1
هدف و موضوع
1امثال سلیمان، پسر داوود، پادشاه اسرائیل:
2برای فراگیری حکمت و ادب
و درک سخنانی که فهم میبخشد؛
3برای کسب ادب و رفتار خردمندانه،
و پارسایی و عدل و انصاف؛
4برای هوشمندی بخشیدن به سادهلوحان
و دانش و دوراندیشی به جوانان -
5تا حکیمان بشنوند و بر آموختههایشان بیفزایند
و فهیمان هدایت یابند -
6برای درک امثال و کنایات،
و سخنان حکیمان و معماهایشان.
7ترس خداوند سرآغاز دانش است،
اما حکمت و ادب را جاهلان خوار میشمارند.
هشدار علیه فریفتگی
8پسرم، به رهنمود پدر خویش گوش فرا ده
و تعلیم مادر خویش را ترک منما؛
9زیرا تاج زیبا بر سرت
و جواهر بر گردنت خواهد بود.
10پسرم! چون گنهکاران به اغوای تو برخیزند،
تن دَر مده.
11چون گویند: «با ما بیا
تا در کمین خون بنشینیم
و در نهان منتظر بیگناهان بمانیم؛
12تا آنان را چون گور،*1:12 یا ”هاویه“ و یا ”جهان مردگان“. زنده فرو بلعیم و یکباره، چونان کسانی که به چاه فرو افتند؛
13همه گونه نفایس به چنگ خواهیم آورد
و خانههای خویش از غنایم آکنده خواهیم ساخت؛
14قرعۀ خود با ما بیَفکن
و همه یک کاسه خواهیم شد» -
15پسرم، با آنان همراه مشو
و در طریق ایشان گام مگذار؛
16زیرا پاهایشان به سوی شرارت دوان است،
و برای ریختن خون شتابانند.
17براستی چه عبث است
آشکارا دام گستردن در برابر چشم پرندهای!
18اما اینان در کمین خون خویشتن مینشینند
و نهانی برای جان خود انتظار میکشند!
19چنین است سرانجام هر آن کس که در طمعِ سود نامشروع باشد؛
آنچه به دست میآید، جانِ صاحب خود را میستاند.
هشدار در خصوص نپذیرفتن حکمت
20حکمت در کوی و برزن ندا درمیدهد
و در میدانها آواز خود را بلند میکند؛
21در جاهای پرازدحام بانگ در میدهد
و بر دروازههای شهر، سخن میراند:
22«ای سادهلوحان، تا چند سادهلوحی را دوست خواهید داشت؟
تا چند تمسخرگران از تمسخر لذت خواهند برد
و جاهلان از دانش بیزار خواهند بود؟
23توبیخ مرا بشنوید و بازگشت کنید،
و من روح خود را بر شما فرو خواهم ریخت
و کلمات خویش را بر شما اعلام خواهم کرد.
24اما چون هنگامی که فرا خواندم مرا نپذیرفتید
و آنگاه که دست خویش دراز کردم، کسی اعتنا نکرد؛
25چون مشورت مرا یکسره نادیده گرفتید
و نخواستید توبیخ مرا بپذیرید،
26من نیز در مصیبت شما خواهم خندید
و چون آنچه از آن میترسید بر سرتان آید،
تمسخر خواهم کرد -
27آری، چون آنچه از آن میترسید
همچون توفان بر شما عارض شود،
و مصیبت چون گردباد شما را فرو پیچد،
و تنگی و فشار بر شما چیره آید.
28«آنگاه مرا خواهند خواند، و پاسخ نخواهم داد؛
مرا بسیار خواهند جُست و نخواهند یافت.
29چراکه از دانش بیزار بودند
و ترس خداوند را برنگزیدند؛
30چراکه مشورت مرا نپذیرفتند
و توبیخ مرا سراسر خوار شمردند.
31پس ثمرۀ طریقهای خود را خواهند خورد
و از میوۀ تدبیرهای خویش سیر خواهند شد.
32زیرا از راه برگشتن سادهلوحان آنان را به کشتن خواهد داد
و آسودهخیالی جاهلان ایشان را هلاک خواهد کرد.
33اما هر که به من گوش فرا دهد، در امنیت ساکن خواهد بود
و از بیمِ بلا آسوده خواهد ماند.»
2
ارزش حکمت
1پسرم، اگر سخنان مرا بپذیری
و احکام مرا نزد خود بیندوزی؛
2اگر گوش خود به حکمت بسپاری
و دل خویش به فهم مایل گردانی؛
3اگر بصیرت را فرا خوانی
و فهم را به بانگ بلند ندا کنی؛
4اگر همچون نقره در پیاش باشی
و همچون گنجِ پنهان جستجویش کنی،
5آنگاه ترس خداوند را درک خواهی کرد
و به شناخت خدا دست خواهی یافت.
6زیرا خداوند است که حکمت میبخشد
و از دهان اوست که دانش و فهم بیرون میآید.
7او خردمندی را برای صالحان میاندوزد
و آنان را که در راستی سالکند، سپر است؛
8راههای عدالت را پاس میدارد
و نگاهبان طریقت وفادارانِ خویش است.
9آنگاه هر طریق نیکو را در خواهی یافت،
پارسایی و عدالت و انصاف را.
10زیرا حکمت به دل تو در خواهد آمد
و معرفت برای جان تو گوارا خواهد بود.
11دوراندیشی تو را نگاهبانی خواهد کرد
و فهم، تو را پاس خواهد داشت.
12تو را از راه شریران رهایی خواهد بخشید
و از مردمانی که سخنان منحرف میگویند؛
13که راه راست را ترک میکنند
تا در راههای تاریک گام بردارند؛
14که از عمل بد خشنودند
و از انحرافی که در شرارت است، شادمان؛
15که راههایشان کج است
و در طریقهای خویش گمراهند.
16نیز تو را از زن زناکار رهایی خواهد بخشید
و از زن بیگانه که سخنان تملقآمیز میگوید،
17که شریک زندگی جوانی خویش را ترک کرده
و پیمانی را که در حضور خدای خود بسته، از یاد برده است.
18زیرا خانۀ او به کام مرگ فرو میرود
و راههای او به سرای مردگان رهنمون میشود.
19از آنان که به نزد او روند، کسی باز نخواهد گشت
و به طریقهای حیات دست نخواهد یافت.
20پس در راه مردمانِ نیکو گام بردار
و طریقهای پارسایان را ترک مکن،
21زیرا صالحان در زمین ساکن خواهند شد
و راستان در آن باقی خواهند ماند؛
22اما شریران از زمین منقطع خواهند شد
و خیانتپیشگان از آن ریشهکن خواهند گردید.
3
با تمام دل خود بر خداوند توکل کن
1پسرم، تعلیم مرا از یاد مبر
بلکه دل تو فرمانهای مرا نگاه دارد،
2زیرا بر روزها و سالهای عمرت خواهد افزود
و سعادتمند خواهی شد.
3مگذار محبت و وفاداری هرگز ترکت کنند؛
آنها را بر گردن خود بربند
و بر لوحِ دلِ خویش بنگار.
4آنگاه در نظر خدا و انسان
التفات و نیکنامی خواهی یافت.
5با تمامِ دلِ خود بر خداوند توکل کن،
و بر عقل خویش تکیه منما؛
6در همۀ راههای خود او را در نظر داشته باش،
و او طریقهایت را راست خواهد گردانید.
7خویشتن را حکیم مپندار؛
از خداوند بترس و از شرارت دوری کن.
8این برای ناف تو شفا
و برای استخوانهایت مغز خواهد بود.
9خداوند را با دارایی خود حرمت دار
و با نوبرهای همۀ محصول خویش؛
10آنگاه انبارهایت به وفور نعمت پر خواهد شد
و چَرخُشتهایت از شراب تازه لبریز خواهد گشت.
11پسرم، تأدیب خداوند را خوار مشمار،
و از توبیخ او بیزاری مجو،
12زیرا خداوند آنان را که دوست میدارد، تأدیب میکند
چنانکه پدری، فرزند خویش را که مایۀ خشنودی اوست.
خوشا به حال کسی که حکمت را بیابد
13خوشا به حال کسی که حکمت را بیابد
و شخصی که فهم را به دست آورد.
14زیرا تجارتِ آن از تجارت نقره سودآورتر است
و محصول آن از طلا نیکوتر.
15از یاقوت گرانبهاتر است،
و هیچیک از نفایس تو با آن برابری نتواند کرد.
16بر دست راستش عمر دراز است
و بر دست چپش دولت و حشمت.
17راههایش، راههایی است دلپذیر
و همۀ طریقهایش، سلامتی.
18آنان را که به دستش آرند، درخت حیات است
و آنان را که به چنگش گیرند، برکت.
19خداوند به حکمت خود زمین را بنیان نهاد،
و به عقل خویش، آسمانها را استوار ساخت.
20به دانش او، ژرفاها منشق گردید
و ابرها شبنم را بارانید.
21پسرم، خردمندی و دوراندیشی را پاس دار
و مگذار از نظرت دور شوند؛
22آنها جان تو را حیات خواهند بخشید
و زینتبخش گردن تو خواهند بود.
23آنگاه در امنیت راه خواهی پیمود
و پایت نخواهد لغزید.
24چون به خواب روی ترسان نخواهی بود
و چون بیارامی، خوابت شیرین خواهد بود.
25از بلایِ ناگهان بیم نخواهی داشت
و نه از هلاکتِ شریران، چون واقع شود.
26زیرا خداوند، مایۀ اطمینان تو خواهد بود
و او پایت را از دام نگاه خواهد داشت.
27احسان را از مستحق آن دریغ مکن،
آنگاه که انجامش در توانِ دست توست.
28به همسایهات مگو: «برو و بازگرد، و فردا به تو خواهم داد» -
با اینکه هماکنون در دست توست.
29در اندیشۀ بدی کردن بر همسایهات مباش
که در کمال اعتماد، کنار تو ساکن است.
30با کسی که به تو بدی نکرده،
بیسبب جدال مکن.
31بر مرد خشونتکار حسد مبر
و هیچیک از راههایش را برمگزین.
32زیرا خداوند از شخص منحرف کراهت دارد،
اما صالحان را مَحرم راز خود میسازد.
33لعنتِ خداوند بر خانۀ شریران است،
اما مسکنِ پارسایان را برکت میدهد.
34او تمسخرگران را تمسخر میکند،
ولی فروتنان را فیض میبخشد.
35حکیمان وارث عزّت میشوند،
اما نصیب جاهلان رسوایی خواهد بود.
4
برتری حکمت
1ای پسران، به رهنمود یک پدر گوش فرا دهید؛
توجه کنید تا فهم را به دست آورید.
2من شما را آموزشِ نیکو میدهم،
تعلیم مرا ترک مکنید.
3زیرا که من نیز پدر خود را پسر بودم
و عزیز و یگانه در چشم مادرم.
4پدرم مرا آموخته، میگفت:
«دل تو به سخنان من تمسک جوید؛
فرامین مرا نگاه دار تا زنده بمانی.
5حکمت را کسب کن و فهم را به دست آور؛
کلمات دهانم را از یاد مبر و از آنها انحراف مورز.
6ترکش مکن که نگاهبان تو خواهد بود؛
دوستش بدار که از تو مراقبت خواهد کرد.
7حکمت، برترین است، پس حکمت را به دست آور؛
به بهای همۀ دارایی خویش، فهم را کسب کن.
8آن را برافراز که تو را سرافراز خواهد ساخت؛
آن را در بر گیر که تو را عزّت خواهد بخشید.
9تاج زیبایی بر سرت خواهد نهاد
و افسر جلال به تو خواهد بخشید.»
10پسرم! گوش فرا ده و آنچه میگویم بپذیر
که سالهای عمرت بسیار خواهد شد.
11من راه حکمت را به تو میآموزم
و در مسیر راست هدایتت میکنم.
12چون در راه بروی، قدمهایت را مانعی نخواهد بود؛
چون بدوی، نخواهی لغزید.
13رهنمود را به چنگ گیر و آن را فرو مگذار؛
پاسش بدار، زیرا که حیات توست.
14به راه شریران پا مگذار
و در طریق بدکاران گام مزن.
15از آن دوری کن و در آن ره مسپار؛
از آن، روی بگردان و به راه خویش رو.
16زیرا تا شرارتی نکنند نمیخُسبند،
و تا کسی را نلغزانند خواب به چشمشان نمیآید.
17نانِ شرارت را میخورند
و شرابِ خشونت را مینوشند.
18طریق پارسایان همچون طلوع سپیدهدمان است،
که تا روشنایی نیمروز، نور آن هر دم فزونی میگیرد.
19اما راه شریران همچون تاریکیِ غلیظ است
و نمیدانند که از چه میلغزند.
20پسرم، به آنچه میگویم توجه کن؛
و به سخنانم نیک گوش فرا ده.
21آنها را از نظر دور مکن
بلکه در قلبت نگاهشان بدار؛
22زیرا برای یابندگان خود حیاتند
و شفا برای تمامیِ تن ایشان.
23دل خویش را با مراقبتِ تمام پاس بدار،
زیرا سرچشمۀ امور حیاتی است.
24کجگویی را از دهان خود بزدای؛
و بدسخنی را از لبان خویش دور کن.
25چشمانت مستقیم به جلو بنگرد،
مژگانت راست به جلو باشد.
26مسیر پاهای خویش را هموار گردان
که همۀ راههایت استوار خواهد شد.
27به راست یا چپ کج مشو؛
پای خویش از شرارت نگاه دار.
5
هشدار علیه زنا
1پسرم! به حکمت من توجه کن،
و به بصیرت من نیک گوش فرا ده؛
2تا دوراندیشی را پاس داری
و لبانت معرفت را نگاه دارد.
3زیرا از لبان زن زناکار عسل میچکد،
و زبان او از روغن چربتر است.
4اما سرانجامش همچون اَفسَنطین، تلخ است،
و تیز همچون شمشیرِ دو دم.
