1
کتاب اوّل
راه پارسایان و راه شریران
1خوشا به حال کسی که در مشورت شریران گام نزند
و در راه گنهکاران نایستد
و در محفل تمسخرگران ننشیند؛
2بلکه رغبتش در شریعت خداوند باشد
و شبانهروز در شریعت او تأمل کند.
3او بسان درختیست نشانده بر کنارۀ جویبار،
که میوۀ خویش در موسمش آرد به بار،
و برگش نیز پژمرده نشود،
و در هر آنچه کند کام یابد.
4لیکن چنین نیستند شریران
بلکه همچو کاهند که دستِ باد میرانَدشان.
5پس شریران را در داوری تابِ ایستادن نیست
و نه گنهکاران را در جمع پارسایان.
6زیرا خداوند راه پارسایان را میپاید
اما طریق شریران به نابودی میانجامد.
2
سلطنت پادشاه برگزیدۀ خدا
1از چه سبب قومها میشورند
و ملتها به عبث تدبیر میکنند؟
2پادشاهان زمین به صف میشوند
و فرمانروایان به مشورت مینشینند،
بر ضد خداوند و بر ضد مسیح او؛
3که «بیایید بندهایشان بگسلیم
و زنجیرهایشان از خود بیفکنیم.»
4آن که در آسمانها جلوس کرده، میخندد؛
خداوندگار ریشخندشان میکند.
5آنگاه در خشم خویش بدیشان سخن خواهد گفت،
و به غضب خویش ایشان را هراسان خواهد ساخت.
6خواهد گفت: «من پادشاه خود را نصب کردهام،
بر کوه مقدسم صَهیون».
7و حال، من حکم را بازمیگویم،
خداوند مرا گفته است: «تو پسر من هستی؛
امروز من تو را مولود ساختهام.
8از من بخواه، که ملتها را میراث تو خواهم گردانید
و کرانهای زمین را مُلک تو خواهم ساخت.
9به عصای آهنین ایشان را خواهی شکست*2:9 یا: «بر ایشان حکم خواهی راند». و همچون کوزۀ کوزهگر خُردشان خواهی کرد.
10پس حال خردمند باشید، ای شاهان،
و ادب شوید، ای فرمانداران جهان.
11خداوند را با ترس عبادت کنید
و با لرز به وجد آیید.
12پسر را ببوسید، مبادا به خشم آید،
و در راه هلاک شوید،
زیرا خشم او به دمی افروخته میشود.
خوشا به حال همۀ آنان که به او پناه میبرند.
3
خداوندا، برخیز
مزمور داوود، آنگاه که از پسر خود اَبشالوم میگریخت.
1خداوندا، چه بسیارند دشمنانم!
بسیاری بر ضد من برمیخیزند.
2بسیاری دربارۀ جان من میگویند:
«برای او در خدا نجاتی نیست.» سِلاه*3:2 معنی این کلمه که بارها در کتاب مزامیر به کار رفته است، روشن نیست ولی احتمالاً اصطلاحی مربوط به موسیقی یا مراسم نیایشی است. 3اما تو ای خداوند، سپر هستی به دورَم،
جلال من و سر فرازندۀ من.
4خداوند را به فریاد بلند میخواندم
و او از کوه مقدسش اجابتم فرمود. سِلاه
5من آرمیده، به خواب رفتم،
و باز بیدار شدم، زیرا خداوند نگاهم میدارد.
6از هزاران هزار نخواهم ترسید
که از هر سو بر من صف آراستهاند.
7خداوندا، برخیز!
ای خدای من، نجاتم ده!
زیرا تو بر رخسار همۀ دشمنانم میزنی
و دندانهای شریران را خُرد میکنی.
8نجات از آن خداوند است؛
برکت تو بر قومت باد! سِلاه
4
آنگاه که میخوانم، اجابتم فرما
برای سالار سرایندگان: با همراهی سازهای زهی. مزمور داوود.
1ای خدای حقستانم،
آنگاه که میخوانم، اجابتم فرما.
در تنگی فراخیام بخشیدی،
فیضم ببخشا، و دعایم بشنو. سِلاه
2تا چند، ای آدمیزادگان، عزّت من ذلّت خواهد بود؟
تا چند بطالت را دوست داشته در پی دروغ خواهید رفت؟ سِلاه
3بدانید که خداوند سرسپردگان را برای خود جدا کرده است
و چون او را بخوانم، خداوند خواهد شنید.
4خشمگین باشید*4:4 یا: «بلرزید» و یا «بترسید». اما گناه مکنید؛ در دلتان بر بسترهای خویش بیندیشید و خاموش باشید. سِلاه
5قربانیهای شایسته تقدیم کنید،
و بر خداوند توکل بدارید.
6بسیاری میگویند: «کیست که بر ما احسان کند؟»
خداوندا، نور روی خود را بر ما تابان ساز!
7تو شادمانی در دل من نهادهای،
بیش از هنگامی که غَله و شراب تازۀ ایشان فراوان گشت.
8به سلامتی آرمیده و به خواب هم میروم
زیرا تو تنها ای خداوند مرا در امنیت ساکن میسازی.
5
مرا در طریق درست خود رهبری فرما
برای سالار سرایندگان: با همراهی سازهای بادی. مزمور داوود.
1آه ای خداوند، به سخنانم گوش فرا ده
و نالهام را ملاحظه فرما.
2ای پادشاهم و ای خدایم،
به صدای فریادم توجه کن،
زیرا به تو دعا میکنم.
3خداوندا، صبحگاهان صدای مرا میشنوی؛
بامدادان، استدعایم را به حضورت میآرایم
و انتظار میکشم.
4تو خدایی نیستی که از شرارت لذت ببری؛
بدی نزد تو میهمان نتواند شد.
5خودستایان در برابر دیدگانت نتوانند ایستاد؛
تو از همۀ بدکاران نفرت میکنی.
6تو دروغگویان را هلاک میسازی.
خداوند از اشخاص خونریز و فریبکار کراهت دارد.
7اما من از کثرت محبت تو به خانهات در خواهم آمد
و در حیرت از تو، به سوی معبد مقدست پرستش خواهم کرد.
8خداوندا، به سبب دشمنانم مرا در طریق درست خود رهبری فرما
و راه خود را پیش روی من راست گردان.
9زیرا که حقیقت بر زبانشان نیست
و در باطنشان تباهی است و بس.
گلویشان گوری است گشاده،
و زبان خود را چرب میکنند.
10خدایا، ایشان را تقصیرکار بشمار،
باشد که به سبب مشورتهای خود بیفتند؛
به سبب کثرت نافرمانیهایشان دورشان افکن،
زیرا که بر تو شوریدهاند.
11اما آنان که به تو پناه میآورند جملگی شادمان شوند
و جاودانه بانگ شادی برآورند.
زیر سایۀ خود محفوظشان بدار
تا دوستداران نام تو در تو وجد کنند.
12زیرا تو، خداوندا، پارسایان را برکت میدهی
و آنان را با لطف خود چون سپر احاطه میکنی.
6
خداوندا، جانم را برهان
برای سالار سرایندگان: با همراهی سازهای زهی؛ در مایۀ ’شِمینیت.*6:0 احتمالاً اصطلاحی مربوط به موسیقی است. مزمور داوود. 1خداوندا، در خشم خود توبیخم مکن،
و در غضب خویش تأدیبم منما.
2خداوندا، مرا فیض عطا فرما، زیرا که پژمردهام؛
خداوندا، شفایم بخش، زیرا استخوانهایم مضطرب است،
3و جانم سخت پریشان است.
و اما تو، ای خداوند، تا چند؟
4خداوندا، بازگرد و جانم را برهان؛
بهخاطر محبت خویش نجاتم بخش.
5زیرا مردگان، تو را یاد نتوانند کرد.
کیست که در هاویه*6:5 یا: ”مکان مردگان“؛ همچنین در بقیۀ کتاب. تو را بستاید؟ 6از نالیدن خستهام،
هر شب*6:6 یا: ”تمامی شب“. بسترم را غرق اشک میکنم، و تختخوابم را به گریه تَر میسازم.
7دیدگانم از اندوه، کمسو شده
و به سبب همۀ دشمنانم، تار گشته است.
8ای همۀ بدکاران از من دور شوید،
زیرا خداوند صدای گریۀ مرا شنیده است.
9آری، خداوند التماس مرا شنیده است؛
خداوند دعای مرا قبول میفرماید.
10دشمنانم جملگی سرافکنده و سخت پریشان خواهند شد،
آنان روی برگردانیده، به ناگاه خجل خواهند گشت.
7
به تو پناه میآورم
شیگایونِ*7:0 احتمالاً اصطلاحی ادبی یا مربوط به موسیقی است. داوود، که به سبب سخنان کوشِ بِنیامینی برای خداوند سرایید. 1ای یهوه خدای من، به تو پناه میآورم؛
مرا از همۀ تعقیبکنندگانم نجات ده و برهان،
2مبادا همچون شیر جان مرا بدرند،
و پاره پارهام کنند و رهانندهای نباشد.
3ای یهوه خدای من، اگر این را کرده باشم
و دستانم به ظلم آلوده باشد؛
4اگر دوست خود را به بدی عوض داده باشم،
یا دشمنم را بیسبب تاراج کرده باشم،
5بگذار دشمنْ جانم را تعقیب کند و به من برسد؛
بگذار حیاتم را بر زمین پایمال کند
و جانم*7:5 در عبری: ”جلالم“ که در اینجا به ”جان“ اشاره دارد. را در خاک ساکن سازد. سِلاه 6خداوندا، در خشم خویش برخیز،
و در برابر غضب دشمنانم قیام کن.
برای من بیدار شو،
ای که عدالت را حکم کردهای.
7بگذار جماعت قومها بر تو گرد آیند،
فوق ایشان به مقام اعلی بازگرد.
8خداوند بر مردمان داوری میکند.
خداوندا، فراخور پارساییام مرا داد بده،
فراخور صداقتی که در من است.
9ای خدای عادل،
که دلها و ذهنها را میآزمایی،
شرارت شریران را پایان بخش
و پارسایان را استوار گردان.
10سپر من خداست،
که راستدلان را نجاتدهنده است.
11خدا داور عادل است،
خدایی که هر روزه به خشم میآید.
12اگر انسان توبه نکند،*7:12 یا: «اگر از آن برنگردد». شمشیر خود را تیز خواهد کرد،
و کمان خود را کشیده، آماده خواهد فرمود.
13برای او سلاحهای مرگبار مهیا کرده،
تیرهای خود را آتشین خواهد ساخت.
14بنگر آن کس را که به شرارت آبستن شده،
و به فتنه حامله گشته،
دروغ میزاید.
15حفرهای میکَنَد و آن را گود میکُند،
و در چاهی که خود کنده است، فرو میافتد.
16فتنۀ او بر سرش خواهد برگشت،
و خشونتش بر فرق سرش فرود خواهد آمد.
17خداوند را به شایستگیِ عدالتش سپاس خواهم گفت،
نام خداوندِ متعال را خواهم سرایید.
8
چه شکوهمند است نام تو
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’گیتّیت‘.*8:0 احتمالاً اصطلاحی در موسیقی است. مزمور داوود. 1ای یهوه، خداوندگار ما،
چه شکوهمند است نام تو در سرتاسر زمین!
تو جلال خویش را بر فراز آسمانها گسترانیدهای.
2از زبان کودکان و شیرخوارگان
به سبب دشمنانت
ستایش*8:2 ترجمۀ یونانی هفتادتَنان؛ متن عبری: ”قوّت“. را بنیان نهادی، تا خَصم و انتقامگیرنده را خاموش گردانی.
3چون به آسمانهای تو بنگرم،
که صنعت انگشتان توست،
و به ماه و ستارگان
که تو بر قرار داشتهای،
4گویم:*8:4 در متن اصلی واژۀ «گویم» نیامده و برای روشن شدن مفهوم جمله افزوده شده است. انسان چیست که در اندیشهاش باشی، و بنیآدم، که به او روی نمایی؟
5او را اندکی*8:5 کلمۀ عبری را میتوان ”اندک زمان“ نیز ترجمه کرد؛ (رجوع کنید به عبرانیان 2:9). کمتر از فرشتگان*8:5 یا ”خدا“ یا ”موجودات آسمانی“. ساختی و تاج جلال و اکرام را بر سرش نهادی.
6بر کارهای دستت، او را چیرگی بخشیدی
و همه چیز را زیر پاهای او نهادی:
7گوسفندان و گاوان را، به تمامی،
و جانوران صحرا را؛
8پرندگان آسمان،
و ماهیان دریا را؛
و هرآنچه را که از راه دریاها میگذرد.
9ای یهوه، خداوندگار ما،
چه شکوهمند است نام تو در سرتاسر زمین!
9
* 9:0 یعنی: «مرگ پسر»؛ احتمالاً اصطلاحی در موسیقی است. همۀ شگفتیهای تو را بیان خواهم کرد
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’موتلَبِن.‘*9:0 مزامیر 9 و 10 احتمالاً در اصل، شعری واحد بودهاند که حرف اوّل اَبیات آن ترتیب حروف الفبای عبری بوده است. در ترجمۀ یونانی هفتادتَنان، این دو، مزموری واحد را تشکیل میدهند. مزمور داوود. 1تو را، ای خداوند، به تمامی دل سپاس خواهم گفت؛
همۀ شگفتیهای تو را بیان خواهم کرد.
