چت دانلود

www.enjil.me

غزل غزلها 1
عهد جدید
عهد عتیق
1
1غزل غزلها که از آنِ سلیمان است.
دلدار*‏1‏:1 یا: ”محبوبه“. این واژه در عبری مؤنث است.
2مرا به بوسه‌های لبانت ببوس،*‏1‏:2 در عبری: «بگذار مرا به بوسه‌های لبانش ببوسد».
زیرا که عشق تو از شراب نیکوتر است!
3رایحۀ عطرهایت چه دل‌انگیز است!
نامت همچون عطریست ریخته شده؛
شگفت نیست که دوشیزگان دلباختۀ تواند!
4مرا از پی خود بِکِش؛ بیا تا بدویم!
پادشاه مرا به حجله‌های خویش درآورده است.
دوشیزگان
تو مایۀ شادی و سرور مایی،
و عشق تو را بیش از شراب می‌ستاییم!
چه بایسته که مِهر تو چنین بر دلهاست!
دلدار
5ای دوشیزگانِ اورشلیم،
من سیه‌چِرده، اما دوست‌داشتنی‌ام!
به سیاهیِ خیمه‌های قیدار،*‏1‏:5 ”قیدار“ نام یکی از قبایلِ صحرانشینِ عرب از نسل اسماعیل بوده است.
و به زیباییِ پرده‌های سلیمان!
6بر سیه‌چِردگی‌ام خیره منگرید،
زیرا که به آفتاب سوخته‌ام.
پسران مادرم بر من خشم گرفتند،
و مرا به نظارت بر تاکستانها گماشتند،
اما از نگهداری تاکستان خویش بازماندم!
7ای محبوبِ جان من مرا بگوی،
که گلۀ خود را کجا می‌چَرانی؟
نیمروزان آنها را کجا می‌خوابانی؟
چرا باید چون زنی پوشیده‌روی
در کنار گله‌های رفیقانت باشم؟
دلداده*‏1‏:7 یا: ”محبوب“. این واژه در عبری مذکر است.
8ای دلرباترینِ زنان، اگر نمی‌دانی،
ردِ پای گله‌ها را بگیر
و بزغاله‌هایت را نزد خیمه‌های شبانان بِچَران.
9ای نازنین من، تو در نظرم
به مادیانی در ارابۀ فرعون می‌مانی.
10چه زیباست گونه‌هایت به جواهرها!
چه دلرباست گردنت به زیورها!
11ما تو را حلقه‌های طلا خواهیم ساخت،
که به حبه‌های نقره آراسته باشد.
دلدار
12حینی که پادشاه بر سفرۀ خویش نشسته بود،
رایحۀ عطرِ من فضا را آکند.
13دلدادۀ من مرا همچون بستۀ مُر است،
که تمامِ شب در میان سینه‌هایم می‌آرَمَد.
14دلدادۀ من مرا همچون خوشۀ حناست
در تاکستانهای عِین‌جِدی!*‏1‏:14 منطقه‌ای واقع در جنوب غربی دریای مرده که به جهت حاصلخیزی آن معروف است.
دلداده
15تو چه زیبایی، ای نازنین من،
وه، که چه زیبایی!
چشمانت به کبوتران مانَد.
دلدار
16تو چه خوش‌سیمایی، ای دلدادۀ من،
و براستی دل‌انگیز!
سبزه‌های صحراست بسترمان،
17سرو آزاد است تیرکهای سرای‌مان،
صنوبر است سقفِ آن!
2
دلدار
1من نرگسِ شارونم،*‏2‏:1 ”شارون“ نام محلی است واقع در سواحل مدیترانه‌ای کشور اسرائیل.
من سوسن وادیهایم.
دلداده
2همچون سوسنی در میان خارها،
همچنان است دلدار من در میان دختران!
دلدار
3همچون درخت سیبی در میان درختان جنگل،
همچنان است دلدادۀ من در میان مردان جوان!
از نشستن در سایه‌اش لذت می‌برم،
و میوه‌اش به کامم شیرین است.
4او مرا به میخانه درآورده،
و عشق است پرچمِ او بر فرازم.