5پاهایش به کام مرگ فرو میرود؛
و گامهایش مستقیم به گور*5:5 یا ”هاویه“ و یا ”جهان مردگان“. میانجامد. 6به راه حیات هرگز نمیاندیشد؛
گمراه است، اما این را نمیداند.
7پس اکنون، پسرم*5:7 ترجمۀ یونانی و والگیت؛ در عبری: ”پسرانم“. به من گوش فرا ده، و سخنان زبانم را ترک مگو.
8راه خویش از او دور نگاه دار
و به درِ خانهاش نزدیک مشو.
9مبادا عنفوان جوانی*5:9 در عبری: ”قوّت“. خود را به دیگران بدهی و سالهای خویش را به آن که بیرحم است.
10مبادا بیگانگان از دولت تو سیر شوند
و دسترنج تو، خانۀ غریبه را آباد کند؛
11و در پایانِ عمر، ناله سر دهی،
آنگاه که گوشت و تَنَت زایل شده باشد.
12و بگویی: «دریغا که از تأدیب بیزار بودم!
و افسوس که دل من توبیخ را خوار شمرد!
13آوای معلمانِ خویش نشنیدم
و به آموزگاران خود گوش فرا ندادم.
14و در میان قوم و جماعت،
به لبۀ پرتگاه رسیدهام.»
15آب را از منبعِ خودت بنوش،
آب گوارا را از چاهِ خویشتن.
16چرا چشمههایت در کویها جاری شود
و نهرهایت در معابر عمومی؟
17بگذار تنها از آن تو باشند
و بیگانگان را در آنها سهیم مساز.
18سرچشمهات مبارک باد،
و از همسر روزگار جوانیِ خویش شادمان باش؛
19همچون غزالی دلپذیر و آهویی زیبا،
پستانهایش تو را همیشه خرّم سازد
و عشق او سرمستت کند.
20چرا سرمستِ زنِ بیگانه باشی
و با زنِ زناکار همآغوشی کنی؟
21زیرا راههای انسان در برابر چشمان خداوند است
و همۀ طریقهای او را میسنجد.
22بدکاریهای شریر به دامش میافکنَد،
و در بندِ گناهان خویش گرفتار میآید.
23از بیادبی خواهد مرد،
و از جهلِ بسیار گمراه خواهد شد.
6
هشدار علیه بیخردی
1پسرم، اگر برای دیگری ضامن شدهای
و برای بیگانه تعهد سپردهای؛
2اگر از سخنان زبانت به دام افتادهای
و از کلام دهانت گرفتار آمدهای؛
3پس، پسرم، چنین کن تا رهایی یابی،
زیرا به دست دیگری افتادهای:
برو و خویشتن را فروتن ساز
و به او التماس کن!
4خواب به چشمانت راه مده،
و نه سنگینی به پِلکهایت.
5خود را همچون غزالی از کمند شکارچی برهان،
و همچون پرندهای از دام صیاد.
6کاهِلاٰ! نزد مورچه برو،
و به راههایش بیَندیش و حکمت بیاموز!
7که او را نه فرماندهای است
و نه صاحبمنصب و حاکمی؛
8با این همه، توشۀ خود در تابستان فراهم میکند
و آذوقۀ خویش در موسم حصاد گرد میآورد.
9کاهِلاٰ! تا به کی خواهی خُفت؟
و از خوابِ خود کی بر خواهی خاست؟
10اندکی خفتن و اندکی چُرت زدن،
و اندکی دست بر دست گذاشتن برای استراحت،
11و فقر همچون راهزن بر تو خواهد تاخت
و ناداری، بهسان مردی مسلح.
12شخص رذل و خبیث
با زبانی کج میگردد،
13با چشم چشمک میزند،
با پا علامت میدهد،
به انگشت اشاره میکند،
14با دلی منحرف شرارتها ابداع میکند
و هر دَم تخم نفاق میپاشد.
15از این رو، ناگهان بلا بر او نازل خواهد شد،
و در دَمی، از پا در خواهد آمد و علاجی نخواهد بود.
16شش چیز است که خداوند از آنها بیزار است،
بلکه هفت چیز، که از آنها کراهت دارد:
17چشمان متکبر، زبان دروغگو،
دستانی که خون بیگناه را میریزد،
18دلی که نقشههای شریرانه میکشد،
پاهایی که برای بدی تیزرو است،
19شاهد دروغینی که دروغها میبافد
و آن که تخم نفاق میان برادران میپاشد.
هشدار علیه زنا
20پسرم، فرمان پدر خود را نگاه دار
و رهنمود مادر خویش را ترک مکن.
21آن را همیشه بر دل خود بَربند
و بر گردن خویش بیاویز،
22که در حین راه رفتن، راهنمای تو خواهد بود؛
و چون بخوابی، تو را نگاهبانی خواهد کرد؛
و آنگاه که برخیزی، با تو سخن خواهد گفت.
23زیرا آن فرمان، چراغ است
و آن رهنمود، نور،
و توبیخهای ادبآموز،
راه حیات،
24تا تو را از زنِ شریر حفظ کند
و از زبانِ چربِ زنِ زناکار.
25هوسِ زیبایی او در دل مپرور
و مژگانش تو را اسیر مسازد،
26زیرا زن فاحشه را به قُرصی نان میتوان داشت،
اما زن زناکار در پی صیدِ جانی گرانبهاست!*6:26 یا: «زیرا زن فاحشه شخص را محتاج قرصی نان میسازد و زن زناکار در پی صید جانی گرانبهاست». 27آیا کسی تواند آتش را در آغوش گیرد
و جامهاش نسوزد؟
28آیا کسی تواند بر اخگرهای سوزان راه رود
و پاهایش نسوزد؟
29نیز چنین است آن که با زنِ همسایهاش بخوابد،
زیرا هر که او را لمس کند از مجازات نخواهد رَست.
30دزدی را که تنها برای سیر کردن شکم خود در وقت گرسنگی
دزدی کند، تحقیر نمیکنند.
31با این حال، اگر گرفتار شود باید هفت برابر تاوان دهد،
و چه بسا که به بهای همۀ اموال خانهاش تمام شود.
32اما مردی که با زنی زنا میکند عاری از عقل است؛
آنکه چنین کند خویشتن را هلاک میسازد!
33آسیب و شرم نصیبش خواهد شد
و ننگش هرگز پاک نخواهد گشت.
34زیرا غیرت، خشم شوهر را بر خواهد انگیخت
و چون به انتقام برآید رحم نخواهد کرد.
35هیچ غرامتی به چشمش نخواهد آمد
و هر اندازه هم که بر هدیهها بیفزایی، نخواهد پذیرفت.
7
هشدار علیه زن زناکار
1پسرم، سخنان مرا نگاه دار
و فرمانهای مرا نزد خود ذخیره کن.
2فرمانهای مرا نگاه دار تا زنده بمانی؛
تعلیمات مرا همچون مردمک چشم خویش پاس دار.
3آنها را بر انگشتان خود بربند
و بر لوحِ دل خویش بنگار.
4به حکمت بگو: «تو خواهر منی»،
و فهم را دوست خویش بخوان.
5تا تو را از زن زناکار حفظ کنند،
و از زن بیگانه که سخنان تملّقآمیز میگوید.
6زیرا از پنجرۀ خانۀ خویش
و از پسِ شبکۀ آن، بیرون را نگریستم
7و در میان سادهلوحان،
در بین جوانان،
جوانی کمعقل دیدم
8که در کوچه از نزدیکی گوشۀ او میگذشت
و از راهِ خانۀ او میرفت،
9شامگاهان، آنگاه که روز رنگ میباخت
و تاریکیِ شب دامن میگسترد.
10و اینک، زنی به دیدار او آمد،
در لباس فاحشه، با خباثت دل.
11زنی یاوهگو و سرکش،
که پاهایش در خانه تاب نمیآورَد؛
12دَمی در کوچهها و دمی دیگر در میدانها
در گوشهای به کمین است.
13پس او را بگرفت و ببوسید
و روی خویش بیحیا ساخت و گفت:
14«نزد من قربانیهای رفاقت است؛
زیرا امروز نذرهایم را ادا کردهام.
15پس به دیدار تو بیرون آمدم
و تو را سخت جستجو کرده، یافتم!
16بر بستر خود دیباها از کتان مصری
گسترانیدهام؛
17بسترم را با مُر و عود و دارچین
عطرآگین کردهام.
18بیا تا بامداد از عشق سیر شویم؛
بیا تا یکدیگر را از عشق سرمست کنیم!
19زیرا شوهرم در خانه نیست
و به سفری دراز رفته است.
20کیسۀ پر از پول با خود برده
و تا بَدرِ کامل باز نخواهد گشت.»
21پس او را با سخنان بسیار بفریفت
و با چربزبانی اغوا کرد.
22و جوان بیدرنگ از پی او روان شد،
همچون گاوی که به کشتارگاه میرود
و آهویی که به دام گرفتار میآید،*7:22 معنی متن عبری این جمله روشن نیست. 23تا آنگاه که تیری بر جگرش مینشیند،
چونان پرندهای که به سوی دام میشتابد،
و نمیداند که به بهای جانش تمام خواهد شد.
24پس حال، ای پسرانم، به من گوش فرا دهید
و به آنچه میگویم توجه کنید.
25دل شما به راههایش متمایل نشود
و در طریقهایش گمراه نگردد.
26زیرا بسیاری را از پا درافکنده
و کشتگانش بیشمارند.
27خانۀ او راهِ گور*7:27 یا ”هاویه“ و یا ”جهان مردگان“. است، که تا به حُجرههای مرگ سرازیر میشود.
8
ندای حکمت
1آیا حکمت ندا در نمیدهد
و فهم آوای خویش بلند نمیکند؟
2بر بلندیهای کنار راه میایستد
و نیز آنجا که راهها به هم میرسند.
3کنار دروازههای ورود به شهر
و بر مدخلها بانگ برمیآورد:
4«شما را ای مردمان ندا میدهم،
آوای خویش بر همۀ آدمیان بلند میکنم.
5ای سادهلوحان، هوشمندی را دریابید
و ای جاهلان، دانادلی را به دست آرید.
6گوش فرا دهید،
زیرا گفتنیهای ارزنده دارم
و لبانم را به بیان درستیها میگشایم.
7بر زبانم حقیقت جاری میشود،
و لبانم از شرارت کراهت دارد.
8سخنان دهانم همه بر حق است
و هیچ انحراف و کجی در آن نیست.
9همۀ آنها بر شخص فهیم، روشن است
و در چشم یابندگان معرفت، درست.
10رهنمود مرا به جای نقره اختیار کنید،
و دانش را بیش از طلای ناب.
11زیرا حکمت از یاقوت ارزشمندتر است،
و تمامی نفایس را با آن سَرِ برابری نیست.
12«من که حکمتم، با هوشمندی همخانهام
و از دانش و دوراندیشی برخوردارم.
13ترس خداوند، نفرت از بدی است؛
من از کبر و غرور، راه بد
و زبان منحرف نفرت دارم.
14مشورت و خردمندی از آنِ من است،
من فهم و قوّت را در اختیار دارم.
15به مدد من پادشاهان پادشاهی میکنند
و حاکمان به عدالت حکم مینمایند.
16به واسطۀ من، فرمانروایان حکم میرانند،
و نیز شریفان و جملۀ داورانِ عادل.*8:16 یا: ”داوران جهان“. 17آنان را که دوستم دارند، دوست میدارم،
و آنان که مرا به جِدّ بجویند، مییابند.
18دولت و جلال با من است،
توانگریِ پایدار و عدالت.
19میوۀ من از طلا نیکوتر است، از طلای ناب،
و محصول من بِه از نقرۀ اعلاست.
20در طریق پارسایی میخرامم،
و در راههای عدالت گام میزنم.
21به دوستدارانم، توانگری به میراث میبخشم
و خزاینشان را مملو میسازم.
22«خداوند مرا در آغازِ راه خویش تولد بخشید،
پیش از کارهای خود در زمانهای قدیم.
23من از ازل شکل گرفتم،*8:23 یا: «مقرر گشتم». در ابتدا، پیش از آغاز جهان.
24آنگاه که هنوز ژرفاها نبود، من زاده شدم،
زمانی که هیچ چشمۀ پرآبی وجود نداشت؛
25پیش از آنکه کوهها بر پا شوند،
پیش از تپهها، من زاده شدم؛
26پیش از آنکه زمین و دشتها را بیافریند
یا ذرهای از غبار جهان را.
27آنگاه که آسمانها را استوار ساخت
و افق را بر سطح ژرفا نشان گذاشت، من آنجا بودم؛
28آنگاه که ابرها را در بالا برنشانید
و چشمههای ژرفا را استوار ساخت؛
29چون بر دریا حد قرار داد
تا آبها از فرمان او تجاوز نکنند،
و زمانی که بنیان زمین را نشان گذاشت.
30آنگاه همچون معماری*8:30 یا: ”طفلی شیرخواره“. در کنار او بودم و هر روزه لذت بسیار میبردم،
و همیشه در حضورش پایکوبی میکردم؛
31و پایکوبی من در جهانِ مسکونِ او
و لذت من در بنیآدم بود.
32«پس حال، ای پسران، به من گوش فرا دهید؛
خوشا به حال آنان که طریقهای مرا نگاه دارند.
33رهنمود را بشنوید و حکیم باشید
و از آن غفلت مکنید.
34خوشا به حال آن که به من گوش فرا دهد
و هر روزه بر دروازههای من دیدبانی کند
و بر دَرم به انتظار بنشیند.
35زیرا هر که مرا یابد، حیات را یافته است
و لطف خداوند شامل حالش میشود.
36اما هر که از یافتنِ من درمانَد، بر جان خود زیان رسانده است
و هر که از من نفرت کند، مرگ را دوست داشته است!»
9
دعوت حکمت
1حکمت، خانۀ خود را بنا کرده
و هفت ستون خویش را تراشیده است.