2در تو شادی و وجد خواهم نمود،
نام تو را، ای متعال، خواهم سرایید.
3چون دشمنانم به عقب بازگردند؛
از حضور تو میلغزند و هلاک میشوند.
4زیرا که تو مرا به انصاف دادرسی کردهای؛
تو بر مسند خود نشسته به عدل داوری کردهای.
5قومها را عتاب کرده و شریران را نابود کردهای؛
نام ایشان را محو کردهای تا ابدالآباد.
6دشمن در ویرانههای ابدی نیست گردیده است،
شهرهایشان را از بیخ و بُن برکندهای؛
حتی یادِ آنها نیز از میان رفته است.
7اما خداوند جاودانه جلوس فرموده؛
او تخت خویش را برای داوری استوار داشته است.
8او خود بر جهان به عدل حکم میراند؛
و بر قومها به انصاف داوری میکند.
9خداوند برای ستمدیدگان قلعۀ بلند است،
قلعۀ بلند در زمانهای تنگی.
10آنان که نام تو را میشناسند، بر تو توکل میدارند،
زیرا تو، خداوندا، هرگز جویندگان خود را وانگذاشتهای.
11خداوند را که در صَهیون جلوس فرموده است، بسرایید؛
کارهای او را در میان قومها بازگو کنید.
12زیرا او که انتقامگیرندۀ خون است، ایشان را به یاد میآورد،
او فریاد ستمدیدگان را فراموش نمیکند.
13ای خداوند، مرا فیض عطا فرما
و بر آزاری که از دست دشمنانم میبینم نظر کن،
ای که برافرازندۀ من از دروازههای مرگ هستی،
14تا همۀ اوصاف تو را در دروازههای دختر صَهیون برشمارم
و در نجات تو شادی کنم.
15قومها در چاهی که خود کنده بودند، فرو افتادند؛
پای ایشان در دامی که خود نهفته بودند، گرفتار شد.
16خداوند خود را شناسانیده و داوری را به اجرا گذاشته است؛
شریران از کارهای دست خود به دام میافتند. هِجایون.*9:16 یا ”تأمل“؛ احتمالاً اصطلاحی در موسیقی است. سِلاه 17شریران به هاویه باز خواهند گشت؛
نیز همۀ قومهایی که خدا را فراموش میکنند.
18زیرا نیازمندان همیشه فراموش نخواهند شد،
و امید ستمدیدگان تا ابد بر باد نخواهد بود.
19برخیز، ای خداوند! مگذار انسان چیره شود؛
باشد که قومها در پیشگاه تو داوری شوند.
20خداوندا، ترس بر جانشان بیفکن،
تا قومها دریابند که انسانند و بس. سِلاه
10
* 10:0 نگاه کنید به زیرنویس ۰:9. چرا خود را پنهان میکنی؟
1خداوندا، چرا دور ایستادهای؟
چرا خود را در زمانهای تنگی پنهان میکنی؟
2شریران متکبرانه فقیران را شکار میکنند؛
باشد که در نقشههای خود گرفتار آیند.*10:2 یا: «اینان در نقشههایی که آنان میکشند، گرفتار میآیند». 3زیرا شریر به تمایلات نَفْس خود میبالد،
و سودجو، خداوند را لعن و ناسزا میگوید.
4شریر در غرور خویش میگوید: «بازخواست نخواهد کرد»؛
همۀ اندیشۀ او این است که «خدایی نیست».
5در راههای خود همواره کامروا است؛
داوریهای تو فراتر از چشمانداز اوست؛
همۀ دشمنان خود را ریشخند میکند.
6در دل خود میگوید: «هرگز جنبش نخواهم خورد؛
نسل اندر نسل از بلا به دور خواهم بود.»
7دهانش آکنده از نفرین و فریب و ظلم است؛
زیرِ زبانش فتنه و شرارت لانه دارد.
8در کمینِ روستاها مینشیند،
و در جایهای مخفی بیگناهان را به قتل میرساند.
در نهان طعمۀ خویش را میپاید؛
9همچون شیری در بیشۀ خود، به انتظار مینشیند.
انتظار میکِشد تا فقیران را شکار کند؛
فقیران را گرفتار میکند و به دام میکِشد.
10قربانیان او لِه میشوند و زبون میگردند،
آنها زیر سلطۀ او فرو میافتند.
11در دل خود میگوید: «خدا فراموش کرده است؛
روی خود را پوشانیده و هرگز نخواهد دید.»
12خداوندا، برخیز! خدایا، دست خویش برافراز.
ستمدیدگان را فراموش مکن.
13چرا شریر خدا را ناسزا گوید؟
چرا در دل خود بگوید:
« بازخواست نخواهد کرد»؟
14اما تو البته میبینی، تو بر فتنه و غم مینگری،
تا به دست خویش مکافات رسانی.
بیچارگان خویشتن را به تو میسپارند؛
مددکار یتیمان، تویی.
15بازوی شریران و بدکاران را بشکن؛
شرارت ایشان را بازخواست نما،
تا اثری از آن باقی نماند.
16خداوند پادشاه است تا ابدالآباد؛
قومها از سرزمین او نابود خواهند شد.
17خداوندا، تو آرزوی ستمدیدگان را اجابت میکنی؛
آنان را قوّت قلب میبخشی و گوش خود را فرا میداری؛
18تو یتیمان و کوبیدگان را دادرسی میکنی
تا انسانِ خاکی دیگر رُعب و وحشت نیافریند.
11
خداوند در معبد مقدس خویش است
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1در خداوند پناه گرفتهام؛
پس چگونه به جانِ من میگویید:
«همچون پرندهای به کوه خود بگریز؛
2زیرا هان شریران کمان را میکِشند،
و تیر را بر زِه نهادهاند،
تا در تاریکی بر راستدلان بیندازند.
3زیرا چون ارکان منهدم میگردند،
پارسا چه میتواند کرد؟»
4خداوند در معبد مقدس خویش است؛
خداوند بر تخت خود در آسمان است.
چشمان او مینگرد،
پِلکهای او بنیآدم را میآزماید.
5خداوند پارسا و شریر را میآزماید؛
جان او بیزار است از آن که خشونت را دوست میدارد.
6بر شریران اخگرهای افروخته*11:6 یا ”دامها“. خواهد بارانید؛ سهم پیالۀ آنها گوگردِ گداخته و بادِ سوزان خواهد بود.
7زیرا خداوند عادل است،
او اعمال پارسایانه را دوست میدارد؛
صالحان روی او را نظاره خواهند کرد.
12
سرسپردهای باقی نمانده است
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’شِمینیت.‘*12:0 احتمالاً اصطلاحی در موسیقی است. مزمور داوود. 1خداوندا، نجات بده، زیرا سرسپردهای باقی نمانده است
و وفاداران از میان بنیآدم محو گردیدهاند.
2همه به یکدیگر دروغ میگویند؛
لبهای چاپلوسشان به ریا سخن میگوید.
3باشد که خداوند همۀ لبهای چاپلوس را قطع کند
و هر زبان لافزن را،
4که میگویند: «به زبان خویش پیروز خواهیم شد؛
لبهای ما با ماست، کیست سَروَر ما؟»
5خداوند میگوید: «به سبب غارت ستمدیدگان، و نالۀ نیازمندان،
اکنون برمیخیزم.
ایشان را در امنیتی که برایش آه میکشند، بر پا خواهم داشت.»
6سخنان خداوند خالص است،
همچون نقرۀ تصفیه شده در کورۀ گِلی
که هفت بار پاک شده باشد.
7خداوندا، تو ایشان را نگاه خواهی داشت؛
تو ما را از چنین مردمان، جاودانه حفظ خواهی کرد.
8شریران به هر سو پرسه میزنند،
آنگاه که فرومایگی در میان آدمیان برافراشته شود.
13
تا به کی، خداوندا؟
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1تا به کی، خداوندا؟ آیا مرا تا ابد فراموش خواهی کرد؟
تا به کی روی خود را از من خواهی پوشانید؟
2تا به کی با اندیشههایم دست به گریبان باشم،
و همۀ روز در دلم غم باشد؟
تا به کی دشمنم بر من سرافراز شود؟
3ای یهوه خدای من، بر من نظر کن و اجابتم فرما.
به چشمانم روشنایی بخش، مبادا به خواب مرگ بخسبم؛
4مبادا دشمنم گوید: «بر او چیره شدم»،
و خصمانم از تزلزلم شادمان شوند.
5و اما من، بر محبت تو توکل میدارم؛
دلم در نجات تو شادی خواهد کرد.
6برای خداوند خواهم سرایید،
زیرا مرا سزای نیکو داده است.
14
ابله میگوید خدایی نیست
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1ابله*14:1 واژۀ ”ابله“ که در متن عبری مزامیر به کار رفته، نشانگر شخصی است که مشکلات اخلاقی دارد. در دل خود میگوید: «خدایی نیست!»
اینان فاسدند و کارهایشان کراهتآور است!
نیکوکاری نیست!
2خداوند از آسمان
بر بنی آدم مینگرد،
تا ببیند آیا کسی هست که عاقلانه رفتار کند
و خدا را بجوید.
3همه گمراه گشتهاند،
و با هم فاسد شدهاند!
نیکوکاری نیست،
حتی یکی!
4آیا بدکاران را شناختی نیست؟
آنان که قوم مرا فرو میبلعند چنانکه گویی نان میخورند،
و خداوند را نمیخوانند؟
5آنجا ایشان سخت ترسانند،
زیرا خدا با مردمان پارسا است.
6شما تدبیرهای ستمدیدگان را باطل میسازید،
اما خداوند پناه ایشان است.
7کاش که نجات برای اسرائیل از صَهیون فرا میرسید!
چون خداوند سعادت گذشته را به قوم خویش بازگردانَد،*14:7 یا: «اسیران قوم خود را بازآورَد». یعقوب به وجد آید و اسرائیل شادی کند!
15
کیست که در کوه مقدست ساکن گردد
مزمور داوود.
1خداوندا، کیست که در خیمۀ تو میهمان شود؟
و کیست که در کوه مقدست ساکن گردد؟
2آن که در صداقت گام بردارد،
و درستکار باشد،
و از دل، راست بگوید.
3که به زبان خویش غیبت نکند،
و به همسایهاش بدی روا مدارد،
و ملامت را دربارۀ نزدیکانش نپذیرد؛
4که شریران در نظر او حقیر باشند،*15:4 یا: «که در چشمان خویش حقیر و مردود است». و آنان را که از خداوند میترسند حرمت بدارد؛
که به قول خویش وفا کند،
هرچند به زیانش باشد؛
5که پول خود را به ربا ندهد
و رشوه بر ضد بیگناه نپذیرد.
آن که اینها را به جای آرد
هرگز جنبش نخواهد خورد.
16
جان مرا ترک نخواهی گفت
غزل*16:0 معنی اصل عبری روشن نیست، ولی احتمالاً اصطلاحی ادبی یا مربوط به موسیقی است؛ همچنین در بقیۀ کتاب. داوود. 1خدایا، مرا محافظت فرما،
زیرا که در تو پناه جُستهام.
2خداوند را گفتم: «تویی خداوندگار من؛
جز تو مرا چیز نیکویی نیست!»
3و اما مقدسینی که بر زمینند،
آنانند والامرتبگانی که همۀ خوشی من در ایشان است.
4غمهای کسانی که در پی خدایی دیگر میشتابند،
بسیار خواهد شد؛
هدایای خونی ایشان را نخواهم ریخت
و نامشان را بر زبان نخواهم آورد.
5خداوندا، تویی نصیبِ مقرر و پیالۀ من؛
تو سهم مرا نگاه میداری.
6حدود من به جاهای دلپذیر افتاده است؛
میراثی دلانگیز به من رسیده.
7خداوند را که به من مشورت میدهد، متبارک میخوانم؛
شبانگاه نیز دلم مرا تأدیب میکند.
8خداوند را همواره پیش روی خود میدارم.
چون بر دست راست من است،
جنبش نخواهم خورد.
9از این رو دلم شادمان است و تمام وجودم در وجد؛
پیکرم نیز در امنیت ساکن خواهد بود.
10زیرا جانم را در هاویه وا نخواهی نهاد،
و نخواهی گذاشت سرسپردۀ تو فساد را ببیند.*16:10 یا: «گودال را ببیند». 11تو راه حیات را به من خواهی آموخت؛*16:11 یا «آموختهای». در حضور تو کمال شادی است،
و به دست راست تو لذتها تا ابدالآباد!
17
در سایۀ بالهایت پنهانم کن
دعای داوود.
1خداوندا، دادخواهی مرا بشنو؛
و به فریادم توجه فرما.
به دعایم گوش فرا ده،
که از لبانی بیریا برمیآید.
2دادِ من از حضور تو صادر شود؛
چشمانت منصفانه بنگرد.
3تو دل مرا آزمودهای و شبانگاه به سراغم آمدهای؛
مرا در بوتۀ آزمایش نهادهای و هیچ نیافتهای.
زیرا عزم کردم که زبانم تجاوز نکند.
4و اما دربارۀ کارهای آدمیان -
به کلام لبان تو
خود را از راههای خشونتکاران به دور داشتهام.
5گامهایم به راههای تو استوار است؛
پاهایم نلغزیده است.
