چت دانلود

www.enjil.me

سوگنامه 1
1
غمهای اورشلیم
1اورشلیم که زمانی شهری پُر جمعیّت بود،
اکنون متروک و تنها شده است! اورشلیم شهری که در جهان، عزّت و شکوهی داشت، حال بیوه گشته است.
ملکهٔ شهرها بود و اکنون کنیز مردم شده است.
2شبها زار زار گریه می‌کند و اشکش، قطره‌قطره بر گونه‌هایش می‌ریزد.
از تمام دوستانی که داشت، یک نفر هم برایش باقی نمانده است.
دوستانش به او خیانت کرده‌ و همگی با او دشمن شده‌اند.
3مردم مصیبت‌زده و بلا دیدهٔ یهودا به اسارت رفته‌اند.
در بین اقوام جهان زندگی می‌کنند و جایی برای استراحت ندارند.
دشمنان دورش را گرفته‌اند و راه گریز از هر سو به رویش بسته شده است.
4در روزهای مقدّس، دیگر کسی برای پرستش به معبد بزرگ نمی‌آید.
همهٔ دروازه‌هایش متروک شده و کاهنانش آه می‌کشند.
دخترانش که سرود می‌خواندند، اینک غمگین و افسرده‌اند و خودش در رنج و عذاب به سر می‌برد.
5دشمنانش پیروز شده و بدخواهانش به قدرت رسیده‌اند،
زیرا خداوند او را به‌خاطر گناهان بی‌شمارش مجازات کرده است.
فرزندانش به دست دشمنان اسیر و به کشورهای بیگانه تبعید شده‌اند.
6اورشلیم جلال و شکوه خود را از دست داده است.
رهبرانش مانند آهوانی هستند که از گرسنگی ضعیف و ناتوان شده‌اند
و نمی‌توانند از چنگ صیاد فرار کنند.
7اورشلیم که اکنون در حال مصیبت است، دوران گذشته خود را به یاد می‌آورد؛ دورانی که صاحب شکوه و جلال بزرگی بود.
زمانی که مردمانش اسیر دشمن شدند، کسی نبود که به او کمک کند.
دشمن او را شکست داد و به شکست او خندید.
8اورشلیم به‌خاطر گناهان زیاد خود مورد تمسخر قرار گرفته است.
کسانی‌که به او احترام می‌گذاشتند، اکنون از او نفرت دارند؛
زیرا برهنگی و وضع شرم‌آور او را دیده‌اند. او خود نیز آه می‌کشد و روی خود را از خجالت می‌پوشاند.
9لکهٔ ننگی بر دامنش بود ولی او اعتنایی به آن نکرد،
پس به وضع وحشتناکی سقوط نمود و کسی نبود که او را تسلّی دهد.
دشمنانش پیروز شدند و او در حضور خداوند زاری می‌کند و رحمت می‌طلبد.
10دشمنان دست دراز کردند و اشیای نفیس او را ربودند.
او به چشم خود دید که اقوام بیگانه،
یعنی آن کسانی‌که ورودشان به معبد بزرگ ممنوع بود، به آنجا داخل شدند.
11اهالی اورشلیم برای یک لقمه نان، آه می‌کشند.
اشیای نفیس و قیمتی خود را به عوض خوراک می‌دهند تا بخورند و نمیرند.
اورشلیم می‌گوید: «خداوندا، ببین که چقدر خوار شده‌ام.»
12به هر رهگذری می‌گوید: «هیچ‌کس به وضع و حال من گرفتار نشود!
به من نگاه کنید. ببینید که خداوند هنگام خشم خود مرا به چه مصیبتی مبتلا ساخته است.
هیچ‌کسی مثل من درد و رنج نکشیده است.
13«خداوند از آسمان آتش فرستاد و تا مغز استخوانم را سوزانید.
پاهایم را در دام انداخت و مرا بر زمین کوبید.
او مرا ترک کرد و در غم و رنج همیشگی رهایم نمود.
14«گناهانم را به هم پیچید و آنها را مانند یوغی بر گردنم انداخت.
توان و نیرویم را از من گرفت
و مرا به دست کسانی تسلیم کرد که در برابرشان عاجز و بیچاره‌ام.
15«خداوند، مردان شجاع مرا ترک کرد.
او لشکری را فرستاد تا جوانان مرا نابود کند.
خداوند، مردم مرا مانند انگور در چرخشت پایمال کرد.