2او گوشت خود را طبخ کرده، شراب خویش را برآمیخته،
و سفرهاش را نیز آراسته است.
3کنیزانش را گسیل داشته
و از بالاترین نقطۀ شهر ندا در میدهد:
4«هر آن که سادهلوح است بدینجا بیاید!»
و به کمعقلان، میگوید:
5«بیایید از طعام من بخورید
و از شرابی که برآمیختهام، بنوشید.
6سادهلوحیِ خود را ترک کنید که خواهید زیست؛
و در طریق فهم گام بردارید.»
7«هر که تمسخرگری را تأدیب کند، به استقبال بیحرمتی میرود؛
هر که مرد شریر را توبیخ کند، بد میبیند.
8تمسخرگر را توبیخ مکن، مبادا از تو نفرت کند؛
حکیم را توبیخ کن، که تو را دوست خواهد داشت.
9حکیم را بیاموز که حکیمتر خواهد شد؛
پارسا را تعلیم ده که آموختههایش افزون خواهد گشت.
10«ترس خداوند آغاز حکمت است،
و شناخت آن قدوس، بصیرت.
11زیرا به واسطۀ من، روزهای تو بسیار خواهد شد
و بر سالهای عمرت افزوده خواهد گردید.
12اگر حکیمی، خود از آن بهره خواهی برد؛
اگر تمسخرگری، خود به تنهایی زیان خواهی دید.»
دعوت جهالت
13بانو ’جهالت‘، یاوهگو است
و سادهلوح، و هیچ نمیداند.
14بر درِ خانۀ خود مینشیند،
بر کرسیای در بالاترین نقطۀ شهر،
15و رهگذران را ندا میدهد،
آنان را که مستقیم به راه خود میروند:
16«ای سادهلوحان، بدین سو آیید!»
و به کمعقلان، گوید:
17«آبِ دزدیده شیرین است؛
و نانی که پنهانی خورده شود، لذیذ.»
18اما نمیدانند که مردگان، در آنجایند،
و مهمانان او در اعماق گورند.*9:18 یا ”هاویه“ و یا ”جهان مردگان“. 10
امثال سلیمان
1امثال سلیمان:
پسر حکیم، مایۀ شادمانی پدر است،
اما پسر نادان مادر خویش را غصهدار میسازد.
2گنجهای حاصل از شرارت سودی ندارد،
اما پارسایی از مرگ رهایی میبخشد.
3خداوند پارسایان را گرسنه نمیگذارد،
اما شریران را از رسیدن به آرزویشان بازمیدارد.
4دستانِ کاهل، فقیر میسازد،
دستانِ کاری، دولتمند.
5عاقل است پسری که در تابستان گِرد میآورد،
اما پسری که در فصل درو میخوابد، شرمسار میسازد.
6بر سَرِ پارسایان، برکتها قرار میگیرد،
اما خشونت، دهان شریران را میبندد.
7یادِ پارسایان برکت خواهد بود،
اما نام شریران خواهد پوسید.
8دانادل، احکام را میپذیرد،
اما نادانِ پرگو تلف خواهد شد.
9آن که در صداقت گام برمیدارد در راهِ بیخطر است،
اما آن که به راهِ کج میرود رسوا خواهد شد.
10آن که رِندانه چشمک میزند دلریش میسازد،
اما آن که بیپرده نکوهش میکند باعث صلح میشود.*10:10 ترجمۀ یونانی هفتادتَنان؛ در عبری: «اما جاهلِ پرگو تلف میشود». 11دهان پارسایان چشمۀ حیات است،
اما دهان شریران خشونت را پنهان میسازد.
12نفرت، نزاعها برمیانگیزد،
اما محبت، خطاپوش است.
13حکمت، بر لبهای فهیمان یافت میشود،
اما چوب برای پشت کمعقلان است.
14حکیمان، دانشرا میاندوزند،
اما زبانِ جاهل سر او را بر باد میدهد.
15توانگریِ دولتمند، شهرِ مستحکم اوست،
اما فقرِ بینوایان به نابودی آنها میانجامد.
16مزد پارسایان، به حیات رهنمون میشود،
عایدی شریران، به گناه.
17آن که به تأدیب گوش میسپارد، در راهِ حیات است،
اما آن که توبیخ را ترک میگوید، گمراهی به بار میآورد.
18آن که نفرت را پنهان سازد، لبهای دروغگو دارد،
آن که شایعهپراکنی کند، نادان است.
19پرگویی خالی از گناه نیست،
عاقل آن است که زبان خویش نگاه دارد.
20زبانِ پارسایان، نقرۀ اعلاست،
اما دلِ شریران، کم ارزش است!
21لبهای پارسایان، بسیاری را میپرورد،
اما جاهلان از کمعقلی میمیرند.
22برکت خداوند، دولتمند میسازد،
و او زحمتی نیز با آن نمیافزاید.
23فساد نزد نادان تفریح است،
اما مرد فهیم از حکمت لذت میبرد.
24هرآنچه شریر از آن میترسد، بر سرش میآید؛
هرآنچه پارسا آرزو میکند، به او عطا میشود.
25توفان که فرو نشیند، اثری از شریران بر جا نخواهد بود،
اما پارسایان تا ابد استوار خواهند ماند.
26سِرکه برای دندان و دود برای چشمان،
همچنان است مرد کاهل برای کارفرمایش!
27ترس خداوند بر روزهای عمر میافزاید،
اما سالهای شریران کوتاه میشود.
28انتظارِ پارسایان به شادی میانجامد،
اما امیدِ شریران بر باد میرود.
29طریق خداوند برای راستان قلعۀ مستحکم است،
برای بدکاران، نابودی.
30پارسایان هرگز جنبش نخواهند خورد،
اما شریران در سرزمین وعده باقی نخواهند ماند.
31از دهانِ پارسایان حکمت میروید،
اما زبانِ منحرف بریده خواهد شد.
32لبهای پارسایان سخنِ پسندیده میداند،
دهان شریران تنها انحراف!
11
1خداوند از ترازوی نامیزان کراهت دارد،
اما وزنۀ کامل پسندیدۀ اوست.
2با تکبر، شرمساری میآید،
اما حکمت با فروتنان است.
3راستیِ صالحان هادی ایشان است،
کجرَوی خیانتپیشگان، مایۀ تباهیشان.
4توانگری در روز غضب به کاری نمیآید،
اما پارسایی از مرگ رهایی میبخشد.
5پارساییِ راستان هموارکنندۀ راه آنهاست،
اما شریران از شرارت خود سقوط میکنند.
6پارساییِ صالحان آنان را رهایی میبخشد،
اما خیانتپیشگان در دام هوسهای خویش گرفتار میآیند.
7با مرگِ مردِ شریر، امیدش نیز بر باد میشود؛
چشمداشتهای او از قدرت تباه میگردد.*11:7 یا: «چشمداشتهای قدرتمندان تباه میگردد». 8پارسا از تنگنا نجات داده میشود؛
شریر به جای او در آن فرو میافتد.
9ناپاکان به گفتارِ خود همنوع خویش را هلاک میکنند،
اما پارسا را دانش او نجات میدهد.
10از کامیابیِ پارسایان شهر شادمان میشود،
از نابودیِ شریران فریاد شادی برمیخیزد.
11از برکت صالحان، شهر سرافراز میشود،
از دهان شریران، سرنگون!
12آن که همسایۀ خویش را خوار میسازد کمعقل است،
اما شخص فهیم خاموش میماند.
13سخنچین اَسرار را فاش میکند،
اما شخص امین رازدار است.
14بینقشه، لشکر شکست میخورد،
اما از کثرت مشاوران، پیروزی حاصل میشود.
15ضامن شخص غریب، بیگمان زیان خواهد دید،
اما هر که از دست دادن اکراه دارد، ایمن است.
16زنِ خوشرفتار عزّت میاندوزد،
مردان بیرحم، تنها دولت.
17مرد مهربان به خویشتن نفع میرساند،
مرد بیرحم، زیان.
18شریر اجرتِ دروغین میگیرد،
آن که پارسایی میکارد، مزد حقیقی.
19پارسای راستین رو به سوی حیات دارد،
پیرو شرارت، رو به سوی مرگ خویش.
20خداوند از کجدلان کراهت دارد،
اما خشنود است از آنان که طریقشان راست است.
21یقین دان که شریران بیسزا نخواهند ماند،
اما نسل پارسایان نجات خواهند یافت.
22حلقهایست زرین در بینی گراز،
زنِ زیبارویِ بیتشخیص.
23آرزوی پارسایان تنها به نیکویی میانجامد،
امید شریران، تنها به غضب.
24یکی میبخشد و دولتش افزون میگردد،
دیگری دریغ میورزد و محتاج میشود!
25شخص سخاوتمند فراوان خواهد داشت؛
آن که سیراب میکند، خود نیز سیراب خواهد شد.
26آن که غَله را احتکار کند، نفرین مردم را میخرد،
اما برکت بر سَرِ فروشندۀ آن خواهد بود.
27آن که نیکویی را بجوید، مقبول خواهد شد،
اما آن که جویای بدی باشد، بر سَرَش خواهد آمد.
28آن که بر ثروت خویش توکل کند، سقوط خواهد کرد،
اما پارسایان چون برگ سبز خواهند شکفت.
29باد است میراثِ آن که خانوادۀ خویش را عذاب دهد،
نادان، خادم حکیمان خواهد شد.
30ثمرۀ پارسایان، درخت حیات است،
آن که حکیم است جانها را صید میکند.
31اگر پارسا اجر خویش را بر زمین میگیرد،
چقدر بیشتر، شریران و گنهکاران سزایشان را!
12
1هر که تأدیب را دوست بدارد، دوستدار معرفت است،
اما آن که از توبیخ نفرت کند، وحشی است.
2انسانِ خوب خشنودی خداوند را به دست میآورد،
اما دسیسهگر را خداوند محکوم میکند.
3آدمی با شرارت، استوار نمیگردد،
اما ریشۀ پارسایان را نتوان کَند.
4زن شایسته، تاجِ سرِ شوهر است،
اما زنی که شرمساری به بار آورد،
همچون پوسیدگی است در استخوانهایش.
5تدبیرهای پارسایان، عدالت است،
مشورتهای شریران، فریب.
6سخنان شریران در کمین خون است،
اما دهان صالحان آنان را میرهاند.
7شریران سرنگون شده، نیست میشوند،
اما خاندان*12:7 در عبری واژۀ ”خانه“ آمده که در اینجا به خاندان اشاره دارد. پارسایان برقرار میماند. 8آدمی را فراخورِ عقلش میستایند،
اما کجدلان خوار شمرده میشوند.
9کسی به حساب نیامدن اما خدمتگزاران داشتن،
بِه از خود را کسی پنداشتن و لقمه نانی هم نداشتن!
10پارسا در فکر آسایش چارپایان خود نیز هست،
اما حتی شفقتِ شریران نیز ظالمانه است.
11آن که بر زمین خود کار کند، نانِ سیر خواهد خورد،
اما کمعقل است آن که از پی باد میدود.
12شریران به مالِ غصبی دیگر بدکاران نیز چشم طمع دارند،
اما ریشۀ پارسایان میوۀ خود را میدهد.
13مرد شریر در دام زبان عِصیانگر خود گرفتار میآید،
اما مرد پارسا از تنگنا میرهد.
14میوۀ دهان آدمی او را از نیکویی سیر میسازد،
کارهای دست انسان به او برمیگردد.
15راه نادان در نظر خودش درست است،
اما حکیم مشورت را میپذیرد.
16نادان در دَم خشمش را بروز میدهد،
اما خردمند اهانت را ناشنیده میگیرد.
17شخص امین، حقیقت را بیان میکند،
شاهد دروغین، فریب را.
18هستند که سخنان باطلشان چون ضرب شمشیر است،
اما زبان حکیمان شفا میبخشد.
19لبهای راستگو تا ابد برقرار میماند،
اما زبان دروغگو دمی بیش نمیپاید.
20خیانت است در دل کسانی که نقشههای پلید میکشند،
اما شادی نصیب کسانی است که صلح برقرار میکنند.
21پارسایان را هیچ گزندی نخواهد بود،
اما شریران به بلای بسیار گرفتار خواهند آمد.
22خداوند از لبهای دروغگو کراهت دارد،
اما راستکرداران*12:22 یا: «آنان که وفادارانه رفتار میکنند». پسندیدۀ اویند. 23خردمند دانش را پنهان میدارد،
اما دل جاهلان حماقت را جار میزند!
24دستان سختکوش حُکم خواهد راند،
اما کاهل، بندگی خواهد کرد.
25دل مضطرب، آدمی را گرانبار میسازد،
اما سخن نیکو او را شادمان میگرداند.
26پارسا راهنمای خوب برای همسایۀ خویش است،
اما راه شریران به گمراهی میانجامد.
27کاهل شکار خود را نیز بریان نمیکند،
اما شخص سختکوش قدر دارایی خود را میداند.
28در طریق پارسایی، حیات یافت میشود،
این راه مرگی نمیشناسد.
13
1پسر حکیم تأدیب را از پدرش میپذیرد،
اما تمسخرگر به توبیخ گوش فرا نمیدهد.
2انسان از ثمرۀ لبهای خود نصیب نیکو میبرد،
اما اشتیاق خیانتپیشگان به خشونت است.
3آن که مراقب زبان خویش است، مراقب جان خویش است،
اما آن که نسنجیده سخن میگوید، خود را هلاک میسازد.
4کاهل حسرت غذا را میخورد و چیزی به دست نمیآورد،
اما شخص سختکوش فربه خواهد شد.
5پارسا از دروغ نفرت دارد،
اما شریر رسوایی و خجالت به بار میآورد.
6پارسایی، راستان را حفظ میکند،
اما گناه، شریران را سرنگون میسازد.
7یکی با وجود بیچیزی تظاهر به دولتمندی میکند؛
دیگری با ثروتی عظیم تظاهر به فقر!
8ثروتمند میتواند فدیۀ جان خویش را بپردازد،
اما فقیر را حتی کسی تهدید هم نخواهد کرد!