5مرا به گِرده‌های کشمش نیرو بخشید،
و به سیبها تازه سازید،
زیرا که من بیمارِ عشقم!
6دست چپش زیر سَرِ من است،
و به دست راستش در آغوشم کشیده.
7ای دختران اورشلیم،
شما را به غزالها و آهوانِ صحرا قسم،
که عشق را تا سیر نگشته،
زحمت مرسانید و بازمدارید!*‏2‏:7 یا: «عشق را تا خود نخواسته، برمینگیزانید و بیدار مسازید»؛ همچنین در ۳: ۵ و ۸: ۴.
8آوازِ دلداده‌ام را می‌شنوم!
هان، او می‌آید،
جَستان بر فراز کوه‌ها،
و خیزان بر فراز تپه‌ها.
9دلدادۀ من همچون غزال است و مانند بچه‌آهو.
هان، او در پسِ دیوار ما ایستاده است!
از پنجره‌ها می‌نگرد،
از میان شبکه‌ها نگاه می‌کند!
10دلدادۀ من ندا در داده، مرا گوید:
«ای نازنینم، ای دلربای من،
برخیز و با من بیا!
11زیرا هان زمستان درگذشته
و موسِم باران به سر آمده و رخت بربسته است!
12زمین گلشن گشته،
زمان نغمه‌سرایی*‏2‏:12 واژۀ عبری می‌تواند به معنی «هَرَس کردن» هم باشد. فرا رسیده،
و آواز فاخته در ولایت ما شنیده می‌شود!
13درخت انجیر نخستین میوه‌های خود را آورده،
و موها شکوفه کرده، عطرافشان شده است!
ای نازنینم، ای دلربای من،
برخیز و با من بیا!»
دلداده
14ای کبوتر من،
که در شکافهای صخره و جایهای مخفی تخته‌سنگ‌هایی،
چهرۀ خود را بر من بنما،
و آوازت را به من بشنوان،
زیرا که آوازت شیرین است،
و چهره‌ات دلربا!
15شغالان را برای ما بگیرید،
شغالان کوچک را که تاکستانها را خراب می‌کنند،
تاکستانهای ما را که شکوفه آورده است!
دلدار
16دلداده‌ام از آنِ من است و من از آنِ اویم؛
او در میان سوسن‌ها می‌چرَد.
17ای دلدادۀ من،
پیش از آنکه نسیمِ روز وزیدن گیرد،
و سایه‌ها دامن بَرکِشند،
بازگرد و همچون غزال و بچه‌آهو
بر کوه‌های پُرصخره*‏2‏:17 در عبری ”بِتِر“، که می‌تواند نام محلی باشد. باش.
3
1شبانگاهان بر بستر خویش،
او را که جانم دوست می‌دارد جُستم؛
او را جُستم، و نیافتم!
2گفتم، «حال برخاسته،
شهر را سراسر خواهم پیمود،
و در هر کوی و برزن
او را که جانم دوست می‌دارد، خواهم جُست!»
پس او را جُستم،
اما نیافتم!
3قراولانِ شبگرد مرا یافتند؛
بدیشان گفتم‌: «آیا محبوبِ جان مرا دیده‌اید؟»
4هنوز از ایشان چندان نگذشته بودم
که محبوب جان خویش را یافتم!
او را محکم گرفتم و رها نکردم،
تا اینکه به خانۀ مادرم درآوردم،
به حجرۀ او که به من آبستن شد.
5ای دختران اورشلیم،
شما را به غزالها و آهوانِ صحرا قسم،
که عشق را تا سیر نگشته،
زحمت مرسانید و بازمدارید!
6این کیست که همچون ستونی از دود
از بیابان برمی‌آید؟
که به مُر و کُندُر معطّر است،
و به عطریاتِ بازرگانان، عطرآگین؟
7هان این تختِ روانِ سلیمان است،
که شصت تن از جنگاورانِ اسرائیل پیرامون آنند.
8آنان جملگی به شمشیر مسلح‌اند و رزم‌آزموده،
هر یک شمشیر بر میان، مهیای خطرات شب.