16«به‌خاطر غمهای خود می‌گریم و اشک از چشمانم جاری است.
کسی نیست که مرا تسلّی دهد و جانم را تازه کند.
دشمنانم پیروز گشته‌اند و برای فرزندانم آینده‌ای نیست.
17«دستهای خود را برای کمک دراز می‌کنم،
ولی کسی به یاری من نمی‌آید.
خداوند دشمنانی را از هر سو علیه من فرستاده است و آنها از من نفرت دارند.
18«خداوند حق دارد که مرا تنبیه کند، زیرا من از کلام او سرپیچی کرده‌ام.
امّا ای مردم جهان، به درد و رنج من توجّه کنید
و ببینید که چطور پسران و دختران جوانِ مرا به اسارت بردند.
19«از دوستان خود کمک خواستم، ولی آنها مرا فریب دادند.
کاهنان و رهبران من برای خوراک تلاش کردند تا بخورند و نیرویی پیدا کنند،
امّا همگی در جاده‌های شهر از گرسنگی هلاک شدند.
20«خداوندا، به حال اندوهبار من نظر کن. روح من در عذاب است
و قلبم از غم به درد آمده است، زیرا از فرمان تو سرپیچی کرده‌ام.
در جاده‌ها شمشیر و در خانه مرگ در انتظار من است.
21«همه ناله‌های مرا می‌شنوند، ولی فریادرسی نیست.
دشمنان از مصیبت‌هایی که تو بر سرم آوردی، خوشحال شدند.
خداوندا، آن روزی را که وعده داده‌ای بیاور و دشمنانم را هم به بلای من گرفتار نما.
22«گناهانشان را به‌یاد آور و همان‌طور که مرا به‌خاطر گناهانم مجازات کردی،
آنها را هم به سزای کارهایشان برسان.
ناله‌هایم زیاد و دلم بی‌تاب و بی‌قرار است.»
2
خداوند اورشلیم را مجازات می‌کند
1خداوند دختر صهیون را با ابر خشم و غضب خود تیره و تار ساخت.
شکوه و جلال اسرائیل را که به اوج آسمان می‌رسید، بر زمین زد
و در هنگام خشم خود حتّی خانهٔ خویش را هم از یاد برد.
2خداوند خانه‌های اسرائیل را بی‌رحمانه ویران کرد.
با قهر و غضب، قلعه‌های یهودا را منهدم ساخت.
سلطنتش را بی‌حرمت و حاکمانش را خوار ساخت.
3با خشم شدید، قدرت اسرائیل را درهم شکست
و هنگامی‌که دشمن بر ما حمله کرد به داد ما نرسید.
خشم او مانند آتش علیه ما شعله‌ور شد و دار و ندار ما را نابود کرد.
4همچون دشمن، ما را هدف تیر خود قرار داد
و جوانان ما را که مایهٔ خوشی و سرفرازی ما بودند، هلاک ساخت.
در اورشلیم، سوزش آتشِ غضبِ او را احساس کردیم.
5خداوند مثل یک دشمن، اسرائیل را نابود ساخت.
قصرها و قلعه‌هایش را با خاک یکسان کرد
و شهرهای یهودا را به ماتم‌سرا تبدیل نمود.
6خداوند خانهٔ خود را که معبد بزرگ ما بود، ویران کرد.
به روزهای عید و روزهای سبت خاتمه داد
و پادشاه و کاهنان را مورد خشم و غضب خود قرار داد.
7خداوند قربانگاه خود را ترک کرد و جایگاه مقدّس خود را خوار شمرد.
او دیوارهای اورشلیم را به دشمنان سپرد و به آنها اجازه داد که دیوارهایش را خراب کنند.
در معبد بزرگ که زمانی جایگاه پرستش مردم بود، دشمنان شیپور پیروزی و خوشی ‌‌نواختند.
8خداوند تصمیم گرفته است تا دیوارهای شهر صهیون را ویران سازد.
او همهٔ شهر را برای ویرانی علامت‌گذاری کرد تا بکلّی خراب شود
و هیچ قسمت آن آباد نماند و حتّی بُرجها و دیوارهایش هم فرو ریزند.
9دروازه‌های شهر در زمین فرو رفته و میله‌هایشان شکسته شد.
پادشاه و رهبرانش به کشورهای دیگر تبعید شده‌اند.