9نورِ پارسایان شادی میکند،
اما چراغِ شریران خاموش میشود.
10از تکبر چیزی جز نزاع برنخیزد
اما حکمت با کسانی است که مشورتپذیرند.
11ثروتِ بادآورده آسان بر باد میرود،
اما آن که اندک اندک اندوزد، مالش افزون میشود.
12امیدِ به تعویق افتاده، دل را بیمار میسازد،
اما آرزوی برآورده، درخت حیات است.
13آن که کلام را خوار شمارد زیان خواهد دید،
اما آن که حُکم را حرمت نهد پاداش خواهد یافت.
14رهنمودِ حکیمان چشمۀ حیات است،
تا آدمی خویشتن را از دامهای مرگ دور بدارد.
15عقل سلیم مقبول میسازد،
اما راهِ خیانتپیشگان به جایی نمیرسد.
16شخص عاقل با دانش عمل میکند،
اما جاهل، حماقت را به نمایش میگذارد!
17قاصدِ شریر به دردسر میافتد،
اما پیکِ امین شفا به ارمغان میآورد.
18فقر و رسوایی نصیب کسی است که تأدیب را ترک گوید،
عزّت نصیب آن که به توبیخ گوش بسپارد.
19آرزوی برآورده برای جان شیرین است،
اما جاهلان از ترک بدی کراهت دارند.
20همنشینِ حکیمان حکیم گردد،
اما رفیق جاهلان زیان بیند.
21بلا در پی گنهکاران خواهد بود،
اما نیکبختی پاداش پارسایان است.
22شخص نیکو برای فرزندانِ فرزندانِ خویش نیز میراثی بر جا میگذارد،
اما ثروت گنهکاران برای پارسایان اندوخته شده است.
23مزرعۀ کوچکِ شخص فقیر چه بسا محصول فراوان دهد،
اما بیعدالتی آن را از میان میبرد!
24آن که چوب را بازمیدارد، از فرزندش نفرت میکند،
اما آن که فرزندش را دوست میدارد، به سعی تمام او را ادب خواهد کرد.
25پارسایان تا به سیری طعام خواهند خورد،
اما شکم شریران گرسنه میماند.
14
1زن حکیم خانۀ خویش را بنا میکند،
اما زن نادان به دست خود آن را ویران میسازد.
2آن که در راستی خود گام برمیدارد از خداوند میترسد،
اما آن که راههایش منحرف است او را خوار میشمارد.
3نادان چوب زبان متکبر خود را میخورد،
اما لبهای حکیمان، ایشان را محافظت میکند.
4جایی که گاو نباشد، آخور پاک است،
اما از قوّت گاو است که محصول فراوان میشود.
5شاهد امین دروغ نمیگوید،
اما شاهد کاذب دروغ میبافد!
6تمسخرگر حکمت را میجوید و نمییابد،
اما فهیمان آسان به معرفت میرسند.
7همنشینِ نادان مشو،
زیرا معرفت بر لبانش نخواهی یافت.
8حکمتِ عاقلان در این است که راههای خود را درک میکنند،
اما نادانیِ جاهلان فریب است.
9جاهلان را توانِ دلجویی نیست،*14:9 در عبری: «دلجویی بر جاهلان ریشخند میزند»، احتمالاً بدین معناست که آنها به هیچ وجه قادر به دلجویی نیستند. اما برخی دیگر از ترجمهها بر خلاف گرامر عبری، آن را چنین نیز ترجمه کردهاند: «جاهلان بر دلجویی (یا قربانی گناه) ریشخند میزنند». اما در میان صالحان خشنودی است.
10تنها دل از تلخی خویش آگاه است،
نیز هیچ بیگانه در شادی آن شریک نیست.
11خانۀ*14:11 در این آیه ”خانه“ و ”خیمه“ به معنی خاندان به کار رفته است. شریران ویران خواهد شد، اما خیمۀ صالحان خواهد شکفت.
12پیش روی انسان راهی هست که در نظرش درست مینماید،
اما در آخر به مرگ میانجامد.
13حتی در خنده نیز دل میتواند دردمند باشد،
شادی میتواند به غم بینجامد.
14آن که در دل مرتد است سرانجامِ راههای خود را میبیند،
مرد نیکو ثمر کارهای خویش را.
15سادهلوح همه چیز را باور میکند،
اما عاقل قدمهای خود را میسنجد.
16حکیم میترسد و از بدی اجتناب میکند،
اما نادان، آسودهخیال پیش میرود!
17شخص تندخو احمقانه رفتار میکند،
حیلهگر منفور است.
18میراث سادهلوحان حماقت است،
اما بر سر عاقلان تاج معرفت گذاشته میشود.
19بَدان در برابر نیکان سر تعظیم فرود خواهند آورد،
و شریران نزد دروازههای پارسایان.
20فقیر حتی نزد کسانِ خود نیز منفور است،
اما بسیارند دوستداران مرد دولتمند.
21آن که همسایهاش را خوار شمارد گناه میورزد،
اما خجسته آن که با فقیران مهربان باشد.
22آیا کسانی که نقشههای پلید میکشند، گمراه نمیشوند؟
اما محبت و امانت نصیب کسانی است که نقشههای نیکو در سر دارند.
23در هر محنت، منفعتی است،
اما از سخنِ خالی، تنها فقر به بار آید.
24دولتِ حکیمان، تاجِ ایشان است،
اما حماقت احمقان، حماقت است و بس!
25شاهد راستگو جانها را میرهاند،
اما آن که دروغ میبافد، فریبکار است.
26در ترس خداوند اطمینانِ قوی است،
و فرزندانِ شخص را در آن پناه خواهد بود.
27ترس خداوند، چشمۀ حیات است
تا آدمی خویشتن را از دامهای مرگ دور بدارد.
28جلالِ پادشاه در جمعیتِ بسیار است،
سلطان از نبودِ مردم تباه میشود.
29شخص دیرخشم از درک بسیار برخوردار است،
اما تندخو حماقت را به نمایش میگذارد.
30دلِ آرام به بدن حیات میبخشد،
اما حسادت، استخوانها را میپوساند.
31آن که بر بینوا ظلم کند، بر آفرینندۀ او اهانت میورزد،
اما هر که بر نیازمند شفقت کند، او را حرمت میدارد.
32شریران از شرارتِ خود سرنگون میشوند،
اما پارسایان را در مرگ نیز پناهی هست.
33حکمت در دل شخص فهیم آشیان میگیرد،
اما آیا در میان جاهلان شناخته شده است؟
34پارسایی، قوم را سرافراز میسازد،
اما گناه مایۀ شرمساری هر ملتی است.
35خشنودیِ پادشاه نصیب خادم عاقل است،
خشم او نصیب آن که مایۀ شرمساری است.
15
1جوابِ نرم خشم را برمیگرداند،
اما سخن تند غضب را برمیانگیزد!
2زبان حکیمان معرفت را دلانگیز میسازد،
اما از دهان احمقان حماقت روان میشود.
3چشمان خداوند همه جا هست،
بر بدان و نیکان دیدبانی میکند.
4زبان شفابخش، درخت حیات است،
اما زبان کج، روح را در هم میشکند.
5نادان، تأدیب پدر خویش را خوار میشمارد،
اما هر که پذیرای توبیخ باشد عاقل است.
6در خانۀ پارسایان گنجِ بسیار است،
اما عایدی شریران مایۀ دردسرشان میشود.
7لبهای حکیمان دانش را منتشر میسازد،
اما چنین نیست دل جاهلان.
8خداوند از قربانیهای شریران کراهت دارد،
اما دعای صالحان خشنودش میسازد.
9راه شریران در نظر خداوند کراهتآور است،
اما او پیروان پارسایی را دوست میدارد.
10تأدیب سخت در انتظار کسی است که طریقت را ترک گوید؛
آن که از توبیخ نفرت کند، خواهد مرد.
11هاویه*15:11 به معنی ”جهان مردگان“ است. و ابدون*15:11 به معنی ”مکان نابودی“ است. در نظر خداوند است، چقدر بیشتر دل آدمی!
12تمسخرگر توبیخ را خوش نمیدارد،
گریزان است او از حکیمان!
13دل شادمان، چهره را شاداب میسازد،
اما دل دردمند روح را افسرده میکند.
14دل مردِ فهیم جویای معرفت است،
اما دهان جاهلان در حماقت میچَرَد.
15همۀ روزهای عمر ستمدیدگان مصیبتبار است،
اما آنان را که دلی خوش است، ضیافت دائمی است.
16کم داشتن با ترس خداوند،
بِه از گنجی عظیم با پریشانی.
17سفرۀ محقر،*15:17 در عبری: ”خوراک سبزیجات“. با محبت، بِه از ضیافت شاهانه،*15:17 در عبری: ”گاو پرواری“. با نفرت. 18مرد تندخو نزاعها برمیانگیزد،
اما شخص دیرخشم مرافعه را فرو مینشاند.
19راهِ کاهلان خاربست است،
طریق صالحان، شاهراه.
20فرزند حکیم، مایۀ شادی پدر است،
اما مرد نادان، مادر خویش را خوار میشمارد.
21حماقت مایۀ شادی شخص کمعقل است،
اما مرد فهیم در راه راست گام برمیدارد.
22بی مشورت، تدبیرها باطل میشود،
با مشاوران بسیار، به ثمر میرسد.
23انسان از دادنِ پاسخ شایسته شادمان میشود،
چه نیکوست سخنی که به وقتش گفته شود!
24سفر زندگی برای دانایان به سوی بالا است،
تا آنان را از پایین رفتن به گور*15:24 یا ”هاویه“ و یا ”جهان مردگان“. بازدارد. 25خداوند خانۀ متکبران را ویران میکند،
اما حدود بیوهزنان را پاس میدارد.
26افکار پلید در نظر خداوند کراهتآور است،
اما سخنان پسندیده، در نظر او طاهر است.
27طالبِ سودِ نامشروع، خانوادۀ خویش را به دردسر میافکند،
اما آن که از رشوه نفرت کند، خواهد زیست.
28دل پارسا در پاسخدادن تأمل میکند،
اما دهانِ شریران سیل سخنان بد را روان میسازد.
29خداوند از شریران دور است،
اما دعای پارسایان را میشنود.
30نورِ چشمان، دل را شادمان میسازد،
خبر خوش استخوانها را قوّت میبخشد.
31آن که به توبیخِ جانبخش گوش فرا میدهد،
در میان حکیمان ساکن خواهد شد.
32آن که تأدیب را ترک گوید، جان خویش را حقیر میشمارد،
اما آن که پذیرای توبیخ باشد، فهم را به دست میآورد.
33ترس خداوند، مربّیِ حکمت است،*15:33 یا: «حکمت، ترس خداوند را میآموزد». فروتنی، پیشروِ عزّت.
16
1تدبیرهای دل از آنِ انسان است،
اما پاسخ زبان از جانب خداوند میآید.
2همۀ راههای انسان در نظر وی پاک مینماید،
اما خداوند است که انگیزهها را میآزماید.
3کارهای خویش را به خداوند بسپار
که تدبیرهایت استوار خواهد شد.
4خداوند هر چیز را برای هدفش ساخته است،
شریران را نیز برای روز بلا.
5خداوند از هر که دلش متکبر باشد کراهت دارد،
یقین دان که چنین کس بیسزا نخواهد ماند.
6از محبت و امانت، تقصیر کفاره میشود،
از ترسِ خداوند، آدمی از بدی اجتناب میکند.
7آنگاه که راههای انسان خداوند را خشنود سازد،
حتی دشمنانش را نیز به صلح با او وا میدارد.
8دارایی اندک با پارسایی،
بِه از عایدیِ فراوان با بیانصافی.
9دل آدمی به راههایش میاندیشد،
اما خداوند است که قدمهایش را استوار میسازد.
10لبهای پادشاه چون صاحب وحی سخن میگوید،
و دهانش به عدالت خیانت نمیورزد.
11میزان و ترازوهای درست از آنِ خداوند است،
همۀ وزنههای کیسه، ساختۀ اوست.
12پادشاهان از شرارت کراهت دارند،
زیرا تخت سلطنت از پارسایی استوار میماند.
13خشنودی پادشاهان نصیب لبهای راستگوست،
آنان راستگویان را دوست میدارند.
14غضب پادشاه پیک مرگ است،
اما مرد حکیم آن را فرو مینشاند.
15روی خندان پادشاه، به منزلۀ حیات است،
خشنودی او، ابر بارانزای بهاری.
16کسب حکمت چه بسیار نیکوتر از طلاست،
و کسب فهم، گزیدهای بِه از نقره!
17شاهراه صالحان از بدی به دور میماند؛
آن که مراقب راه خویش است، مراقب جان خویش است.
18غرور پیشروِ نابودی است،
و دل متکبر پیشروِ لغزش.
19افتادگی با افتادگان،
بِه از تقسیم غنیمت با متکبران.
20آن که در مَثَل تأمل کند کامیاب خواهد شد،
آن که بر خداوند توکل کند مبارک خواهد بود.
21دانادل فهیم خوانده میشود،
و زبان شیرین آموزش را رواج میدهد.*16:21 یا: «زبان شیرین قدرت مُجابکنندگی انسان را فزونی میبخشد». 22عقل برای دارندهاش چشمۀ حیات است،
اما تأدیب احمقان، حماقت است.*16:22 یا: «اما حماقتِ احمقان تأدیب ایشان است». 23دل شخص حکیم زبانش را عاقل میگرداند،
لبهای او آموزش را رواج میدهد.
24شانۀ عسل است سخنان دلپذیر،
شیرین برای جان و شفابخشِ استخوان.
25پیش روی هر کس راهی هست که در نظرش درست مینماید،
اما عاقبت به مرگ میانجامد.
26اشتهای کارگر برایش کار میکند،
گرسنگی، او را به پیش میراند.
27شخص رذل نقشههای پلید میکشد،
سخنان او همچون آتش میسوزاند.