6خدایا، تو را میخوانم، زیرا که مرا اجابت خواهی کرد؛
گوش فرا ده و سخنانم را بشنو.
7شگفتی محبتت را بنما،
ای که به دست راست خود
آنان را که به تو پناه میآورند،
از دست مخالفانشان نجات میبخشی.
8مرا همچون مردمک چشم خود نگاه دار؛
و در سایۀ بالهایت پنهانم کن،
9از شریرانی که مرا به نابودی میکِشند،
و از دشمنان جانم که احاطهام کردهاند.
10آنان دل سنگ خود را میبندند
و زبان به گستاخی میگشایند.
11رد پای مرا*17:11 در متن عبری: ”رد پای ما را“. دنبال کرده و هماکنون در محاصرهام گرفتهاند؛ بر من چشم دوختهاند تا بر زمینم افکنند.
12شیری را مانند*17:12 در متن عبری برای تنوع شعری، شکل مفرد به کار رفته است؛ همچنین در آیۀ 13. که در دریدن حریص باشد، شیر ژیان را که در بیشه کمین گرفته است.
13خداوندا، برخیز و به مقابله با ایشان بر آ و به زیرشان بیفکن؛
به شمشیر خود جان مرا از دست شریران خلاصی ده.
14خداوندا، به دست خویش مرا از چنین مردمان برهان،
از مردمان این دنیا که نصیبشان تنها در این زندگی است و بس؛
که شکمشان را از ذخایر خود پر میکنی،
و به فرزندان سیر میشوند،
اما آنچه از اموالشان بر جا میماند به اطفال ایشان میرسد.
15و اما من، در پارسایی، رویِ تو را نظاره خواهم کرد؛
و چون بیدار شوم، از دیدن شباهت تو سیر خواهم شد.
18
خداوند صخرۀ من است
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود، خدمتگزار خداوند. داوود این سرود را هنگامی سرایید که خداوند او را از چنگ تمام دشمنان و از چنگ شائول رهانید. داوود چنین سرود:
1ای خداوند، ای قوّت من، تو را دوست میدارم.
2خداوند صخرۀ من است، دژ من و رهانندۀ من؛
خدایم صخرۀ من است که در او پناه میجویم؛
او سپر من است، شاخ*18:2 ”شاخ ”در اینجا ”نماد قدرت“ است. نجات و قلعۀ بلندم. 3خداوند را که شایان ستایش است میخوانم،
و از دشمنانم نجات مییابم.
4بندهای مرگ مرا فرو پیچیده بود،
و سیلابهای نابودی بر من هجوم آورده*18:4 یا: «مرا ترسانیده». بود؛ 5بندهای هاویه به دورم تنیده بود،
و دامهای مرگ رویارویم بود.
6در تنگی خویش، خداوند را خواندم،
و نزد خدایم فریاد کمک بلند کردم.
او از معبد خود صدایم را شنید،
و فریاد کمکم به درگاه وی، به گوشش رسید.
7آنگاه زمین متزلزل شد و به جنبش درآمد،
بنیان کوهها بلرزید و مرتعش گشت؛
زیرا او به خشم آمده بود.
8از بینیاش دود برآمد؛
از دهانش آتشِ سوزنده برجَهید،
و اخگرهای سوزان از او شعله برکشید.
9آسمان را خم کرد و فرود آمد؛
تاریکی غلیظ زیر پاهایش بود.
10سوار بر کروبی پرواز کرد؛
و بر بالهای باد اوج گرفت.
11تاریکی را پوشش خود ساخت،
و ابرهای غبار و آبهای سیاه را
سایبان بر گِرداگِرد خویش.
12از میان درخشش حضور وی
و از خلال ابرهایش
سنگهای گداخته و اخگرهای آتشین برون آمد!
13خداوند از آسمان رعد کرد،
و آن متعال آواز خود را داد،
و سنگهای گداخته بود و اخگرهای افروخته.
14او تیرهای خود را فرستاد و آنان را پراکنده ساخت؛
برقها افکند و ایشان را پریشان کرد.
15آنگاه مجراهای دریا نمایان شد
و بنیان جهان آشکار گردید،
از نهیب تو، خداوندا،
و از وزش باد بینی تو!
16از اعلی دست فرود آورده، مرا برگرفت،
و از آبهای بسیار بیرونم کشید.
17مرا از دشمن زورآورم رهانید،
و از نفرتکنندگانم،
زیرا که از من نیرومندتر بودند.
18در روز بلای من، به مقابله با من برآمدند،
ولی خداوند تکیهگاه من بود.
19او مرا به مکانی فراخ بیرون آورد،
و مرا رهانید، زیرا که به من رغبت داشت.
20خداوند فراخور پارساییام مرا پاداش داده است؛
فراخور پاکیِ دستانم، سزایم بخشیده است.
21زیرا که راههای خداوند را نگاه داشتهام،
و شریرانه از خدایم روی نگردانیدهام.
22قوانین او جملگی پیش رویم بوده است؛
و فرایض او را از خود دور نکردهام.
23در حضورش بَری از هر عیب بودهام
و خویشتن را از تقصیر خویش نگاه داشتهام.
24خداوند فراخور پارساییام مرا پاداش داده است،
فراخور پاکی دستهایم در نظر وی.
25با وفادار، خود را وفادار مینمایی؛
با بیعیب، خود را بیعیب مینمایی؛
26با پاک، خود را پاک مینمایی،
ولی با حیلهگر، به زیرکی رفتار میکنی.
27زیرا تو قوم افتاده را نجات میبخشی،
ولی چشمان متکبر را پست میگردانی.
28تویی که چراغ مرا فروزان میداری؛
یهوه، خدای من تاریکی مرا روشن میگرداند.
29به یاری تو بر سپاهیان یورش میبرم؛
و با خدایم از دیوارها برمیجهم.
30و اما خدا، راه او کامل است؛
کلام خداوند خالص است.
او کسانی را که بدو پناه میبرند
جملگی سپر است.
31زیرا کیست خدا جز یهوه؟
و کیست صخره، مگر خدای ما؟
32خداست که کمر مرا به قوّت میبندد
و راهم را کامل میگرداند.
33پاهایم را همچون پاهای آهو میسازد،
و مرا بر بلندیهایم بر پا میدارد.
34دستانم را به جهت نبرد تعلیم میدهد؛
تا بازوانم کمان برنجین را خم کند.
35تو سپر پیروزی خود را به من بخشیدهای،
و دست راستت پشتیبان من بوده؛
فروتنی تو مرا بزرگ ساخته است.
36تو راهِ زیر پایم را فراخ میسازی،
تا پاهایم نلغزد.
37دشمنانم را تعقیب کرده، به آنها میرسم،
و تا هلاک نشوند، بازنمیگردم.
38چنان بر زمینشان میکوبم که یارای برخاستنشان نباشد،
و زیر پاهایم فرو میافتند.
39تو کمر مرا برای جنگ به قوّت بستهای،
و آنان را که به ضد من برخیزند زیر پاهایم میافکنی.
40گردنهای دشمنانم را تسلیم من کردهای
و نفرتکنندگانم را هلاک میسازم.
41فریاد کمک برمیآورند اما فریادرسی نیست؛
از خداوند یاری میخواهند، اما اجابتشان نمیکند.
42آنان را چون غباری بر باد، میسایم
و همچون گِلِ کوچهها بیرون میافکنم.
43تو مرا از ستیز مردمان خلاصی میبخشی،
و بر قومها سروَر میگردانی؛
مردمی که نمیشناختم، خدمتم میکنند!
44به محض شنیدن صدایم، از من فرمان میبرند؛
بیگانگان در برابرم سر فرود میآورند.
45بیگانگان روحیۀ خود را باختهاند،
و لرزان از قلعههای خود بیرون میآیند.
46خداوند زنده است! متبارک باد صخرۀ من!
متعال باد خدای نجات من!
47اوست خدایی که انتقام مرا میگیرد،
و قومها را زیر سلطۀ من میآورد،
48و مرا از دشمنانم خلاصی میبخشد.
آری، تو مرا بر مخالفانم برتری بخشیدهای،
و از مرد خشونتکار رهاییام دادهای.
49از این رو، خداوندا، تو را در میان قومها ستایش خواهم کرد،
و بهر نامت خواهم سرایید.
50او به پادشاه خود پیروزیهای بزرگ میبخشد،
و مسیح خود را محبت میکند،
داوود و نسل او را، تا به ابد.
19
شریعت خداوند کامل است
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1آسمان جلال خدا را بیان میکند،
و فَلَک از عمل دستهایش سخن میگوید.
2روز تا روز، کلام را جاری میسازد،
و شب تا شب، معرفت را اعلان میدارد.
3نه سخنی است و نه کلامی،
و آواز آنها شنیده نمیشود.
4با این همه، آوازشان در سرتاسر زمین منتشر میگردد،
و کلامشان تا به کرانهای جهان میرسد.
خیمهای در آسمان برای خورشید بر پا کرده است؛
5او همچون داماد از حجلۀ خویش بیرون میآید،
و چون پهلوان شادمانه در میدان میدود.
6برخاستنش از یک کران آسمان است،
مدارش تا به کران دیگر،
و هیچ چیز از حرارتش پنهان نیست.
7شریعت خداوند کامل است،
و جان را احیا میکند.
شهادات خداوند امین است،
و سادهلوحان را حکیم میگرداند.
8احکام خداوند راست است،
و دل را شادمان میسازد.
فرمان خداوند پاک است،
و دیدگان را روشن میکند.
9ترس خداوند طاهر است،
و پایدار تا به ابد.
قوانین خداوند حق است،
و به تمامی، عدل.
10از طلا مرغوبتر است،
حتی از زر بسیار خالص؛
از شهد شیرینتر است
حتی از قطرات شانۀ عسل.
11خدمتگزارت نیز از آنها هشدار مییابد،
و در حفظشان پاداشی عظیم است.
12کیست که اشتباهات خود را تشخیص دهد؟
مرا از خطایای پنهان مبرا ساز!
13خدمتگزارت را از اعمال گستاخانه بازدار؛
مگذار که بر من مسلط شوند!
آنگاه بیعیب خواهم بود،
و مبرا از عِصیان عظیم.
14سخنان دهانم و تفکر دلم
در نظرت پذیرفته آید،
ای خداوند، که صخرۀ من و رهانندۀ*19:14 یا ”ولی“. من هستی! 20
ما نام یهوه را ذکر خواهیم کرد
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1خداوند تو را در روز تنگی مستجاب فرماید؛
نامِ خدای یعقوب تو را محافظت کند!
2از قُدس برای تو کمک بفرستد،
و از صَهیون تو را حمایت نماید.
3هدایای تو را جملگی به یاد آورد
و قربانیهای تمامسوز تو را قبول فرماید. سِلاه
4آرزوی دلت را به تو عطا کند
و همۀ نقشههایت را جامۀ عمل بپوشاند.
5به سبب نجات*20:5 یا ”پیروزی“. تو بانگ شادی برآوریم و عَلَمهای خود را در نام خدایمان برافرازیم.
خداوند همۀ مسئلتهای تو را به انجام رساند!
6اکنون دانستم که خداوند مسیح خود را نجات میبخشد؛
او از آسمانِ مقدسش وی را اجابت میفرماید،
به نیروی نجاتبخش*20:6 یا ”ظفربخش“. دست راست خویش. 7اینان ارابهها و آنان اسبها را،
اما ما نام یهوه خدای خود را ذکر خواهیم کرد.
8آنها خم شده، خواهند افتاد،
اما ما برخاسته، خواهیم ایستاد.
9خداوندا، پادشاه را نجات ده!*20:9 یا: «پیروزی عطا فرما». در روزی که بخوانیم، ما را اجابت فرما!*20:9 یا: «خداوندا، نجات بده! در روزی که بخوانیم، پادشاه ما را اجابت فرماید». 21
پادشاه در قوّت خداوند شادی میکند
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1خداوندا، در قوّت تو پادشاه شادی میکند،
و در نجات تو چه بسیار به وجد میآید!
2تو آرزوی دلِ او را برآوردهای
و خواهش لبانش را از وی دریغ نداشتهای. سِلاه
3زیرا که با برکات فراوان بر مراد او سبقت جستی
و تاجی از زر ناب بر سرش نهادی!
4حیات را از تو خواست، و بدو بخشیدی،
و طول ایام را تا ابدالآباد!
5جلال او به سبب نجات تو عظیم گشته!
فرّ و شکوه به وی ارزانی داشتهای.
6براستی که برکات جاودانی به وی عطا کردهای
و به شادی حضور خویش، شادمانش گردانیدهای.
7زیرا که پادشاه بر خداوند توکل میدارد؛
و از محبت آن متعال جنبش نخواهد خورد.
8دست تو همۀ دشمنانت را در خواهد یافت؛
دست راست تو به بدخواهانت خواهد رسید.
9زمانی که حضور به هم رسانی
ایشان را چون تنور آتش خواهی ساخت.
خداوند در خشم خود ایشان را فرو خواهد بُرد،
و آتش، ایشان را خواهد خورد.
10نسلشان را از زمین نابود خواهی کرد،
و اولادشان را از میان بنیآدم!
11هرچند بر ضد تو نقشههای پلید کِشند
و تدابیر بد اندیشند، کامیاب نخواهند شد؛
12زیرا به سبب تو برگشته خواهند گریخت،
آنگاه که به کمانِ برکشیدهات به سویشان نشانه بگیری.
