند، فقط انسان هستی. 10تو به خواری به دست بیگانگان خواهی مُرد. من، خداوند متعال چنین گفته‌ام.»
سقوط پادشاه صور
11کلام خداوند به من فرمود: 12«ای انسان فانی، سوگنامه‌ای برای پادشاه صور بخوان و به او بگو خداوند متعال چنین می‌فرماید: زمانی تو نمونهٔ کمال بودی، چه خردمند و زیبا بودی. 13در عدن، در باغ خدا زندگی می‌کردی و خود را با انواع سنگهای گرانبها، چون عقیق قرمز، یاقوت زرد، الماس، فیروزه، یاقوت کبود، یشم، یاقوت قرمز و زمرّد می‌پوشاندی و با طلا می‌آراستی. آنها در روزی که آفریده شدی برای تو ساخته شدند. 14من فرشتهٔ برگزیده را محافظ تو گذاشتم. تو در کوه مقدّس خدا بودی و در میان سنگهای آتشین قدم برمی‌داشتی. 15از روزی که آفریده شدی، روش تو کامل بود تا زمانی که پلیدی در تو یافت شد. 16در فراوانی داد و ستد پر از خشونت بودی و گناه ورزیدی، پس تو را مثل چیز آلوده‌ای از کوه خدا بیرون افکندم و فرشتهٔ محافظ، تو را از میان سنگهای آتشین بیرون کرد. 17دل تو به‌خاطر زیبایی‌ات مغرور گردید و دانش خود را به سبب شکوه خود فاسد کردی. من تو را به زمین افکندم تا هشداری برای پادشاهان دیگر باشی. 18در داد و ستد خود چنان ناراست بودی که معابد خود را آلوده ساختی؛ پس آتش از میان تو بیرون آوردم، تو را سوزاندم و تو را در برابر چشم همهٔ کسانی‌که می‌دیدند در روی زمین به خاکستر تبدیل کردم. 19همهٔ کسانی‌که تو را می‌شناختند، ترسان شدند. تو به پایان دهشتناکی دچار شدی و دیگر هرگز وجود نخواهی داشت.»
نبوّت علیه صیدون
20کلام خداوند به من فرمود: 21«ای انسان فانی، به سوی صیدون بنگر و علیه آن نبوّت کن 22و بگو خداوند متعال می‌فرماید: هان ای صیدون، من علیه تو هستم و شکوه خود را در میان تو آشکار خواهم ساخت و ایشان هنگامی‌که حکم خود را به اجرا بگذارم و قدّوسیّت خود را در آن آشکار سازم، خواهند دانست که من خداوند هستم. 23من بیماری بر تو خواهم فرستاد و در خیابانهای تو خون جاری خواهم کرد. از هر سو به تو یورش خواهند آورد و مردم تو کشته خواهند شد. آنگاه خواهی دانست که من خداوند هستم.»
قوم اسرائیل برکت خواهد یافت
24قوم اسرائیل دیگر در میان همهٔ همسایگان خود که با او به خواری رفتار کردند، خاری نخواهد دید که او را آزار دهد. آنگاه ایشان خواهند دانست که من، خداوند متعال هستم.
25خداوند متعال چنین ‌فرمود: «هنگامی‌که قوم اسرائیل را از میان مردمی که پراکنده شده‌اند، گرد آورم و در برابر چشم ملّتها قدّوسیّت خود را به ایشان آشکار سازم، آنگاه در سرزمین خود که به بنده‌ام یعقوب دادم، زیست خواهند کرد. 26ایشان در آنجا در امنیّت زندگی خواهند کرد و خانه خواهند ساخت و تاکستانها خواهند کاشت. من همهٔ همسایگانی را که با خواری با ایشان رفتار کردند، مجازات خواهم کرد. آنگاه خواهند دانست که من، خداوند متعال ایشان هستم.»
29
نبوّت علیه مصر
1در روزِ دوازدهم ماه دهم از سالِ دهم تبعید ما، خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، رو به سوی فرعون کن و علیه او و همهٔ مردم مصر نبوّت کن 3و بگو خداوند متعال چنین می‌فرماید: اینک ای فرعون، من علیه تو هستم. ای هیولای بزرگ که در میان نهرها دراز کشیده‌ای و می‌گویی: 'رود نیل از آن من است و من آن را ساخته‌ام.' 4من قلّابها به فک تو خواهم زد و ماهیان نهرهایت را به فلس‌هایت خواهم چسباند، و درحالی‌که همهٔ ماهیان به فلس‌هایت چسبیده‌اند تو را از نهر بیرون خواهم کشید. 5من تو و همهٔ آن ماهیان را به بیابان خواهم افکند. بدن تو به روی زمین خواهد افتاد و دفن نمی‌شود. من آن را خوراک پرندگان و حیوانات خواهم کرد. 6آنگاه همهٔ مردم مصر خواهند دانست که من خداوند هستم.
«اسرائیلی‌ها برای پشتیبانی به تو اتّکاء کردند امّا تو چوبدستی ضعیفی بیش نبودی. 7هنگامی‌که تو را به دست گرفتند، شکستی و شانهٔ ایشان را پاره کردی و هنگامی‌که به تو تکیه دادند، شکستی و کمرهایشان را به لرزه انداختی. 8پس اکنون من، خداوند متعال به تو می‌گویم: اینک شمشیری خواهم آورد تا مردم و حیوانات تو را نابود کند. 9مصر سرزمینی متروک و ویران خواهد شد. آنگاه تو خواهی دانست که من خداوند هستم.
«چون گفتی: رود نیل از آن توست و تو آن را ساختی، 10بنابراین من علیه تو و نهرهایت هستم و سرزمین مصر را از مجدل تا اسوان و تا مرز حبشه کاملاً ویران خواهم ساخت. 11پای هیچ انسان و حیوانی از آن گذر نخواهد کرد و مدّت چهل سال متروک خواهد بود. 12من مصر را ویران‌ترین کشور جهان خواهم ساخت. مدّت چهل سال شهرهای مصر ویران باقی خواهند ماند، ویران‌تر از بدترین شهرهای ویران دیگر. مصریان را آواره خواهم کرد؛ ایشان به هر کشوری خواهند گریخت و با مردمان دیگر زندگی خواهند کرد.»
13خداوند متعال می‌فرماید: «پس از چهل سال مصریان را از میان مللی که پراکنده ساختم، باز خواهم آورد 14و اجازه می‌دهم که در جنوب مصر، در میهن اصلی خود زیست کنند. ایشان ملّت ناتوانی خواهند بود. 15از همهٔ حکومتها ناتوانتر و هرگز بر ملّتهای دیگر فرمانروایی نخواهند کرد. من ایشان را چنان کوچک خواهم کرد که دیگر نتوانند ارادهٔ خود را به دیگران تحمیل کنند. 16اسرائیل دیگر هرگز برای یاری به ایشان تکیه نخواهد کرد. سرنوشت مصر به اسرائیل یادآوری خواهد کرد که تکیه کردن به آن چقدر نادرست است. آنگاه اسرائیل خواهد دانست که من، خداوند متعال هستم.»
نبوکدنصر مصر را تسخیر می‌کند
17در روز اول ماه اول از سال بیست و هفتم تبعید ما، خداوند به من فرمود: 18«ای انسان فانی، وقتی نبوکدنصر، پادشاه بابل به صور حمله کرد او سربازان خود را مجبور کرد چنان بارهای سنگینی حمل کنند که موی سرشان ساییده شد و کچل شدند و پوست شانه‌های ایشان زخم شد، امّا نه پادشاه و نه سربازان او از این زحمات سودی بردند. 19بنابراین من خداوند متعال چنین می‌گویم: من سرزمین مصر را به نبوکدنصر پادشاه خواهم داد. او در ازای مزد ارتش خود همهٔ ثروت مصر را تاراج می‌کند و به غنیمت می‌برد. 20من سرزمین مصر را در ازای مزد کاری که انجام داده به او می‌دهم، زیرا ایشان برای من کار می‌کردند. من، خداوند متعال سخن گفته‌ام.
21«در آن روز قدرت گذشتهٔ قوم اسرائیل را تجدید می‌کنم و زبان تو را ای حزقیال، گویا می‌سازم تا همه بشنوند و بدانند که من خداوند هستم.»
30
سوگنامه‌ای برای مصر
1خداوند بار دیگر با من سخن گفت: 2«ای انسان فانی، آنچه را که من، خداوند متعال می‌گویم، نبوّت کن و اعلام نما. این است کلماتی که باید بگویی:
«'روز وحشت فرا می‌رسد!'
3زیرا آن روز نزدیک است، روز خداوند نزدیک است.
روز ابرها و زمان نابودی ملّتها.
4در مصر جنگ خواهد بود
و تنگدستی عظیمی در حبشه.
بسیاری در مصر کشته خواهند شد،
کشور تاراج می‌شود و ویران.
5«در آن جنگ سربازان مزدور از حبشه، لیبی، لود، عربستان، کوب، و حتّی از قوم من کشته خواهند شد.»
6خداوند می‌فرماید: «از مجدل در شمال تا اسوان در جنوب، همهٔ پشتیبانان مصر در جنگ کشته خواهند شد و ارتش مغرور مصر نابود خواهد شد. من، خداوند متعال چنین گفته‌ام. 7این سرزمین، ویران‌ترین سرزمین در جهان خواهد بود و شهرهایش کاملاً ویران خواهند ماند. 8هنگامی‌که مصر را به آتش بکشم و همهٔ مدافعان آن کشته شوند، آنگاه خواهند دانست که من، خداوند هستم.»
9«هنگامی‌که آن روز فرا رسد و مصر نابود گردد، قاصدان من با کشتی بیرون خواهند رفت تا حبشی‌های بی‌خبر را به وحشت بیندازند، آن روز نزدیک است.»
10بنابراین خداوند متعال می‌فرماید: «به دست نبوکدنصر پادشاه بابل، ثروت مصر را پایان خواهم داد. 11او و ارتش بی‌رحمش خواهند آمد تا سرزمین را نابود کنند. ایشان با شمشیر به مصر یورش خواهند آورد و سرزمین پر از اجساد خواهد شد. 12من رود نیل را خشک خواهم کرد و مصر را در زیر قدرت مردان شریر خواهم گذاشت. بیگانگان همهٔ کشور را نابود خواهند کرد. من خداوند سخن گفته‌ام.»
13خداوند متعال می‌فرماید: «من بُتها و خدایان دروغین مِمفیس را نابود خواهم کرد. دیگر کسی نخواهد بود تا در مصر فرمانروایی کند و من همهٔ مردم را وحشتزده خواهم کرد. 14من جنوب سرزمین مصر را ویران خواهم کرد و شهر صوعن را به آتش خواهم کشید. و حکم داوری را در مورد تیبِس به اجرا در خواهم آورد. 15خشم خود را بر پلوسیوم که شهر مستحکم مصر است، می‌ریزم و اهالی تیبِس را نابود می‌سازم. 16من مصر را به آتش خواهم کشید و پلوسیوم به درد شدیدی گرفتار خواهد شد. دیوارهای تیبِس خواهند شکست و مِمفیس در روز با دشمن روبه‌رو خواهد شد. 17جوانان اون و فِیبَسَت با شمشیر کشته می‌شوند و سایر مردم به اسارت برده می‌شوند. 18هنگامی‌که در آنجا حکومت مصر را درهم بشکنم و نیروی مغرور آن پایان یابد، روز تَحفَنحیس تاریک می‌شود. ابرها آن را می‌پوشاند و مردم همهٔ شهرها به اسارت برده خواهند شد. 19هنگامی‌که مصر را چنین مجازات کنم، خواهند دانست که من خداوند هستم.»
مجازات فرعون
20در روز هفتم ماه اول از سال یازدهم تبعید ما، خداوند به من فرمود: 21«ای انسان فانی، من بازوی فرعون را شکسته‌ام و کسی آن را نبسته یا درمان نکرده است تا شفا یابد و نیرومند شود تا بتواند شمشیر را به دست گیرد. 22بنابراین من، خداوند متعال چنین سخن می‌گویم: من علیه فرعون هستم و بازوهای او را خواهم شکست؛ بازوی نیرومندش و دیگری را که شکسته بود و شمشیر را از دست او خواهم انداخت. 23من مصریان را در سراسر جهان پراکنده خواهم کرد. 24من بازوی پادشاه بابل را نیرومند می‌سازم و شمشیر خود را به دست او می‌دهم، امّا بازوهای فرعون را خواهم شکست و او ناله خواهد کرد و در برابر دشمن خود خواهد مُرد. 25آری، او را ناتوان می‌کنم و پادشاه بابل را نیرومند. هنگامی‌که شمشیر خود را به او بدهم و او آن را به‌ طرف مصر نشانه بگیرد، همه خواهند دانست که من خداوند هستم. 26من مصریان را در سراسر دنیا پراکنده خواهم ساخت. آنگاه همه خواهند دانست که من خداوند هستم.»
31
مصر با درخت سدر مقایسه می‌شود
1در روز اول ماه سوم از سال یازدهم تبعید ما، خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، به فرعون و به مردم او بگو:
«در بزرگیت به چه شباهت داری؟
3تو چون درخت سدری در لبنان هستی!
با شاخه‌های زیبای سایه‌گستر،
درخت بلندی که به ابرها می‌رسد.
4آبها آن را تغذیه می‌کردند
و چشمه‌های عمیق آن را رشد می‌دادند تا بلند گردد.
آنجا که کاشته شده بود، رودخانه‌ها جاری بودند
و جویها به سوی همهٔ درختان جنگل روانه بودند.
5چون سیراب بود،
از درختان دیگر بلندتر شد.
شاخه‌های آن دراز و تنومند شدند.
6همهٔ پرندگان آسمان بر شاخه‌های آن آشیانه ساختند،
زیر شاخه‌هایش همهٔ حیوانات صحرا بچّه ‌زاییدند
و در سایه‌اش همهٔ ملّتهای بزرگ استراحت کردند.
7چه درخت زیبایی بود،
چه بالا بلند با شاخه‌های دراز،
زیرا تا عمق آبهای روان ریشه دوانده بود.
8هیچ درخت سدری در باغ خدا با آن قابل مقایسه نبود.
هیچ درخت صنوبری هرگز چنان شاخه‌هایی نداشت
و نه درختان دیگر چنان جوانه‌هایی.
هیچ درختی در باغ خدا چنین زیبا نبود.
9من آن را با شاخه‌های گسترده زیبا کردم.
او مورد رَشک همهٔ درختان در عدن، باغ خدا بود.