28شخص منحرف تخم نزاع میپاشد،
سخنچین بین دوستانِ نزدیک جدایی میافکند.
29خشونتکاران همقطار خود را اغوا میکنند،
و او را به راهی که نیکو نیست، میکشانند.
30آن که چشمک میزند، نقشههای منحرف در سر دارد،
آن که لب وَر میچیند، شرارت را به انجام میرساند.
31موی سفید تاج جلال است
که در طریق پارسایی به دست میآید.
32شخصِ دیرخشم از دلاور بهتر است،
و آن که بر نَفْس خود مسلط باشد از فاتح شهر، برتر.
33قرعه بر زمین*16:33 در عبری: ”دامن“. افکنده میشود، اما تمامی حکم آن از جانب خداوند میآید.
17
1لقمهای نانِ خشک در آرامش،
بِه از خانۀ پرضیافت که در آن جدال باشد.
2غلام حکیم بر پسرِ شرمآفرین حکم خواهد راند،
و همچون یکی از برادران از میراث سهم خواهد برد.
3بوته برای نقره است و کوره برای طلا،
اما خداوند است آزمایندۀ دلها.
4شخص بدکار به لبهای فتنهانگیز گوش میسپارد؛
دروغگو به زبان خرابکار.
5آن که فقیران را تمسخر کند به آفرینندۀ آنها اهانت میورزد؛
آن که از مصیبت شادمان شود، بیسزا نمیماند.
6تاجِ سَرِ پیران، نوادگانند،
و شوکت فرزندان، پدران ایشان.
7سخنان فاضلانه، جاهل را نشاید،
چقدر کمتر، زبان دروغگو شریفان را.
8رشوه در نظر اهل آن سنگ جادویی است
که به هر جا روی نمایند، کامیابشان میسازد.
9آن که خطایی را میپوشاند، محبت را میگسترد؛
آن که مسئله را بازگو میکند، میان دوستانِ خالص جدایی میافکند!
10اثر یک نکوهش بر شخص فهیم،
بیش از صد ضربه شلاق است بر پشت نادان.
11بدکار تنها در پی طغیان است؛
مأمور بیرحم علیه او گسیل خواهد شد.
12برخوردن به خرسی که تولههایش را دزدیدهاند،
بهتر است از دیدار با احمق در حماقتش.
13آن که در برابر نیکی بدی کند،
بلا از خانهاش دور نخواهد شد.
14آغازِ مشاجره همچون رخنۀ آب است؛
پس، از آن دست بدار، پیش از آنکه به منازعه بینجامد.
15تبرئۀ مجرمان و محکوم کردن بیگناهان!
خداوند از هر دو کراهت دارد.
16بهای خریدِ حکمت در دست جاهل به چه کار آید،
چه او را دل برای این کار نیست.
17دوست در همه حال محبت میکند،
و برادر برای روز تنگی به دنیا آمده است.
18مرد کمعقل دست میدهد
و ضامن دیگری میشود.
19آن که نافرمانی را دوست دارد، مشاجره را دوست دارد؛
آن که دَرِ خانۀ خویش در بلندی میسازد،*17:19 این اصطلاح عبری، یعنی «ساختن دَرِ خانۀ خود در جای بلند» (دور از دسترس دیگران) احتمالاً به کبر و غرور و از خود راضی بودن اشاره دارد؛ مقایسه کنید با ۱۶:۱۸. به استقبال ویرانی میرود.
20کجدِل، کامروا نخواهد شد؛
آن که زبان فریبکار دارد به بلا گرفتار میآید.
21آن که فرزندِ نادان دارد غصهدار میشود؛
پدرِ فرزندِ ابله شادی به خود نمیبیند.
22دل شادمان داروی شفابخش است،
اما روح افسرده استخوانها را خشک میکند.
23شریر، پنهانی رشوه میگیرد
تا عدالت را منحرف سازد.
24مرد فهیم بر حکمت چشم میدوزد،
اما چشمان شخص نادان تا به کرانهای زمین سرگردان است.
25فرزند نادان، پدر خود را به ستوه میآورد
و مایۀ تلخی جانِ مادر خویش است.
26نشاید مجازات بیگناهان،
یا زدنِ مردمان شریف به سبب صداقتشان!
27آن که زبان خود را بازمیدارد صاحب معرفت است،
فهیم است مردی که خوی آرامی دارد.
28نادان نیز اگر خاموش بماند، حکیمش میشمارند،
آن که دهانش را بسته نگاه میدارد، فهیم شمرده میشود.
18
1شخص انزواطلب*18:1 یا ”تکرو“. در پی اهداف خودخواهانۀ خویش است؛ او با هر قضاوت صحیح میستیزد.
2نادان را از فهم هیچ لذتی نیست،
بلکه تنها فاش کردن همۀ مکنونات دل خویش را خوش میدارد.
3چون شریر میآید، دیدۀ حقارت نیز میآید،
و با قباحت، تقبیح فرا میرسد.
4آبِ عمیق است سخنان دهان آدمی،
نهر جوشان است چشمۀ حکمت.
5نشاید جانبداری از مجرمان
یا منحرف ساختن دادرسی بیگناهان.
6لبهای جاهل درگیر نزاع میشود،
زبانش به استقبال کتک میشتابد.
7زبان جاهل نابودی اوست،
لبانش دام برای جان او.
8سخنان سخنچین همچون لقمههای لذیذ است
که به اعماق وجود انسان فرو میرود.
9آن که در کار خود سستی میکند،
برادر خرابکار است.
10نام خداوند برج مستحکم است،
که پارسا به درون آن میدود و در بلندی ایمن میماند.
11توانگریِ ثروتمند، شهر مستحکم اوست؛
همچون حصاری است بلند در خیال او!
12پیش از نابودی، دل آدمی متکبر میشود،
اما فروتنی پیش از عزّت میآید.
13پاسخ دادن پیش از شنیدن،
نادانی است و شرمساری.
14روح آدمی او را در بیماری بر پا نگاه میدارد
اما روح افسرده را کیست که تحمل تواند کرد؟
15دل فهیمان خریدار معرفت است،
گوش حکیمان، جویندۀ دانش.
16هدیه، راه بر شخص میگشاید
و او را به محضر بزرگان میرساند.
17آن که نخست به قاضی میرود برحق مینماید،
تا آنگاه که طرف دیگر میآید و او را میآزماید.
18قرعه افکندن نزاعها را پایان میبخشد،
و حریفان قوی را از هم جدا میسازد.
19برادر رنجیده، از شهر حصاردار تسخیرناپذیرتر است؛
مجادله همچون پشتبندهای دروازۀ بستۀ دِژ است.
20شکم آدمی از میوۀ دهانش پر میشود؛
انسان از محصول لبهایش سیر میگردد.
21مرگ و زندگی در قدرت زبان است
آنان که دوستش میدارند، از میوهاش خواهند خورد.
22مردی که همسری بیابد، چیز نیکو یافته
و خشنودی خداوند را به دست آورده است.
23فقیر ملتمسانه سخن میگوید،
اما ثروتمند با درشتی پاسخ میدهد.
24چه بسا دوستان که یکدیگر را به نابودی میکشند،
اما دوستی هم هست که از برادر چسبندهتر است.
19
1فقیری که در راستی خویش گام برمیدارد،
بِه از نادانی است که زبان کج دارد.
2شوقِ بدونِ معرفت نیکو نیست؛
آن که میشتابد، راه به خطا میرود.
3حماقت خودِ انسان زندگیاش را تباه میسازد،
اما دل او بر خداوند خشم میگیرد!
4ثروت بر دوستانِ شخص بسی میافزاید،
اما دوست مرد بینوا او را رها میکند.
5شاهد دروغگو بیسزا نمیماند،
آن که دروغ میبافد، نخواهد رَست.
6بسیاری نزد نجبا چاپلوسی میکنند،
همه خواهان دوستی با شخص بخشندهاند.
7بستگان فقیر، همگی از او نفرت میکنند،
چقدر بیشتر، دوستانش از وی دوری میجویند!
التماسکنان از پیشان میدود،
اما نیستند.*19:7 معنی این جمله در زبان عبری دقیقاً مشخص نیست. 8خریدارِ عقل، جان خود را دوست میدارد؛
پاسدارِ فهم، به گنج دست مییابد.
9شاهد دروغگو بیسزا نمیماند،
آن که دروغ میبافد، هلاک خواهد شد.
10نادان را زندگی مجلل نمیشاید،
بسی کمتر، بردهای را که بر شاهزادگان حکمرانی کند!
11عقل انسان خشم او را بازمیدارد؛
جلال او در چشمپوشی از خطاست.
12خشمِ شاه همچون شیر میغرد،
خشنودی او مانند شبنم است بر چمنزار.
13فرزند نادان، مایۀ تباهی پدر خویش است،
و نزاعهای زن همچون چکّۀ دائمی آب.
14خانه و ثروت از پدران به ارث میرسد،
اما زن عاقل بخشش خداوند است.
15کاهلی خواب سنگین میآورد،
آن که در کار سست است، گرسنه میماند.
16آن که حکم را نگاه میدارد از جان خویش محافظت میکند،
اما آن که راه خود نمیپاید، خواهد مرد.
17آن که بر بینوا شفقت کند، به خداوند قرض میدهد،
و او پاداش کارش را به تمامی خواهد داد.
18فرزندت را تا هنوز امیدی هست ادب کن؛
کمر به نابودی*19:18 یا ”کشتن“؛ نگاه کنید به تثنیه 21:18-21. او برمبند! 19مرد تندخو باید سزا بیند؛
اگر او را برهانی، ناگزیر از تکرار کار خود خواهی بود.
20گر خواهی سرانجام حکیم گردی،
مشورت را گوش گیر و رهنمود را بپذیر.
21تدبیرهای بسیار در دل انسان است،
اما آنچه استوار مانَد مشورت خداوند است.
22پسندیده در آدمی محبت است،
و فقیر از دروغگو بهتر.
23ترس خداوند به حیات رهنمون میشود؛
انسان با شکم سیر شب را به سر میبرد
و گزندی به او نمیرسد.
24کاهل دست خویش به بشقاب فرو میبرد،
اما آن را حتی تا دهان خود برنمیآورد!
25تمسخرگر را بزن که سادهلوح نیز عاقل خواهد شد؛
شخص فهیم را توبیخ کن که معرفت را درک خواهد کرد.
26فرزندی که به پدر خشونت ورزد و مادر را از خانه براند،
مایۀ شرم و رسوایی است.
27پسرم، اگر خواهی از سخنان معرفت منحرف شوی،
از گوش سپردن به رهنمود بازایست!
28شاهدِ فرومایه، عدالت را به مسخره میگیرد،
دهان شریران، ظلم را فرو میبلعد.
29کیفر برای تمسخرگران فراهم است
و کتک برای پشت جاهلان.
20
1شراب تمسخر میکند و باده عربده میکشد؛
حکیم نیست هر آن که فریفتۀ آنان شود.
2هیبتِ شاه همچون شیر میغرد؛
هر که خشمش برانگیزد، جان بر باد میدهد.
3دوری از نزاع، عزّت آدمی است
اما تن هر نادان برای مجادله میخارد!
4کاهل زمین را در فصلش شخم نمیزند؛
پس در موسم درو گدایی میکند و چیزی نمییابد.
5مشورت همچون آبی است عمیق در دل انسان،
مردی فهیم خواهد که آن را بیرون کشد.
6بسا کسان که مدعی محبتی پایدارند
اما شخص وفادار را کهِ تواند یافت؟
7پارسا در راستی سلوک میکند؛
خجستهاند فرزندانی که پس از او میآیند!
8شاه که بر مسند داوری نشیند،
به نگاه خود شرارتها را یکسره غربال کند.
9کیست که تواند گوید: «من دل خود را طاهر ساختهام؛
من از گناه خویش پاک شدهام»؟
10وزنههای متفاوت و پیمانههای مختلف،
خداوند از هر دو کراهت دارد.
11جوان را از کارهایش براستی میتوان شناخت،
که آیا رفتارش پاک و درست است، یا نه.
12گوش شنوا و چشم بینا،
هر دو آفریدۀ خداوند است.
13خواب را دوست مدار، مبادا فقیر شوی؛
چشمانت بگشا تا از نان سیر شوی.
14خریدار میگوید: «بد است، بد است»،
آنگاه میرود و به خرید خویش میبالد!
15طلا یافت میشود و یاقوت بسیار است،
اما لبهایی که به معرفت سخن گویند، گوهرِ کمیابند.
16جامۀ آن کس را که ضامن غریبه میشود، بگیر!
لباس آن کس را که برای غریبه ضمانت میکند، گرو نگاه دار.
17نانِ فریب به مذاق آدمی لذیذ میآید،
اما سپس، دهانش از سنگریزه پر میشود.
18چون تدبیر میکنی، مشورت بخواه؛
با کسب هدایت به جنگ برو.
19سخنچین، رازها را فاش میکند؛
پس با مرد پرگو همنشینی مکن!
20هر که پدر یا مادر خود را نفرین کند،
چراغش در تاریکی غلیظ خاموش خواهد شد.
21اموالی که در آغاز بهشتاب به دست آید،
در پایان، برکت نخواهد داشت.
22مگو: «بدی را تلافی خواهم کرد!»
منتظر خداوند باش که تو را نجات خواهد بخشید.
23خداوند از وزنههای متفاوت کراهت دارد،
ترازوی ناراست نیکو نیست.
24قدمهای انسان از جانب خداوند است،
پس آدمی راه خود را چگونه بفهمد؟
25دامی است برای انسان که بهشتاب چیزی را وقف کند
و تازه پس از آن به نذر خود بیندیشد!
26پادشاهِ حکیم شریران را چون کاه غربال میکند؛
او چرخ خرمنکوب را بر آنان میراند.
27روح آدمی چراغ خداوند است*20:27 یا: «چراغ خداوند روح آدمی را میکاود و اعماق وجود او را». که اعماق وجود او را میکاود.