9سلیمانِ پادشاه، تختِ روانی از سرو لبنان برای خویشتن ساخت.
10تیرکهایش از نقره بود،
کفِ آن از طلا،
و کرسی‌اش از ارغوان!
اندرونِ آن را دختران اورشلیم،
با عشق دوخته بودند!
11ای دختران صَهیون،
بُرون آیید و بنگرید!
سلیمان پادشاه را ببینید،
با تاجی که مادرش بر سرش نهاد،
در روز عروسی، در روز شادیِ دلش!
4
دلداده
1تو چه زیبایی، ای نازنین من،
وَه که چه زیبایی!
چشمان تو از پسِ روی‌بَندت
به کبوتران مانَد.
گیسوانت همچون گلۀ بزهاست
که از دامنه‌های جِلعاد*‏4‏:1 ”جِلعاد“ نام منطقه‌ای است در شمال اردن که به سبب حاصلخیز بودنِ مراتع آن بسیار مشهور است. فرود آیند.
2دندانهایت به گله‌ای پشم‌بریده مانَد،
که تازه از شستشو برآمده باشند؛
هر یک از آنها جفت خویش را دارند،
و از ایشان یکی هم تنها نیست.*‏4‏:2 یا: «جملگی دوقلو می‌زایند، و هیچ‌یک بره‌های خویش گُم نکرده‌اند».
3لبانت غنچه‌ای است باریک و سرخ،
و دهانت چه زیباست!
شقیقه‌هایت از پسِ روی‌بَندِ تو،
همچون پار‌ۀ انار است.
4گردنت برج داوود را مانَد،
که به جهت اسلحه‌خانه بنا شده است.
بر آن هزار سپر آویخته است،
که جملگی چون سپرهای جنگاوران است.
5سینه‌هایت همچون دو بچه‌آهوست،
همچون بره‌های توأمان غزال،
به چَرا در میان سوسن‌زاران.
6پیش از آنکه سپیده بَردمد،
و سایه‌ها دامن بَرکِشند،
من به کوهِ مُر خواهم رفت
و به تپۀ کُندُر.
7ای نازنین من، تو به‌تمامی زیبایی؛
در تو هیچ عیبی نیست.
8با من از لبنان بیا، ای عروسم؛
با من از لبنان بیا!
از قُلۀ اَمانَه و از بلندای سِنیر و حِرمون،
از کُنام شیران و کوه‌های پلنگان
به زیر بیا!
9ای خواهرم و ای عروسم،
تو دل مرا ربوده‌ای؛
تو به نگاهی دل مرا ربوده‌ای،
به گوهری از گردنبندت!
10ای خواهرم و ای عروسم،
عشقت چه دلنشین است!
عشق تو از شراب بسی نیکوتر است،
و رایحه‌ات از جمیع عطرها خوش‌تر!
11ای عروس من، از لبانت عسل می‌چکد؛
زیر زبانت، شیر و شهد است،
و رایحۀ خوش جامه‌ات، همچون عطرِ لبنان!
12خواهر و عروس من،
باغی است دربسته،
چشمه‌ای است قفل‌شده،
و سرچشمه‌ای است مَمهور!
13نهالهایش بوستان اَنار است،
پر از میوه‌های گوارا،
و حَنا و سُنبل؛
14پر از سُنبل و زعفران،
نی و دارچین و انواع کُندُر،
و مُر و عود و دل‌انگیزترین عطریات!
15تو چشمۀ باغهایی،
برکۀ آب جاری،
و نهرهای سرازیر از لبنان!
دلدار
16ای باد شمال، برخیز!
ای باد جنوب، بیا!
بر باغ من بِوَز،
تا عطرهایش بپراکند.
باشد که دلداده‌ام به باغ خویش درآید،
و از میوه‌های گوارایش کام یابَد.
5
دلداده
1من به باغ خویش درآمده‌ام،
ای خواهرم و ای عروسم!
مُر خود را گرد آورده‌ام،
با عطر خویش؛
شانۀ عسل خود را خورده‌ام،
با عسل خویش؛
شرابِ خود را نوشیده‌ام،
با شیر خویش.