10«پس من، خداوند متعال می‌گویم که برای درختی که رشد کرد و به ابرها رسید چه رخ خواهد داد؛ هرچه بلندتر شد مغرورتر گردید. 11پس من او را از خود رانده به دست قویترین پادشاه جهان تسلیم می‌کنم تا او را به سزای کارهای زشتش برساند. 12بیگانگان بی‏رحم آن را قطع و ترک می‏کنند. شاخ و برگهای شکسته‏اش در تمام کوهها و درّه‏ها پراکنده می‏شود. همهٔ ملّتهایی که در سایه‌اش استراحت می‌کردند، خواهند رفت. 13بر تنهٔ افتاده آن، همهٔ پرندگان آسمان آشیانه گزیدند و در میان شاخه‌هایش همهٔ حیوانات وحشی لانه کردند. 14بنابراین دیگر هیچ درختی هرقدر هم که سیراب باشد، آن‌قدر بلند نمی‌شود که از ابرها بگذرد. همهٔ آنها چون انسان فانی محکوم به مرگ هستند، محکوم به پیوستن به کسانی‌که به دنیای مردگان می‌روند.»
15خداوند متعال چنین می‌فرماید: «در روزی که درخت به دنیای مردگان نزول کند، به نشانهٔ سوگواری با آبهای زیر زمینی آن را می‌پوشانم. رودخانه‌ها را از جریان باز می‌دارم و بسیاری از جویبارها جاری نخواهند شد. زیرا درخت مرده است، کوههای لبنان را با تاریکی خواهم پوشاند و همهٔ درختان جنگل را پژمرده خواهم کرد. 16هنگامی‌که آن را به دنیای مردگان بفرستم، آواز فرو افتادنش ملّتها را به لرزه خواهد انداخت. تمام درختان عدن و نیکوترین درختان سیراب لبنان که به دنیای پایین رفته بودند، از سرنگونی آن خشنود می‌گردند. 17آنها نیز با آن به دنیای مردگان فرو خواهند رفت، نزد کسانی‌که با شمشیر کشته شدند، کسانی‌که در میان اقوام در سایه‌اش زیست می‌کردند نابود خواهند شد.
18«کدام‌یک از درختان باغ عدن در شکوه و جلال مانند تو بود؟ اکنون تو همراه درختان عدن به دنیای مردگان خواهی رفت و در میان نامختونان و کسانی‌که با شمشیر کشته شدند، خواهی افتاد. این فرعون و مردم او هستند.» خداوند متعال چنین می‌فرماید.
32
سوگنامه‌ای برای فرعون و مصر
1در روز اول ماه دوازدهم از سال دوازدهم تبعید ما، خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، سوگنامه‌ای برای فرعون، بخوان و به او بگو: تو خود را چون شیری در میان ملّتها می‌دانی امّا تو چون هیولایی در دریا هستی. تو در رودخانه‌های خود حرکت می‌کنی و با پاهایت آبها را حرکت می‌دهی و آنها را آلوده می‌سازی. 3در گردهمایی مردم بسیاری، من تور خود را به روی تو می‌اندازم و تو را بالا می‌کشم. 4و بر روی زمین خواهم انداخت و همهٔ پرندگان و حیوانات جهان را می‌آورم تا از تو تغدیه کنند. 5من کوهها و درّه‌‌ها را با جسد گندیدهٔ تو می‌پوشانم. 6آن‌قدر خون تو را می‌ریزم تا کوهها را بپوشاند و جویبارها را پُر کند. 7هنگامی‌که تو را نابود سازم، آسمانها را خواهم پوشانید و ستارگان آنها را تاریک خواهم کرد، خورشید را با ابر می‌پوشانم و ماه، نور خود را نخواهد تابانید. 8همهٔ نورهای درخشان آسمان را بر فراز تو تاریک می‌کنم و سرزمین تو را در ظلمت غوطه‌ور می‌سازم. من، خداوند متعال گفته‌ام.
9«هنگامی‌که تو را به اسارت در میان ملّتها ببرم، کشورهایی که تو آنها را نمی‌شناسی، دلهای مردم بسیاری را آشفته خواهم کرد. 10بسیاری از مردم به‌خاطر حال تو پریشان می‌شوند و پادشاهانشان خواهند لرزید. در روز سرنگونی تو هنگامی‌که شمشیر خود را حرکت دهم، همه به‌خاطر جانشان از ترس خواهند لرزید.»
11خداوند متعال به فرعون می‌فرماید: «شمشیر پادشاه بابل علیه تو خواهد بود. 12من اجازه خواهم داد که مردمت با شمشیر نیرومندان کشته شوند، کسانی‌که از بدترین ملّتها هستند. ایشان افتخار مصر را ویران خواهند کرد و همهٔ مردم آن نابود خواهند شد. 13گلّه و رمه‌ات را که در کنار آبهای فراوان می‌چرند، نابود می‌کنم و دیگر پای هیچ انسان یا حیوانی آبها را گِل‌آلود نخواهد ساخت. 14آنگاه آبهایت را تصفیه خواهم کرد و رودهایت را چون روغن جاری خواهم ساخت من، خداوند متعال چنین می‌گویم. 15هنگامی‌که سرزمین مصر را ویران سازم و از هرآنچه در آن است خالی گردد، هنگامی‌که همهٔ ساکنانش را هلاک کنم، آنگاه خواهند دانست که من خداوند هستم.»
16خداوند متعال می‌فرماید: «این سوگنامه‌ای است که زنان ملّتها برای مصر خواهند خواند و همهٔ مردم مصر آن را خواهند خواند.»
دنیای مردگان
17در روز پانزدهم ماه اول از سال دوازدهم تبعید ما، خداوند به من فرمود: 18«ای انسان فانی، برای مردم مصر سوگواری کن. ایشان را به همراه دیگر ملل نیرومند به دنیای مردگان بفرست 19به ایشان بگو:
«آیا می‌اندیشید که از همه زیباتر هستید؟
شما به دنیای مردگان فرو خواهید رفت
و در کنار نامختونان خواهید افتاد.
20«مردم مصر مثل کسانی‌که با شمشیر کشته شده‌اند، نابود خواهند شد. شمشیری برای کشتن همهٔ ایشان آماده است. 21بزرگترین قهرمانان و کسانی‌که به همراه مصریان جنگ می‌کردند در دنیای مردگان به ایشان خوش‌آمد خواهند گفت. ایشان فریاد برخواهند آورد که: 'نامختونانی که در نبرد کشته شده‌اند، اینجا پایین آمده‌اند و در اینجا خواهند ماند.'
22«آشور آنجاست و در گرداگردش گورهای سربازانش که همه در نبرد کشته شده بودند، 23و گورهایشان در ژرفترین نقطهٔ دنیای مردگان قرار دارد. همهٔ سربازانش در نبرد کشته شدند و گورهایشان در اطراف اوست. روزی بود که ایشان سرزمین زندگان را به وحشت می‌انداختند.
24«عیلام نیز آنجاست با گورهای سربازانش که در پیرامون خود، همه در جنگ کشته شده بودند و نامختونان به دنیای مردگان فرو رفتند. در زمان حیات خود وحشت می‌آفریدند امّا اکنون در شرمساری مرده‌اند. 25عیلام در میان کسانی‌که در جنگ کشته شدند، خوابیده است و گورهای سربازانش در اطرافش هستند. همهٔ نامختونان در جنگ کشته شدند. در زمان حیات وحشت می‌آفریدند، امّا اکنون در شرمساری مرده‌اند.
26«ماشک و توبال نیز آنجا هستند و گورهای سربازانشان در اطرافشان قرار دارند. همهٔ ‌نامختونان در جنگ کشته شده‌اند امّا روزی برای زندگان وحشت می‌آفریدند. 27ایشان در کنار مردان قدیم که با ابزار جنگ خود به دنیای مردگان رفتند و شمشیر ایشان در زیر سر و سپرشان بر روی بدن ایشان است، نخوابیده‌اند، زیرا وحشت مردان غیور در دنیای زندگان بود.
28«پس شما مصریان درهم خواهید شکست و در کنار افراد نامختونی که با شمشیر کشته شده‌اند، خواهید افتاد.
29«اَدوم در آنجاست. پادشاهان و فرمانروایان آن با تمام قدرتشان در کنار کشته‌شدگان با شمشیر خوابیده‌اند، در کنار افراد نامختونی که در دنیای مردگان خواهند افتاد.
30«تمام شاهزادگان شمال و صیدونیان آنجا هستند. زمانی قدرت آنها وحشت ایجاد می‌کرد، امّا اکنون آنها با شرمساری در نامختونی مرده‌اند و همراه با کسانی‌که در جنگ کشته شده‌اند، خواهند افتاد و آنها در شرمساری کسانی‌که به دنیای مردگان رفته‌اند، سهیم‌ می‌شوند.
31«من، خداوند متعال می‌گویم: هنگامی‌که فرعون ایشان را ببیند برای قوم خود تسلّی خواهد یافت؛ فرعون و همهٔ ارتش او که با شمشیر کشته شده‌اند.
32«چون او در دنیای زندگان وحشت برانگیخت، بنابراین فرعون و همهٔ مردمش در کنار افراد نامختونی که با شمشیر کشته شده‌اند، خواهند افتاد.» خداوند چنین سخن گفته است.
33
خدا حزقیال را برای دیده‌بانی برمی‌گزیند
(حزقیال 3‏:16‏-21)
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، به قوم خود هشدار بده: اگر من ارتشی به این سرزمین بیاورم، و مردم شخصی را از میان خود برای دیده‌بانی برگزینند 3و اگر دیده‌بان آمدن ارتش را دیده، شیپور را به صدا درآورد و به مردم هشدار دهد 4و اگر کسی صدای شیپور را بشنود و به آن توجّه نکند، او در جنگ کشته خواهد شد. بنابراین خونش برگردن خودش خواهد بود. 5او خودش مقصّر است، زیرا اگر توجّه می‌کردند، می‌توانستند فرار کنند. 6امّا اگر دیده‌بان آمدن ارتش را ببیند و شیپور را به صدا درنیاورد و به مردم هشدار ندهد، دشمن به آنها حمله خواهد کرد و مردم گناهکار را خواهد کشت ولی من خداوند، دیده‌بان را مسئول مرگ آنها خواهم دانست.
7«پس ای انسان فانی، تو را به دیده‌بانی قوم اسرائیل برمی‌گزینم. هرگاه سخنی از دهان من می‌شنوی باید از سوی من به ایشان هشدار بدهی. 8اگر به اشخاص پلیدی بگویم: 'شما ای شریران یقیناً خواهید مُرد' و تو سخن نگویی و آن مردان پلید را هشدار ندهی تا راه خود را عوض کنند، آن مردان پلید در گناه خود خواهند مُرد، امّا تو مسئول مرگ ایشان خواهی بود. 9امّا اگر تو به آن مردان پلید هشدار دادی تا از راه خود بازگردند و ایشان از راه خود بازنگردند، ایشان در گناه خود خواهند مُرد ولی تو جان خود را نجات داده‌ای.
مسئولیّت شخصی
10«ای انسان فانی، به قوم اسرائیل بگو: شما چنین گفته‌اید: 'بار گناه و خطای ما بسیار سنگین است و ما را ضعیف و ناتوان ساخته است، پس چطور می‌توان زیست؟' 11به ایشان بگو خداوند متعال می‌فرماید: 'به حیات خود سوگند که از مردن گناهکار خشنود نمی‌گردم، بلکه از اینکه پلیدکار از راه خود بازگردد و زنده بماند. بازگردید، از روشهای پلید خود بازگردید. ای قوم اسرائیل، چرا می‌خواهید بمیرید؟'
12«وقتی نیکوکاری گناه ورزد، کارهای نیک او، او را نجات نخواهد داد. امّا اگر شخص شریری از شرارت خود دست بردارد، تنبیه نخواهد شد. و اگر شخص نیکوکاری گناه ورزد، حیات او به هدر خواهد رفت. 13اگر به نیکوکاری قول حیات بدهم، امّا او فکر کند که کارهای نیکوی او کافی است و شروع به گناه ورزیدن کند، من هیچ‌کدام از کارهای نیکوی او را به یاد نخواهم آورد. او به‌خاطر گناهان خودش خواهد مرد. 14اگر به شخص شریری هشدار بدهم که خواهد مرد، امّا او از شرارت خود باز ایستد و آنچه را نیکوست انجام دهد؛ 15برای نمونه اگر او وام خود را پرداخت کند، آنچه را دزدیده است بازگرداند و گناه نکند و قوانینی را که حیات می‌بخشد پیروی نماید، وی به راستی زنده خواهد ماند و نخواهد مُرد. 16هیچ‌کدام از گناهانی که مرتکب شده‌ علیه او به یاد آورده نخواهد شد. او آنچه را که راست و نیکوست، انجام داده‌ و زنده خواهد ماند.
17«امّا قوم تو می‌گویند: 'راه خداوند راست نیست' درحالی‌که این روش ایشان است که راست نیست. 18هنگامی‌که شخص نیکوکاری از نیکوکاری باز ایستد و گناه ورزد، به‌خاطر آن خواهد مُرد 19و هنگامی‌که شخص شریری از گناه کردن دست بردارد و آنچه را راست و نیکوست انجام دهد، زنده خواهد ماند. 20هنوز می‌گویند: 'راه خداوند راست نیست.' ای قوم اسرائیل، من شما را طبق کردارتان داوری خواهم کرد.»
خبر سرنگونی اورشلیم
21در روز پنجم ماه دهم از سال دوازدهم تبعید ما، شخصی که از اورشلیم گریخته بود، نزد من آمد و گفت: «شهر تسخیر شده است.» 22غروب روز گذشته، قبل از آمدن مرد فراری، من حضور قدرتمند خداوند را احساس کرده بودم. زمانی که مرد فراری در صبح نزد من آمد، دهان من گشوده شد و خداوند قدرت سخن گفتن را به من بازگردانید.
گناهان مردم
23خداوند به من فرمود: 24«ای انسان فانی، ساکنان ویرانه‌هایی که در سرزمین اسرائیل هستند می‌گویند: 'ابراهیم یک نفر بود و سرزمین را تصرّف کرد. امّا ما بسیار هستیم، بدون شک این سرزمین به ما داده شده است تا تصرّف کنیم.'
25«بنابراین به ایشان بگو خداوند متعال چنین می‌فرماید: شما گوشت را با خونش می‌خورید، بت‌پرستی می‌کنید و خون می‌ریزید. آیا شما فکر می‌کنید که سرزمین را متصرّف خواهید شد؟ 26شما بر شمشیر خود تکیه می‌کنید و مرتکب پلیدی می‌شوید، همهٔ شما زنان همسایهٔ خود را آلوده می‌کنید. آیا شما فکر می‌کنید که سرزمین را متصرّف خواهید شد؟
27«به ایشان بگو که من، خداوند متعال، هشدار می‌دهم به حیات خودم سوگند، مردمی که در شهرهای ویرانه زندگی می‌کنند کشته خواهند شد و کسانی را که در صحرا هستند، خوراک حیوانات وحشی خواهم کرد و کسانی‌که در دژها و غارها هستند، از بیماری خواهند مُرد. 28من این سرزمین را متروک و ویران خواهم کرد و قدرتی که به آن مغرور بودند، پایان خواهد یافت. کوههای اسرائیل چنان ویران خواهند شد که کسی از آنها نخواهد گذشت. 29هنگامی‌که این سرزمین را به‌خاطر پلیدیهای ایشان ویران و متروک سازم، آنگاه خواهند دانست که من خداوند هستم.»