28محبت و امانت، نگاهدار پادشاه است؛
تخت او از محبت برقرار میماند.
29جلال جوانان، قدرت آنان است،
شوکت پیران، موی سفیدشان.
30ضربات مجروحکننده، شرارت را میساید،
و کتک، اعماق وجود را پاک میکند.
21
1دل پادشاه در دست خداوند است؛
آن را همچون جریان آب به هر جا که بخواهد هدایت میکند.
2همۀ راههای انسان در نظر خودش درست است،
اما خداوند است که دلها را میآزماید.
3پسندیدهتر از قربانیها نزد خداوند،
به جا آوردن پارسایی است و عدالت.
4چشمان متکبر و دل مغرور،
و هرآنچه شریران میکنند،*21:4 یا: «که چراغ شریران باشد». چراغ میتواند اشاره به نگرش آنها باشد. گناه است! 5شتابزدگی به ناداری میانجامد
اما تدبیرهای شخصِ کوشا منفعت به بار میآورد.
6گنجی که با زبان دروغگو به دست آید،
بخاری است بر هوا برای جویندگان مرگ.*21:6 در برخی نسخههای عبری، ترجمۀ یونانی هفتادتَنان و والگیت: «بخاری است بر هوا و دامی مُهلِک». 7خشونتِ شریران، گریبان خودشان را میگیرد،
زیرا که از اجرای عدالت سر باز میزنند.
8راه تقصیرکاران کج است،
اما پاکان راستکردارند.
9سکونت در کُنج بام،
بِه از زندگی زیر یک سقف با زن ستیزهجو.
10جان مرد شریر مشتاق شرارت است؛
چشمان او بر همسایهاش ترحم نمیکند.
11چون تمسخرگر مجازات شود، سادهلوح نیز حکمت میآموزد؛
چون حکیم تربیت یابد، معرفت را به دست میآورد.
12آن عادل،*21:12 یا: ”مرد پارسا“. خانۀ شریران را نیک زیر نظر دارد؛ او آنان را به بلا سرنگون خواهد کرد.
13هر آن کس گوشِ خود بر فریاد بینوا ببندد،
خود نیز فریاد بر خواهد آورد و کسی نخواهد شنید.
14هدیهای در نهان، خشم را برمیگرداند،
رشوهای زیر قبا، غضب سخت را فرو مینشاند.
15اجرای عدالت، پارسایان را شادمان میسازد،
اما ظالمان را به وحشت میافکند.
16مردی که از طریق عقل منحرف شود،
سر از جمع مردگان در خواهد آورد.
17آن که عیش و نوش را دوست میدارد، به ناداری گرفتار آید؛
دوستدار شراب و روغن دولتمند نخواهد گردید.
18شریران فدیۀ پارسایان میشوند،
و خیانتپیشگان، فدیۀ صالحان.
19سکونت در بیابانِ بیآب و علف،
بِه از زندگی با زن ستیزهجو و بدخُلق.
20در منزل حکیمان، خزانۀ چیزهای مرغوب و روغن است،
اما مرد نادان همۀ دارایی خود را تلف میکند.
21هر آن که در پی پارسایی و محبت باشد،
به حیات و پارسایی و عزّت دست مییابد.
22مرد حکیم به شهر زورمندان بر خواهد آمد
و قلعۀ اعتمادشان را فرو خواهد ریخت.
23هر که مراقب دهان و زبانش باشد،
جان خویش از بلا در امان میدارد.
24مرد مغرور و متکبر، که تمسخرگرش نامند،
با نِخوَت بیحد عمل میکند.
25حسرتِ مردِ کاهل او را به کشتن میدهد،
زیرا که دستانش از کار ابا دارند.
26تمام روز در وَلَع چیزهای بیشتر است،
اما پارسایان میبخشند و دریغ نمیکنند.
27قربانیِ شریران، کراهتآور است؛
چقدر بیشتر هنگامیکه با نیت بد تقدیم شود.
28شاهد دروغگو هلاک خواهد شد،
اما آن که گوش فرا میدهد،*21:28 میتواند اشاره به اطاعت از شریعت در مورد ابا از شهادت دروغ باشد. تا ابد سخن خواهد گفت! 29مرد شریر پا از گلیم خویش فراتر میگذارد،
اما صالحان راههای خود را میسنجند.
30هیچ حکمتی، هیچ بصیرتی، و هیچ مشورتی نیست
که علیه خداوند به کار آید!
31اسب را برای روز جنگ آماده میکنند،
اما پیروزی از آنِ خداوند است.
22
1نیکنامی از ثروتِ عظیم برتر است؛
و محبوبیت از سیم و زر، بهتر.
2غنی و فقیر در این اشتراک دارند:
خداوند آفرینندۀ هر دوی آنهاست.
3عاقل، خطر را میبیند و پنهان میشود،
سادهلوح پیش میرود و تاوانش را میدهد!
4ثمرۀ فروتنی و ترس خداوند،
ثروت است و عزّت و حیات!
5در راه کجروان، خارها و دامهاست،
اما آن که مراقب جان خویش باشد، از آنها در امان میماند.
6جوان را در رفتن به راهی که درخور اوست تربیت کن،
که تا پیری هم از آن منحرف نخواهد شد.
7غنی بر فقیر حکومت میکند،
و بدهکار بندۀ طلبکار است.
8آن که ظلم میکارد، بلا میدِرَوَد،
و چوب خشمش میشکند.
9شخص گشادهدست خود نیز مبارک خواهد بود،
چراکه از نان خود به بینوایان میدهد.
10تمسخرگر را بیرون کن که نزاع نیز خاموش خواهد شد؛
مشاجره و رسوایی پایان خواهد پذیرفت.
11آن که دوستدار پاکی دل و لطافت زبان است،
از دوستی پادشاه برخوردار خواهد بود.
12چشمان خداوند معرفت را پاس میدارد،
او سخن خیانتپیشگان را باطل میسازد.
13کاهل در خانه میماند و میگوید:
«شیری بیرون در کمین است!»
یا «در خیابان به قتل خواهم رسید!»
14دهان زن بیگانه گودال عمیق است؛
آن که خداوند بر او غضبناک باشد، در آن خواهد افتاد.
15حماقت در دل جوان لانه کرده است،
اما چوب تأدیب آن را از او دور میکند.
16آن که بر بینوایان ظلم کند تا بر مال خویش بیفزاید
و یا به ثروتمندان ببخشد، تنها به ناداری گرفتار آید.
گفتههای حکیمان
17گوش خود فرا داشته، سخن حکیمان را بشنو؛
و به تعلیم من دل بسپار،
18چراکه دلپسند است نگاه داشتن آنها در درونت
و آماده داشتن آنها بر لبانت.
19امروز این را به تو آموختم، آری به تو،
تا بر خداوند توکل کنی.
20آیا سی مَثَل برایت ننگاشتم،*22:20 یا: «آیا چیزهای ارزنده برایت ننگاشتم». از مشورت و معرفت،
21تا کلام حقیقی و مطمئن را بر تو معلوم دارم،
تا بتوانی کلمات حقیقی را نزد فرستندگان خود باز بری؟
22بینوایان را چون ضعیفند، تاراج مکن
و ستمدیدگان را در محکمه لگدمال منما،
23زیرا خداوند به دفاع از حقِ آنها بر خواهد خاست
و جان غارتگرانِ آنها را غارت خواهد کرد.
24با مرد تندخو دوستی مکن،
و با آن که زود به خشم آید، دمساز مشو،
25مبادا راههای او را بیاموزی
و جان خویش را به دام در افکنی.
26از آنان مباش که دست میدهند
و ضامن بدهکار میشوند؛
27اگر توان پرداخت نداشته باشی،
بسترت را نیز از زیرت برمیگیرند.
28حدود دیرین را که پدرانت قرار دادهاند،
جابهجا مکن.
29مردی را که در کارش چیرهدست است، میبینی؟
او در خدمت پادشاهان خواهد بود
و نه در خدمت عوام.
23
1چون با حاکمی به طعام مینشینی،
در آنچه*23:1 یا: ”در آن که“. پیش روی توست تأمل کن، 2و اگر شکمبارهای،
کارد بر گلویت بگذار.
3حریصِ خوراکهای لذیذ او مباش،
زیرا که آن غذا فریبنده است.
4خویشتن را برای ثروتمند شدن از پا مَیَفکن؛
از اندیشیدن بدان بازایست!
5تا چشم بر آن بدوزی از میان رفته است؛
زیرا ثروت چون عقاب بال میگیرد و میپَرَد!
6از سفرۀ مرد خسیس مخور،
و مشتاق خوراک لذیذ او مباش؛
7زیرا از آن دسته است که همیشه حساب نگاه میدارند.
به تو میگوید: «بخور و بنوش»، اما دلش با تو نیست.
8لقمهای را که خوردی، قی خواهی کرد
و تعارفاتت را نیز به هدر خواهی داد.
9نادان را نصیحت مکن،
چه، سخن عاقلانهات را خوار خواهد شمرد.
10حدود دیرین را جابهجا مکن،
و به مزرعۀ یتیمان تجاوز منما،
11زیرا ولیّ آنها نیرومند است
و علیه تو به دفاع از حق آنها بر خواهد خاست.
12دل خویش را به ادب مایل گردان
و گوشخود را به سخنان معرفت.
13از ادب کردن جوان اِبا مکن؛
چوب تنبیه او را نخواهد کشت.*23:13 یا: «اگر او را با چوب بزنی، جانش را از مجازات مرگ خواهی رهانید»؛ منظور مجازاتی است که مطابق تثنیه 21:18-21 در مورد پسری یاغی اجرا میشد؛ نگاه کنید به آیۀ بعدی. 14چوبش بزن
که جانش را از مرگ خواهی رهانید.*23:14 نگاه کنید به زیرنویس 23:13. 15پسرم، اگر دل تو حکیم باشد،
دل من نیز شاد خواهد بود؛
16چون لبانت به شایستگی سخن میگوید،
اعماق وجودم به وجد میآید.
17دلت بر گنهکاران حسد مبَرد،
بلکه همۀ روز برای ترس خداوند غیور باش.
18زیرا بهیقین آخرتی هست
و امیدت زایل نخواهد شد.
19پسرم، گوش فرا ده و حکیم باش،
و دلت را به راه راست مشغول دار.
20با میگساران دمساز مشو،
و نه با شکمبارگان،
21زیرا به فقر گرفتار خواهند آمد،
و خوابآلودگی، ژندهپوششان خواهد کرد.
22به پدرت که از او جان یافتی گوش فرا ده،
و مادر خویش را در روز پیریاشخوار مشمار.
23حقیقت را بخر و هرگز آن را مفروش؛
این است حکمت و ادب و فهم.
24پدر شخص پارسا را شادی بسیار است؛
آن که پسری حکیم دارد، از او شادمان خواهد بود.
25پدر و مادرت شاد باشند؛
آن که تو را بزاد، شادمان باشد!
26پسرم، دل خویش را به من بده
و چشمانت مشتاق راههای من باشد.
27زیرا زن فاحشه گودالی است عمیق
و زن بیگانه، چاهی تنگ و تاریک.
28همچون راهزنی در کمین مینشیند،
تا خیانتکاران را در میان آدمیان بیفزاید.
29وای از آنِ کیست و وِلوِلِه از آنِ که؟
نزاع از آن کیست و ناله از آنِ که؟
زخمهای بیسبب از آنِ کیست و چشمان سرخ از آنِ که؟
30آنان راست که تا دیروقت دل از شراب برنمیکنند،
و در پی چشیدن شرابهای برآمیخته میروند.
31به شراب آنگاه که سرخفام است منگر،
آنگاه که در پیاله میدرخشد،
و به نرمی پایین میرود!
32در آخر چون مار خواهد گزید
و چون افعی نیش خواهد زد.
33چشمانت چیزهای شگفت خواهد دید
و دلت از چیزهای منحرف سخن خواهد گفت.
34همچون کسی خواهی بود که در دلِ دریا خفته
و بر دَکَل کشتی لمیده باشد.
35خواهی گفت: «مرا زدند و احساس نکردم!
مرا کوفتند و نفهمیدم!
پس کی بیدار خواهم شد
تا جرعهای دیگر بنوشم؟»
24
1بر مردانِ شریر حسد مبر،
و مشتاق همنشینی با آنها مباش؛
2چه، دلهایشان در اندیشۀ خشونت است
و لبهایشان از آزار سخن میگوید.
3حکمت است که خانه را بنا میکند،
و فهم است که آن را مستحکم میسازد؛
4دانش غرفههایش را میآکَنَد،
از اموال گرانبها و نفایس.
5مرد حکیم را نیرویی عظیم است،
و مرد دانا قدرت را میافزاید؛
6با تدبیرهای نیکو میتوان به جنگ رفت،
و با مشاوران بسیار میتوان پیروز شد.
7دست نادان به حکمت نمیرسد؛
در مجلس بزرگان،*24:7 در عبری: ”نزد دروازه“. او را چیزی برای گفتن نیست. 8آن که بدی در سر میپروراند،
دسیسهگر شناخته خواهد شد.
9تدبیر جاهلانه گناه است،
مردمان از تمسخرگر کراهت دارند.
10اگر در روز فاجعه سستی کردی،
چه اندک قدرتی داری!
11آنان را که به سوی مرگ برده میشوند، برهان؛
آنان را که افتان و خیزان برای کشته شدن میروند، بازدار.
12اگر گویی: «ولی این را نمیدانستیم»،
آیا او که آزمایندۀ دلها است، آن را درنمییابد؟
آیا دیدبانِ جان تو نمیداند؟
آیا او به هر کس بر حسب کارهایش جزا نخواهد داد؟
13پسرم، عسل بخور چراکه نیکوست؛
عسل از شانه به کامت شیرین خواهد بود.
14و بدان که حکمت نیز از بهر جان تو چنین است؛
اگر آن را بیابی، آیندهای روشن خواهی داشت
و امیدت زایل نخواهد شد.