13خداوندا، در قوّت خویش متعال شو!
دلاوری تو را میسراییم و میستاییم.
22
چرا مرا واگذاشتی؟
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’غزال سحرگاهی‘. مزمور داوود.
1ای خدای من، ای خدای من، چرا مرا واگذاشتی
و از نجات من و سخنان فغانم دوری؟
2ای خدای من، همۀ روز فریاد برمیکشم و اجابت نمیکنی؛
همۀ شب نیز، و مرا خاموشی نیست!
3اما تو قدوسی،
ای که بر سرودهای ستایشی اسرائیل جلوس فرمودهای.*22:3 یا: «ساکن هستی». 4بر تو پدران ما توکل کردند
آری، بر تو توکل کردند و ایشان را رهایی بخشیدی.
5نزد تو فریاد برآوردند و خلاصی یافتند؛
بر تو توکل کردند و شرمنده نگشتند.*22:5 یا: «ناکام نماندند». 6اما من کِرمی بیش نیستم و انسان نِی!
عار آدمیانم و تحقیرشدۀ قوم!
7هر که بر من مینگرد ریشخندم میکند؛
دهان کج میکنند و سر جنبانیده، میگویند:
8«بر خداوند توکل دارد!
پس بگذار او خلاصیاش دهد!
اگر به او رغبت دارد،
رهاییاش بخشد!»
9اما تو مرا از شکم مادر بیرون آوردی،
و از شیرخوارگی اطمینانم بخشیدی!
10از تولد بر تو افکنده شدم؛
از شکم مادرم، خدای من تویی.
11از من دور مباش،
زیرا که تنگی نزدیک است
و کسی نیست که یاری کند.
12گاوان نرِ بسیار دور مرا گرفتهاند،
گاوان تنومندِ باشان احاطهام کردهاند.
13دهان خویش به فراخی بر من گشودهاند،
چون شیران درّندۀ غرّان.
14همچون آبْ ریخته میشوم،
و استخوانهایم جملگی از هم گسیخته است.
دل من چون موم
در اندرونم گداخته شده است.
15قوّتم چون تکه سفالی، خشکیده است؛
و زبانم به کامم چسبیده!
مرا به خاک مرگ نشاندهای.
16سگان مرا احاطه کردهاند؛
دستۀ اوباش گِردَم حلقه زدهاند؛
دستها و پاهایم را سوراخ کردهاند!
17میتوانم همۀ استخوانهایم را بشمارم.
آنان خیره بر من چشم دوختهاند.
18جامههایم را میان خود تقسیم کردهاند
و بر تنپوش من قرعه افکندهاند.
19اما تو ای خداوند، دور مباش!
ای قوّت من، به یاریام بشتاب!
20جان مرا از شمشیر برهان
و زندگی مرا از چنگ سگان!
21مرا از دهان شیر نجات بخش،
ای که از میان شاخهای گاوان وحشی مرا اجابت کردهای!
22نام تو را به برادرانم اعلام خواهم کرد
و در میان جماعت، تو را خواهم ستود.
23ای ترسندگان خداوند، او را بستایید!
ای همۀ نسل یعقوب، او را جلال دهید!
ای همۀ نسل اسرائیل، از هیبت او بترسید!
24زیرا او مظلومیت مظلوم را حقیر و خوار نشمرده،
و روی خود را از او نپوشانیده است؛
بلکه فریاد کمک او را شنیده است.
25ستایش من در جماعت بزرگ از توست.
نذرهای خود را در حضور ترسندگانت ادا خواهم کرد.
26مسکینان غذا خورده سیر خواهند شد؛
و جویندگان خداوند او را خواهند ستود.
دلهای شما تا ابد زنده بماند!
27همۀ کرانهای زمین به یاد آورده،
نزد خداوند بازگشت خواهند کرد.
همۀ طوایف قومها در حضور او پرستش خواهند نمود.
28زیرا که پادشاهی از آن خداوند است؛
اوست که بر قومها فرمان میراند.
29همۀ قویبُنیِگانِ زمین غذا خورده، سَجده خواهند کرد؛
و آنان که به خاک فرو میروند، جملگی در حضورش زانو خواهند زد،
حتی آن که نمیتواند خویشتن را زنده نگاه دارد.
30آیندگان در خدمت او خواهند بود؛
و به نسلهای بعدی دربارۀ خداوندگار خبر خواهند داد.
31و آنان به قومی که در آستانۀ تولدند
عدالت او را اعلام خواهند کرد،
و خواهند گفت که او این را کرده است.
23
خداوند شبان من است
مزمور داوود.
1خداوند شبان من است؛
محتاج به هیچ چیز نخواهم بود.
2در چراگاههای سرسبز مرا میخواباند؛
نزد آبهای آرامبخش رهبریام میکند.
3جان مرا تازه میسازد،
و بهخاطر نام خویش،
به راههای درست هدایتم میفرماید.
4حتی اگر از تاریکترین وادی*23:4 در ترجمههای سنتی: ”وادی سایۀ مرگ“. نیز بگذرم، از بدی نخواهم ترسید،
زیرا تو با منی؛
عصا و چوبدستی تو
قوّت قلبم میبخشند.
5سفرهای برای من در برابر دیدگان دشمنانم میگسترانی!
سَرَم را به روغن تدهین میکنی
و پیالهام را لبریز میسازی.
6همانا نیکویی و محبت،*23:6 یا ”رحمت“. تمام روزهای زندگیام در پی من خواهد بود، و سالیان دراز در خانۀ خداوند ساکن خواهم بود.
24
شاه جلال
مزمور داوود.
1زمین و هرآنچه در آن است*24:1 یا: ”زمین و پری آن“. از آن خداوند است،
جهان و همۀ ساکنانش.
2زیرا که او اساسِ آن را بر دریاها نهاد
و بر آبها آن را استوار ساخت.
3کیست که به کوه خداوند برآید؟
و کیست که در مکان مقدس او بایستد؟
4آن که پاکدست و صافدل باشد،
که جان خود را به سوی آنچه باطل است، برنیفرازد،
و قسم دروغ نخورد.*24:4 یا: «قسم دروغین نخورد». 5او برکت را از خداوند خواهد یافت،
و عدالت را از خدای نجات خویش.
6اینچنیناند مردمان جویندۀ او،
جویندگان روی تو، ای خدای یعقوب.*24:6 در دو نسخۀ عبری و سریانی (همچنین نگاه کنید به نسخۀ ترجمۀ یونانی هفتادتَنان)؛ در اکثر نسخههای عبری: ”ای یعقوب“. سِلاه 7ای دروازهها، سرهای خود را برافرازید!
ای درهای قدیمی، برافراشته شوید،
تا شاه جلال داخل شود!
8این شاه جلال کیست؟
خداوندِ نیرومند و دلاور،
خداوند که در جنگ، دلاور است!
9ای دروازهها، سرهای خود را برافرازید؛
ای درهای قدیمی، برافراشته شوید،
تا شاه جلال داخل شود.
10این شاه جلال کیست؟
خداوندِ لشکرها،
اوست شاه جلال! سِلاه
25
* 25:0 این مزمور نوعی شعر منکسر است که اَبیات آن به ترتیب با حروف الفبای عبری آغاز میشود. طریقهای خود را به من بیاموز
مزمور داوود.
1خداوندا، جان خود را به سوی تو برمیافرازم؛
2ای خدای من، بر تو توکل میدارم؛
مگذار سرافکنده شوم،
و دشمنانم بر من فخر کنند.
3آری، کسی که برای تو انتظار بکشد
هرگز سرافکنده نخواهد شد؛
کسانی سرافکنده خواهند شد
که بیسبب خیانت میورزند.
4خداوندا، راههای خویش را بر من بنما،
و طریقهای خود را به من بیاموز!
5مرا در راستی خود سالک گردان و مرا بیاموز،
زیرا که تو خدای نجات من هستی؛
همۀ روز، منتظر تو هستم!
6خداوندا، رحمت و محبت خود را به یاد آر،
زیرا که آنها از ازل بوده است.
7گناهان جوانیام را به یاد میاور،
و نه نافرمانیهایم را!
بر حسب محبت خود مرا یاد کن،
بهخاطر نیکویی خود، ای خداوند.
8خداوند نیکو و راست است؛
از این رو، راه را بر گمراهان مینماید.
9او فروتنان را در طریق عدالت سالک میگرداند،
و راه خویش را به افتادگان میآموزد.
10همۀ راههای خداوند محبت و وفا است،
برای آنان که عهد و شهادات او را نگاه میدارند.
11خداوندا، بهخاطر نام خود تقصیر مرا بیامرز،
زیرا که بزرگ است!
12کیست آن که از خداوند بترسد؟
خداوند راه برگزیدۀ خویش را بر او خواهد نمود.
13جان او در نیکویی به سر خواهد برد،
و نسل او وارث زمین خواهند شد.
14محرم اسرار خداوند، ترسندگان اویند؛
او عهد خویش را بدیشان مینماید.
15چشمان من همواره بر خداوند است،
زیرا اوست که پاهای مرا از دام میرهاند.
16به من روی کن و مرا فیض ببخشا،
زیرا که بیکس و ستمدیدهام.
17تنگیهای دل من بسیار گشته؛
مرا از مشقتهایم برهان.
18ستمدیدگی و رنج مرا ببین،
و همۀ گناهانم را بیامرز.
19بر دشمنانم بنگر که چه بسیار گشتهاند
و چه خشونتگرانه بر من کینه میورزند.
20جانم را حفظ کن و مرا رهایی ده!
مگذار سرافکنده شوم،
زیرا که در تو پناه جُستهام!
21باشد که صداقت و درستی، مرا پاس دارند،
زیرا که منتظر تو هستم!
22خدایا، اسرائیل را از همۀ تنگیهایش فدیه کن.
26
خداوندا، حکم بر برائتم ده
مزمور داوود.
1خداوندا، حکم بر برائتم ده،
زیرا که من در صداقت خویش گام برداشتهام،
و بیتزلزل بر خداوند توکل کردهام.
2خداوندا، مرا امتحان کن و بیازما،
دل و اندیشهام را از بوتۀ آزمایش بگذران؛
3زیرا محبت تو را همواره پیش چشم خود دارم،
و پیوسته در سایۀ وفاداری تو گام میزنم.
4با مردان باطل همنشین نمیگردم،
و با ریاکاران همراه نمیشوم؛
5از جماعت بدکاران بیزارم
و با شریران همنشینی نمیکنم.
6دستهایم را در بیگناهی میشویم،
و مذبح تو را، خداوندا، طواف میکنم؛
7تا آواز شکرگزاری را بشنوانم،
و همۀ شگفتیهای تو را بازگویم.
8خداوندا، محل خانۀ تو را دوست میدارم،
و جایگاه سکونت جلالت را.
9جان مرا با گناهکاران برمگیر،*26:9 یا: «با من همچون گناهکاران رفتار مکن». و نه حیات مرا با مردمان خونریز؛
10که در دستانشان ترفندهای شریرانه است،
و دست راستشان آکنده از رشوه.
11و اما من در صداقت خویش گام برمیدارم؛
فدیهام کن و فیضم ببخشا.
12پایم در جای هموار ایستاده است؛
در جماعت بزرگ خداوند را متبارک میخوانم.
27
خداوند نور و نجات من است
مزمور داوود.
1خداوند نور من و نجات من است؛
از که بترسم؟
خداوند پناهگاه جان من است؛
از که هراسان شوم؟
2چون بدکاران بر من هجوم آورند تا گوشت تنم را بخورند،
چون خصمان و دشمنانم بر من بتازند،
آنانند که میلغزند و میافتند.
3اگر لشگری به مقابله با من اردو زند،
دلم نخواهد ترسید؛
اگر جنگ بر من بر پا شود
در آن نیز اطمینان خواهم داشت.
4یک چیز از خداوند خواستهام،
و در پی آن خواهم بود:
که همۀ روزهای زندگیام
در خانۀ خداوند ساکن باشم،
تا بر زیبایی خداوند چشم بدوزم
و در معبدش، پاسخم را بجویم.
5زیرا در روز بلا
مرا در سایبان خود پنهان خواهد کرد،
و در پوشش خیمۀ خویش مخفی خواهد ساخت،
و بر صخره، در جای بلندم قرار خواهد داد.
6آنگاه سرم بر دشمنانِ گرداگردم
افراشته خواهد شد،
و با فریادهای شادی در خیمۀ او قربانی خواهم کرد؛
و برای خداوند خواهم سرایید و خواهم نواخت.
7خداوندا، چون بخوانم، آوازم را بشنو؛
مرا فیض ببخشا و اجابتم فرما.
8ای دل من، او به تو گفته است: «روی مرا بجوی!»
خداوندا، روی تو را خواهم جُست.
9روی خویش از من پنهان مکن،
و خدمتگزارت را خشمگینانه برمگردان؛
ای که یاور من بودهای.
ای خدای نجات من،
طردم مکن و ترکم منما.
10اگرچه پدر و مادرم ترکم کنند،
خداوند مرا خواهد پذیرفت.
11خداوندا، راه خود را به من بیاموز،
و به سبب دشمنانم
مرا به راه هموار هدایت فرما.
12به آرزوی خصمانم تسلیمم مکن،
زیرا شاهدان دروغین بر من برخاستهاند،
که خشونت را برمیدمند.