نتیجهٔ پیغام حزقیال
30خداوند فرمود: «ای انسان فانی، قوم تو در کنار دیوارها و در کنار درهای خانه‌ها گرد هم می‌آیند و با یکدیگر دربارهٔ تو صحبت می‌کنند و می‌گویند: 'بیاییم و کلام خداوند را بشنویم.' 31ایشان نزد تو می‌آیند همان‌گونه که قوم من می‌آیند و مانند قوم من نزد تو می‌نشینند و سخنان تو را می‌شنوند، امّا از آنها پیروی نمی‌کنند، زیرا چاپلوسی بر لبهای ایشان است و دلشان در پی سودجویی است. 32برای ایشان تو چون خوانندهٔ خوش آهنگی هستی که شعرهای عاشقانه می‌خواند و خوب ساز می‌زند. ایشان آنچه را می‌گویی می‌شنوند ولی آن را انجام نمی‌دهند. 33امّا هنگامی‌که سخنان تو به حقیقت بپیوندند -که به حقیقت خواهند پیوست- آنگاه خواهند دانست که نبی‌‌ای در میان ایشان بوده است.»
34
شبانان اسرائیل
1خداوند به من فرمود: 2«ای انسان فانی، علیه رهبران اسرائیل نبوّت کن و به ایشان یعنی به شبانان بگو خداوند متعال می‌فرماید: ای شبانان اسرائیل که خود را تغذیه می‌کنید، آیا شبانان نباید گوسفندان را خوراک دهند؟ 3شیر را می‌نوشید و پشم را می‌پوشید و گوسفندان پروار را می‌کشید، امّا به گوسفندان خوراک نمی‌دهید. 4از ضعیفان مراقبت نکرده‌اید، بیماران را درمان نکرده‌اید، زخم زخمی‌شدگان را نبسته‌اید، آوارگان را بازنگردانیده‌اید، به دنبال گمشدگان نرفته‌اید، بلکه با زور و خشونت با آنها رفتار کرده‌اید. 5پس آنها پراکنده شدند زیرا شبانی نبود و طعمهٔ حیوانات وحشی شدند. 6گوسفندان من پراکنده شدند و در همهٔ کوهها و همهٔ تپّه‌ها سرگردان گشتند. گوسفندان من در سراسر زمین پراکنده شدند و کسی نبود که به جستجوی آنها برود یا آنها را پیدا کند.
7«حال شما ای شبانانِ قوم به آنچه من، خداوند، به شما می‌گویم گوش کنید: 8من خداوندِ زنده هستم، به آنچه می‌گویم خوب توجه کنید. چون گوسفندان من شبانی نداشتند، حیوانات وحشی به آنها حمله کردند، آنها را کشتند و خوردند. شبانان من برای رهایی آنها کوشش نکردند. شبانان مواظب خودشان بودند نه مواظب گوسفندان. 9پس ای شبانان، به آنچه می‌گویم گوش کنید: 10من، خداوند قادر متعال، اعلام می‌کنم که بر ضد شما خواهم بود. من گوسفندان خود را از شما خواهم گرفت و دیگر اجازه نخواهم داد تا شما فقط به دنبال منافع خودتان باشید. من گوسفندان خود را از دست شما نجات خواهم داد و دیگر آنها خوراک شما نخواهند شد.
خداوند، شبان نیکو
11«من خداوند متعال، خودم به جستجوی گوسفندانم می‌پردازم و از آنها مواظبت خواهم نمود. 12همان‌گونه که شبانان از گوسفندان خودشان مراقبت می‌کنند و آنها را که پراکنده شده‌اند، دوباره دور هم جمع می‌کنند. من آنها را از تمام مکانهایی که در آن روز مصیبت‌بار پراکنده شده‌اند، به دور هم جمع می‌کنم. 13من ایشان را از سرزمین بیگانه بیرون خواهم آورد و گرد هم می‌آورم و به سرزمین خود بازمی‌گردانم. من ایشان را به سوی کوهها و جویبارهای اسرائیل رهبری خواهم کرد و در چراگاههای نیکو خواهم چرانید. 14آنها را در چراگاههای نیکو خواهم چراند و بلندترین کوههای اسرائیل چراگاه ایشان خواهد بود. آنجا در چراگاه نیکو خواهند آرامید و در چراگاه حاصلخیز در کوههای اسرائیل خواهند چرید. 15من خودم شبان گوسفندانم خواهم بود و مکانی برای استراحت آنان پیدا خواهم نمود. من، خداوند متعال چنین گفته‌ام.
16«به جستجوی گمشدگان خواهم رفت و آوارگان را باز خواهم آورد، زخمی‌شدگان را درمان می‌کنم و ناتوانان را نیرو می‌بخشم ولی فربهان و زورآوران را نابود خواهم کرد. من ایشان را با عدالت شبانی خواهم کرد.
17«امّا من، خداوند متعال، به شما ای گلّهٔ من، چنین می‌گویم: من در میان گوسفند خوب و بد و در میان قوچها و بُزهای نر داوری خواهم کرد. 18آیا برای شما کافی نیست که در چراگاه نیکو چرا کنید، آیا باید بقیّهٔ چراگاه را با سُمهای خود ویران کنید و هنگامی‌که از آب زلال می‌خورید باید بقیّهٔ آب را با سُمهای خود گل آلود کنید؟ 19آیا باید گوسفندان دیگر من، آنچه را شما لگدمال کرده‌اید، بخورند و آبی را که گل آلود کرده‌اید بنوشند؟
20«بنابراین من، خداوند متعال به آنها چنین می‌گویم: من خودم بین گوسفندان چاق و لاغر داوری خواهم کرد. 21چون شما ناتوانان را کنار زده‌ و از گلّه جدا نموده‌اید و ناتوانان را با شاخ خود زده‌اید و آنها را پراکنده ساخته‌اید. 22من گلّه خود را نجات خواهم داد تا دیگر مورد ستم قرار نگیرد و من بین گوسفند خوب و بد داوری خواهم کرد. 23برای آنها شبانی برمی‌گزینم، مانند بنده‌ام داوود و او آنها را خواهد چرانید. او آنها را خواهد چرانید و شبان آنها خواهد بود. 24من خداوند، خدای آنها خواهم بود و شخصی مانند داوود بندهٔ من فرماندهٔ آنها. من، خداوند چنین می‌گویم. 25من با آنها پیمان صلح خواهم بست و حیوانات وحشی را از سرزمین ایشان دور خواهم کرد تا با امنیّت در صحرا زیست کنند و در جنگل بخوابند.
26«من آنها را برکت خواهم داد و اجازه خواهم داد در اطراف کوه مقدّس من زندگی کنند و باران را در موسمش خواهم بارانید و بارشهای برکت خواهد بود. 27درختان کشتزار میوه خواهند داد و زمین محصول فراوان خواهد داد و ایشان در زمین خود در امان خواهند بود. هنگامی‌که میله‌های یوغ ایشان را بشکنم و از دست کسانی‌که ایشان را بَرده کرده‌اند برهانم، خواهند دانست که من خداوند هستم. 28ایشان دیگر در میان ملّتهای بیگانه به تاراج نخواهند رفت و حیوانات وحشی ایشان را نخواهند خورد. ایشان در امنیّت زندگی خواهند کرد و هیچ‌کس ایشان را نخواهد ترساند. 29برای ایشان کشتزارهای حاصلخیز آماده خواهم کرد تا دیگر در آن سرزمین از گرسنگی نابود نشوند و دیگر سایر ملّتها به آنها اهانت نخواهند کرد. 30ایشان خواهند دانست که من خداوند، خدایشان با ایشان هستم و ایشان یعنی قوم اسرائیل، قوم من هستند.
31خداوند چنین سخن می‌گوید: «شما گوسفندان چراگاه من هستید و من خدای شما.»
35
مجازات اَدوم
1خداوند به من فرمود: «ای انسان فانی، 2علیه اَدوم نبوّت کن. رو به سوی اَدوم بازگردان و علیه آن نبوّت کن 3و به آن بگو خداوند متعال چنین می‌فرماید:
«ای اَدوم، من علیه تو هستم،
و تو را ویران و متروک خواهم ساخت.
4شهرهایت را خراب خواهم کرد
و تو ویران خواهی بود
و خواهی دانست که من خداوند هستم.
5«چون دشمنی کهن را ادامه دادی و مردم اسرائیل را در زمان مصیبت و آخرین مجازات به دَم شمشیر سپردی، 6بنابراین من، خداوند متعال، به حیات خود قسم می‌خورم و می‌گویم: من خدای زنده هستم. مرگ تقدیر توست و تو را از آن گریزی نیست. تو مسبّب کشتاری و این کشتار در پی تو خواهد بود. 7من اَدوم را ویران و خراب خواهم کرد و کسانی را که در آن رفت و آمد می‌کنند، خواهم کُشت. 8کوههای تو را از کشته‌شدگان پر می‌کنم و اجساد کسانی‌که در جنگ کشته شده‌اند، درّه‌‌ها و تپّه‌های تو را خواهد پوشاند. 9تو را برای همیشه ویران خواهم کرد و دیگر هیچ‌کس در شهرهایت زندگی نخواهد کرد. خواهید دانست که من خداوند هستم.
10«با وجودی که من خداوند، آنجا بودم، گفتی: 'این دو ملّت و دو کشور از آن من هستند و آنها را تصرّف خواهم کرد.' 11بنابراین من، خداوند متعال به حیات خود قسم می‌خورم و می‌گویم: من مطابق خشم، حسادت و نفرتی که به قوم من نشان دادی با تو رفتار خواهم کرد و هنگامی‌که تو را داوری کنم، خویشتن را به تو خواهم شناساند، 12و خواهی دانست که من، خداوند همهٔ سخنان ناسزایی را که علیه کوههای اسرائیل گفته‌ای، شنیدم. چون گفتی: 'ویران گشت و برای بلعیدن به من داده شد.' 13و با دهانت خود را علیه من بزرگ کردی و علیه من گزافه‌گویی کردی و من آن را شنیدم.»
14خداوند متعال چنین می‌فرماید: «من تو را چنان ویران خواهم کرد که همهٔ جهان از سرنگونی تو شادمان شوند، 15همان‌طور که از ویرانی اسرائیل قوم برگزیدهٔ من خوشحال شدی، ای اَدوم، بله تمام سرزمین اَدوم، مخروبه خواهی شد. آنگاه همه خواهند دانست که من خداوند هستم.»
36
برکت خدا بر اسرائیل
1«ای انسان فانی، برای کوههای اسرائیل نبوّت کن و بگو: ای کوههای اسرائیل کلام خداوند را بشنوید. 2خداوند متعال چنین می‌فرماید چون دشمن با نیشخند به تو گفت: 'بلندیهای باستانی شما به تصرّف ما درآمده است.'
3«بنابراین نبوّت کن و بگو: خداوند متعال چنین می‌فرماید: 'چون ایشان تو را ویران کردند و از هر سو درهم شکستند آنگاه تو به تصرّف بقیّهٔ ملّتها درآمدی و موضوع غیبت و افترا قرار گرفتی.' 4بنابراین ای کوههای اسرائیل، کلام خداوند را بشنوید: خداوند متعال به کوهها، تپّه‌ها، جویبارها، درّه‌‌ها، خرابه‌های ویران و شهرهای متروکی که مورد تاراج و تمسخر ملّتهای همسایه قرار گرفتند چنین می‌فرماید:
5«من، خداوند متعال در آتش غیرت خود علیه بقیّهٔ ملّتها و برضد تمامی ‌اَدوم سخن گفته‌ام؛ چون ایشان با شادی دل سرزمین مرا به‌خاطر چراگاههایش با خواری تصرّف کردند.
6«بنابراین در مورد سرزمین اسرائیل نبوّت کن و به کوهها، تپّه‌ها، جویبارها و درّه‌ها بگو: خداوند متعال چنین می‌فرماید: من با غیرتی خشمگین سخن می‌گویم، به‌خاطر اینکه ملّتها آنها را توهین و تحقیر نمودند. 7بنابراین من، خداوند متعال، به حیات خود قسم می‌خورم و می‌گویم: جدّاً قول می‌دهم که همهٔ ملّتهای اطراف تحقیر خواهند شد. 8امّا شما ای کوههای اسرائیل، از شاخه‌های خود جوانه خواهید زد و برای قوم من اسرائیل میوه خواهید داد، زیرا بزودی به خانه باز خواهند گشت. 9من طرف شما هستم و حتماً سرزمین شما دوباره شخم‌زده و زمین شخم خورده، کاشته خواهد شد. 10من جمعیّت تو را افزون خواهم کرد، شما در شهرها زندگی خواهید کرد و هر چیزی را که ویرانه رها شده بود، بازسازی خواهید کرد. 11و تعداد انسانها و حیوانات را در تو فزونی خواهم بخشید، ایشان افزون خواهند شد و بارور خواهند گردید و شما را مانند گذشته در آنجا ساکن می‌کنم و شما را بیش از پیش کامیاب خواهم کرد. آنگاه خواهید دانست که من خداوند هستم. 12من شما را می‌آورم، قوم خودم اسرائیل را بازمی‌گردانم تا دوباره در سرزمین زندگی کنند. این سرزمین خود شما خواهد بود، دیگر هرگز اجازه نخواهم داد که فرزندان تو گرسنگی بکشند.
13«من، خداوند متعال چنین می‌گویم: درست است که مردم می‌گویند این زمین مردم را می‌بلعد و اینکه زمین فرزندان خودش را غارت می‌کند. 14امّا دیگر بیش از این، زمین مردم را نخواهد بلعید و فرزندان خود را غارت نخواهد کرد. 15این زمین دیگر مجبور نیست به سخنان تمسخرآمیز اقوام دیگر گوش دهد یا نیشخند دیگران را مشاهده کند. این زمین دیگر فرزندان خود را غارت نخواهد کرد. من، خداوند متعال سخن گفته‌ام.»
زندگی تازهٔ اسرائیل
16کلام خداوند بر من آمد و فرمود: 17«ای انسان فانی، هنگامی‌که قوم اسرائیل در خاک خود زندگی می‌کرد، آن را با روشها و کردار خویش آلوده ساخت. روش ایشان در نظر من مانند ناپاکی زنی در هنگام عادت ماهانه‌اش بود. 18به‌خاطر خونی که در آن سرزمین ریختند و بُتهایی که آن را آلوده کردند، خشم خود را بر ایشان فرو ریختم. 19من ایشان را در میان ملّتها پراکنده ساختم و ایشان در میان کشورها پخش شدند و مطابق رفتار و کردارشان ایشان را داوری کردم. 20هر کجا رفتند نام مقدّس مرا بی‌حرمت ساختند، زیرا مردم گفتند: 'ایشان قوم خداوند هستند امّا مجبور شدند سرزمین او را ترک کنند.' 21قوم اسرائیل هر جا رفتند نام مرا بی‌حرمت کردند و من به نام مقدّس خود اهمیّت می‌دهم.»