15ای شریر، در کمین منزلگاه مرد پارسا منشین،
و استراحتگاه او را تاراج مکن؛
16زیرا حتی اگر مرد پارسا هفت بار نیز بیفتد، باز بر خواهد خاست؛
اما شریران در بلا سرنگون خواهند شد.
17از فرو افتادن دشمنت شادمان مباش،
و چون بلغزد دلشاد مشو؛
18مبادا خداوند ببیند و در نظرش ناپسند آید
و غضبش را از او بگرداند.
19به سبب بدکاران خویشتن را آزرده مساز
و بر شریران حسد مبر،
20زیرا بدکاران را آیندهای نخواهد بود،
و چراغ شریران خاموش خواهد شد.
21پسرم، از خداوند و از پادشاه بترس،
و با آنان که جز این میکنند همنشینی مکن.
22زیرا ناگهان به مصیبت گرفتار خواهند آمد،
و کیست که بداند چه بلاهایی از دست آن دو نازل تواند شد؟
سایر گفتههای حکیمان
23اینها نیز گفتههای حکیمان است:
جانبداری در قضاوت نشاید:
24هر که به مجرم گوید: «تو بیگناهی!»
نزد قومها ملعون است و نزد ملتها محکوم.
25اما برای آنان که مجرم را نکوهش کنند، نیکو خواهد شد
و برکت بسیار خواهند یافت.
26پاسخ سرراست
بوسه است بر لبها.
27نخست کسب و کاری رو به راه کن،
سپس خانه و خانواده تشکیل ده.
28علیه همنوع خود بیسبب شهادت مده
و لبهایت را برای فریب به کار مبر.
29مگو: «با او چنان خواهم کرد که با من کرده است؛
آنچه را آن مَرد کرده، تلافی خواهم کرد.»
30از مزرعۀ مرد کاهل گذر کردم
و از تاکستان مرد کمعقل گذشتم؛
31همه جا را خار گرفته بود،
علفِ هرز زمین را پوشانده بود،
و دیوار سنگی ویران گشته بود.
32در آنچه دیدم تأمل کردم،
و از آنچه دیدم عبرت آموختم:
33اندکی خواب، اندکی چشم بر هم نهادن
و اندکی دست بر دست گذاشتن برای استراحت،
34و فقر همچون راهزن بر تو خواهد تاخت
و ناداری، همچون مردی مسلح.
25
1اینها نیز امثال سلیمان است که به وسیلۀ مردان حِزِقیا، پادشاه یهودا،
نگاشته شد:
2پنهان داشتن امور، امتیاز خداست؛
تفحص امور، امتیازِ شاهان.
3همچون بلندای آسمان و ژرفای زمین،
تفحصناپذیر است دل شاهان.
4زنگار را از نقره بزدا،
که ظرفی برای نقرهکار بیرون میآید؛
5شریران را از حضور پادشاه دور کن،
که تخت او در پارسایی استوار میماند.
6خویشتن را در حضور پادشاه برمیفراز،
و تکیه بر جای بزرگان مزن؛
7بهتر آن است که تو را گویند: «اینجا بالا بیا»،
تا آنکه در حضور نجیبزادهای پایین برده شوی.
آنچه چشمانت دیده است،
8شتابزده به محکمه مبر،
زیرا در آخر چه خواهی کرد
اگر همسایهات تو را شرمنده سازد؟
9مشاجرهات را مستقیم با همسایهات بکن،
و اسرار دیگری را فاش منما،
10مبادا آن که میشنود شرمسارت سازد
و بدنامیات رفع نشود.
11سخن سنجیده،
سیب طلاست در سینی نقره!
12حلقۀ زرین و زیورِ طلاست
توبیخکنندۀ حکیم برای گوش شنوا.
13پیک امین برای فرستندگان خود،
خنکی برف است در گرمای تابستان؛*25:13 در عبری: ”در روز درو“. او جان سروران خویش را تازه میسازد.
14ابر و بادی است بیباران،
آن که لافِ بخششهای توخالی را میزند.
15با شکیبایی حاکمی را مجاب توان کرد،
با زبان نرم استخوان را توان شکست.
16گر عسل یافتی، به اندازه بخور
مبادا از آن سیر شوی و قیاش کنی.
17از زیاد رفتن به خانۀ همسایهات بپرهیز
مبادا از دیدنت سیر شود و از تو بیزار گردد.
18گرز و شمشیر و تیرِ تیز است
آن که بر همنوع خویش شهادت دروغ دهد.
19دندان لق و پای لنگ است
اعتماد بر خیانتپیشه در روز تنگی.
20آواز خواندن نزد دلی دردمند،
کندن لباس او در سرماست
و پاشیدن نمک بر زخمش.
21اگر دشمنت گرسنه است، به او خوراک بده!
و اگر تشنه است، به او آب بنوشان!
22چه اینگونه، اخگرها بر سرش خواهی انباشت،
و خداوند پاداشَت خواهد داد.
23باد شمالی باران میآورد،
زبان غیبتگو، نگاههای خشمگین.
24سکونت در کُنجِ بام،
بِه از زندگی زیر یک سقف با زن ستیزهجو.
25خبر خوش از دیار دوردست،
آبی است خنک به کام تشنهلب.
26پارسایی که در برابر شریران سست میشود،
چشمهای گلآلود و چاهی آلوده را مانَد.
27عسلِ زیاد خوردن، نیکو نیست،
در پی جلال خود بودن، جلال نیست.
28آن که بر نَفْس خود مسلط نباشد،
شهری بیحصار را مانَد که بدان رخنه کرده باشند.
26
1برف در تابستان و باران در موسم حصاد!
همچنان حرمت نیز نادان را نشاید.
2همچون گنجشکِ سرگردان و پرستوی در پرواز،
لعنتِ ناروا نیز بر کسی قرار نگیرد.
3تازیانه برای اسب، افسار برای الاغ،
و چوب برای پشت جاهلان است!
4جاهل را مطابق جهالتش پاسخ مده،
مبادا تو نیز همچون او شوی.
5جاهل را مطابق جهالتش پاسخ ده،
مبادا در نظر خود حکیم بنماید.
6همچون پای خویش بریدن و جام خشونت نوشیدن است
فرستادن پیام به دست نادان!
7همچون پاهای آویزان مرد لنگ است،
ضربالمثل از دهان نادان.
8بستن سنگ است به فلاخُن،*26:8 یا: «همچون کیسۀ جواهر در میان تودۀ سنگ است». حرمت گذاشتن به شخص نادان!
9بوتۀ خار است افراشته به دست مست،
ضربالمثل از دهان نادان!
10کمانداری است که بیهدف مجروح سازد،
آن که نادان یا هر رهگذری را به مزد گیرد.
11چنانکه سگ به قی خود بازمیگردد،
احمق نیز حماقتش را تکرار میکند.
12مردی را که در نظر خویش حکیم است، میبینی؟
به مرد نادان بیش از او امید هست!
13کاهل در خانه میماند و میگوید:
«شیری در راه در کمین است،
شیری در وسط خیابانهاست!»
14در بر پاشنهاش میگردد،
کاهل بر بسترش!
15کاهل دست به ظرف غذا فرو میبرد
اما از تنبلی به دهان برنمیآورد!
16کاهل در چشم خود حکیمتر است
از هفت تن که پاسخِ خردمندانه میدهند!
17کشیدن گوش سگ ولگرد است،
دخالت در مشاجرۀ دیگران!
18دیوانهای را مانَد که
تیرهای آتشین و مرگبار پرتاب کند،
19آن که همسایۀ خود را بفریبد
و گوید: «مِزاح میکردم!»
20بدون هیزم، آتش خاموش میشود؛
بدون سخنچینی، مشاجره پایان میپذیرد.
21همچون زغال برای اخگر و چوب برای آتش است،
مرد ستیزهجو برای داغ کردن آتش نزاع.
22کلمات سخنچین لقمههای لذیذ را مانَد
که به اعماق وجود انسان فرو میرود.
23لبهای پر شور با دلی شریر،
ظرفی گِلی است اندوده به نقرۀ پُر زنگار!*26:23 یا: «ظرفی گلی است که جلا داده شده باشد». 24کینهتوز با سخنانش کینۀ خود را پنهان میکند،
اما در دل خویش فریب را میپرورد.
25چون به نیکویی سخن گوید، باورش مکن،
زیرا دلش از هفت کراهت آکنده است.
26هرچند بُغض خویش به حیله پنهان دارد،
شرارتش در میان جمع آشکار خواهد شد.
27هر که چاهی بکند، خود در آن خواهد افتاد؛
هر که سنگی بغلتاند، به سوی او بر خواهد گشت.
28زبان دروغگو از قربانیان خود نفرت دارد،
و دهان چاپلوس ویرانی به بار میآورد.
27
1دربارۀ فردا فخر مکن،
زیرا نمیدانی روز چه خواهد زایید.
2بگذار دیگری تو را بستاید، نه دهان خودت؛
غریبهای، نه زبان خودت.
3سنگ، سنگین است و ریگ، گران،
اما تحریک به دست نادان، از هر دو سنگینتر است!*27:3 یا: «اما خشم نادان از هر دو سنگینتر است». 4خشم، خانمانسوز است و غضب، سیلآسا،
اما کیست که در برابر حسد تاب آورد؟
5توبیخِ آشکار،
بِه از محبت پنهان.
6زخمی هم که از دوست رسد وفادار است،
اما به صد بوسۀ دشمن هم نتوان اعتماد کرد.
7شکمِ سیر از شانِ عسل کراهت دارد،
اما برای شکم گرسنه، هر تلخی هم شیرین است!
8مردی که از خانهاش آواره شود،
پرندهای را مانَد که از لانهاش آواره شده باشد.
9عطر و بوی خوش، دل را شاد میسازد،
مشورت خالص، به دوستی شیرینی میبخشد.
10دوست خود و دوست پدر خود را ترک مکن،
و به هنگام مصیبت به خانۀ برادرت مرو؛
همسایۀ نزدیک بِه از برادر دور است.
11پسرم، حکیم باش، و دل مرا شاد کن؛
آنگاه ملامتکنندگان خود را پاسخ توانم داد.
12عاقل، خطر را میبیند و پنهان میشود،
اما سادهلوح پیش میرود و تاوانش را میدهد!
13جامۀ کسی را که ضامن غریبه میشود، بگیر!
لباس کسی را که برای زن بیگانه ضمانت میکند، گرو نگاه دار.
14آن که صبح زود همسایۀ خود را به صدای بلند برکت دهد،
به منزلۀ لعنت محسوب میشود.
15چکیدنِ پیوستۀ آب در روز بارانی
و زن ستیزهجو مشابهاند؛
16بازداشتن او همچون بازداشتن باد است،
یا گرفتن روغن با دست.
17آهن آهن را تیز میکند،
مرد، مرد را.
18آن که از درخت انجیری نگهداری کند، از میوهاش خواهد خورد؛
و آن که از سَرور خود مراقبت نماید، عزّت خواهد یافت.
19آب، چهرۀ انسان را منعکس میکند،
دل انسان، خودِ او را!
20هاویه*27:20 به معنی ”جهان مردگان“ است. و اَبَدون*27:20 به معنی ”مکان نابودی“ است. سیریناپذیرند، نیز چنین است چشمان آدمی.
21بوته برای نقره و کوره برای طلاست،
ستایش نیز برای آزمایش آدمی!
22اگر احمق را چون گندم نیز در هاون بکوبی،
حماقتش را از او دور نخواهی کرد!
23از وضع گلههایت نیک آگاه باش
از رمههایت بهدقّت مراقبت کن؛
24زیرا ثروت ابدی نیست،
و نه حتی تاج و تخت، باقی از نسلی به نسل دیگر.
25پس چون علفها را بزنند و علفِ تازه بروید،
و علوفۀ تپهها جمع گردد،
26برهها جامۀ تو خواهند شد
و بزها بهای زمینت.
27شیر بزها برای خوراک تو کافی خواهد بود،
و برای خوراک خانواده و معیشت کنیزانت.
28
1شریران میگریزند حتی آنگاه که تعقیبکنندهای نیست،
اما پارسایان همچون شیر شجاعاند.
2از شورشگریِ مملکت، حاکمانش بسیار میشوند،
اما مرد فهیم و دانا استواری به بار میآورد.
3مرد فقیر*28:3 یا: ”حاکمی“. که بر بینوایان ظلم کند، بارانی سیلآسا را مانَد که محصولی باقی نمیگذارد.
4آنان که به شریعت پشت میکنند، شریران را میستایند،
اما آنان که شریعت را نگاه میدارند،
به مبارزه با ایشان برمیخیزند.
5مردمان شریر، عدالت را درنمییابند،
اما جویندگان خداوند همه چیز را درک میکنند.
6فقیر بودن با راستی،
بِه از ثروتمند شدن با کجرَوی.
7فهیم است پسری که به رهنمود گوش میسپارد،
اما رفیق عیاشان مایۀ ننگ پدر خویش است.
8هر که ثروت خویش با بهرۀ گزاف بیفزاید،
آن را برای کسی میاندوزد که با بینوایان گشادهدست است!
9آن که از گوش فرا دادن به شریعت سر باز زند،
حتی دعایش کراهتآور است.
10آن که صالحان را به راه بد منحرف سازد،
در چاهی که خود کنده است خواهد افتاد،
اما راستان را میراث نیکو خواهد بود.
11ثروتمند، در نظر خویش حکیم مینماید،
اما بینوای خردمند مشت او را باز میکند.
12شادمانی پارسایان، فخری عظیم به بار میآورد؛
اما چون شریران به پا میخیزند، مردم خود را پنهان میکنند.
13هر که نافرمانیهای خود را بپوشاند، کامیاب نخواهد شد،
اما هر که آنها را اعتراف کند و ترک نماید، رحمت خواهد یافت.
14خوشا به حال کسی که همواره {از خداوند} میترسد،
اما آن که دل خود را سخت سازد، به بلا گرفتار خواهد شد.