احکام خداوند دیگر تعلیم داده نمی‌شوند و انبیا هم از جانب خداوند رؤیا نمی‌بینند.
10ریش‌سفیدان اورشلیم با لباس ماتم بر زمین نشسته‌اند
و بر سر خود خاک می‌‌ریزند.
دوشیزگان اورشلیم، از غم سر بر زمین نهاده‌اند.
11به‌خاطر مصیبتی که بر قوم من آمده و اطفال و کودکان شیرخواری که در جاده‌های شهر از حال رفته‌اند،
چشمانم از گریه تار شده‌اند،
روحم افسرده و غمگین است و دلم از غم به جوش آمده است.
12آنان با تن مجروح، گرسنه و تشنه در جاده‌ها افتاده‌اند.
از مادران خود خوراک می‌‌خواهند
و به تدریج در آغوش آنها جان می‌‌دهند.
13ای اورشلیم به تو چه بگویم و تو را با چه مقایسه کنم؟
چگونه تو را تسلّی دهم؟ زیرا هیچ‌کسی مثل تو رنج نکشیده است.
غمها و مصیبت‌هایت همچون دریایی بزرگ و بی‌کران است و کسی نیست که تو را شفا دهد.
14انبیای تو رؤیاهای باطل می‌دیدند و به دروغ نبوّت می‌کردند.
آنها با موعظه‌های خود، تو را فریب داده و گناهانت را آشکار نساخته‌اند.
با پیامهای دروغ خود تو را گمراه ساخته‌اند.
15هرکسی که از کنار تو می‌گذرد،
با حالت تمسخر سر خود را تکان می‌دهد و می‌گوید:
«آیا این همان شهری نیست که با زیبایی کامل خود، محبوبترین شهر جهان و مایهٔ خوشی همهٔ مردم بود؟»
16تمام دشمنانت تو را مسخره می‌کنند
و با نفرت به تو نگاه می‌کنند و می‌گویند:
«منتظر چنین روزی بودیم، اینک ببینید که چطور نابودش کردیم.»
17خداوند آنچه را که سالها پیش اراده فرموده بود، انجام داد.
ما را با بی‌رحمی نابود کرد
و دشمنان ما را بر ما پیروز گردانید و آنها را از شکست ما خوشحال ساخت.
18ای اورشلیم بگذار تا دیوارهایت با صدای بلند در حضور خداوند گریه کنند!
شب و روز سیلاب اشک از دیده جاری سازید
و از گریه و اندوه دست برندارید.
19نیمه شب برخیزید و غم و دردِ دلتان را مثل آب به حضور خداوند بریزید.
برای کودکانی که در جاده‌ها از گرسنگی، بی‌حال افتاده‌اند، دست دعا بلند کنید.
20خداوندا، چرا با ما این چنین رفتار می‌کنی؟
زنها، کودکان نازپروردهٔ خود را می‌خورند.
کاهنان و انبیا در خانهٔ تو به قتل رسیده‌اند.
21پیر و جوان در کوچه‌ها در خاک و خون می‌غلطند.
دوشیزگان و مردان جوان با شمشیر کشته شده‌اند.
در روز غضبت، همه را کشتی و بر آنها رحمی نکردی.
22تو دشمنانم را دعوت کردی و آنها مثل کسانی‌که در جشن‌ها جمع می‌شوند، آمدند و از هر طرف مرا به وحشت انداختند.
در هنگام خشم تو، کسی نتوانست جان سالم بدر ببرد.
آنها فرزندان مرا کشتند، آنانی را که محبّت نمودم و پرورش دادم.
3
مجازات، توبه و امید
1من آن کسی هستم که چوب مجازات خدا را خورده‌ام.
2او مرا به اعماق تاریکی برده
3و تمام روز دست خود را برضد من بلند کرده است.
4گوشت و پوستِ بدن مرا فرتوت ساخته و استخوانهایم را شکسته است.
5مرا با سختی و مشقّت محاصره کرده
6و مانند کسی‌که سالها پیش مرده باشد، در تاریکی نشانده است.
7دیواری به دورم کشیده و مرا با زنجیرهای سنگین بسته است و نمی‌توانم فرار کنم.
8برای کمک التماس می‌کنم، امّا او دعایم را نمی‌پذیرد.
9راه مرا از هر طرف با دیوارهای سنگی بسته و آن را پُر پیچ و خم ساخته است.
10او مانند خرسی در کمین من نشسته و مثل شیری برای حمله به من آماده است.