13اما من باور دارم که نیکویی خداوند را
در زمین زندگان خواهم دید.
14برای خداوند انتظار بکش،
نیرومند باش و دل قوی دار؛
آری، منتظر خداوند باش!
28
خداوند نیرو و سپر من است
مزمور داوود.
1ای خداوند، ای صخرۀ من، تو را میخوانم
گوش خویش بر من مبند.
مبادا اگر خاموش بمانی،
همچون کسانی گردم که به گودال*28:1 یا ”گور ”یا ”مکان مردگان“؛ همچنین در بقیۀ کتاب. فرو میروند. 2چون تو را به یاری میخوانم،
و دستانم را به سوی قُدسالاقداس تو برمیافرازم
فریاد التماسم را بشنو.
3مرا با شریران محکوم مکن،*28:3 در عبری: «مرا با شریران مَکِش». با آنان که شرارت را پیشۀ خود ساختهاند؛
که با همسایگانشان دَم از صلح و صفا میزنند،
اما بدی در دل ایشان است.
4آنان را بر حسب اعمالشان جزا ده،
و بر طبق شرارتِ کَردههایشان؛
آری، بر حسب عمل دستهاشان جزایشان ده
و ایشان را به سزای اعمالشان برسان.
5از آن رو که به کارهای خداوند اعتنا نمیکنند
و نه به عمل دستهای او،
پس ایشان را منهدم خواهد ساخت
و دیگر هرگز بنا نخواهد کرد.
6متبارک باد خداوند،
زیرا فریاد التماس مرا شنیده است.
7خداوند نیرو و سپر من است؛
دلم بر او توکل دارد، و مدد یافتهام.
قلبم آکنده از شادی است
و با سرود، او را سپاس میگویم.
8خداوند قوّت قوم خویش است،
و قلعۀ نجات برای مسیح خود.
9قوم خویش را نجات بخش و میراث خود را مبارک فرما؛
ایشان را شبان باش و تا ابد بر دوش خود ببر.
29
وصف خداوند را بگویید
مزمور داوود.
1ای آسمانیان،*29:1 در عبری: ”فرزندان خدایان“. وصف خداوند را بگویید! وصف جلال و قوّتِ خداوند را بگویید!
2وصف جلال نام خداوند را بگویید!
خداوند را در فَرّ قدوسیتش پرستش کنید!
3آوای خداوند بر روی آبهاست؛
خدای جلال رعد میدهد،
خداوندی که بر روی آبهای بسیار است.
4آوای خداوند نیرومند است؛
آوای خداوند پرشکوه است.
5آوای خداوند درختان سِدر را میشکند؛
خداوند سِدرهای لبنان را در هم میشکند.
6او لبنان را همچون گوسالهای برمیجهاند،
و سیریون*29:6 همان کوه حِرمون است. را چونان گاوی جوان. 7آوای خداوند تیرهای آتشین آذرخش میفرستد.*29:7 در عبری: «شعلههای آتش را میتراشد». 8آوای خداوند بیابان را میلرزاند؛
خداوند بیابان قادِش را میلرزاند.
9آوای خداوند سروها را میلرزاند*29:9 یا: «آوای خداوند غزالها را به درد زایمان میاندازد». و جنگل را بیبرگ میگرداند.
در معبد او همگان ندا میکنند: «جلال!»
10خداوند بر توفان آب جلوس فرموده است،
خداوند چون پادشاه جلوس فرموده است، تا به ابد.
11باشد که خداوند قوم خود را نیرو بخشد؛
باشد که خداوند قوم خود را به سلامتی مبارک سازد.
30
صبحگاهان شادمانی فرا میرسد
مزمور داوود. سرودی برای تخصیص معبد.*30:0 یا ”کاخ“. 1خداوندا، تو را تمجید میکنم،
زیرا که مرا بالا کشیدی،
و نگذاشتی دشمنانم بر من شادی کنند.
2ای یهوه خدای من، نزد تو فریاد کمک برآوردم
و مرا شفا بخشیدی.
3خداوندا، تو جان مرا از هاویه برآوردی؛
و مرا از میان آنان که به گودال فرو میروند، زنده ساختی.
4ای سرسپردگان خداوند، او را بسرایید؛
نام قدوس او را بستایید!
5زیرا خشم او دمی بیش نمیپاید،
اما لطفش همۀ عمر را در بر میگیرد؛
شبی ممکن است سراسر به گریه بگذرد،
ولی صبحگاهان شادمانی رخ مینماید.
6و اما من، در آسودگی خود گفتم:
«هرگز جنبش نخواهم خورد.»
7خداوندا، آنگاه که لطف تو شامل حالم بود،
کوهِ مرا در قوّت استوار گردانیدی؛
اما چون روی از من نهان کردی،
هراسان گشتم.
8خداوندا، تو را میخوانم؛
نزد تو، ای خداوندگار، فریاد التماس بلند میکنم:
9«در مرگ*30:9 در عبری: ”خون“. من چه سودی است، و در فرو رفتنم به گودال چه فایده؟
آیا خاک تو را خواهد ستود؟
آیا از امانت تو خبر خواهد داد؟
10خداوندا، بشنو و مرا فیض عطا فرما؛
خداوندا، یاور من باش.»
11تو شیون مرا به رقص بدل کردی؛
پلاس را از تنم به در آوردی
و مرا به شادی پوشانیدی،
12تا همۀ وجودم*30:12 در عبری: ”جلالم“. تو را بسراید و خاموش نماند. ای یهوه خدای من، تو را جاودانه شکر خواهم گزارد.
31
دعا برای رهایی از دشمنان
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1در تو، خداوندا، پناه جُستهام،
مگذار هرگز سرافکنده شوم؛
در عدل خویش مرا خلاصی ده.
2گوش خویش به من فرا دار،
و بهزودی به رهاییام بیا؛
برایم صخرۀ امنیت باش
و دژِ استوار، تا نجاتم بخشی.
3براستی که صخره و دژ من تویی،
پس بهخاطر نام خود مرا هدایت و رهبری کن.
4مرا از دامی که در راه من گستردهاند، به در آر،
چراکه تو پناهگاه منی.
5روح خود را به دست تو میسپارم؛
تو مرا فدیه کردهای، ای یهوه خدای امین.
6مرا با پیروان بتهای بیارزش کاری نیست؛
من بر خداوند توکل دارم.
7محبت تو مایۀ شادی و سرور من خواهد بود،
زیرا که مصیبت مرا دیدهای
و از تنگیهای جانم نیک آگاهی.
8مرا به دست دشمن نسپردی
بلکه پاهایم را در جای وسیع بر پا داشتی.
9خداوندا، مرا فیض عطا فرما،
زیرا که در تنگی هستم؛
چشمانم از غصه کاهیده شده است،
جان و تن من نیز.
10زیرا زندگیام از غم به سر آمده،
و سالهایم از ناله؛
به سبب گناهم نیرویی در من نمانده،
استخوانهایم پوسیده است.
11به سبب همۀ دشمنانم مضحکه شدهام،
بخصوص نزد همسایگانم.
دوستانم از من میهراسند؛
هر که مرا در بیرون بیند، از من میگریزد.
12همچون مُرده از خاطرهها رفتهام؛
و چون کوزۀ شکسته گشتهام.
13زیرا افترا از بسیاری میشنوم،
و در هر سو رعب و وحشت است؛
بر من با هم توطئه میچینند
و به قصد جانم دسیسه میکنند.
14و اما من بر تو، ای خداوند، توکل میدارم؛
و میگویم: «خدای من تو هستی.»
15زمانهای من در دستان توست؛
مرا از چنگ دشمنان و آزاردهندگانم برهان.
16روی خود را بر خدمتگزارت تابان ساز؛
در محبتت مرا نجات بخش.
17خداوندا، مگذار سرافکنده شوم،
زیرا که تو را میخوانم؛
باشد که شریران سرافکنده شوند
و در خاموشی به هاویه فرو روند.
18باشد که لبهای دروغگویشان خاموش شود،
که با غرور و اهانت
بر ضد پارسایان سخن به گستاخی میگویند.
19وه که چه عظیم است احسان تو
که برای ترسندگانت ذخیره کردهای،
و آن را برای کسانی که در تو پناه میجویند،
در برابر چشمان بنیآدم به عمل میآوری.
20ایشان را در مخفیگاه حضور خود
از دسیسههای آدمیان پنهان میکنی؛
آنها را در خیمۀ خود
از زبانهای ستیزهگر ایمن میداری.
21متبارک باد خداوند،
زیرا که محبت خود را بهطرز شگفتانگیز بر من آشکار کرد
آنگاه که در شهری که در محاصره بود، به سر میبردم.
22اما من، در دلهرۀ خود گفتم:
«از چشمان تو افتادم!»
اما چون تو را به یاری خواندم
فریاد التماس مرا شنیدی.
23ای همۀ سرسپردگان خداوند،
او را دوست بدارید!
خداوند وفاداران را حفظ میکند،
اما متکبران را به فراوانی سزا میدهد.
24نیرومند باشید و دل قوی دارید،
ای همۀ کسانی که برای خداوند انتظار میکشید.
32
خوشا به حال آن که عِصیانش آمرزیده شد
قصیدۀ*32:0 معنی اصل عبری روشن نیست، ولی احتمالاً اصطلاحی ادبی یا مربوط به موسیقی است؛ همچنین در بقیۀ کتاب. داوود. 1خوشا به حال آن که عِصیانش آمرزیده شد،
و گناهش پوشانیده گردید.
2خوشا به حال آن که خداوند خطایی به حسابش نگذارد
و در روحش فریبی نباشد.
3هنگامی که خاموشی گزیده بودم،
استخوانهایم میپوسید
از نالهای که تمام روز برمیکشیدم.
4زیرا دست تو روز و شب بر من سنگینی میکرد؛
طراوتم به تمامی از میان رفته بود،
بسان رطوبت در گرمای تابستان. سِلاه
5آنگاه به گناه خود نزد تو اعتراف کردم
و جرمم را پنهان نداشتم.
گفتم: «عِصیان خود را نزد خداوند اعتراف خواهم کرد»؛
و تو جرمِ گناهم را عفو کردی. سِلاه
6از این رو، باشد که هر پیروِ سرسپردۀ تو
در زمانی که یافت میشوی
به درگاهت دعا کند؛
حتی اگر آبهای بسیار سیلان کند،
هرگز بدو نخواهد رسید.
7تو مخفیگاه من هستی؛
تو مرا از تنگی حفظ خواهی کرد،
و با غریو رهایی احاطهام خواهی نمود. سِلاه
8تو را بصیرت خواهم آموخت،
و به راهی که باید رفت ارشاد خواهم کرد؛
و در حالی که چشمم بر توست،
تو را مشورت خواهم داد.
9همچون اسب و قاطر بیفهم مباش،
که تنها به افسار و لگام مهار میشوند،
وگرنه نزدیکت نمیآیند.
10رنجهای شریران بسیار است،
اما هر کس را که بر خداوند توکل دارد
محبت احاطه خواهد کرد.
11ای پارسایان، در خداوند شادی کنید و خوش باشید؛
ای همۀ راستدلان، بانگ شادی برآورید.
33
چشمان خداوند بر ترسندگان اوست
1ای پارسایان، در خداوند بانگ شادی برآورید!
زیرا صالحان را ستایشِ او میشاید.
2خداوند را با نوای بربط بستایید!
با چنگ دهتار برای او بنوازید.
3او را سرودی تازه بسرایید!
نیکو بنوازید، با آهنگ بلند.
4زیرا کلام خداوند مستقیم است،
و همۀ کارهای او با وفاداری.
5او عدل و انصاف را دوست میدارد؛
جهان آکنده از محبت خداوند است.
6به کلام خداوند آسمانها ساخته شد،
و همۀ لشکر آنها، به دَمِ دهان او.
7آبهای دریا را همچون توده گرد میآورد؛
و ژرفا را در خزانهها ذخیره میکند.
8تمامی اهل زمین از خداوند بترسند،
همۀ مردم جهان او را حرمت بدارند.
9زیرا او گفت و شد؛
امر فرمود و بر پا گردید.
10خداوند نقشههای امتها را باطل میکند؛
او تدبیرهای قومها را عقیم میگرداند.
11اما نقشههای خداوند جاودانه پابرجاست،
و تدبیرهای دلش در همۀ نسلها.
12خوشا به حال امتی که یهوه خدای ایشان است،
و قومی که برای میراث خویش برگزیده است.
13خداوند از آسمان نظر میافکند
و بنی آدم را جملگی میبیند؛
14از مکان سکونت خود نظر میافکند،
بر همۀ ساکنان زمین.
15او که دلهای ایشان را جملگی سرشته است،
و هرآنچه را که میکنند، درک میکند.
16پادشاه را بزرگی لشکرش نجات نمیدهد،
و دلاور را عظمت قوّتش نمیرهاند.
17امید بستن بر اسب برای پیروزی بیهوده است،
زیرا به قوّت عظیم خود خلاصی نتواند داد.
18هان چشمان خداوند بر ترسندگان اوست،
بر آنان که به محبت او امیدوارند،
19تا جان ایشان را از مرگ برهاند
و ایشان را در قحطی زنده نگاه دارد.
20جان ما منتظر خداوند است؛
او اعانت و سپر ماست.