22پس به قوم اسرائیل بگو خداوند متعال چنین می‌فرماید: «کاری را که می‌خواهم بکنم به‌خاطر شما نیست، بلکه به‌خاطر نام مقدّس خودم است که شما آن را در هر کشوری که رفتید بی‌حرمت ساختید. 23هنگامی‌که قدّوسیّت نام عظیم خود را به ملّتها نشان دهم، نامی ‌که در میان ایشان بی‌حرمت کردید، آنگاه خواهند دانست که من خداوند هستم. من، خداوند متعال سخن گفته‌ام. من از شما استفاده خواهم کرد تا به ملّتها نشان دهم که من قدّوس هستم. 24من شما را از میان قومها بیرون می‌آورم و از همهٔ کشورها جمع می‌کنم و به سرزمین خودتان باز خواهم گرداند. 25آب پاک به شما خواهم پاشید و شما از همهٔ آلودگی‌ها پاک خواهید شد و از همهٔ بُتها شما را پاک خواهم کرد. 26دلی تازه به شما خواهم داد و روح تازه‌ای در شما خواهم گذاشت و دل سنگی را از شما بیرون می‌کنم و دلی گوشتین به شما خواهم داد. 27روح خود را در اندرون شما خواهم نهاد و شما را پیرو قوانین خود خواهم ساخت تا با دقّت دستورات مرا بجا آورید. 28آنگاه در سرزمینی که به نیاکان شما دادم، زندگی خواهید کرد و قوم من خواهید بود و من خدای شما خواهم بود. 29شما را از همهٔ آلودگی‌ها نجات خواهم داد غلاّت را فزونی می‌بخشم و دیگر شما را دچار قحطی نخواهم کرد. 30میوهٔ درختان و محصول کشتزار را فراوان خواهم کرد تا دیگر هرگز از شرمساریِ گرسنگی در میان ملّتها رنج نبرید. 31آنگاه روشهای پلید و کردار زشت خود را به یاد خواهید آورد و از خطاها و کارهای پلید خود بیزار خواهید شد. 32بدانید که من این کار را به‌خاطر شما انجام نداده‌ام. پس ای قوم اسرائیل به سبب روشهای خود شرمسار و سرشکسته باشید. من، خداوند متعال سخن گفته‌ام.»
33خداوند متعال می‌فرماید: «هنگامی‌که شما را از همهٔ گناهانتان پاک سازم، اجازه خواهم داد دوباره در شهرهای خود زندگی کنید و ویرانه‌ها را بازسازی کنید. 34زمینی که در نظر رهگذران بایر بود شخم زده خواهد شد 35و همهٔ مردم خواهند گفت: 'این زمینِ بایر مانند باغ عَدَن گردیده است. و شهرهایی که خراب و ویران و منهدم بودند، مستحکم و مسکونی شده‌اند.' 36آنگاه ملل همسایه که هنوز باقی مانده‌اند خواهند دانست که من، خداوند شهرهای ویران را بازسازی کرده‌ام و زمینهای بایر را دوباره کاشته‌ام. من، خداوند چنین گفته‌ام و آن را انجام خواهم داد.»
37خداوند متعال می‌فرماید: «بار دیگر دعاهای قوم اسرائیل را اجابت می‌کنم و جمعیّت ایشان را مانند گلّهٔ گوسفند زیاد می‌سازم. 38همان‌طور که شهر اورشلیم در گذشته، در روزهای عید پُر از گوسفندان قربانی می‌شد، شهرهای ویران و متروک هم از جمعیّت پُر می‌گردند. آنگاه همه خواهند دانست که من، خداوند متعال هستم.»
37
درّهٔ استخوانهای خشک
1حضور پرتوان خداوند را احساس کردم و روح او مرا برداشت و در درّه‌ای قرار داد. آنجا پر از استخوان بود. 2او مرا در پیرامون آنها هدایت کرد. آنجا استخوانهای بسیاری افتاده بود و آنها بسیار خشک بودند. 3او به من گفت: «ای انسان فانی، آیا این استخوانها می‌توانند زنده شوند؟»
پاسخ دادم: «ای خداوند متعال تنها تو می‌توانی آن را پاسخ بدهی.»
4آنگاه او به من فرمود: «بر این استخوانها نبوّت کن و به آنها بگو: ای استخوانهای خشک، کلام خداوند را بشنوید. 5خداوند متعال به این استخوانها چنین می‌فرماید: من به درون شما نَفَس وارد می‌کنم و شما زنده خواهید شد. 6من به شما رگ و پِی خواهم داد و گوشت بر شما خواهم آورد و شما را به پوست خواهم پوشاند و نفس در شما خواهم دمید و زنده خواهید شد و خواهید دانست که من خداوند هستم.»
7پس من چنانكه دستور داده شده بود نبوّت کردم. ناگهان صدایی برخاست؛ صدای جنبش، و استخوانها به هم پیوستند، استخوان به استخوان. 8نگاه کردم دیدم که رَگ و پی و گوشت بر آنها بود و پوست آنها را پوشانده بود امّا نَفَس حیات در آنها نبود.
9آنگاه خداوند به من فرمود: «بر نَفَس نبوّت کن، ای انسان فانی، به نَفَس بگو خداوند متعال چنین می‌فرماید 'ای نَفَس از چهار باد بیا و بر این کشتگان بدَم تا زنده شوند.'»
10پس همان‌گونه که به من فرمان داده شده بود نبوّت کردم و نفَس به درون آنها رفت و زنده شدند و به پا ایستادند و لشکر بزرگی را تشکیل دادند.
11سپس خداوند فرمود: «ای انسان فانی، این استخوانها همه قوم اسرائیل هستند. اینک می‌گویند: 'استخوانهای ما خشک شده‌اند و امید ما گُم گشته است و ما کاملاً قطع شده‌ایم.' 12نبوّت کن و به ایشان بگو: بنابراین خداوند متعال می‌فرماید، من گورهای شما را می‌گشایم و شما را از گورهایتان بیرون می‌آورم. ای قوم من، شما را به سرزمین اسرائیل بازمی‌گردانم. 13ای قوم من، هنگامی‌که گورهای شما را بگشایم و شما را بیرون بیاورم خواهید دانست که من خداوند هستم. 14روح خود را در شما می‌گذارم تا زنده شوید و شما را در سرزمینتان قرار می‌دهم. آنگاه خواهید دانست که من خداوند، سخن گفته‌ام و به انجام رسانده‌ام. خداوند چنین ‌فرموده است.»
یهودا و اسرائیل در یک پادشاهی
15کلام خداوند بر من آمد و فرمود: 16«ای انسان فانی، چوبدستی بردار و روی آن بنویس: 'پادشاهی یهودا' آنگاه چوبدست دیگری را بردار و بر روی آن بنویس: 'پادشاهی اسرائیل' 17و انتهای دو چوب را طوری نگه‌دار که یک چوب به‌نظر بیایند 18و هنگامی‌که قوم تو بپرسند آیا مفهوم این کار را برای ما آشکار نخواهی ساخت؟ 19به آنها بگو من، خداوند متعال چوبی را که نمایانگر قوم اسرائیل است برمی‌دارم و آن را کنار چوبی که نمایانگر یهوداست می‌گذارم. من‌ آنها را یکی نموده و در دستم نگاه خواهم داشت.
20«هنگامی‌که چوبدستی‌هایی را که بر روی آنها نوشته‌ای در برابر چشمانشان در دست داری، 21آنگاه به ایشان بگو خداوند متعال چنین می‌فرماید: اینک قوم اسرائیل را از میان همهٔ مللی که رفته‌اند، برمی‌دارم و از هر گوشه‌ای ایشان را جمع می‌کنم و به میهن خودشان بازمی‌گردانم. 22من ایشان را به صورت یک ملّت متّحد در سرزمین در کوههای اسرائیل خواهم ساخت. یک پادشاه بر همهٔ ایشان فرمانروایی خواهد کرد و دیگر دو ملّت نخواهد بود و به دو پادشاهی تقسیم نخواهد شد. من ایشان را پاک خواهم کرد و ایشان قوم من خواهند بود و من هم خدای ایشان خواهم بود. 23آنها دیگر خود را با بُتهای نفرت‌انگیز، آلوده و با گناهان، فاسد نخواهند ساخت. من آنها را از تمام راههایی که در آن گناه و به من خیانت کرده‌اند رهایی می‌بخشم. 24پادشاهی مثل بندهٔ من داوود، پادشاه آنان خواهد بود. آنها تحت پادشاهی او متّحد خواهند شد و فرامین من را وفادارانه اطاعت خواهند نمود. 25ایشان در سرزمینی که به بنده‌ام یعقوب دادم زندگی خواهند کرد، سرزمینی که نیاکانشان در آن زیستند. آنها همواره در آن سرزمین زندگی خواهند کرد. همچنین فرزندان و بازماندگان ایشان. پادشاهی چون داوود تا ابد بر ایشان حکومت خواهد کرد. 26با ایشان پیمان جاودانهٔ صلح خواهم بست، ایشان را برکت می‌دهم و تعداد ایشان را زیاد خواهم کرد و معبد بزرگ خود را تا ابد در سرزمین ایشان می‌گذارم. 27محل سکونت من در میان ایشان خواهد بود. من خدای ایشان و ایشان قوم من خواهند بود. 28هنگامی‌که معبد بزرگ من در بین ایشان تا ابد مستقر شود آنگاه ملّتها خواهند دانست که من خداوند، اسرائیل را قوم برگزیدهٔ خود کرده‌ام.»
38
دسیسهٔ پلید جوج
1کلام خداوند بر من آمد و فرمود: 2«ای انسان فانی، رو به سوی سرزمین ماجوج بایست و علیه جوج، پادشاه ماشک و توبال نبوّت کن 3و به او بگو خداوند چنین می‌فرماید: ای جوج، پادشاه ماشک و توبال، من دشمن تو هستم. 4تو را بازمی‌گردانم و در آرواره‌هایت قلّابها می‌گذارم و تو را با تمام لشکرت، اسبها و سواران و همهٔ زره‌پوشان، جمعیّت بزرگی که به سپر و شمشیر مسلّح هستند، بیرون می‌آورم. 5مردانی مسلّح به سپر و کلاهخود از پارس و حبشه و لیبی با ایشان خواهند بود. 6سرزمین جومر و تمام سپاه او و همچنین اهالی کشور بیت توجرمه از شمال با بسیاری از مردم دیگر به تو می‌پیوندند. 7پس ای جوج، آماده باش و لشکرت را با متّحدانت برای جنگ آماده ساز. 8بعد از چند سال به تو امر می‌کنم به کشوری که مدّتها ویران مانده بود و مردم آن از تبعید به ممالک مختلف برگشته و در وطن خود در امنیّت ساکن شده‌اند، حمله کنی. 9تو و تمام سپاهیانت و مردم بسیاری که با تو هستند چون توفان پیشروی خواهید کرد و چون ابری سرزمین را خواهید پوشاند.»
10بنابراین خداوند متعال چنین می‌فرماید: «در آن روز افکاری به نظرت می‌آید و نقشهٔ پلیدی خواهی کشید. 11خواهی گفت: 'من به جنگ سرزمین روستاهای بدون دیوار خواهم رفت و من به مردم آرامی‌ که در امنیّت زندگی می‌کنند، یورش خواهم برد. همهٔ ایشان بدون دیوار، نرده‌ها و دروازه‌ها هستند.' 12تو مردمی ‌را که در شهرهایی ویران شده ساکنند تاراج خواهی کرد. مردمی‌ که از ملّتها گرد هم آمده‌اند و گلّه و دارایی دارند و در چهار راه جهان قرار گرفته‌اند، تاراج خواهی کرد. 13مردم سبا و ددان و بازرگانان شهرهای اسپانیا خواهند پرسید: 'آیا ارتش خود را آمادهٔ یورش برای تاراج و چپاول کرده‌ای؟ آیا می‌خواهی طلا، نقره، حیوانات و دارایی‌ها را به غنیمت ببری؟'»
14بنابراین ای انسان فانی نبوّت کن و به جوج بگو خداوند متعال چنین می‌فرماید: «در آن روز هنگامی‌که قوم من اسرائیل در امنیّت زندگی می‌کنند تو بیرون انداخته خواهی شد 15از دورترین قسمت شمال، از مکان خویش خواهی آمد، تو و قومهای بسیار، همهٔ سواران، گروهی بزرگ، ارتشی نیرومند. 16تو علیه قوم من اسرائیل خواهی آمد و زمین را چون ابری می‌پوشانی. در روزهای بازپسین تو را علیه سرزمین خود خواهم آورد تا هنگامی‌که از طریق تو، ای جوج قدّوسیّت خود را به ایشان نشان خواهم داد، ملّتها مرا بشناسند که تو را علیه ایشان خواهم آورد. 17تو همان کسی هستی که سالها قبل درباره‌ات سخن گفته‌ام وقتی که توسط خادمان خودم انبیای اسرائیل اعلام کردم که وقتی این روز بیاید کسی را می‌آورم تا به اسرائیل حمله کند.
مجازات جوج
18«در آن زمان وقتی به جنگ اسرائیل بروی، خشم من افروخته می‌شود. 19از روی غیرت و شدّت خشم اعلام می‌کنم که زلزلهٔ مهیبی سرزمین اسرائیل را تکان می‌دهد. 20ماهیان دریا، مرغان هوا و حیوانات صحرا و همهٔ حشراتی که در روی زمین می‌خزند و همهٔ مردمانی که در روی زمین هستند از حضور من خواهند لرزید و کوهها سرنگون خواهند شد و صخره‌‌ها خواهند افتاد و همهٔ دیوارها به روی زمین فرو خواهند ریخت. 21شمشیری علیه جوج در همهٔ کوههایم خواهم کشید و شمشیر هرکس علیه برادرش خواهد بود. 22او را با بیماری و کشتار مجازات خواهم کرد. بارانهای سیل‌آسا و تگرگ، به همراه آتش و گوگرد بر او و ارتش او و بسیاری از ملّتهایی که همراه او هستند، فرو خواهد بارید. 23به این ترتیب عظمت و قدّوسیّت خود را به جهانیان آشکار می‌سازم تا بدانند که من خداوند هستم.»