دوشیزگان
بخورید و بیاشامید، ای دوستان!
سرمستِ عشق گردید، ای دلدادگان!
دلدار
2من خوابیده بودم، اما دلم بیدار بود.
هان دلداده‌ام بر در زد و گفت:
«در بر من بگشا، ای خواهرم، ای نازنینم!
ای کبوتر من، ای گُلِ بی‌خارم!*‏5‏:2 در عبری: ”ای بی‌عیبِ من“؛ همچنین در ۶: ۹.
زیرا سَرم از شبنم خیس است
و موهایَم از قطرات شب، مرطوب!»
3جامه از تن برکنده‌ام،
آیا باز بر تن کنم؟
پاهای خویش شسته‌ام،
آیا باز چرکین کنم؟
4دلدادۀ من دست خویش از روزنه به درون آورد،
و تمامی وجودم از برایش به حرکت آمد.
5برخاستم تا در بر دلداده‌ام بگشایم؛
از دستم مُر بر دستگیرۀ در چِکید،
و از انگشتانم مُرِ مایع.
6پس در به روی دلدادۀ خویش گشودم،
اما دلداده‌ام برگشته و رفته بود!
چون او سخن می‌گفت،
جان از من به در شده بود!
پس او را جُستم، اما نیافتم!
او را خواندم، اما پاسخی نگفت!
7قراولانِ شبگرد مرا یافتند؛
آنان مرا زدند و مجروح ساختند؛
دیدبانانِ حصارها روی‌بَند از من برگرفتند!
8ای دختران اورشلیم،
شما را قسم می‌دهم:
اگر دلدادۀ مرا یافتید،
او را بگویید
که من بیمار عشقم!
دوشیزگان
9ای دلرباترینِ زنان،
دلدادۀ تو را بر دلدادگان دیگر چه برتری است؟
دلدادۀ تو را بر دلدادگان دیگر چه فضیلت است،
که اینچنین ما را قسم می‌دهی؟
دلدار
10دلدادۀ من سرخ‌فام است و درخشان،
و برجسته در میان دهها هزار!
11سرش از طلای ناب،
زُلفانش تابدار،
به سیاهی کلاغ!
12چشمانش کبوتران را مانَد
نزد نهرهای آب؛
تن به شیر شسته،
برنشانده همچون نگین‌.
13گونه‌هایش همچون باغچه‌ای است
خوشبو و مُشک‌فِشان؛
لبانش همچو سوسن‌ها،
مُر از آنها چِکان!
14دستانش ساقه‌های زرّین،
مُزیَّن به یَشم!
تَنَش عاجِ صیقلی،
آراسته به یاقوتِ کبود!
15ساق‌هایش ستونهای مرمرین،
بنا شده بر پایه‌های طلای ناب!
سیمایش همچون لبنان،
بی‌همتا چون سروِ آزاد.
16دهانش بس شیرین،
و او به‌تمامی دل‌انگیز!
این است دلدادۀ من، ای دختران اورشلیم،
این است یارِ من!
6
دوشیزگان
1ای دلرباترینِ زنان،
دلدادۀ تو کجا رفته است؟
دلدادۀ تو به کدامین راه روی کرده،
تا او را با تو بجوییم؟
دلدار
2دلدادۀ من به باغ خویش رفته است،
نزد باغچه‌های مُشک‌فِشان،
تا در آنجا بِچَرَد،
و سوسن‌ها برچیند.
3من از آنِ دلداده‌ام هستم
و دلداده‌ام از آنِ من است.
او در میان سوسن‌ها می‌چَرَد.
دلداده
4ای نازنین من، تو چون تِرصَه*‏6‏:4 ”تِرصَه“ نام باستانی پایتخت شمالی کشور اسرائیل بوده است. زیبایی،
چون اورشلیمْ دلربا،
و چون لشکریانِ بیرق‌دار، پرشکوه!
5چشمانت را از من بگردان،
زیرا مرا افسون می‌کنند.
گیسوانت همچون گلۀ بزهاست،
که از دامنه‌های جِلعاد فرود آیند.