21دل ما در او شادی میکند،
زیرا بر نام قدوس او توکل داریم.
22خداوندا، محبت تو بر ما باد،
چنانکه امید ما بر توست.
34
* 34:0 این مزمور شعری است که اَبیاتش به ترتیب با حروف الفبای عبری آغاز میشود. بچشید و ببینید که خداوند نیکوست
مزمور داوود. زمانی که نزد اَبیمِلِک خود را به دیوانگی زد تا از آنجا بیرون رانده شد، و به راه خود رفت.
1خداوند را در همه وقت متبارک خواهم خواند؛
ستایش وی همواره بر زبان من خواهد بود.
2جان من در خداوند فخر خواهد کرد؛
مسکینان بشنوند و شادی کنند.
3خداوند را با من تجلیل کنید،
نام او را با یکدیگر برافرازیم.
4خداوند را جُستم، و مرا اجابت کرد؛
او مرا از همۀ ترسهایم رهانید.
5آنان که نگاهشان بر اوست، میدرخشند؛
روی ایشان هرگز شرمسار نمیشود.
6این مسکین فریاد برآورد و خداوند صدایش را شنید
و او را از همۀ تنگیهایش نجات بخشید.
7فرشتۀ*34:7 یا ”فرستادۀ“. خداوند گرداگرد ترسندگان او اردو میزند، و آنان را میرهاند.
8بچشید و ببینید که خداوند نیکوست؛
خوشا به حال آن که در او پناه گیرد.
9ای مقدسین خداوند، از او بترسید،
زیرا ترسندگان او را هیچ کمی نیست.
10شیران ژیان، محتاج و گرسنه میشوند،
اما جویندگان خداوند هیچ چیزِ نیکو کم نخواهند داشت.
11ای فرزندان، بیایید و به من گوش فرا دهید،
تا ترس خداوند را به شما بیاموزم.
12کیست آن که آرزومند حیات باشد
و دوستدار روزهای بسیار، تا نیکویی ببیند؟
13زبان از بدی نگاه دار
و لبان از فریب فرو بند؛
14از بدی روی بگردان و نیکویی پیشه کن،
آرام بجوی و در پی صلح باش.
15چشمان خداوند، بر پارسایان است
و گوشهایش به فریاد کمک ایشان؛
16روی خداوند بر ضد بدکاران است،
تا یاد ایشان را از روی زمین برچیند.
17پارسایان فریاد برمیآورند، و خداوند آنان را میشنود؛
او ایشان را از همۀ تنگیهایشان میرهاند.
18خداوند نزدیک شکستهدلان است
و کوفته شدگانِ در روح را نجات میبخشد.
19پارسا را مشقت بسیار است،
اما خداوند او را از همۀ آنها خواهد رهانید؛
20همۀ استخوانهای او را حفظ خواهد کرد،
که یکی از آنها نیز نخواهد شکست.
21شریر را شرارت از پا در خواهد آورد،
و دشمنان مرد پارسا محکوم خواهند شد.
22خداوند جان خادمان خود را فدیه میدهد؛
هر که به وی پناه بَرَد، هرگز محکوم نخواهد شد.
35
خداوندا، کیست مانند تو؟
مزمور داوود.
1خداوندا، بستیز با آنان که با من میستیزند،
و بجنگ با آنان که با من میجنگند.
2سپر کوچک و بزرگ خویش برگیر؛
برخیز و به یاریم بیا.
3نیزه را به در آر
و راه بر تعقیبکنندگانم ببند.
به جان من بگو:
«نجات تو مَنَم.»
4آنان که قصد جان من دارند
شرمنده و رسوا شوند؛
آنان که بر من دسیسه میچینند
واپس روند و سرافکنده گردند!
5همچون کاه در برابر باد باشند،
و فرشتۀ خداوند*35:5 یا: «فرستادۀ خداوند»؛ همچنین در آیۀ 6. ایشان را برانَد؛ 6راهشان تاریک و لغزنده شود،
و فرشتۀ خداوند تعقیبشان کند.
7زیرا بیسبب دام بر سر راهم در حفره پنهان کردند
که آن را بیجهت از بهر جانم کنده بودند.
8باشد که هلاکت بیآنکه بدانند ایشان را فرو گیرد
و خود در دامی که پنهان کردهاند، گرفتار آیند؛
باشد که در آن فرو افتند و هلاک شوند.
9آنگاه جان من در خداوند شادی خواهد کرد
و در نجات او شادمان خواهد شد.
10بند بند اعضایم خواهند گفت:
«خداوندا، کیست مانند تو؟
ای که مظلوم را از دست نیرومندتر از او میرهانی،
و مسکین و نیازمند را از دست تاراجکنندۀ وی.»
11شاهدانِ ستمکیش برمیخیزند،
و دربارۀ آنچه از آن بیخبرم، بازخواستم میکنند.
12به سزای نیکویی، بدی بر من روا میدارند
و مرا به روز سیاه مینشانند.
13اما آنگاه که ایشان بیمار بودند،
من پلاس در بر میکردم،
و جان خویش به روزهداری رنجور میساختم.
چون دعایم بیجواب بازمیگشت،
14مویهکنان میرفتم،
آن سان که برای دوست یا برادرم ماتم کنم.
همچون کسی که برای مادرش زاری کند
از فرط اندوه سر خم میکردم.
15اما چون افتادم، شادیکنان گِردم جمع شدند؛
فرومایگان بر من گرد آمدند،
و کسانی که نشناخته بودم، بیوقفه مرا دریدند.
16همچون افراد نَجِسی که برای نان مسخرگی میکنند،
بر من دندانها به هم فشردند.
17خداوندگارا، تا چند تماشا میکنی؟!
جان مرا از ویرانگری ایشان برهان،
و زندگی مرا از دهان شیران ژیان.
18تو را در جماعت بزرگ سپاس خواهم گفت؛
در میان انبوه مردم، تو را خواهم ستود.
19مگذار دشمنان خیانتپیشۀ من
بر من شادی کنند؛
مگذار کسانی که بیسبب از من نفرت دارند،
چشمک زنند.
20زیرا صلحجویانه سخن نمیگویند
بلکه بر آنان که در این سرزمین آرام گرفتهاند،
سخنان حیلهآمیز اندیشه میکنند.
21دهان بر من میگشایند و میگویند: «هَه هَه!
به چشمان خود دیدیم.»
22خداوندا، تو این را دیدهای،
پس خاموش نمان!
خداوندگارا، از من دور مباش!
23بیدار شو و به دفاع از من برخیز!
ای خدا و خداوندگار من، مرا داد بده!
24ای یهوه خدای من، در عدل خود مرا تأیید فرما،
و مگذار بر من شادی کنند.
25مگذار در دل خویش بگویند: «هَه، به آرزوی خود رسیدیم!»
مگذار بگویند: «او را درسته فرو بلعیدیم!»
26هر که در مصیبت من شادی میکند
خود شرمنده و خجل گردد؛
آنان که خویشتن را بر من برمیافرازند
به شرم و رسوایی پوشانیده شوند.
27آنان که اعادۀ حق مرا خواهانند
فریاد شادی برآورند و شادمان گردند؛
همواره بگویند: «چه بزرگ است خداوند،
که از سلامتی بندهاش لذت میبرد.»
28زبانم دادگری تو را بیان خواهد کرد،
و ستایش تو را، همۀ روز.
36
محبتت چه گرانقدر است
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود، خدمتگزار خداوند.
1نافرمانی در اعماق دل شریر بدو ندا میدهد؛
ترس خدا در چشمان او نیست.
2زیرا خویشتن را در نظر خود چندان تملق میگوید
که از پی بردن به گناه خویش و بیزاری از آن ناتوان است!
3سخنان دهانش خباثت است و فریب؛
از خردمندی و نیکوکاری دست شسته است.
4حتی بر بستر خود طرح شرارت میریزد؛
راهی ناپسند در پیش گرفته است
و از شرارت روی نمیگرداند.
5خداوندا، محبتت تا به آسمانها میرسد
و وفاداریت تا به ابرها.
6عدالتت همچون کوههای سر به فلک کشیده است،
و دادگریات بهسان ژرفنای عظیم.
تویی، خداوندا، که انسان و حیوان را نجات میبخشی.
7خدایا، محبتت چه گرانقدر است!
بنیآدم در سایۀ بالهایت پناه میجویند.
8از نعمتِ سرشارِ خانۀ تو، سیراب میشوند،
و از نهر لذایذ خود بدیشان مینوشانی.
9زیرا نزد تو چشمۀ حیات است،
و در نور توست که نور را میبینیم.
10محبتت را برای شناسندگان خود دوام بخش
و عدالتت را برای راستدلان.
11مباد که متکبران بر من پا بگذارند،
یا دست شریران مرا براند.
12بنگر که شرارتپیشگان چگونه فرو افتادهاند؛
به خاک افکنده شدهاند و یارای برخاستنشان نیست!
37
خدا سرسپردگان خود را ترک نخواهد کرد
مزمور داوود.
1به سبب بدکاران خویشتن را مکدّر مساز،
و بر ستمکاران حسد مبر؛
2زیرا چون علف، زود میپژمرند،
و چون گیاه سبز، خشک میشوند.
3بر خداوند توکل نما و نیکویی کن؛
در زمین ساکن باش و امانت را بپرور!
4از خداوند لذت ببر،
و او مراد دلت را به تو خواهد داد.
5راه خود را به خداوند بسپار،
و بر او توکل کن، که او عمل خواهد کرد.
6او پارساییِ تو را همچون نور، تابان خواهد ساخت،
و حقانیت تو را، چون آفتابِ نیمروز.
7در حضور خداوند آرام باش،
و صبورانه انتظار او را بکش!
به سبب آنان که در راههای خویش کامرانند،
و نقشههای پلید خود را به اجرا درمیآورند،
خویشتن را مکدر مساز!
8از خشم بازایست و غضب را ترک نما!
خویشتن را مکدر مساز، که جز به شرارت نمیانجامد.
9زیرا که بدکاران منقطع خواهند شد،
اما منتظران خداوند زمین را به میراث خواهند برد.
10پس از اندک زمانی، دیگر شریری نخواهد بود؛
و هرچند او را بجویی، یافت نخواهد شد.
11اما حلیمان وارث زمین خواهند شد،
و از فراوانی سلامتی لذت خواهند برد.
12شریران بر پارسایان دسیسه میکنند
و بر ایشان دندان به هم میسایند؛
13اما خداوند بر شریران میخندد،
زیرا میبیند که روز ایشان فرا میرسد.
14بدکاران شمشیر از نیام برمیآورند
و کمان را برمیکشند،
تا فقیران و نیازمندان را به زیر افکنند
و راستروان را از دم تیغ بگذرانند.
15اما شمشیرهای آنها به قلب خودشان فرو خواهد رفت،
و کمانهایشان خواهد شکست.
16اندک داراییِ یک پارسا
بهتر است از ثروت شریرانِ بیشمار؛
17زیرا بازوی شریران خواهد شکست،
اما خداوند پشتیبان پارسایان است.
18خداوند از روزهای راستان آگاه است،
و میراث ایشان جاودانه خواهد بود.
19آنان در زمان بلا سرافکنده نخواهند شد؛
و در زمان قحطی سیر خواهند گشت.
20اما شریران هلاک خواهند شد،
و دشمنان خداوند همچون زیبایی چمنزارها محو خواهند گردید،
آری، همچون دود محو خواهند شد.
21شریر قرض میگیرد و بازپس نمیدهد،
اما پارسا با گشادهدستی میبخشد؛
22آنان که خداوند برکتشان دهد، زمین را به میراث خواهند برد،
ولی کسانی که لعنتشان کند، منقطع خواهند شد.
23اگر خداوند راه کسی را خوش بدارد،
گامهایش را استوار میسازد؛
24هرچند بیفتد، نقشِ بر زمین نخواهد شد،
زیرا خداوند دستش را میگیرد.
25من جوان بودم و اینک سالخوردهام،
با این همه، هرگز پارسایی را ندیدهام که وانهاده شده باشد
و نه فرزندانش را که گدای نان شوند.
26همواره گشادهدست است و قرضدهنده،
و فرزندانش مایۀ برکتند.*37:26 یا: «فرزندانش برکت مییابند». 27از بدی روی بگردان و نیکویی کن؛
آنگاه تا به ابد سکونت خواهی یافت.
28زیرا خداوند عدالت را دوست میدارد
و سرسپردگان خود را ترک نخواهد کرد.
آنان تا به ابد محفوظ خواهند بود،
اما نسل شریران منقطع خواهند شد.
29پارسایان زمین را به میراث خواهند برد
و تا به ابد در آن سکونت خواهند کرد.
30دهان پارسا حکمت را بیان میکند،
و زبانش به عدالت سخن میگوید.
31شریعتِ خدایش در دل اوست،
و پاهایش نمیلغزد.
32شریر به کمین پارسا مینشیند،
و قصد جان او دارد؛
33اما خداوند او را به دست وی وانمیگذارد،
و چون به محاکمه کشیده شود، نخواهد گذاشت محکوم گردد.
34منتظر خداوند باش و طریق او را نگاه دار،
که تو را به وراثت زمین سرافراز خواهد ساخت،
و چون شریران منقطع شوند، به چشم خواهی دید.