39
نابودی جوج
1خداوند متعال می‌فرماید: «ای انسان فانی، علیه جوج نبوّت کن و بگو خداوند متعال می‌فرماید: ای جوج، رهبر افسران ماشک و توبال، من علیه تو هستم. 2من تو را از راهی که می‌روی، برمی‌گردانم و از دورترین نقطهٔ شمال به سوی کوههای اسرائیل می‌آورم. 3کمان را از دست چپ و تیر را از دست راستت می‌اندازم. 4تو با سپاهیان و همراهانت در کوههای اسرائیل کشته می‌شوی. اجسادتان را خوراک هر نوع مرغان شکاری و حیوانات وحشی می‌سازم. 5آنها در مزرعه خواهند افتاد. من، خداوند متعال سخن گفته‌ام. 6بر سرزمین ماجوج و مردمانِ کشورهای ساحلی که در آسودگی و امنیّت زندگی می‌کنند، آتش می‌فرستم تا بدانند که من خداوند هستم. 7به این ترتیب، نام مقدّس من در بین قومم، بنی‌اسرائیل معروف و مشهور می‌شود و دیگر نمی‌گذارم که نام قدّوس من بی‌حرمت گردد. آنگاه اقوام جهان خواهند دانست که من خداوند، خدای قدّوس اسرائیل هستم.»
8خداوند متعال می‌فرماید: «آن روز موعود که درباره‌اش گفتم، فرا می‌رسد. 9مردمی که در شهرهای اسرائیل زندگی می‌کنند بیرون خواهند رفت و سلاحهای رها شده را برای سوخت جمع‌آوری می‌کنند. ایشان با سپرها، کمانها، پیکانها، نیزه‌ها و گرزها آتشی می‌افروزند که هفت سال بسوزد. 10ایشان به آوردن هیزم از صحرا و چوب از جنگلها نیازی نخواهند داشت، زیرا آتش خود را از اسلحه‌ها برپا خواهند کرد؛ زیرا غارت کنندگان خود را غارت خواهند کرد.»
تدفین جوج
11خداوند ‌فرمود: «پس از آنکه همهٔ اینها به وقوع بپیوندد، در اسرائیل در درّهٔ مسافران که در شرق دریای مرده قرار دارد به جوج و ارتش او گورستانی خواهم داد و همه در آن مدفون می‌گردند. راه مسافران را مسدود خواهد کرد و درّه ارتش جوج نامیده خواهد شد. 12مدّت هفت ماه طول خواهد کشید تا مردم اسرائیل همهٔ اجساد را دفن کنند و سرزمین را دوباره پاک کنند. 13همهٔ مردم اسرائیل ایشان، را به خاک خواهند سپرد و در روزی که من جلال خود را آشکار کنم، برای ایشان افتخار آفرین خواهد بود. 14در پایان مدّت هفت ماه، عدّه‌ای تعیین می‌شوند تا به سراسر کشور اسرائیل بروند و جنازه‌های کسانی را که هنوز باقی مانده‌اند، دفن کنند تا آنجا بکلّی پاک گردد. 15هرگاه جستجوکنندگان، استخوان انسانی را ببینند، نشانه‌ای در نزد آن برافرازند تا دفن کنندگان آن را در درّهٔ ارتش جوج دفن کنند. 16(در نزدیکی آنجا شهری به نام ارتش نامگذاری خواهد شد) و به این ترتیب سرزمین دوباره پاک می‌شود.»
17خداوند متعال به من گفت: «ای انسان فانی، به همهٔ پرندگان و حیوانات وحشی بگو از اطراف بیایند و از قربانی که برای آنها آماده کرده‌ام، بخورند. جشن بزرگی در کوههای اسرائیل خواهد بود که در آن می‌توانند گوشت بخورند و خون بنوشند. 18آنها بدن سربازان را خواهند خورد و خون فرمانروایان زمین را خواهند نوشید. همهٔ ایشان مانند قوچها، برّه‌ها یا بُزها و گاوهای نر پروار کُشته خواهند شد. 19در جشن قربانی که من برای آنها آماده کرده‌ام، آن‌قدر چربی خواهند خورد تا سیر شوند و آن‌قدر خون خواهند نوشید تا مست گردند. 20در سفرهٔ من از اسبها و سواران و سربازان و جنگجویان خواهید خورد و سیر خواهید شد.»
بازگشت قوم اسرائیل
21خداوند می‌فرماید: «من جلال خود را در میان ملل قرار خواهم داد و ایشان داوری و دست مرا که بر ایشان است خواهند دید. 22و از آن به بعد، قوم اسرائیل می‌دانند که من، خداوند، خدای ایشان هستم. 23ملّتها خواهند دانست که قوم اسرائیل به سبب گناه خودشان به اسارت رفتند، زیرا به من خیانت کردند. بنابراین من روی خود را از ایشان پوشاندم و ایشان را به دست دشمنانشان سپردم و همهٔ ایشان با شمشیر کشته شدند. 24مطابق ناپاکی‌ها و کجروی‌هایشان با ایشان رفتار کردم و چهرهٔ خود را از ایشان پنهان کردم.»
25بنابراین خداوند متعال می‌فرماید: «اکنون خاندان یعقوب را کامروا خواهم کرد و به‌خاطر نام مقدّس خودم، به همهٔ قوم اسرائیل رحم خواهم کرد. 26هنگامی‌که در سرزمین خود در امنیّت زندگی کنند و کسی نباشد که از او بترسند، آنگاه شرم و خیانتی را که به من ورزیده بودند، فراموش خواهند کرد. 27برای اینکه به ملل بسیاری قدّوسیّت خود را نشان دهم، قوم خود را از میان همهٔ کشورهایی که دشمنانشان زندگی می‌کنند، باز خواهند گرداند. 28آنگاه قوم من خواهند دانست که من، خداوند، خدای ایشان هستم. ایشان این را خواهند دانست زیرا من ایشان را به اسارت فرستادم و اکنون ایشان را گردآورده‌ام و به سرزمین خودشان بازگرداندم و حتّی یک نفر از ایشان را پشت سر نگذاشتم.» 29خداوند می‌فرماید: «من روح خود را بر آنها می‌ریزم و دیگر از آنها روی برنمی‌گردانم.»
40
رؤیای معبد آینده
(حزقیال 40‏:1‏-48‏:35)
حزقیال به اورشلیم برده می‌شود
1در سال بیست و پنجم تبعید ما، یعنی چهارده سال پس از تسخیر اورشلیم، در روز دهم سال نو، در آن روز من حضور پرتوان خداوند را حس کردم و او مرا با خود برد. 2خداوند در رؤیا مرا به سرزمین اسرائیل برد و مرا بر کوه بلندی قرار داد. در جنوب، ساختمانهایی بودند که شبیه شهر به نظر می‌رسیدند. 3او مرا نزدیکتر برد، مردی را دیدم که مانند برنز می‌درخشید. او ریسمانی نخی و چوبی برای اندازه‌گیری در دست داشت و در برابر دروازه ایستاده بود.
4آن مرد به من گفت: «ای انسان فانی، از نزدیک ببین و با دقّت گوش فرا ده و اندیشهٔ خود را به آنچه که به تو نشان می‌دهم، متمرکز کن! زیرا تو به اینجا آورده شده‌ای که اینها را به تو نشان بدهم تا قوم اسرائیل را از هرچه به تو نشان می‌دهم، آگاه سازی.»
دروازهٔ شرقی
5آنجا دیواری در دور معبد بزرگ بود. آن مرد دیوار معبد بزرگ را با چوبی که سه متر طول داشت اندازه گرفت؛ پهنا و ارتفاع دیوار هر کدام سه متر بود. 6آنگاه به دروازهٔ شرقی رفت و از پلّه‌هایش بالا رفت و عرض دروازه را اندازه گرفت و آن نیز سه متر بود. 7در پشت آن، راهرویی بود که در هر طرف آن سه اتاق برای نگهبانان بود. اتاقها مربّع بودند و هر ضلع آنها سه متر بود و ضخامت دیوار بین آنها دو متر و نیم بود. پشت اتاقهای نگهبانی راهرویی به طول سه متر وجود داشت که به اتاق ورودی که روبه‌روی معبد بزرگ قرار داشت، وصل می‌شد. 8‏-9او این اتاق را اندازه گرفت و طول آن چهار متر بود و قسمتی را که به معبد بزرگ نزدیک بود تشکیل می‌داد و ضخامت دیوارهای آن در قسمت پشت یک متر و نیم بود. 10اتاقهای نگهبانان در دو طرف راهرو هم‌اندازه بودند و پهنای دیوارهای بین آنها یکی بود.
11سپس آن مرد عرض راهرویی را که نزدیک دروازه بود اندازه گرفت. روی هم رفته شش و نیم متر بود و فاصله بین دروازه پنج متر بود. 12در برابر هریک از اتاقهای نگهبانان دیوار کوتاهی به ارتفاع نیم متر و عرض نیم متر وجود داشت. هر اتاق سه متر مربّع مساحت داشت. 13آنگاه او فاصله دیوار بین دیوار پشتی یک اتاق را تا دیوار پشتی اتاق روبه‌روی آن اندازه گرفت و فاصله آنها یازده و نیم متر بود. 14سپس اتاقی را که به حیاط منتهی می‌شد اندازه گرفت، ده متر بود. 15فاصلهٔ دروازه از خارج دیوار تا آخرین اتاق بیست و پنج متر بود. 16پنجره‌های کوچکی در دیوارهای خارجی اتاقها و راهرو وجود داشت و در روی دیوارهای داخلی راهرو، درختهای نخل کنده‌کاری شده بود.
حیاط بیرونی
17آن مرد، مرا از دروازه به درون حیاط برد آنجا سی اتاق در کنار دیوار ساخته بودند که در جلوی آنها محوطه‌ای سنگفرش شده قرار داشت 18که تا جلوی حیاط ادامه داشت. سطح حیاط بیرون پایین‌تر از حیاط درونی بود.
19در سطح بالاتر دروازه‌ای وجود داشت که به‌ طرف حیاط درونی باز می‌شد. آن مرد فاصله دو دروازه را اندازه گرفت و این فاصله پنجاه متر بود.
دروازهٔ شمالی
20آنگاه آن مرد دروازهٔ شمالی را که به طرف حیاط باز می‌شد اندازه گرفت. 21در آنجا سه اتاق نگهبانی در دو طرف دروازه قرار داشت. اندازهٔ این اتاقها اندازهٔ اتاقهای دروازهٔ شرقی بود. طول دروازه بیست و پنج متر و عرض آن دوازده و نیم متر بود. 22اتاق ورودی، پنجره‌ها و نخلهای کنده‌کاری شده‌ای مانند دروازهٔ شرقی داشت و اتاق ورودی در انتها قرار داشت و روبه‌روی حیاط بود. و این اتاق با هفت پلّه به حیاط وصل می‌شد. 23روبه‌روی دروازهٔ شمالی در آن سوی حیاط، دروازه‌ای بود که به طرف حیاط باز می‌شد، درست مانند دروازه‌ای که در شرق وجود داشت. آن مرد فاصله این دو دروازه را اندازه گرفت و فاصلهٔ آنها پنجاه متر بود.
دروازهٔ جنوبی
24آنگاه آن مرد مرا به سوی جنوب برد و ما در آنجا دروازهٔ دیگری را دیدیم. او فاصله دیوارهای داخلی و اتاق ورودی را اندازه گرفت که مانند دروازه‌های دیگر بود. 25اتاقهای این دروازه پنجره‌‌هایی مانند دروازه‌های دیگر داشت. طول این دروازه بیست و پنج متر و عرض آن دوازده و نیم متر بود. 26این دروازه هفت پلّه به طرف خارج داشت و در اتاق ورودی آن به طرف حیاط باز می‌شد و در دیوارهای راهروها درختهای نخل‌کنده‌کاری شده بود. 27اینجا نیز دروازه‌ای به طرف حیاط بود. آن مرد فاصله آن را اندازه گرفت فاصله دو دروازه پنجاه متر بود.
دروازهٔ داخلی جنوبی
28آن مرد، مرا به دروازهٔ جنوبی حیاط درونی برد. او دروازه را اندازه گرفت که هم اندازهٔ دروازه‌های دیوارهای بیرونی بود. 29‏-30اتاقهای نگهبانان، اتاق ورودی و دیوارهای داخلی آن مشابه و هم اندازهٔ دروازه‌های دیگر بود. همچنین در راهروی آن پنجره‌هایی بود. طول آن بیست و پنج متر و عرض آن دوازده و نیم متر بود. 31اتاق ورودی آن به طرف حیاط بیرونی بود و در روی دیوارهای راهروی آن، درختهای نخل کنده‌کاری شده بود. این دروازه هشت پلّه داشت.
دروازهٔ شرقی حیاط درونی
32آن مرد، مرا از طرف دروازهٔ شرقی به حیاط درونی برد آنجا را اندازه‌گیری کرد و هم‌اندازهٔ دروازه‌های دیگر بود. 33اتاق نگهبانان، اتاق ورودی و دیوارهای درونی آن مشابه و هم‌اندازهٔ دروازه‌های دیگر بود. در راهرو، اتاقها و اتاقهای ورودی پنجره‌‌هایی بود که طول آن بیست و پنج متر و عرض آن دوازده و نیم متر بود. 34اتاق ورودی به طرف حیاط بیرونی بود. در روی دیوارهای راهرو، درختهای نخل کنده‌کاری شده بود که هشت پلّه دروازه را به حیاط بیرونی وصل می‌کرد.
دروازهٔ شمالی حیاط درونی
35سپس آن مرد، مرا به دروازهٔ شمالی برد. آنجا را اندازه‌گیری کرد و آنجا مشابه و هم اندازهٔ دروازه‌های دیگر بود. 36مانند بقیّه، اتاق نگهبانان، دیوارهای تزئین شده و اتاق ورودی پنجره‌‌هایی داشت طول آن بیست و پنج متر و عرض آن دوازده و نیم متر بود. 37اتاق ورودی به طرف حیاط بیرون بود. در روی دیوارها درختان نخل کنده‌کاری شده بود. هشت پلّه حیاط بیرونی را به این دروازه وصل می‌کرد.
اتاقهای ویژهٔ قربانی
38در حیاط بیرونی اتاقی بود که به وسیلهٔ دری به اتاق ورودی دروازهٔ شمالی متّصل می‌شد و در آنجا لاشهٔ قربانی سوختنی را می‌شستند. 39در اتاق ورودی، چهار میز بود؛ در هر طرف اتاق دو میز. در روی این میزها، حیوانات را برای قربانی سوختنی، قربانی گناه و یا برای جبران خطا ذبح می‌کردند. 40در خارج اتاق ورودی دروازهٔ شمالی چهار میز بود در هر طرف دو میز. 41روی هم رفته هشت عدد میز بود که روی آنها حیوانات را ذبح می‌کردند. چهار میز در داخل اتاق و چهار میز در حیاط بود. 42چهار میزی که داخل بود و برای آماده کردن قربانی سوختنی استفاده می‌شد، از سنگ تراشیده شده بود. طول و عرض این میزها هفتاد و پنج سانتیمتر و ارتفاع آنها نیم متر بود. تمام لوازمی که برای ذبح کردن قربانی استفاده می‌شد، بر روی این میزها نگهداری می‌شد. 43لاشهٔ قربانی روی این میزها قرار می‌گرفت. دور تا دور اتاق چنگک‌هایی به طول تقریبی هشت سانتیمتر نصب شده بود.