15شیرِ غرّان و خرسِ مهاجم است،
حاکم شریر بر ملت بینوا.
16حاکم بیفهم، استاد ظلم است،
اما آن که از سود نامشروع نفرت کند، عمر خویش دراز خواهد ساخت.
17آن که دستش به خون آلوده است به گور میگریزد!
مباد که کسی حمایتش کند.
18آن که در راستی گام برمیدارد، نجات مییابد،
اما آن که راهش کج است، به یکباره سقوط میکند.
19آن که بر زمین خود کار کند، از نانْ سیر خواهد خورد،
آن که از پی باد بدود، از فقر!
20شخص امین برکت فراوان خواهد یافت،
اما آن که در پی ثروت میشتابد، بیسزا نخواهد ماند.
21جانبداری به هیچ وجه نیکو نیست،
اما هستند که به خاطر لقمه نانی بیانصافی میکنند!
22مرد تنگچشم در پی ثروت میشتابد،
بیخبر که تنگدستی در انتظار اوست.
23توبیخکننده در آخر
محبوبتر از تملقگو خواهد بود!
24آن که پدر یا مادر خود را غارت کند
و گوید: «جرمی نیست»،
رفیق اوباش و اراذل است.
25مرد حریص، نزاع برمیانگیزد،
اما هر که را که بر خداوند توکل کند، فراوانی خواهد بود.
26نادان است آن که بر خویشتن توکل دارد،
اما آن که در طریق حکمت گام بردارد، در امان میماند.
27آن که به فقیران میبخشد، به ناداری گرفتار نمیآید،
اما لعنت بسیار نصیب کسی است که چشمان بیشفقت دارد.
28چون شریران به پا میخیزند، مردم خود را پنهان میکنند،
اما چون هلاک میشوند، پارسایان فزونی مییابند.
29
1آن که با وجود توبیخهای بسیار سر خم نمیکند
ناگهان خواهد شکست و علاجی نخواهد بود.
2با ترقی پارسایان، مردم شادی میکنند،
با حکومت شریران، ناله!
3مردی که حکمت را دوست میدارد،
مایۀ شادی پدر خویش است،
اما رفیق فاحشهها اموال را بر باد میدهد.
4پادشاهْ با عدالت، مملکت را استوار میسازد،
اما مرد رشوهخوار آن را ویران میکند.
5آن که تملّق همسایهاش را بگوید،
دامی برای پاهای وی میگسترد.
6بدکار در خلافکاری خود به دام میافتد،
اما پارسا میتواند سرود بخواند و شادمان باشد.
7پارسا به حقوق بینوایان توجه دارد،
اما شریر را چنین درکی نیست.
8تمسخرگران شهر را به آشوب میکشند،
اما حکیمان خشم را فرو مینشانند.
9چون حکیم و نادان علیه یکدیگر به محکمه روند،
دمی برآشفتن خواهد بود و دمی تمسخر، اما بیحاصل!
10مردان خونریز از مردِ راست نفرت دارند،
اما صالحان در پی سلامت جان اویند.
11نادان همۀ خشم خود را بیمهابا بروز میدهد،
اما حکیم آن را بازمیدارد.
12حاکمی که به سخنان دروغ گوش سپارد،
خادمانش، همه شریر خواهند بود.
13فقیر و ظالم در این اشتراک دارند:
نور چشم هر دو از خداوند است.
14پادشاهی که بر بینوایان به انصاف داوری کند،
تختش تا به ابد برقرار میماند.
15چوب و توبیخ، حکمت میبخشد،
اما جوانی که به حال خود رها شود،
مادرش را شرمسار میسازد.
16با ترقی شریران، نافرمانی هم ترقی میکند،
اما پارسایان سقوط آنان را خواهند دید.
17فرزندِ خود را ادب کن که تو را آسودگی خواهد بخشید،
و مایۀ خشنودی جانت خواهد بود.
18آنجا که رؤیا نباشد، مردم افسارگسیخته میشوند؛
اما مبارک است آن که شریعت را نگاه میدارد.
19غلام تنها با نصیحت ادب نمیشود؛
زیرا آن را میفهمد، اما به جا نمیآورد.
20آیا کسی را دیدهای که در سخن گفتن عجول باشد؟
به نادان بیش از او امید هست.
21آن که غلام خود را از جوانی به ناز پروَرَد،
سرانجام او را وارث خویش*29:21 معنی متن عبری کاملاً روشن نیست. خواهد یافت! 22مرد کجخُلق نزاع برمیانگیزد،
و شخص تندخو، گناهان بسیار مرتکب میشود.
23غرور آدمی او را خوار میسازد،
اما شخص افتادهدل عزّت مییابد.
24شریک دزد، دشمن جان خویش است؛
او قسم داده میشود، اما هیچ نمیگوید.*29:24 نگاه کنید به لاویان 5:1 و داوران 17:2. 25ترس از انسان دام میشود،
اما آن که بر خداوند توکل کند، ایمن میماند.
26بسیاری جویای نظر لطف حاکمند،
اما خداوند است که آدمیان را دادرسی میکند.
27پارسایان از آنان که راه خود را کج میسازند، کراهت دارند،
شریران، از آنان که در راه راست استوار میمانند.
30
سخنان آگور
1سخنان آگور پسر یاکه - وحی:
آن مرد به ایتیئیل چنین اعلام کرد،
یعنی به ایتیئیل و اُکال:*30:1 معنی متن عبری کاملاً روشن نیست. میتوان آن را چنین هم ترجمه کرد: «آن مرد چنین اعلام کرد: ”من خستهام ای خدا، من خستهام ای خدا، پس چگونه غلبه توانم یافت؟“». 2«بیگمان من نادانترینِ آدمیانم
و عاری از فهم بشری.
3حکمت نیاموختهام،
و نه از شناخت آن قدوس برخوردارم.
4کیست که به آسمان صعود و از آنجا نزول کرده باشد؟
کیست که باد را در مُشت خود گرد آورده باشد؟
کیست که آبها را در ردایی پیچیده باشد؟
کیست که جملۀ کرانهای زمین را استوار کرده باشد؟
نام او چیست و پسر او چه نام دارد؟
بگو اگر میدانی!
5«هر سخن خدا پیراسته است؛
او کسانی را که به وی پناه میبرند، سپر است.
6به سخنان او میفزا،
وگرنه تو را توبیخ خواهد کرد و خود را دروغگو خواهی نمود.
7«دو چیز از تو میخواهم،
تا نمردهام آن را از من دریغ مدار:
8بطالت و دروغ را از من دور کن؛
نه فقرم ده، نه ثروت،
بلکه به نانی که نصیبم است، مرا بپرور.
9مبادا سیر گشته، تو را انکار کنم،
و بگویم: ”خداوند کیست؟“
یا فقیر گشته، دزدی کنم
و نام خدای خویش را بیحرمت سازم.
10«از غلام نزد سرورش بد مگو،
مبادا تو را لعن کند و تاوانش را بدهی.
11«هستند کسانی که پدر خویش را لعن میکنند
و مادر خویش را برکت نمیدهند.
12هستند کسانی که در نظر خویش پاکند،
حال آنکه از نجاست خود شسته نشدهاند.
13هستند کسانی که چشمانشان بس متکبر است
و نگاهشان بس تحقیرگر.
14هستند کسانی که دندانهایشان چونان شمشیر است
و در آروارههایشان کاردهاست،
تا فقیران را از روی زمین فرو بلعند،
و نیازمندان را از میان آدمیان.
15«زالو را دو دختر است
که فریاد میکشند: ”بده! بده!“
«سه چیز است که سیری ندارد،
بلکه چهار چیز، که نمیگوید: ”بس است!“
16گور،*30:16 یا ”هاویه“ و یا ”جهان مردگان“. رَحِم نازا، زمین که از آب سیری ندارد،
و آتش که هرگز نمیگوید: ”بس است!“
17«چشمی که پدر را تمسخر کند
و اطاعت از مادر را خوار شمارد،
کلاغهای وادی آن را به در میآورند
و کرکسها آن را میخورند.
18«سه چیز مرا بس شگفت مینماید،
بلکه چهار چیز که آنها را درنمییابم:
19راهِ عقاب در آسمان،
راهِ مار بر صخره،
راهِ کشتی در پهنۀ دریا،
و راهِ مرد با دختر جوان.
20«این است طریق زن زناکار:
میخورَد و دهان خویش را پاک میکند و میگوید:
”کارِ بدی نکردم.“
21«زمین از سه چیز به لرزش درمیآید،
بلکه چهار چیز است که تاب تحملشان ندارد:
22غلامی که پادشاه شود،
نادانی که سیر باشد،
23زن آکنده از نفرت*30:23 یا: ”زن منفوری“. که ازدواج کند، و کنیزی که جای خاتون خویش را بگیرد.
24«چهار چیز است بر زمین که بس کوچک است،
اما بهغایت حکیم:
25مورچگان آفریدههایی ناتوانند،
اما خوراک خویش را به تابستان فراهم میکنند؛
26گورکنان*30:26 خرگوش کوهی یا گورکن از نوع صخرهای. آفریدههایی ناتوانند، اما خانۀ خود را در پرتگاهها میسازند؛
27مَلَخان را پادشاهی نیست،
اما گروه گروه پیش میروند؛
28مارمولک را با دست توان گرفت،
اما در قصرهای شاهان یافت میشود.
29«سه چیز است که با وقار راه میرود،
بلکه چهار چیز که با متانت میخرامد:
30شیر که بین وحوش تواناست،
و در برابر هیچ چیز واپس نمینشیند؛
31خروسِ خرامان، بُزِ نر،
و شاهی که سپاهیانش همراه او باشند.
32«اگر حماقت کرده، خویشتن را برافراشتهای،
و اگر بدی اندیشیدهای،
دست بر دهان خویش بگذار!*30:32 در اینجا به شرم اشاره دارد. 33زیرا از فشردن شیر، کره به دست میآید،
از فشردن بینی، خون،
و از فشردن خشم، نزاع.»
31
سخنان لِموئیل شاه
1سخنان لِموئیل شاه،
وحیای که مادرش به او تعلیم داد:
2«چه گویم ای پسرم، چه گویم ای پسر رحِمِ من،
چه گویم ای پسر نذرهای من؟
3نیروی خویش را صرف زنان مکن،
و نه قوّت خویش را صرف آنان که
شاهان را به نابودی میکشند.
4«ای لِموئیل، شاهان را نمیشاید،
شاهان را نمیشاید که شراب نوشند،
و نه حاکمان را که مشتاق مُسکِرات باشند.
5مبادا بنوشند و قوانین را از یاد ببرند،
و حق را از مظلومان سلب کنند.
6مُسکِرات را به آنان ده که هلاک میشوند،
و شراب را به تلخکامان؛
7تا بنوشند و فقر خویش فراموش کنند
و تیرهروزی خویش دیگر به یاد نیاورند.
8«دهان خود را برای بیزبانان بگشا،
بهخاطر دادرسی همۀ بیچارگان.
9دهان بگشا و عادلانه داوری کن؛
فقیران و نیازمندان را دادرسی نما.»
حکمت: همسری شایسته*31:9 آیات 10-31 به صورت شعر است، به نوعی که هر آیه با یکی از حروف الفبای عبری به ترتیب آغاز میشود. 10کیست که همسری شایسته تواند یافت؟
ارج او از یاقوت بس فزونتر است.
11دل شوهرش بر وی اعتماد دارد
و از هیچ سودی کم نخواهد داشت.
12در همۀ روزهای زندگی خویش
به شوهرش نیکی خواهد کرد، نه بدی.
13پشم و کتان را میجوید
و با دستان خویش به رغبت کار میکند.
14همچون کشتیهای بازرگانان است
که خوراک خویش از دوردستها میآورد.
15آنگاه که هنوز شب است، برمیخیزد؛
طعام برای اهل خانۀ خود فراهم میکند
و کنیزان خویش را نصیبها میدهد.
16مزرعهای در نظر میگیرد و آن را میخرد؛
از دسترنج خویش تاکستانی غرس میکند.
17با عزم راسخ به کار مشغول میگردد*31:17 در اصل عبری: «کمر خود را به قوّت میبندد» که در اینجا به عزم راسخ و جدیت اشاره دارد. و نیروی بازوان خویش را به کار میگیرد.
18منفعت تجارت خود را میبیند،
و چراغش در شب خاموش نمیگردد.
19دستان خویش به دوک دراز میکند
و انگشتانش چرخ را میگیرد.
20فقیران را با روی گشاده میپذیرد
و دستانش را به روی نیازمندان میگشاید.
21چون برف ببارد، دغدغۀ اهل خانۀ خویش ندارد،
چه همۀ اهل خانۀ او جامۀ گرم*31:21 در اصل عبری: ”جامۀ قرمز“. به تن دارند. 22برای بستر خود ملحفه میدوزد؛
کتان لطیف و ارغوان میپوشد.
23شوهرش را در دروازههای شهر میشناسند،
و با مشایخ ولایت مینشیند.
24جامههای کتانْ دوخته، میفروشد،
برای بازرگانان شالها تهیه میکند.
25قوّت و عزّت، جامۀ اوست؛
و بر روزهای آینده لبخند میزند.
26دهان خود را حکیمانه میگشاید،
و تعلیم محبتآمیز بر زبان اوست.
27بر امور اهل خانۀ خویش نظارت میکند،
و نان بیکارگی نمیخورد.
28فرزندانش برخاسته، او را مبارک میخوانند؛
شوهرش نیز او را میستاید:
29«زنان بسیار کارهای شایسته کردهاند،
اما تو بر آنها همه پیشی گرفتهای.»
30جذابیت فریبنده است و زیبایی زودگذر؛
اما زنی را که از خداوند میترسد، باید ستود.
31او را از ثمرۀ دستانش بدهید،
باشد که کَردههایش وی را در دروازههای شهر بستایند.
The Persian New Millennium Version © 2014, is a production of Elam Ministries. All rights reserved.