35مردی شریر و ستمگر دیدم،
که چون درختِ سرسبزِ بومی قد میافراشت،
36اما چه زود درگذشت و اثری از او بر جای نماند؛
و هر چه او را جُستم، یافت نشد.
37مردِ بیعیب را ببین و مردِ صالح را بنگر!
زیرا سرانجامِ آن مرد، سلامتی خواهد بود.
38اما عاصیان جملگی هلاک خواهند شد،
و شریران را سرانجامی نخواهد بود.
39نجات پارسایان از خداوند میرسد؛
اوست قلعۀ ایشان در زمان تنگی.
40خداوند ایشان را یاری میدهد و میرهاند؛
ایشان را از چنگ شریران رهایی میبخشد و نجات میدهد،
زیرا که در او پناه میجویند.
38
خداوندا، ترکم مکن
مزمور داوود. به جهت یادگاری.
1خداوندا، در خشم خویش توبیخم مکن
و در غضبت، تأدیبم مفرما.
2زیرا که تیرهای تو در من نشسته،
و دستت بر من فرود آمده است.
3در تن من به سبب خشم تو، صحتی نیست؛
و نه سلامتی در استخوانهایم، به سبب گناه.
4تقصیراتم از سَرَم گذشته،
همچون باری گران از طاقتم سنگینتر است.
5زخمهایم به سبب حماقتم
به چرک نشسته و نفرتانگیز شده است.
6به خود میپیچم و بسیار خم گشتهام؛
همۀ روز ماتمکنان میگردم.
7کمرم از سوزش پر گشته،
و در تن من صحتی نیست.
8رمقی در من نمانده و سخت کوفته شدهام؛
از سوز دل، ناله برمیآورم.
9خداوندگارا، آرزوهایم همه در برابر توست؛
نالههایم از تو پنهان نیست.
10دلم در سینه به تندی میتپد،
توانم از من رخت برکشیده،
نورِ دیدگانم تباه شده است.
11دوستان و رفیقانم از زخمهایم کناره میجویند؛
نزدیکانم دور میایستند.
12آنان که قصد جانم دارند، دام میگسترند،
بدخواهانم از هلاکتم سخن میگویند؛
و همۀ روز خیانت را تدبیر میکنند.
13اما من همچون کَرانم و نمیشنوم،
و چون گنگان، که دهان نتوانند گشود؛
14آری، من همچون کسی گشتهام که نمیشنود،
و در دهانش پاسخی نیست.
15در انتظار توام، خداوندا؛
تو ای خداوندگارْ خدایم، پاسخ خواهی داد.
16چراکه گفتم: «چون پایم بلغزد،
مگذار بر من شادی کنند و فخر فروشند.»
17زیرا که نزدیک است بیفتم،
و دردم همیشه با من است.
18به تقصیر خود معترفم،
و از گناه خود رنج میبرم.
19دشمنانم سرزنده و بسیارند؛*38:19 یا «نیرومندند». پر شمارند آنان که بیسبب از من بیزارند.
20آنان که به تلافی نیکی، بدی بر من روا میدارند،
چون در پی نیکوییام، بر من اتهام میزنند.
21خداوندا، ترکم مکن؛
ای خدای من، از من دور مباش.
22به یاریام بشتاب،
ای خداوندگار، که نجات من هستی.
39
زندگیام چه زودگذر است
برای سالار سرایندگان: یِدوتون. مزمور داوود.
1گفتم: «مراقب راههایم خواهم بود
تا به زبانم گناه نورزم؛
تا زمانی که شریران نزد من باشند،
دهانم را به لگام نگاه خواهم داشت.»
2اما چون ساکت و خاموش بودم،
و سخنی نیکو نیز نمیگفتم،
دردم افزون گشت،
3و دلم در اندرونم گداخته شد.
چون تأمل میکردم، آتش شعله برکشید؛
آنگاه به زبان آمده، سخن گفتم:
4«خداوندا، پایان زندگیام را به من بنما
و شمار روزهایم را؛
بگذار بدانم که زندگیام چه زودگذر است.
5اینک روزهایم را وجبی بیش نساختهای،
و سالهای زندگیام در نظرت هیچ است.
بهیقین آدمی دمی بیش نیست؛ سِلاه
6بیگمان انسان چون شبحی متحرک است؛
که مضطرب میشود، اما بیهوده؛
و انباشته میکند، بیآنکه بداند چه کسی از آن بهره خواهد گرفت.
7«پس حال، خداوندگارا، در انتظار چه باشم؟
امیدم بر توست!
8مرا از همۀ عِصیانم رهایی ده،
و مضحکۀ ابلهانم مساز.
9گنگ گشتهام و زبان نمیگشایم،
زیرا تو این را کردهای.
10بلای خویش از من دور کن
که از ضرب دستت تلف میشوم.
11تو انسان را به سبب گناهش به عتابها تنبیه میکنی،
و نفایس او را چون بید میخوری.
بهیقین که آدمی دمی بیش نیست. سِلاه
12«خداوندا، دعایم را بشنو،
و به فریادم گوش فرا دار؛
اشکهایم را نادیده مگیر.
زیرا نزد تو همچون میهمان مسکن گزیدهام،
مانند غریبی، چون همۀ پدرانم.
13دیده از من برگیر، تا دیگر بار لبخند بر لبان آرَم
پیش از آنکه رخت بربندم و دیگر نباشم.»
40
یاور و رهانندۀ من
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1انتظارِ بسیار برای خداوند کشیدم،
و به من مایل شده، فریادم را شنید.
2او مرا از چاه هلاکت برآورد
و از گل و لای برکشید؛
و پاهایم را بر صخره نهاد
و گامهایم را مستحکم فرمود.
3سرودی تازه در دهانم گذاشت،
سرود ستایش خدایمان را.
بسیاری این را دیده، خواهند ترسید
و بر خداوند توکل خواهند کرد.
4خوشا به حال کسی که بر خداوند توکل دارد،
و به متکبران روی نمیآورد،
به کسانی که از پی دروغ گمراه میشوند.
5ای یهوه خدای من،
تو کارهای شگفت خود را
و تدبیرهای خویش را برای ما،
بس کثیر گردانیدهای؛
کسی را با تو قیاس نتوان کرد.
اگر بخواهم آنها را بازگویم و بیان کنم،
بیش از حدِ شمار است.
6به قربانی و هدیه رغبت نداشتی،
اما گوشهای مرا گشودی؛*40:6 در عبری: «گوشهای مرا سوراخ کردی». قربانی تمامسوز و قربانیگناه را مطالبه نکردی.
7آنگاه گفتم: «اینک من میآیم!
در طومار کتاب دربارهام نوشته شده است؛
8آرزویم، ای خدایم،
انجام اراده توست؛
شریعت تو در دل من است.»
9در جماعت بزرگ به عدالت نجاتبخش تو بشارت دادهام؛
من لبان خویش بازنداشتهام، چنانکه تو میدانی ای خداوند.
10عدالت نجاتبخش تو را در دل خویش پنهان نداشتهام،
بلکه از امانت و نجات تو سخن گفتهام
و محبت و وفاداری تو را از جماعت بزرگ نپوشانیدهام.
11و اما تو خداوندا، رحمتت را از من دریغ نخواهی داشت؛
محبت و وفاداری تو همواره مرا محافظت خواهد کرد.
12زیرا بلایای بیشمار مرا در میان گرفته است؛
تقصیراتم مرا احاطه کرده، که نمیتوانم دید؛
از شمار مویهای سرم فزونتر است،
دل من ضعف به هم رسانده.*40:12 در عبری: «دلم مرا وانهاده است». 13خداوندا، به لطف خویش رهاییام ده؛
خداوندا، به یاریم بشتاب.
14آنان که قصد گرفتن جان من دارند،
جملگی سرافکنده و شرمسار گردند؛
آنان که تیرهروزی مرا آرزومندند
واپس روند و رسوا شوند.
15آنان که بر من هَه هَه میگویند،
از سرافکندگی حیران گردند.
16اما آنان که تو را میجویند
همه در تو شادی کنند و به وجد آیند؛
آنان که نجات تو را دوست میدارند
همواره بگویند: «خداوند بزرگ است!»
17و اما من، ستمدیده و نیازمندم،
لیکن خداوندگار در اندیشۀ من است.
تو یاور و رهانندۀ منی؛
ای خدای من، تأخیر مکن.
41
خداوندا، بر من رحم کن
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1خوشا به حال کسی که به فکر بینوایان باشد؛
خداوند او را در روز بلا رهایی خواهد بخشید.
2خداوند او را محافظت خواهد کرد
و زنده نگاه خواهد داشت؛
او در زمین مبارک خواهد بود
و او را به آرزوی دشمنانش تسلیم نخواهد*41:2 در عبری: «نخواهی کرد». کرد. 3خداوند او را در بستر بیماری قوّت خواهد بخشید
و او را از بیماریاش شفای کامل خواهد داد.*41:3 در عبری: «خواهی داد». 4و اما من گفتم: «خداوندا، مرا فیض عطا فرما؛
جان مرا شفا ده، زیرا بر تو گناه ورزیدهام.»
5دشمنانم بدخواهانه دربارۀ من میگویند:
«کی میمیرد و نامش محو میشود؟»
6چون به دیدارم میآیند
سخن باطل میگویند، و در دل بدی را میپرورند؛
و چون بیرون میروند، آن را بر زبان میآورند.
7همۀ بدخواهانم با هم بر ضد من نجوا میکنند،
و دربارۀ من شرارت را میاندیشند.
8میگویند: «لعنتی مرگبار دامنگیر او شده است؛
از جایی که آرمیده، هرگز بر نخواهد خاست.»
9حتی دوست خالص من که بر او اعتماد میداشتم،
آن که نان مرا میخورَد،
با من به دشمنی برخاسته است.*41:9 در عبری: «پاشنۀ خود را بر ضد من بزرگ ساخته است». 10و اما تو خداوندا، مرا فیض عطا فرما؛
مرا برخیزان، تا سزایشان دهم.
11از این میدانم که به من رغبت داری،
که دشمنم بر من فریاد پیروزی سر نخواهد داد.
12تو به سبب صداقتم از من حمایت کردهای،
و مرا جاودانه در حضور خود برقرار خواهی داشت.
13یهوه، خدای اسرائیل، متبارک باد،
از ازل تا به ابد.
آمین و آمین.
42
کتاب دوّم
ای جان من چرا پریشانی؟
برای سالار سرایندگان. قصیدۀ پسران قورَح.
1چنانکه آهو سراپا مشتاق نهرهای آب است،
همچنان، ای خدا، جان من بهشدت مشتاق توست.
2جان من تشنۀ خداست، تشنۀ خدای زنده،
که کی بیایم و به حضور او حاضر شوم.*42:2 یا: «روی خدا را ببینم». 3اشکهایم روز و شب خوراک من است،
چون تمامی روز مرا گویند:
«خدای تو کجاست؟»
4از دل فغان برمیآورم
چون ایامی را یاد میآورم
که با جماعت میرفتم،
و آنان را به خانۀ خدا رهنمون میشدم،
در میان فریادهای شادمانی و شکرگزاریِ
جمعیت جشنگیرندگان.
5ای جان من، چرا افسردهای؟
چرا در اندرونم پریشانی؟
بر خدا امید دار،
زیرا که او را باز خواهم ستود؛
او را که رهانندۀ من و خدای من است.
6جانم در اندرونم افسرده است؛
از این رو تو را یاد خواهم کرد،
از سرزمین اردن و بلندیهای حِرمون،
و از کوه مِصعار.
7ژرفا به ژرفا خبر میدهد
از خروش آبشارهای تو؛
امواج و سیلابهای تو،
جملگی از سرم گذشته است.
8در روز، خداوند محبتش را عنایت میکند،
و در شب، سرودش با من است،
دعایی به درگاه خدای حیاتبخشم.
9به خدا که صخرۀ من است، میگویم:
«چرا مرا از یاد بردهای؟
چرا باید از جور دشمن
به روز سیاه بنشینم؟»
10طعنۀ خصم استخوانهایم را خُرد کرده،
چراکه تمامی روز مرا گوید:
«خدای تو کجاست؟»
11ای جان من، چرا افسردهای؟
چرا در اندرونم پریشانی؟
بر خدا امید دار،
زیرا که او را باز خواهم ستود؛
او را که رهانندۀ من و خدای من است.
43
نور و حقیقت خود را بفرست
1خدایا، مرا داد بده
و به دفاع از حق من در برابر قوم خدانشناس برخیز؛
مرا از چنگ مردمان حیلهگر و ظالم برهان!
2زیرا تویی خدایی که به او پناه میبرم؛
چرا مرا از خود راندهای؟
چرا باید از جور دشمن
به روز سیاه بنشینم؟
3نور و حقیقت خود را بفرست
تا هدایتم کنند،
و مرا به کوه مقدس و مسکن خاص تو بیاورند!
4آنگاه به مذبح خدا خواهم آمد،
نزد خدایی که شادی و سرور من است؛
و تو را، ای خدا، ای خدای من،
با بربط خواهم ستود.
5ای جان من، چرا افسردهای؟
چرا در اندرونم پریشانی؟
بر خدا امید دار،
زیرا که او را باز خواهم ستود؛
او را که رهانندۀ من و خدای من است.
44
به یاری ما بیا
برای سالار سرایندگان. قصیدۀ پسران قورَح.