44آنگاه او مرا به حیاط درونی آورد. آنجا دو اتاق بود که به طرف حیاط درونی باز می‌شدند یکی به طرف جنوب که در کنار دروازهٔ شمالی بود و اتاق دیگر به طرف شمال که در کنار دروازهٔ جنوبی بود. 45آنگاه آن مرد به من گفت اتاقی که به طرف جنوب است برای کاهنانی است که در معبد بزرگ خدمت می‌کنند 46و اتاقی که به طرف شمال است برای کاهنانی است که مسئول قربانگاه هستند. این کاهنان از نسل صادوق هستند. ایشان تنها کسانی از طایفهٔ لاوی هستند که اجازه دارند به حضور خداوند بروند و او را خدمت کنند.
حیاط درونی و ساختمان معبد بزرگ
47آن مرد، حیاط درونی را اندازه گرفت، مساحت آن پنجاه متر مربّع بود. معبد بزرگ در غرب آن بود و قربانگاه در روبه‌روی آن قرار داشت. 48سپس مرا به اتاق ورودی معبد بزرگ برد و در ورودی را اندازه گرفت. حدود دو و نیم متر بود و عرض راهرو هفت متر و قطر دیوارهای دوطرف هرکدام یک و نیم متر بود. 49طول اتاق ورودی ده متر و عرض آن شش متر بود. این اتاق توسط ده پلّه به حیاط راه داشت. در دو طرف در ورودی دو ستون قرار داشت.
41
1سپس آن مرد، مرا به اتاق مرکزی یعنی مکان مقدّس برد. او عرض راهرو را اندازه گرفت و عرض آن سه متر بود. 2و طول آن پنج متر بود و قطر دیوارها در هر طرف دو و نیم متر بودند. او اتاق را اندازه گرفت درازای آن بیست متر و پهنای آن ده متر بود.
3آنگاه او به اتاق اندرونی رفت. راهروی آن را اندازه گرفت. عرض آن یک متر و طول آن سه متر بود و قطر دیوارها در هر طرف سه و نیم متر بود. 4سپس اتاق را اندازه گرفت مساحت آن ده متر مربّع بود. این اتاق پشت اتاق مرکزی قرار داشت. آنگاه به من گفت: «این مقدّسترین مکان است.»
اتاقهایی که در کنار دیوار معبد بزرگ ساخته شده بودند
5آن مرد، قطر دیوار داخلی معبد بزرگ را اندازه گرفت؛ سه متر بود. در کنار این دیوار در سراسر معبد بزرگ اتاقهای کوچکی به پهنای دو متر وجود داشت. 6این اتاقها سه طبقه بودند که در هر طبقه سی اتاق بود. دیوارهای خارجی هر طبقه از طبقهٔ زیرین نازکتر بود و وزن هر طبقه بر روی دیوار زیرین بود. 7دیوار معبد بزرگ از بیرون از پایین تا بالا به یک قطر به‌نظر می‌رسید. دو راه پلّهٔ عریض ساخته بودند تا بتوان از طبقهٔ زیرین به طبقهٔ میانی و از آنجا به طبقهٔ بالایی رفت. 8‏-11ضخامت این دیوارهای خارجی دو و نیم متر بود. یک در، از طرف شمال معبد بزرگ و یک در، از طرف جنوب آن به این اتاقها باز می‌شد. همچنین ایوانی دیدم که دور تا دور معبد بزرگ بود و عرض آن دو و نیم متر و ارتفاع آن سه متر بود و هم سطح پایه اتاقهای کنار دیوار بود. بین ایوانها و ساختمانی که کاهنان از آن استفاده می‌کردند، محوطه‌ای باز به درازای ده متر در امتداد معبد بزرگ وجود داشت.
ساختمان غربی
12در انتهای محوطهٔ باز در غرب معبد بزرگ ساختمانی به پهنای سی و پنج متر و درازای چهل و پنج متر وجود داشت، دیوارهایش دو و نیم متر ضخامت داشتند.
اندازهٔ کلّ ساختمان معبد بزرگ
13آنگاه آن مرد، پیرامون معبد بزرگ را اندازه گرفت. درازای آن پنجاه متر بود. و از پشت معبد بزرگ به طرف محوطهٔ باز و تا غرب ساختمان نیز پنجاه متر بود. 14اندازهٔ جلوی معبد بزرگ به اضافهٔ فضای خالی دو طرف آن نیز پنجاه متر بود. 15او طول ساختمان را به طرف غرب به اضافهٔ تالارهایی که در دو طرف آن بودند را اندازه گرفت، پنجاه متر بود.
جزئیات ساختمان معبد بزرگ
اتاق ورودی معبد بزرگ، مکان مقدّس و مقدّسترین مکان 16همهٔ آنها از زمین تا پنجره‌ها روکش چوبی داشتند و پنجره‌ها قابل پوشاندن بود. 17دیوارهای داخلی معبد بزرگ تا بالای درها با کنده‌کاری 18نقش فرشتگان نگهبان و درخت خرما پوشانده شده بود. بین هر دو موجود، یک درخت بود و موجودات بالدار دو چهره داشتند. 19یکی از دو چهره شبیه انسان بود و به طرف نخل نگاه می‌کرد. دیگری به شکل شیر و به جهت دیگر می‌نگریست. 20دیوارهای معبد بزرگ از زمین تا بالای درها بدین‌گونه تزئین شده بودند. 21چهارچوب درهای مکان مقدّس مربّع بودند.
قربانگاه چوبی
22آنجا در برابر مقدّسترین مکان چیزی شبیه قربانگاه چوبی بود به ارتفاع یک و نیم متر و مساحت یک متر مربّع. گوشه‌‌ها، پایه‌ها و کناره‌های آن چوبی بود. و آن مرد به من گفت: «این میزی است که در حضور خدا می‌باشد.»
درها
23آنجا در انتهای راهرو، دری برای مکان مقدّس و در دیگری برای مقدّسترین مکان وجود داشت 24این درها دو لنگه داشتند و از وسط باز می‌شدند. 25در روی درها و دیوارهای مکان مقدّس تصاویر فرشتگان نگهبان و درخت خرما نقش بسته بود. همچنین یک سایبان چوبی در جلوی در اتاق ورودی وجود داشت. 26در کنار این اتاق، پنجره‌‌هایی بود و روی دیوارهای آن درخت خرما کنده‌کاری شده بود.
42
اتاقهای کاهنان
1آنگاه آن مرد، مرا به حیاط بیرونی و به ساختمانی که در شمال معبد بزرگ در نزدیکی ساختمانی که در غرب آن بود، برد. 2درازای ساختمانی که در شمال قرار داشت پنجاه متر و پهنای آن بیست و پنج متر بود. 3یک طرف این ساختمان رو به فضایی به درازای ده متر در امتداد معبد بزرگ و طرف دیگرش رو به سنگفرش حیاط بیرونی بود. این ساختمان سه طبقه داشت و هر طبقه از طبقهٔ پایین عقب‌تر بود. 4در قسمت شمال این ساختمان راهرویی بود به پهنای پنج متر و درازای پنجاه متر و درهای ورودی به طرف شمال باز می‌شدند. 5اتاقهای طبقهٔ بالایی کم عرض‌تر از اتاقهای طبقهٔ میانی و پایینی بودند زیرا آنها عقب‌تر ساخته شده بودند. 6اتاقهای این ساختمان در هر سه طبقه ستون نداشتند. 7‏-8در هر طبقهٔ زیرین دیواری به درازای بیست و پنج متر وجود داشت که نصف طول ساختمان بود، در بقیّه بیست و پنج متر، اتاقهایی وجود داشت. در طبقهٔ بالا اتاقهایی به اندازهٔ طول کلّ ساختمان وجود داشت. 9‏-10در زیر این اتاقها در قسمت شرقی ساختمان، آنجا که دیوار حیاط شروع می‌شد، دروازه‌ای برای ورود به حیاط وجود داشت.
در قسمت جنوبی، ساختمان مشابهی نه چندان دور از ساختمانی که در غرب معبد بزرگ بود، وجود داشت. 11در جلوی اتاقها راهرویی که از نظر طراحی و اندازه و در ورودی مشابه ساختمان شمالی بود، وجود داشت. 12آنجا در زیر اتاقها، در قسمت جنوبی ساختمان، در انتهای دیوار شرقی، دری بود.
13آن مرد به من گفت: «هردوی این ساختمانها مقدّس هستند. در آنجا کاهنانی که به حضور خداوند وارد می‌شوند، مقدّس‌ترین هدایا را می‌خورند و هدایای آردی، قربانی‌های گناه و قربانی‌های جبران خطا در آنجا می‌گذراند، زیرا این اتاقها مقدّسند. 14هنگامی‌که کاهنان در معبد بزرگ بودند و می‌خواستند به حیاط بیرونی بروند، باید لباسهای مقدّسی را که با آن خدا را خدمت می‌کردند، در این اتاقها بگذارند و باید قبل از اینکه به آن جایی که مردم گرد آمده‌اند بروند، لباسهای دیگری بپوشند.»
اندازهٔ قسمت بیرونی معبد بزرگ
15هنگامی‌که آن مرد، اندازه‌گیری داخل معبد بزرگ را به پایان رساند، مرا به دروازهٔ شرقی برد و قسمت بیرونی معبد بزرگ را اندازه گرفت. 16ضلع شرقی را با چوب اندازه‌گیری، ‌اندازه گرفت و دویست و پنجاه متر بود. 17‏-19آنگاه او ضلع شمالی، جنوبی و غربی را اندازه گرفت. هریک دویست و پنجاه متر بود. 20پس دیوارها مربّعی، به ضلع دویست و پنجاه متر را احاطه کرده بودند. این دیوارها آنچه را که مقدّس بود، از آنچه غیر مقدّس بود جدا می‌کردند.
43
جلال خداوند به معبد بزرگ بازمی‌گردد
1سپس آن مرد مرا به دروازه‌ای که به طرف شرق بود برد، 2و در آنجا دیدم که شكوه خدای اسرائیل از شرق می‌آید و آواز او چون آبهای خروشان بود و زمین از شكوه او درخشان شد. 3این رؤیا شبیه رؤیایی بود که وقتی‌ خدا برای نابودی اسرائیل آمده بود، دیده بودم و مانند رؤیایی که در کنار رود خابور دیدم. آنگاه با صورت به خاک افتادم. 4شكوه الهی از دروازهٔ شرقی وارد معبد بزرگ شد.
5روح خداوند مرا برداشت و به حیاط درونی برد. در آنجا دیدم جلال خداوند، معبد بزرگ را پُر کرده است. 6درحالی‌که آن مرد در کنار من ایستاده بود، صدای کسی را شنیدم که از درون معبد بزرگ با من سخن می‌گفت. 7او به من فرمود: انسان فانی اینجا جایگاه تخت من است. من در اینجا در میان قوم اسرائیل خواهم بود و ایشان را تا ابد فرمانروایی خواهم کرد. دیگر قوم اسرائیل و نه پادشاهان ایشان با پرستش خدایان دیگر و یا دفن اجساد پادشاهان خود، نام قدّوس مرا بی‌حرمت نخواهند کرد. 8پادشاهان، درگاه و آستانهٔ خود را در کنار درگاه و آستانهٔ معبد بزرگ من ساختند و فقط دیواری بین آنها بود. ایشان نام مقدّس مرا با کارهای پلید خود بی‌آبرو ساخته‌اند، بنابراین در خشم خود، ایشان را نابود کردم. 9اکنون باید از پرستش خدایان دیگر خودداری کنند و اجساد پادشاهان خود را بردارند. اگر چنین کنند، من همواره در میان ایشان زندگی خواهم کرد.
10خداوند فرمود: «ای انسان فانی دربارهٔ معبد بزرگ به مردم اسرائیل بگو و بگذار نقشهٔ آن را مطالعه کنند و از کردار زشت خود شرمسار گردند. 11هنگامی‌که از کردار خود شرمسار شدند، نقشهٔ معبد بزرگ، طرح آن، درهای ورودی و خروجی، شکل آن، ترتیب همه‌چیز و تمام قوانین و آیین‌ها را برای ایشان توضیح بده. همهٔ این نکات را بنویس تا همه‌چیز را ببینند و ترتیب آن را بدانند و همهٔ قوانین را انجام دهند. 12این قانون معبد بزرگ است: تمام زمین پیرامون معبد بزرگ که بر فراز کوه است، مقدّس می‌باشد.»
قربانگاه
13اندازه‌های قربانگاه با استفاده از واحد اندازه‌گیری مشابه معبد بزرگ چنین بود. پیرامون قربانگاه ناودانی به پهنای نیم متر و عمق نیم متر و لبه‌ای به ارتفاع بیست و پنج سانتیمتر وجود داشت. 14پایین‌ترین قسمت قربانگاه تا بالای پایه آن یک متر بود. قسمت دیگر نیم متر از لبه عقب‌تر ساخته شده بود و دو متر ارتفاع آن بود و قسمت بعدی نیز نیم متر عقب ساخته شده بود. 15قسمت بالایی که در آن قربانی سوخته می‌شد نیز دو متر ارتفاع داشت. دو گوشهٔ این سطح که بلندتر از بقیّهٔ آن بود، چهار گوشه بود. 16بالای قربانگاه، مربّعی به اضلاع شش متر وجود داشت. 17قسمت میانی آن نیز مربّعی به ضلع هفت متر بود که لبه‌اش بیست و پنج سانتیمتر بود و عرض ناودان پیرامونش نیم متر بود، پلّه‌های قربانگاه در سمت شرق قرار داشت.
تقدیس قربانگاه
18آنگاه خداوند متعال به من فرمود: «انسان فانی، گوش کن که من به تو چه می‌گویم. وقتی قربانگاه ساخته شد، با سوزاندن قربانی بر آن، آن را به من وقف نما. 19کاهنان طایفهٔ لاوی از نسل صادوق تنها کسانی هستند که می‌توانند به حضور من بیایند و مرا خدمت کنند. من، خداوند متعال چنین امر می‌کنم. تو گوساله‌ای برای گناه به ایشان خواهی داد. 20مقداری از خون گوساله را به چهار شاخ بالایی و گوشه‌های قسمت میانی و پیرامون لبه‌های آن بپاش، بدین‌گونه قربانگاه را پاک و تقدیس خواهی کرد. 21گوساله‌ای را که برای قربانی گناه تقدیم شده، به محل معیّنی خارج از معبد بزرگ ببر و بسوزان. 22روز بعد یک بُز نر بدون عیب را برای قربانی گناه تقدیم کن. قربانگاه را همان‌طور که با خون گوساله انجام دادی، با خون بُز پاک کن. 23بعد از پایان این کار، یک گوساله و یک قوچ بی‌عیب بگیر 24و برای من بیاور. کاهنان به آنها نمک می‌پاشند و آنها را برای تقدیم به من می‌سوزانند. 25هر روز به مدّت یک هفته، یک بُز و یک گوساله و یک قوچ را برای گناه قربانی کن. آنها باید بدون عیب باشد. 26به مدّت هفت روز، کاهنان باید قربانگاه را تقدیس کنند تا آماده شود. 27در پایان هفته، کاهنان باید قربانی‌های سوختنی و سلامتی را که مردم می‌آورند بر قربانگاه تقدیم کنند. آنگاه من از همهٔ شما خشنود خواهم شد.» خداوند متعال چنین فرموده است.