11مرا از راهم به گوشه‌ای برده و پاره پاره‌ام نمود و ترک گفت.
12کمان خود را کشید و مرا هدف تیرهای خود قرار داد.
13تیرهایش به اعماق قلبم فرو رفت.
14مردم مرا مسخره می‌کنند و تمام روز به من می‌خندند.
15با سختی‌ها و مصیبت‌ها زندگی را برای من تلخ ساخته است.
16رویم را به خاک مالید و دندانهایم را با سنگها شکست.
17سعادت و سلامتی را از من گرفته است.
18گفتم: «شوکت و جلال من از بین رفت و امید من از خداوند قطع گردید.»
19وقتی آوارگی و مصیبت‌های خود را به یاد می‌آورم، زندگی به کامم تلخ می‌شود.
20همیشه به آنها فکر می‌کنم و روحم پریشان می‌گردد.
21امّا با این‌همه وقتی رنج‌هایم را به یادم می‌آورم، نومید نمی‌شوم،
22زیرا محبّت خداوند پایدار و رحمت او بی‌پایان است.
23آنها هر صبح تازه می‌باشند و وفاداری او عظیم است.
24خداوند همه‌چیز من است، پس بر او امید دارم.
25خداوند بر تمام کسانی‌که بر او توکّل دارند و طالب او می‌باشند، مهربان است.
26پس بهتر است که با صبر منتظر باشیم تا خداوند ما را نجات دهد.
27چه نیکوست که در هنگام جوانی صبر و تحمّل را بیاموزیم.
28وقتی گرفتار مصیبتی از جانب خداوند می‌شویم، باید خاموش و تنها بنشینیم؛
29و در حضور خداوند به خاک بیافتیم، شاید هنوز امیدی باقی باشد.
30وقتی کسی بخواهد ما را بزند، صورت خود را جلو بیاوریم و وقتی به ما اهانت می‌کنند، تحمّل کنیم.
31زیرا خداوند ما را برای همیشه ترک نمی‌کند.
32هرچند خداوند غم و اندوه را بر سر ما بیاورد، ولی از روی محبّت سرشار خود بر ما رحمت خواهد کرد.
33خداوند از غم و اندوه ما خشنود نمی‌گردد.
34وقتی اسیران و ستمدیدگان ما پایمال می‌شوند؛
35هنگامی‌که حقّی را که خدا به ما داده است، پایمال می‌گردد؛
36و زمانی که در حق شخصی در دادگاه بی‌عدالتی می‌شود، خدا همه را می‌بیند.
37هیچ امری بدون اراده و رضای خداوند انجام نمی‌شود.
38خیر و شر، تنها به فرمان خداوند متعال واقع می‌شود.
39پس چرا وقتی به‌خاطر گناهان خود مجازات می‌شویم، شکایت کنیم؟
40بیایید رفتار خود را بسنجیم و به سوی خداوند بازگردیم.
41بیایید با تمام قلب، دست دعا به سوی خدایی که در آسمانهاست بلند کنیم،
42و بگوییم: «خداوندا، ما گناهکاریم و از فرمان تو سرکشی کرده‌ایم و تو ما را نبخشیده‌ای.
43«بر ما غضب کردی و ما را کُشتی، رحمت تو به وسیلهٔ خشمت پنهان گشت.
44چون بر ما خشمگین بودی، خود را از ما پنهان کردی تا دعاهای ما به حضور تو نرسد.
45تو ما را نزد مردم جهان همچون خاکروبه و زباله ساختی.
46«تمام دشمنان ما، ما را تحقیر می‌کنند.
47با هلاکت و نابودی روبه‌رو شده‌ایم و ترس و وحشت ما را فراگرفته است.
48به‌خاطر نابودی قومم، سیل اشک از چشمانم جاریست.
49«پیوسته اشک می‌ریزم
50تا خداوند از آسمان به پایین بنگرد و ما را ببیند.
51وقتی می‌بینم چه بلایی بر سر دختران شهر من آمده است، دلم از غصّه ریش‌ریش می‌شود.
52«دشمنان بدون هیچ دلیلی مرا مثل پرنده به دام انداختند.
53مرا زنده در چاه انداختند و سنگی بر سر آن گذاشتند.
54آب از سرم گذشت و فکر کردم که بزودی خواهم مرد.
55«خداوندا، از ته چاه تو را طلبیدم.