6دندانهایت به گله‌ای مانَد
که تازه از شستشو برآمده باشند؛
هر یک با خود توأمی دارد،
و از ایشان یکی هم کم نیست.
7شقیقه‌هایت از پسِ روی‌بَندِ تو،
همچون پار‌ۀ انار است.
8شصت ملکه توانَد بود،
و هشتاد مُتَعِه،
و دوشیزگانِ بی‌شمار،
9اما کبوتر من،
گُل بی‌خارِ من،
یگانه است!
یگانه دُختِ مادر خویش،
و عزیزترینِ آن که او را بزاد.
دوشیزگان او را بدیدند،
و خجسته‌اش خواندند؛
ملکه‌ها و مُتَعِه‌ها نیز،
و جملگی ستایشش کردند!
دوشیزگان
10«این کیست که چونان شَفَق رُخ می‌نماید،
به زیبایی ماه،
به درخشندگی خورشید،
و به شکوهمندی لشکریانِ بیرق‌دار؟»
دلدار
11به بوستان درختان گردو فرود شدم،
تا شکوفه‌های وادی را بنگرم؛
تا ببینم آیا موها جوانه زده‌اند،
یا که انارها به گُل نشسته‌اند؟
12و پیش از آنکه دریابم،
اشتیاقم مرا مانند ارابه‌های عَمیناداب ساخت!*‏6‏:12 هرچند متن عبری این آیه کاملاً مفهوم نیست، اما به میل و اشتیاقِ شدیدِ مرد جوان جهت پیوند عاشقانه با دوشیزۀ جوان اشاره دارد.
دوشیزگان
13باز آی، ای دختر شولَمّی، باز آی!
باز آی تا بر تو بنگریم، باز آی!
دلداده
چرا می‌خواهید بر دختر شولَمّی بنگرید،
چنانکه گویی به رقصِ میان دو لشکر؟*‏6‏:13 یا: ”رقص مَحَنایِم“.
7
دلداده
1چه زیباست پاهای تو در صَندَلها،
ای دختر نجیب‌زاده!
انحنای رانهایت مانند گوهرهاست،
کارِ دستان هنرمند!
2نافِ تو همچون پیاله‌ای گِرد است،
که هرگز از شرابِ آمیخته خالی نیست!
شکمت همچون پشتۀ گندم است،
که سوسن‌ها احاطه‌اش کرده باشند.
3سینه‌هایت همچون دو بچه‌آهوست،
مانند بره‌های توأمان غزال.
4گردنت همچون بُرجِ عاج است،
و چشمانت برکه‌های حِشبون،*‏7‏:4 ”حِشبون“ نام شهری است در سرزمین موآب واقع در دشت اردن.
بر کنار دروازۀ بَیت‌رَبّیم.
بینی‌ات چون برج لبنان است،
که روی به سوی دمشق دارد.
5سرت بر تو همچون کوهِ کَرمِل است،
و گیسوانت مانند ارغوان،
که پادشاه به حلقه‌های آن گرفتار آمده است!
6وه که چه زیبا و چه دلپسندی،
ای عشق،
با همۀ لذتهایت!
7قامت تو همچون نخل است،
و سینه‌هایت مانند خوشه‌های خرما!
8گفتم به درخت نخل برآیم،
و خوشه‌هایش برگیرم؛
سینه‌هایت چونان خوشه‌های تاکْ باد،
رایحۀ نَفَسَت، همچون سیبها،
9و دهانت همچون بهترینْ باده‌ها!
دلدار
به نرمی از گلوی دلداده‌ام پایین می‌رود،
و به ملایمت بر لب و دندانها جاری می‌شود.*‏7‏:9 متن عبری این آیه کاملاً روشن نیست. در برخی نسخه‌ها: «بر لبهای خفتگان جاری می‌شود».
10من از آنِ دلداده‌ام هستم،
و اشتیاق او بر من است.
11بیا ای دلدادۀ من،
بیا تا به صحرا بیرون رویم،
و شب را در دهات به روز آوریم.
12بیا تا سحرگاهان به تاکستان رویم،
تا ببینیم آیا موها جوانه زده‌اند،
یا شکوفه‌های انگور باز شده‌اند،
یا انارها به گُل نشسته‌اند.