44
دروازهٔ بسته
1آنگاه او مرا به دروازهٔ شرقی حیاط بیرونی معبد بزرگ رهبری کرد و دروازه بسته بود. 2خداوند به من فرمود: «این دروازه بسته خواهد ماند و هرگز باز نخواهد شد؛ و هیچ‌کس از آن وارد نخواهد شد، زیرا خداوند، خدای اسرائیل از آن وارد شده، بنابراین بسته خواهد ماند. 3تنها پادشاه می‌تواند به آنجا برای خوردن غذای مقدّس در حضور من برود. او باید برای داخل و خارج شدن در آستانهٔ دروازه از در انتهای اتاق ورودی استفاده کند.»
قوانین پذیرش در معبد بزرگ
4آنگاه آن مرد، مرا از دروازهٔ شمالی به روبه‌روی معبد بزرگ آورد. چون به آن‌سو نگاه کردم، دیدم که معبد بزرگ خداوند از نور درخشان حضور خدا پُر شده است. با صورت خود را به خاک انداختم. 5خداوند به من فرمود: «ای انسان فانی، به آنچه که می‌بینی و می‌شنوی توجّه کن! من به تو قوانین و آیین‌های معبد بزرگ را می‌گویم. دقّت کن که چه کسانی می‌توانند به معبد بزرگ وارد و خارج شوند و چه کسانی اجازه ندارند.
6«به مردم سرکش اسرائیل بگو که من، خداوند متعال، دیگر کارهای پلیدی را که تاکنون انجام داده‌اند، تحمّل نخواهم کرد. 7ایشان با آوردن بیگانگان نامختون به معبد بزرگ، در زمان تقدیم قربانی چربی و خون به من، آنجا را آلوده کرده‌اند. قوم من با کردارهای پلید خود پیمان مرا شکسته‌اند. 8آنها انجام مراسم مقدّس در معبد بزرگ را به عهده نگرفته‌اند، بلکه در عوض، بیگانگان را مأمور آن کرده‌اند.
9«من، خداوند متعال اعلام می‌کنم که هیچ بیگانهٔ نامختونی، یعنی کسی‌که از من نافرمانی می‌کند، حتّی بیگانگانی که در بین قوم من اسرائیل زندگی می‌کنند، وارد معبد بزرگ من نخواهد شد.»
لاویان صلاحیّت کهانت را ندارند
10خداوند به من فرمود: «من لاویانی را که همراه دیگر مردم اسرائیل مرا ترک کردند تا بت‌پرستی کنند، مجازات می‌کنم. 11ایشان می‌توانند مسئول دروازه‌ها و انجام خدمات در معبد بزرگ باشند و می‌توانند حیواناتی را که مردم برای قربانی سوختنی می‌آورند بکشند و برای خدمت مردم آماده باشند. 12ولی چون با انجام مراسم بت‌پرستی برای مردم اسرائیل ایشان را به گناه کشاندند، من، خداوند متعال سوگند می‌خورم که ایشان را مجازات کنم. 13ایشان نباید به من نزدیک شوند و مرا در مقام کاهن خدمت کنند و نه به هدایای مقدّس و اشیایی که مقدّس هستند نزدیک شوند. بلکه شرمساری خود را تحمّل کنند و به سزای کردارهای پلید خود برسند. 14با این وجود ایشان را برای سرپرستی معبد بزرگ و انجام کارهای آن و کارهای لازمی‌ که باید انجام شوند، می‌گمارم.
کاهنان
15«امّا کاهنانی از طایفهٔ لاویان که از خاندان صادوق هستند و مرا با وفاداری در معبد بزرگ خدمت کردند، هنگامی‌که بقیّهٔ قوم اسرائیل از من روی گرداندند. بنابراین اکنون ایشان کسانی هستند که مرا خدمت خواهند کرد و در حضور من قربانی چربی و خون را تقدیم می‌کنند، 16فقط ایشان وارد معبد بزرگ می‌شوند و در قربانگاه خدمت می‌کنند و مراسم نیایش را انجام می‌دهند. 17هنگامی‌که وارد دروازهٔ حیاط درونی می‌شوند باید لباس کتانی به تن کنند و در هنگام خدمت در حیاط درونی یا معبد بزرگ نباید لباس پشمی ‌به تن داشته باشند. 18برای اینکه عرق نکنند باید دستار و شلوار نخی بدون کمربند بپوشند. 19پیش از اینکه ایشان به حیاط بیرونی، آنجا که مردم هستند بروند، نخست باید لباسهای کار خود را عوض کنند و در اتاقهای مقدّس بگذارند. ایشان باید جامهٔ دیگری به تن کنند تا لباسهای مقدّس ایشان به مردم صدمه‌ای نزند.
20«کاهنان نباید موی سر خود را بتراشند و یا موی بلند داشته باشند؛ بلکه باید آن را مرتّب نگه دارند. 21کاهنان نباید پیش از رفتن به حیات داخلی شراب بنوشند. 22هیچ کاهنی نباید با زن بیوه و مطلقه‌ای ازدواج کند؛ بلکه باید با دختر باکره‌ای از قوم اسرائیل یا با بیوه کاهن دیگری ازدواج کند.
23«کاهنان باید به قوم من تفاوت مقدّس و غیرمقدّس و تفاوت بین پاکی و ناپاکی را بیاموزند. 24هنگامی‌که اختلاف حقوقی پیش می‌آید، کاهنان باید مطابق قوانین من قضاوت کنند. ایشان باید جشن‌های مرا مطابق قوانین و آیین‌های من برگزار کنند و روز سبت مرا مقدّس به شمار آورند.
25«کاهن نباید با لمس جسد، ناپاک گردد مگر جنازهٔ پدر، مادر، خواهری که شوهر نکرده و یا برادرش باشد. 26پس از اینکه دوباره پاک شد باید هفت روز صبر کند 27و سپس وارد حیاط درونی معبد بزرگ شود و برای پاکی خود قربانی تقدیم کند تا دوباره بتواند در معبد بزرگ خدمت کند. من، خداوند متعال چنین گفته‌ام.
28«کاهن بودن سهمی ‌است که من به کاهنان در قوم اسرائیل داده‌ام تا از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. ایشان نباید در سرزمین اسرائیل ملکی داشته باشند، من دارایی ایشان هستم. 29هدایای آردی، قربانی گناه و جبران خطا خوراک کاهنان خواهد بود و آنچه که قوم اسرائیل برای من می‌آورند به کاهنان متعلّق خواهد بود. 30بهترین نوبر محصولات و هرچه به من تقدیم می‌شود به کاهنان تعلّق دارد. هرگاه مردم نان می‌پزند، اولین نان را باید به عنوان هدیه به کاهنان بدهند تا برکت من برخانه‌های ایشان باشد. 31کاهنان نباید هیچ پرنده یا حیوانی را که با مرگ طبیعی مرده باشد و یا به وسیلهٔ حیوانی دیگر کشته شده باشد، بخورند.»
45
قسمت خداوند
1هنگامی‌که زمینها را به عنوان میراث بین طایفه‌های اسرائیل تقسیم می‌کنید، یک قسمت باید برای خداوند باشد، درازای آن دوازده و نیم کیلومتر و پهنای آن ده کیلومتر، تمام این زمین مقدّس خواهد بود. 2در این زمین مربّعی به ضلع دویست و پنجاه متر برای معبد بزرگ و در اطراف این مربّع فضایی باز به پهنای بیست و پنج متر خواهد بود. 3نیمی از این زمین یعنی قسمتی به درازای دوازده و نیم کیلومتر و پهنای پنج کیلومتر که در آن معبد بزرگ خواهد بود، مقدّس‌ترین مکان خواهد بود. 4این قسمت مقدّس سرزمین خواهد بود و برای کاهنانی که خداوند را در معبد بزرگ خدمت می‌کنند، در نظر گرفته شده است. در این زمین خانه‌های ایشان و معبد بزرگ خواهد بود. 5نیم دیگر این زمین به لاویانی که در معبد بزرگ کار می‌کنند، تعلّق دارد. شهرهایی نیز برای زیستن ایشان خواهد بود.
6در کنار زمین مقدّس، قسمتی به پهنای پنج کیلومتر و درازای دوازده و نیم کیلومتر برای شهرهایی که مردم دیگر اسرائیل در آن زیست کنند، خواهد بود.
زمین برای فرمانروا
7همچنین زمینی برای پادشاه سرزمین در نظر گرفته شود. از مرز غربی زمین مقدّس به طرف غرب تا دریای مدیترانه و از مشرق تا مرز شرقی و درازای آن به اندازهٔ درازای سرزمین یکی از طایفه‌های قوم اسرائیل باشد. 8این قسمت، سهم فرمانروایی سرزمین اسرائیل است تا دیگر مردم را سرکوب نکند و بگذارد تا بقیّهٔ زمینها به طایفه‌‌های اسرائیل متعلّق باشد.
قوانین برای فرمانروا
9خداوند متعال می‌فرماید: «ای زمامداران اسرائیل، شما مدّتهاست که گناه ورزیده‌اید، از خشونت و سرکوبی مردم دست بردارید. آنچه را درست و عادلانه است، انجام دهید. شما هرگز نباید مردم مرا از زمین خود بیرون کنید. من، خداوند متعال به شما چنین می‌گویم.
10«همه باید از وزنه و اندازه‌های دقیق استفاده کنید.
11«ایفه که پیمانهٔ مواد خشک و بَت که پیمانه‌ای برای مایعات است به یک اندازه باشد. یعنی حومر که واحد اندازه‌گیری است به این ترتیب باشد:
«یک حومر مساوی ده ایفه مساوی ده بَت
12«واحد اندازه‌گیری وزن از این قرار باشد:
بیست گراه مساوی یک تکه نقره،
شصت تکه نقره مساوی یک منا می‌باشد.
13‏-15«مقدار هدایایی که تقدیم می‌کنید به این ترتیب است:
یک شصتم محصول جو و گندمی ‌را که برداشت می‌کنید.
یک صدم روغن زیتونی که از درختان زیتون به دست می‌آورید.
از هر دویست گوسفند، یک گوسفند از چراگاههای اسرائیل.
«اینها هدایای آردی و قربانی‌های سوختنی و سلامتی هستند که مردم اسرائیل باید برای کفّارهٔ گناهان خود بیاورند. این امر من، خداوند توانا می‌باشد.
16«همهٔ مردم اسرائیل باید هدایای خود را به فرمانروای اسرائیل بدهند. 17این مسئولیّت او خواهد بود که حیوانات را برای سوختن، هدایای آردی، هدیهٔ نوشیدنی را برای همهٔ قوم اسرائیل در جشن‌های ماه نو و سبت و دیگر جشن‌ها فراهم آورد. او باید هدایای قربانی گناه، آردی، قربانی سوختنی و هدایای سلامتی را برای کفّارهٔ گناهان قوم اسرائیل تهیّه کند.»
جشن‌ها
(خروج 12‏:1‏-20؛ لاویان 23‏:33‏-43)
18خداوند متعال می‌فرماید: «در نخستین روزِ نخستین ماه سال، باید گاو نر بی‌عیبی را برای پاکسازی معبد بزرگ، قربانی کنید. 19کاهن مقداری از خون قربانی گناه را بردارد و بر معبد بزرگ و به چهار شاخ قربانگاه و بر پایه‌های دروازه‌های در ورودی حیاط بپاشد. 20در روز هفتم ماه نیز برای هرکس که ناخواسته یا از روی نادانی گناه کرده باشد همین کار را انجام دهید، بدین‌سان معبد بزرگ را پاک نگاه می‌دارید.
21«در چهاردهمین روز نخستین ماه، عید فصح را آغاز خواهید کرد، به مدّت هفت روز همه از نان بدون خمیرمایه خواهند خورد. 22در روز اول برگزاری جشن، فرمانروا باید گاو نری را برای گناهانِ خود و مردم دیگر قربانی کند. 23در مدّت هفت روز جشن، او باید هفت گاو نر و هفت قوچ بدون عیب، برای قربانی سوختنی قربانی کند و همچنین هر روز یک بُز نر برای قربانی گناه، بگذراند. 24برای هر گاو نر و قوچی که قربانی می‌شود باید چهارده کیلو آرد و چهار لیتر روغن زیتون اهدا کند.
25«در روز پانزدهم ماه هفتم سال، در عید خیمه‌ها که به مدّت هفت روز برگزار می‌شود، فرمانروا باید مانند بالا برای قربانی گناه، قربانی سوختنی، هدایای آردی و روغن را فراهم کند.»
46
فرمانروا و جشن‌ها
1خداوند متعال چنین می‌فرماید: «دروازهٔ شرقی حیاط درونی باید شش روز کاری هفته بسته باشد ولی در روز سبت و در روز جشن ماه نو باز باشد. 2فرمانروا از حیاط خارجی از راه دروازه، داخل اتاق ورودی شود و در کنار چهارچوب دروازه بایستد درحالی‌که کاهنان مراسم قربانی‌های سوختنی و سلامتی او را بجا می‌آورند. آنجا در آستانهٔ دروازه، مراسم ستایش را انجام دهد و سپس از آنجا خارج شود. دروازه نباید تا شامگاه بسته شود. 3در روزهای سبت و جشن ماه نو، همهٔ مردم نیز در برابر دروازه سجده کنند و خدا را ستایش نمایند. 4در روز سبت، فرمانروا شش برّه و یک قوچ بدون عیب برای قربانی سوختنی به خداوند تقدیم کند. 5با قوچ چهارده کیلو آرد و برای هر برّه هراندازه که دوست دارد آرد بیاورد و برای هر چهارده کیلو آرد باید سه لیتر روغن زیتون بیاورد. 6در جشن ماه نو، یک گاو نر جوان، شش گوسفند و یک قوچ بدون عیب تقدیم کند. 7با هر گاو و قوچ چهارده کیلو آرد و برای هر برّه هر آنچه که فرمانروا می‌خواهد آرد هدیه کند و با هر چهارده کیلو آرد، سه لیتر روغن زیتون هدیه کند. 8فرمانروا باید از اتاق ورودی از راهی که وارد شده بود، خارج گردد.