56فریاد مرا شنیدی و به ناله‌های من گوش دادی.
57وقتی به حضور تو دعا کردم، آمدی و گفتی: 'نترس!'
58«خداوندا، تو از حق من دفاع کردی و از مرگ نجاتم دادی.
59تو ای خداوند، شاهد ظلم‌هایی که در حق من کردند، بودی؛ پس به داد من برس و خودت داوری کن.
60تو می‌دانی که دشمنانم همه از من نفرت دارند و برضد من دسیسه می‌چینند.
61«خداوندا، تو شنیده‌ای که آنها چگونه به من اهانت کرده و برضد من توطئه چیده‌اند.
62دشمنانم تمام روز دربارهٔ من سخنان بد می‌گویند و برای آزار من نقشه می‌کشند.
63در همه حال به من می‌خندند و مسخره‌ام می‌کنند.
64«خداوندا، آنها را به سزای کارهایشان برسان.
65آنها را لعنت کن تا گرفتار غم و درد شوند.
66با خشم و غضب آنها را تعقیب کن و از روی زمین نابود ساز.»
4
اورشلیم، بعد از سقوط
1طلاهای ما جلای خود را از دست داده و بی‌ارزش شده‌اند
و سنگ‌های مقدّس معبد بزرگ در کوچه‌ها افتاده‌اند.
2جوانان صهیون که زمانی همچون زر ناب با ارزش بودند،
اکنون مانند ظروف گِلی ساختهٔ دست کوزه‌گر، بی‌ارزش شده‌اند.
3حتّی شغالان به توله‌های خود شیر می‌دهند،
ولی زنان قوم من مثل شترمرغ شده‌اند و به کودکان خود رحم نمی‌کنند.
4زبان اطفال شیرخوار از تشنگی به کامشان چسبیده است.
بچّه‌ها نان می‌‌خواهند، امّا کسی به آنها نان نمی‌دهد.
5آنهایی که زمانی غذاهای لذیذ می‌خورند، اینک از گرسنگی در کوچه‌ها جان می‌‌دهند.
کسانی‌که در ناز و نعمت زندگی می‌کردند، اکنون در بین زباله‌ها به دنبال غذا می‌گردند.
6جزای قوم من سنگین‌تر از جزای مردم سدوم بوده است،
زیرا اهالی سدوم در یک لحظه نابود شدند و هیچ دستی به آنها کمک نکرد.
7شاهزادگان ما پاکتر از برف و سفیدتر از شیر بودند.
بدنشان از سرخی همچون لعل و در درخشندگی مانند یاقوت بود.
8امّا اکنون چهره‌ای سیاهتر از زغال دارند
و در کوچه‌ها شناخته نمی‌شوند. پوستشان به استخوانشان چسبیده و مثل چوب خشک شده‌اند.
9آنهایی که در جنگ کشته شدند، خوشبخت‌تر بودند از کسانی‌که بعداً به تدریج از گرسنگی مردند
و غذایی برای زنده ماندن نداشتند.
10مصیبتی که بر سر قوم من آمد، چنان وحشتناک بود
که مادران دلسوز، از فرط گرسنگی کودکان خود را می‌پختند و می‌خوردند.
11خداوند خشم و غضب خود را با شدّت تمام بر صهیون فرو ریخت
و چنان آتشی برافروخت که اساس آن را خاکستر کرد.
12پادشاهان و مردم روی زمین،
هیچ‌کدام باور نمی‌کردند که دشمن بتواند به دروازه‌های اورشلیم داخل شود.
13ولی این کار شد، زیرا انبیا گناه کردند
و کاهنان خون مردم نیک و بی‌گناه را در شهر ریختند.
14رهبرانش مانند اشخاص کور راه می‌روند
و چون آلوده به خون مردم بی‌گناه هستند، کسی به آنها نزدیک نمی‌شود.
15مردم فریاد می‌زنند: «ای اشخاص ناپاک، دور شوید! به ما دست نزنید!»
بنابراین آنها آواره و سرگردان از کشوری به کشور دیگر می‌روند، امّا مردم به آنها می‌گویند که جایی برایشان ندارند.
16خود خداوند آنها را پراکنده ساخته و دیگر به آنها توجّه نمی‌کند.
او به کاهنان و بزرگان هم اعتنا نمی‌کند.
17از بس برای کمک انتظار کشیدیم، چشمان ما تار شدند.
ولی انتظار ما بیهوده بود، زیرا قومی به یاری ما نیامد.