آنجا عشق خود را نثارت خواهم کرد.
13مهرْگیاهْ عطرافشان است،
و نزد درهای ما هر گونه طعامِ نیکوست،
تازه و کهنه،
که من آنها را از بهر تو،
ای دلداده‌ام، ذخیره کرده‌ام!
8
دلدار
1کاش مرا همچون برادری می‌بودی
که از سینۀ مادرم شیر خورده است،
آنگاه چون تو را در بیرون می‌یافتم،
می‌بوسیدم،
و کسی بر من به دیدۀ حقارت نمی‌نگریست.
2تو را هدایت می‌کردم
و به خانۀ مادرم می‌بردم،
همان که مرا زندگی آموخته است؛
تو را شرابِ عطرآگین می‌دادم تا بیاشامی،
و از عَصیر انار خویش به تو می‌نوشاندم.
3دست چپش زیر سَرِ من است،
و به دست راستش مرا در آغوش کشیده.
4ای دختران اورشلیم،
شما را قسم می‌دهم،
که عشق را تا سیر نگشته،
زحمت مرسانید و بازمدارید!
دوشیزگان
5این کیست که از بیابان برمی‌آید،
تکیه زده بر دلداده‌اش؟
دلدار
زیر درخت سیب تو را برانگیختم،
آنجا که مادرت به جهت تو دردِ زا کشید،
آنجا که آن که تو را بزاد، دردِ زا کشید.
6مرا چون خاتم بر دلت بگذار،
و چون مُهری بر بازویت،
زیرا که عشق همچون مرگ نیرومند است،
و شور عاشقانه، ستمکیش چون گور.
شعله‌هایش، شعله‌های آتش است؛
شعله‌های سرکشِ آتش!*‏8‏:6 یا: ”شعله‌های یهوه“.
7آبهای بسیار عشق را خاموش نتواند کرد،
و سیلاب‌ها آن را فرو نتواند نشانید!
اگر کسی همۀ دار و ندار خویش نیز به پای عشق ریزَد،
به چیزی شمرده نخواهد شد!
دوشیزگان
8ما را خواهر کوچکی است،
که سینه‌هایش هنوز برنیامده است.
به روز خواستگاریش،
برای او چه توانیم کرد؟
9اگر دیوار بود،
بر آن برجها از نقره می‌ساختیم؛
و اگر دروازه بود،
آن را به چوب سرو می‌آراستیم!
دلدار
10من دیوارم،
و سینه‌هایم همچون برجهاست؛
از این رو در چشم او،
حامل سعادتمندی گشته‌ام.
11سلیمان را تاکستانی بود
در بَعَل‌هامون؛*‏8‏:11 ”بَعَل‌هامون“ در زبان عبری به معنی ”ارباب ثروتمند“ است.
تاکستان را به اجاره‌داران سپرد،
تا هر یک هزار سکۀ نقره در ازای میوۀ آن بپردازند.
12تاکستان من از آنِ من است،
هزار سکۀ نقره از آن تو، ای سلیمان،
و دویست سکه از آنِ اجاره‌دارانِ میوه‌اش.*‏8‏:12 هویت شخص گوینده در این آیه کاملاً مشخص نیست، بدین معنی که وی می‌تواند مرد و یا دوشیزۀ جوان باشد.
دلداده
13ای تو که در باغها مسکن داری،
دوستان خواهان شنیدن آواز تواند؛
بگذار من بشنوم!
دلدار
14بشتاب، ای دلدادۀ من،
و همچون غزال یا بچه‌آهویی باش
بر کوه‌های عطریات!

آیا می فهمید آنچه را خوانده اید؟

چت با یک مسیحی

كتاب مقدس مسیحیان شامل ۶۶ كتاب می‌باشد كه در یك جلد جمع آوری شده است و مجموعاً كتاب مقدس خوانده می‌شود.

كتاب مقدس دارای دو قسمت بنام عهد عتیق و عهد جدید می‌باشد.

برای خواندن کتاب دیگری از کتاب مقدس، یک کتاب را از لیست انتخاب کنید.