9«هنگامی‌که مردم در جشن‌ها برای ستایش خداوند می‌آیند، هرکس که از دروازهٔ شمالی وارد شود باید از دروازهٔ جنوبی خارج شود و هرکس از دروازهٔ جنوبی وارد شود باید از دروازهٔ شمالی خارج گردد. ایشان نباید از دروازه‌ای که وارد شدند، بازگردند بلکه از روبه‌رو خارج شوند. 10فرمانروا باید با مردم وارد شود و هنگامی‌که ایشان خارج می‌شوند، بازگردد. 11در جشن‌ها و روزهای معیّن شده، هدیهٔ آردی برای هر گاو چهارده کیلو و برای قوچ چهارده کیلو و برای هر برّه هر چقدر که شخص می‌خواهد و سه لیتر روغن زیتون با چهارده کیلو آرد می‌باشد.
12«هنگامی‌که فرمانروا می‌خواهد داوطلبانه به خداوند قربانی بدهد، چه قربانی سوختنی یا قربانی سلامتی، دروازهٔ شرقی به حیاط درونی برای او باز می‌شود، او باید قربانی‌های خود را مانند روز سبت تقدیم کند و هنگامی‌که خارج می‌شود باید دروازه را پشت سر او ببندند.»
هدایای روزانه
13خداوند می‌فرماید: «هر روز باید یک برّهٔ بدون عیب برای قربانی سوختنی، جهت خداوند قربانی کنید. این قربانی باید هر روز تقدیم شود. 14همچنین هر روز صبح باید دو کیلو آرد و یک لیتر روغن زیتون اهدا شود. قوانین این قربانی همیشگی خواهد بود 15برّه، آرد و روغن زیتون باید در هر سحرگاه برای همیشه به خداوند تقدیم شود.»
فرمانروا و زمین
16خداوند متعال می‌فرماید: «هرگاه فرمانروا قطعه زمینی را که به او تعلّق دارد به یکی از پسرانش هدیه کند، آن زمین جزء املاک خانوادگی به آن پسر تعلّق خواهد داشت. 17امّا اگر فرمانروا از زمین خود به کسانی‌که به او خدمت می‌کنند، بدهد، هنگامی‌که سال آزادی فرا رسد، زمین به فرمانروا تعلّق خواهد گرفت و فقط او و پسرانش می‌توانند به صورت دایمی ‌مالک زمین باشند. 18فرمانروا نباید املاک مردم را از ایشان بگیرد. هر ملکی را که به پسرانش می‌دهد، باید از سهم خودش باشد تا با گرفتن زمین از قوم من، به ایشان ظلم نکند.»
آشپزخانه معبد بزرگ
19سپس او مرا از طریق دری که پهلوی دروازه بود به اتاقهای قسمت شمالی که مخصوص کاهنان بود، برد؛ در آنجا مکانی را در انتهای قسمت غربی جنوبی حیاط درونی، به اتاق ورودی که به طرف اتاقهایی که درشان به سوی شمال باز می‌شود برد. این اتاقهای مقدّس برای کاهنان است. او به قسمت غربی اتاق اشاره کرد. 20او گفت: «اینجا مکانی است که کاهنان گوشت قربانی گناه و جبران خطا را می‌جوشانند و هدایای آردی را می‌پزند تا چیز مقدّسی به حیاط خارجی حمل نشود تا به مردم صدمه‌ای وارد نشود.»
21آنگاه او، مرا به حیاط بیرونی برد و چهارگوشهٔ آن را به من نشان داد. در هر گوشه آن، حیاط کوچکی بود 22به درازای بیست متر و پهنای پانزده متر. همهٔ حیاط‌های چهار گوشهٔ آن یک اندازه بودند. 23هریک از آنها دیواری سنگی در پیرامون داشتند که در کنار دیوارش اجاقی ساخته شده بود. 24آن مرد به من گفت: «اینجا آشپزخانه‌ای است که خادمان معبد بزرگ، گوشت قربانی اهدایی مردم را در آن می‌پزند.»
47
رودی که از معبد بزرگ روان است
1آن مرد، مرا به در ورودی معبد بزرگ بازگرداند. آبی از زیر دروازه به سوی شرق روان بود یعنی جهتی که معبد بزرگ در آن‌سو قرار داشت و پایین‌تر از قسمت جنوبی معبد بزرگ و از جنوب قربانگاه می‌گذشت. 2آنگاه آن مرد، مرا از راه دروازهٔ شمالی به خارج معبد بزرگ به طرف دروازه‌ای که به سوی شرق است، برد. جویبار کوچکی از دروازهٔ جنوبی جاری بود. 3با چوب اندازه‌گیری پانصد متر به سوی شرق اندازه گرفت و مرا از آب گذراند. عمق آب تا مچ پای من بود. 4او پانصد متر دیگر اندازه گرفت و مرا از آب عبور داد، عمق آب تا زانوهایم بود، پانصد متر دیگر اندازه گرفت و مرا از آب گذراند عمق آب تا کمرم رسید. 5او پانصد متر دیگر اندازه گرفت، آب در آنجا بسیار عمیق بود و من نمی‌توانستم از آن بگذرم، آن‌قدر عمیق بود که فقط با شنا کردن می‌شد به آن سوی رودخانه رفت. 6او به من گفت: «ای انسان فانی به آنچه دیدی دقّت کن.»
سپس مرا به کنار رودخانه برد، 7و هنگامی‌که به آنجا رسیدم در دو طرف رودخانه، درختان بسیاری دیدم. 8او به من گفت: «این آب در این سرزمین به سوی شرق روان است و به دشت اردن و از آنجا به دریای مرده می‌ریزد. و هنگامی‌که به دریای مرده می‌ریزد، آب شور آن را با آب شیرین جایگزین می‌کند. 9هر کجا که رودخانه روان شود در آنجا حیوانات و ماهیان گوناگونی خواهد بود. رودخانه آب دریای مرده را شیرین می‌کند و در هر کجا که روان باشد، حیات می‌آورد. 10از چشمه‌های عین‌جدی تا چشمه‌های عجلایم، ماهی‌گیران در ساحل دریا خواهند ایستاد و تورهای خود را برای خشک کردن پهن می‌کنند. در آنجا ماهیان گوناگون فراوانی مانند ماهیان دریای مدیترانه خواهد بود. 11امّا باتلاق‌ها و مردابهایش تازه نخواهند شد و شوره‌زار باقی می‌مانند. 12در کناره‌های رودخانه، درختهای میوه خواهند رویید. برگهای آنها هرگز پژمرده نخواهد شد و هرگز از میوه دادن باز نمی‌ایستند. هر ماه میوهٔ تازه خواهند داشت، زیرا آنها از آبی که از معبد بزرگ جاری است، آبیاری شده‌اند. میو‌های درختان برای خوراک و برگهایشان برای درمان مردم استفاده خواهد شد.»
مرزهای سرزمین
13خداوند متعال می‌فرماید: «این است مرزهای سرزمینی که باید میان دوازده طایفهٔ اسرائیل تقسیم شود، طایفهٔ یوسف دو سهم دریافت خواهد کرد. 14من با نیاکان شما پیمان بستم که این سرزمین را به ایشان بدهم، اکنون آن را به صورت مساوی بین خود تقسیم کنید.
15«مرز شمالی از دریای مدیترانه تا شهر حتلون و گذرگاه حمات تا شهر صَدَد ادامه دارد. 16و از آنجا به شهرهای بیروته و سبرایم (این شهرها در فاصله پادشاهی دمشق و پادشاهی حمات واقع هستند) تا شهر تیکان که در مرز حوران است، می‌رسد. 17پس مرز شمالی از دریای مدیترانه به طرف شرق تا شهر عینون و منطقهٔ دمشق و حمات که در شمال است ادامه دارد.
18«مرز شرقی از مکانی بین سرزمین دمشق و حوران به طرف جنوب ادامه می‌یابد و رود اردن مرز اسرائیل در غرب و در جلعاد در شرق تا تامار در دریای مرده خواهد بود.
19«مرز جنوبی، از تامار به طرف غربی تا آبهای مریبوت قادش و از آنجا به طرف شمال غربی تا مرز مصر و دریای مدیترانه ادامه خواهد داشت.
20«مرز غربی از دریای مدیترانه به طرف شمال تا نقطه‌ای در غرب گذرگاه حمات می‌باشد.
21«این سرزمین را بین طایفه‌ها تقسیم کنید، 22آن ملک دایمی ‌شما خواهد بود. بیگانگانی که در میان شما زندگی می‌کنند و فرزندانشان که در اینجا به دنیا آمده‌اند، باید سهمی ‌داشته باشند. با ایشان مانند تبعهٔ اسرائیل رفتار کنید و ایشان نیز مانند دیگر طایفه‌های اسرائیل برای سهم زمین خود در قرعه‌کشی شرکت کنند. 23هر بیگانه‌ای که تبعه شده، سهم خود را در میان طایفه‌‌‌ای که زندگی می‌کند، دریافت خواهد داشت. من، خداوند متعال سخن گفته‌ام.»
48
تقسیم زمین بین طایفه‌های اسرائیل
1‏-7مرز شمالی سرزمین از شرق تا دریای مدیترانه و شهر حتلون تا گذرگاه حمات، شهر عینون و مرز بین دمشق و حمات می‌باشد. سهم هر طایفه یک بخش از سرزمینی است که از مرز شرقی شروع می‌شود و به طرف غرب تا دریای مدیترانه ادامه پیدا می‌کند. نامهای ایشان از شمال به جنوب به این ترتیب است: دان، اشیر، نفتالی، منسی، افرایم، رئوبین، و یهودا.
قسمت ویژه
8قسمت دیگر زمین را که در جنوب سرزمین یهودا قرار دارد، برای استفادهٔ ویژه جدا کنید. درازای آن دوازده و نیم کیلومتر و پهنای آن به اندازهٔ زمین طایفه‌های دیگر خواهد بود. معبد بزرگ در این قسمت قرار خواهد گرفت.
9در مرکز این زمین، بخش ویژه‌ای به درازای دوازده و نیم کیلومتر و پهنای پنج کیلومتر برای خداوند اختصاص داده شود. 10بخشی از این زمین مقدّس به کاهنان تعلّق خواهد داشت. سهم ایشان از شرق به غرب دوازده و نیم کیلومتر و از شمال به جنوب پنج کیلومتر خواهد بود و معبد بزرگ خداوند در مرکز آن قرار خواهد داشت. 11این بخش از زمین مقدّس به کاهنان نسل صادوق تعلّق دارد. ایشان با وفاداری مرا خدمت کردند و مانند لاویان دیگری که به مردم پیوستند تا خطا کنند، رفتار نکردند. 12بنابراین سهم ایشان بخش ویژه‌ای در کنار زمینی که متعلّق به لاویان است، می‌باشد و مقدّس‌ترین بخش‌ها خواهد بود. 13لاویان نیز، بخش ویژه‌ای در جنوب زمین کاهنان خواهند داشت که درازای آن دوازده و نیم کیلومتر و پهنای آن پنج کیلومتر خواهد بود. 14بهترین بخش زمین برای خداوند در نظر گرفته شده است، هیچ بخشی از این نمی‌تواند فروخته یا تعویض شود و یا به کسی انتقال یابد. این زمین مقدّس است و به خدا تعلّق دارد.
15باقیماندهٔ زمین به پهنای دو کیلومتر و نیم و درازای دوازده و نیم کیلومتر، مقدّس نیست و برای استفاده عموم مردم است. ایشان می‌توانند آنجا زندگی کنند و زمین را مورد استفاده قرار دهند. شهر باید در مرکز آن باشد. 16این شهر به شکل مربّع به ضلع دو کیلومتر و دویست و پنجاه متر است. 17در پیرامون شهر، زمینی خالی به عرض صد و بیست و پنج متر قرار دارد. 18محصولات باقیماندهٔ زمین در کنار جنوبی زمین مقدّس که پنج کیلومتر مربّع است، باید برای غذای ساکنین شهر صرف شود. 19هرکسی که در شهر زندگی می‌کند، از هر طایفه‌‌ای که باشد می‌تواند در آن زمین کشاورزی کند.
20بنابراین کلّ زمین جدا شده که شامل زمین مقدّس و شهر می‌شود دوازده و نیم کیلومتر می‌باشد.
21‏-22قسمت شرق و غرب این منطقه شامل معبد بزرگ، زمینهای کاهنان، لاویان و شهر می‌باشد، باقیمانده به فرمانروا تعلّق دارد. از شرق به مرز شرقی و غرب به دریای مدیترانه می‌رسد، و در شمال با زمین یهودا و در جنوب با زمین بنیامین هم مرز است.
زمین برای طایفه‌های دیگر
23‏-27در جنوب این بخش ویژه هریک از طایفه‌های باقیمانده قسمتی از این سرزمین را از مرز شرقی به طرف غرب تا دریای مدیترانه به این ترتیب از شمال به جنوب دریافت می‌کنند. بنیامین، شمعون، یساکار، زبولون و جاد.
28در سمت جنوب سرزمین طایفهٔ جاد، مرز آن از جنوب غربی از تامار و از آنجا تا چشمه‌های مریبوت و از سوی شمال غربی تا مرز مصر و دریای مدیترانه ادامه دارد.
29خداوند متعال فرمود: «این ترتیبی است که زمینها باید بین طایفه‌های اسرائیل تقسیم شود.»
دروازه‌های اورشلیم
30‏-34شهر اورشلیم دوازده دروازه خواهد داشت. هریک از چهار دیوار آن دو هزار و دویست و پنجاه متر درازا خواهد داشت، و سه دروازه در هر دیوار آن خواهد بود و هریک به نام یکی از طایفه‌ها خوانده خواهد شد. دروازه‌های دیوار شمالی به نامهای رئوبین، یهودا و لاوی، دروازه‌های دیوار شرقی به نامهای یوسف، بنیامین و دان، دروازه‌های دیوار جنوبی به نامهای شمعون، یساکار و زبولون و دروازه‌های دیوار غربی به نامهای جاد، اشیر و نفتالی خوانده خواهند شد. 35پیرامون دیوارهای شهر نُه کیلومتر خواهد بود و نام شهر از اکنون «خدا آنجاست» خوانده خواهد شد.

آیا می فهمید آنچه را خوانده اید؟

چت با یک مسیحی
فصل بعدی

كتاب مقدس مسیحیان شامل ۶۶ كتاب می‌باشد كه در یك جلد جمع آوری شده است و مجموعاً كتاب مقدس خوانده می‌شود.

كتاب مقدس دارای دو قسمت بنام عهد عتیق و عهد جدید می‌باشد.

برای خواندن کتاب دیگری از کتاب مقدس، یک کتاب را از لیست انتخاب کنید.