18دشمنان در تعقیب ما بودند و ما نمی‌توانستیم حتّی در کوچه‌ها راه برویم.
عمر ما به آخر رسیده و مرگ ما نزدیک بود.
19تعقیب کنندگان ما تیزتر از عقاب بودند. به کوهها فرار کردیم،
ولی آنها از تعقیب ما دست نکشیدند و حتّی در بیابان در کمین ما نشسته بودند.
20پادشاهِ ما را که برگزیدهٔ خداوند
و سرچشمهٔ زندگی و حافظ جان ما بود، دستگیر کردند.
21ای مردم اَدوم که در سرزمین عوص ساکن هستید، اکنون تا می‌توانید شادی کنید،
زیرا این مصیبت بر سر شما هم خواهد آمد و شما هم از جام غضب خدا خواهید نوشید.
22ای صهیون، تو سزای گناهت را دیدی. خداوند زیادتر از این تو را در تبعید نگاه نمی‌دارد.
امّا تو ای اَدوم، خداوند گناهانت را آشکار خواهد ساخت و تو را به سزای کارهایت خواهد رسانید.
5
طلب رحمت
1خداوندا، به یادآور که چه بلایی بر سر ما آمده است:
ببین که چگونه خوار و رسوا شده‌ایم!
2سرزمین موروثی ما به دست بیگانگان افتاده است
و در خانه‌های ما مردم بیگانه زندگی می‌کنند.
3ما یتیم شده‌ایم. پدران ما به دست دشمن کشته شده
و مادران ما بیوه شده‌اند.
4آبی را که می‌خوریم
و هیزمی را که برای آتش به کار می‌بریم، باید بخریم.
5باری سخت و دشوار بر دوش خود می‌کشیم.
خسته و ناتوان شده‌ایم و راحتی نداریم.
6نزد مردم مصر و آشور دست دراز کردیم
تا لقمه نانی به ما بدهند و زنده بمانیم.
7نیاکان ما گناه کردند امّا آنها از بین رفتند
و اینک ما تاوان گناه آنها را پس می‌دهیم.
8غلامان بر ما حکومت می‌کنند
و کسی نیست که ما را از قدرت آنها نجات بدهد.
9یک لقمه نان را در بیابان با خطر جان به دست می‌آوریم.
10از شدّت گرسنگی در تب می‌سوزیم
و پوست بدن ما همچون تنورِ داغ است.
11همسران ما در کوه صهیون مورد تجاوز قرار گرفتند
و دختران ما در تمام روستاهای یهودیه مجبور شدند خود را تسلیم کنند.
12رهبران ما را به دار آویخته‌اند
و به ریش‌سفیدان ما بی‌احترامی شده است.
13از جوانان ما در آسیاب کار می‌کشند
و اطفال ما در زیر بارِ گران هیزم، از پا می‌افتند.
14پیر مردان ما دیگر در کنار دروازهٔ شهر دیده نمی‌شوند
و جوانان ما دیگر آواز نمی‌خوانند.
15خوشی و سرور از دلهای ما رخت بربسته
و رقص و پایکوبی ما به ماتم تبدیل شده است.
16وای بر ما که گناه کردیم
و تاج جلال و افتخار را از دست دادیم.
17دلهای ما بی‌تاب و چشمان ما تار گشته‌اند،
18زیرا کوه صهیون، ویران
و محل گشت و گذار شغالان شده است.
19خداوندا، تو فرمانروای ابدی جهان هستی
و تاج و تخت تو بی‌زوال است.
20چرا ما را برای همیشه از یاد بردی؟
چرا ما را برای مدّتی طولانی ترک کردی؟
21ای خداوند، ما را دوباره به سوی خود بازگردان
و جلال پیشین ما را بازگردان.
22آیا ما را بکلّی ترک کرده
و از ما بی‌نهایت خشمگین هستی؟

آیا می فهمید آنچه را خوانده اید؟

چت با یک مسیحی
فصل بعدی

كتاب مقدس مسیحیان شامل ۶۶ كتاب می‌باشد كه در یك جلد جمع آوری شده است و مجموعاً كتاب مقدس خوانده می‌شود.

كتاب مقدس دارای دو قسمت بنام عهد عتیق و عهد جدید می‌باشد.

برای خواندن کتاب دیگری از کتاب مقدس، یک کتاب را از لیست انتخاب کنید.