1خدایا، به گوشهای خود شنیدهایم؛
پدران ما برایمان بازگفتند
که در روزگار ایشان چهها کردی،
در روزگاران پیشین.
2تو به دست خود قومها را بیرون کردی
اما ایشان را غرس نمودی؛
قومها را مبتلا ساختی
اما ایشان را منتشر گردانیدی.
3زیرا به شمشیر خود نبود که زمین را فتح کردند،
بازوی ایشان نبود که پیروزشان ساخت.
بلکه دست راست تو بود،
بازوی تو و نور روی تو؛
زیرا بر ایشان نظر لطف داشتی.
4خدایا، تو شاه من هستی،
در حق یعقوب، به پیروزیها حکم فرما!
5به واسطۀ توست که خصم را عقب میرانیم؛
به نام توست که مهاجمان را لگدمال میکنیم.
6من بر کمان خویش توکل نمیدارم،
و شمشیر من مرا پیروز نمیسازد؛
7بلکه تویی که به ما بر دشمنان پیروزی بخشیدهای،
و بدخواهان ما را سرافکنده گردانیدهای.
8همۀ روز به خدا فخر کردهایم،
و نام تو را جاودانه خواهیم ستود. سِلاه
9اما اکنون تو ما را طرد کرده و رسوا ساختهای؛
دیگر با سپاهیان ما بیرون نمیآیی.
10ما را در برابر خصم عقب نشاندی،
و بدخواهان غارتمان کردند.
11ما را همچون گوسفندانِ کشتاری گردانیدی
و در میان قومها پراکنده ساختی.
12قوم خود را بیبها فروختی،
و از فروش آنها سودی نبردی.
13ما را مضحکۀ همسایگان ساختی،
مایۀ تمسخر و ریشخند اطرافیان.
14ما را در میان قومها ضربالمثل ساختی؛
مایۀ سر تکان دادن در میان ملتها.
15رسوایی من همۀ روز در برابر من است،
روی من از شرم پوشیده شده،
16از سخن طعنهزنندگان و ناسزاگویان،
از روی دشمن و انتقامگیرنده.
17این همه بر ما رخ نمود،
با اینکه تو را فراموش نکرده بودیم
و در عهدت خیانت نورزیده بودیم.*44:17 یا: «این همه بر ما رخ نمود، اما تو را فراموش نکردیم و در عهدت خیانت نورزیدیم». 18دلهایمان برنگشته بود،
و قدمهایمان از راهت کج نشده بود.
19اما تو ما را در هم کوبیدی
و به مکان شغالها بدل ساختی
و به تاریکی غلیظ پوشانیدی.
20اگر نام خدای خود را به فراموشی سپرده بودیم،
یا دست به سوی خدای بیگانه برافراشته بودیم،
21آیا خدا این را درنمییافت؟
زیرا او از اسرار دل آگاه است.
22اما ما همۀ روز، بهخاطر تو به کام مرگ میرویم،
و همچون گوسفندانِ کُشتاری شمرده میشویم.
23خداوندگارا، بیدار شو! چرا خوابیدهای؟
برخیز و ما را تا ابد طرد مکن!
24چرا روی خود را پنهان میکنی
و ستمدیدگی و مظلومیت ما را به یاد نمیآوری؟
25زیرا جان ما به خاک خم شده،
و شکم ما به زمین چسبیده.
26برخیز و به یاری ما بیا؛
بهخاطر محبت خود ما را فدیه ده.
45
خدایا، تخت سلطنت تو جاودانه است
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’سوسنها‘.*45:0 یا ”گلها“. قصیدۀ پسران قورَح؛ ترانۀ عاشقانه. 1دل من به کلامی نیکو میجوشد؛
انشاء خود را خطاب به پادشاه میگویم؛
زبانم قلم نویسندهای چیرهدست است.
2تو در میان بنیآدم زیباترینی
و از لبانت بلاغت جاری است؛
بنابراین، خدا تو را جاودانه مبارک ساخته است.
3ای دلاور، شمشیرت را بر میان ببند؛
فرّ و شکوه خویش را بر تن کن.
4در شوکت خویش پیروزمندانه پیش بران،
به پاس راستی، فروتنی و پارسایی؛
دست راستت تو را اعمال مَهیب بیاموزد.
5به تیرهای تیزت قومها زیر پاهایت فرو افتند؛
بدانها دل دشمنان پادشاه شکافته شود.
6ای خدا، تخت سلطنت تو جاودانه است؛
عصای پادشاهی تو عصای عدل و انصاف است.
7تو پارسایی را دوست میداری و شرارت را دشمن؛
از این رو خدا، خدای تو، تو را بیش از همقطارانت
به روغن شادمانی مسح کرده است.
8جامههایت همگی به مُر و عود و سَلیخه، خوشبوی گشتهاند.
از کاخهای عاج، نوای تارها تو را خوش میسازد.
9دختران پادشاهان از بانوان گرانمایۀ تواند؛
به جانب راستت، شَهبانو در طلای اوفیر ایستاده است.
10ای دختر، بشنو و ببین و گوش فرا دار:
قوم خویش و خانۀ پدرت را فراموش کن،
11تا پادشاه شیفتۀ زیباییات شود.
در برابرش سر فرود آر، چه او سرور توست.
12دختر*45:12 مقصود از ”دختر“، ”مردمان صور“ است. صور با پیشکشی خواهد آمد، و دولتمندترین مردمان، در پی جلب نظرِ لُطفَت خواهند بود.
13شاهدخت در سرای خویش به تمامی، شکوهمند است؛
او جامۀ زَربَفت به تن دارد.
14در پیراهنهای گلدوخت، او را به پیشگاه پادشاه میبرند؛
ندیمههای باکرهاش را از پی او نزد تو میآورند.
15آنان را با شادی و سرور هدایت میکنند،
تا به کاخ شاه درمیآیند.
16بر جای پدران تو، پسرانت تکیه خواهند زد؛
آنان را بر سرتاسر زمین*45:16 یا: ”این سرزمین“ یا ”جهان“. سروران خواهی ساخت. 17یاد نام تو را در همۀ نسلها زنده نگاه خواهم داشت؛
از این رو، قومها تو را خواهند ستود، تا ابدالآباد.
46
خدا پناه ماست
برای سالار سرایندگان. مزمور پسران قورَح. در مایۀ عَلاموت.*46:0 احتمالاً اصطلاحی در موسیقی بوده است. سرود. 1خدا پناه و قوّت ماست،
و یاوری که در تنگیها فوراً یافت میشود.
2پس نخواهیم ترسید، اگرچه زمین متحرک شود،
و کوهها به قعر دریا فرو افتند؛
3اگرچه آبهایش بخروشند و به جوشش درآیند
و کوهها از تلاطم آن به لرزه افتند. سِلاه
4نهری هست که جویبارهایش شهر خدا را فرحناک میسازد،
مسکن قدوس آن متعال را.
5خدا در میان آن است، پس جنبش نخواهد خورد؛
در سپیدهدم، خدا یاریاش خواهد کرد.
6قومها میشورند و حکومتها سرنگون میشوند؛
او آواز خود را میدهد و زمین میگدازد!
7یهوه خدای لشکرها با ماست؛
خدای یعقوب دژ بلند ماست! سِلاه
8بیایید کارهای خداوند را بنگرید؛
ببینید چه ویرانیها بر زمین پدید آورده است!
9او جنگها را تا کرانهای زمین پایان میبخشد؛
کمان را میشکند و نیزه را خُرد میکند
و ارابهها را به آتش میسوزاند!
10«بازایستید و بدانید که من خدا هستم؛
در میان قومها متعال،
و در جهان متعال هستم.»
11یهوه خدای لشکرها با ماست؛
خدای یعقوب دژ بلند ماست. سِلاه
47
خدا پادشاه تمامی جهان است
برای سالار سرایندگان. مزمور پسران قورَح.
1ای همۀ قومها، دستک زنید؛
به فریاد شادمانی نزد خدا بانگ برآورید.
2زیرا خداوندِ متعال، مَهیب است،
پادشاه بزرگ، بر تمامیِ جهان!
3قومها را زیر سلطۀ ما قرار میدهد،
و ملتها را زیر پای ما مینهد.
4میراث ما را برای ما برمیگزیند،
فخر یعقوب، محبوبِ خود را. سِلاه
5خدا در میان فریاد شادمانی صعود کرده است،
خداوند، با آوای کَرِنا صعود کرده است.
6بسرایید! خدا را بسرایید!
بسرایید! پادشاه ما را بسرایید!
7زیرا خدا پادشاه تمامی جهان است؛
او را با خردمندی*47:7 یا: ”با مزامیر“؛ در عبری: ”مَسکیل“، که اصطلاحی ادبی یا مربوط به موسیقی است. بسرایید. 8خدا بر قومها سلطنت میکند؛
او بر تخت مقدسش جلوس فرموده.
9بزرگان قومها گرد آمدهاند،
چون قوم خدای ابراهیم؛
زیرا که پادشاهان*47:9 در عبری: ”سپرها“ که به معنای استعارهای به کار رفته است. جهان از آنِ خدایند. او بهغایت متعال است.
48
شهر خدای ما
سرود. مزمور پسران قورَح.
1خداوند، بزرگ است
و بسیار درخورِ ستایش؛
در شهر خدای ما،
در کوه مقدس خویش.
2کوه صَهیون،
زیبا در بلندایش،
شادمانی تمامی جهان است.
همچون بلندترین ارتفاعات صفون*48:2 یا ”شمال“. است، آن شهر پادشاهِ بزرگ!
3خدا در دژهای آن است،
او خود را چون قلعۀ بلند شناسانیده.
4هان پادشاهان به هم پیوستند
و با هم پیش آمدند؛
5اما چون آن را دیدند،*48:5 اشاره به حضور خداوند همچون ”دژ“، در آیۀ 3 است. مبهوت گشتند، و هراسان گریختند!
6لرزه بر ایشان مستولی شد،
و درد شدید همچون زنی که میزاید.
7تو کشتیهای تَرشیش را
به باد شرقی در هم شکستی.
8چنانکه شنیده بودیم، به چشم خود دیدیم،
در شهر خداوندِ لشکرها؛
در شهر خدای ما،
که خدا تا به ابد استوارش خواهد ساخت. سِلاه
9خدایا، در اندرون معبد تو
در محبتت تأمل میکنیم.
10ستایش تو، خدایا، همچون آوازۀ نامت،
تا به کرانهای زمین میرسد؛
و دست راستت آکنده از عدالت است.
11کوه صَهیون شادمان باشد
و شهرهای*48:11 در عبری ”دختران“. یهودا مسرور گردند از داوریهای تو.
12صَهیون را طواف کنید و گرداگردش گام زنید!
بُرجهایش را بشمارید.
13سنگرهایش را ملاحظه کنید،
و در دژهایش تأمل نمایید،
تا برای نسل آینده بازگویید!
14زیرا این است خدا، خدای ما، تا ابدالآباد،
او ما را تا به مرگ*48:14 یا: ”تا ابد“. رهبری خواهد کرد. 49
چرا در روز بلا هراسان باشم؟
برای سالار سرایندگان. مزمور پسران قورَح.
1ای همۀ قومها، این را بشنوید!
ای تمامی ساکنان جهان، گوش فرا دهید،
2از عام و خاص،
از نیازمند و توانگر، جملگی:
3دهان من حکمت را بیان میکند؛
تفکر دلم فهم را جاری میسازد.
4گوش خود را به مثلی میسپارم؛
معمای خویش را به آوای چنگ شرح میدهم:
5چرا در روزهای بلا ترسان باشم،
آنگاه که شرارتِ خیانتکاران احاطهام کند؛
6همانها که بر اموال خود توکل دارند
و به ثروت بسیار خویش میبالند؟
7بهیقین کسی فدیۀ جان برادر خویش نتواند داد
و خونبهای او را به خدا نتواند پرداخت؛
8زیرا فدیۀ جان انسان گرانبهاست،
و هیچ بهایی کافی نخواهد بود
9تا انسان جاودانه زنده بماند
و گودال را نبیند.
10زیرا میبینیم که حتی حکیمان نیز میمیرند،
و جاهلان و ابلهان جملگی هلاک میشوند
و ثروت خویش به دیگران وا میگذارند.
11گورهایشان خانۀ ابدی آنها میگردد،*49:11 نسخههای ترجمۀ یونانی هفتادتَنان و سریانی؛ در نسخه عبری: «میپندارند که خانههایشان تا ابد باقی میماند». و تا نسلهای بیپایان مسکن ایشان خواهد بود،
هرچند*49:11 یا ”و“. نامهای خود را بر زمینهای خویش مینهند. 12اما آدمی، در توانگریاش، بر جا نخواهد ماند؛
او چارپایان را مانَد که از میان میروند.*49:12 در نسخۀ عبری؛ در نسخههای ترجمۀ یونانی هفتادتَنان و سریانی آیۀ 12 عیناً همانند آیۀ 20 است. 13این است سرنوشت آنان که جاهلانه بر خویشتن توکل دارند،
و سرانجامِ آنان که از لابهگوییهای خویش خرسندند.*49:13 یا: «و پیروانشان که سخنان ایشان را تأیید میکنند». سِلاه 14همچون گوسفندان برای هاویه مقرر گشتهاند،
و مرگ، ایشان را شبانی میکند.
صبحگاهان صالحان بر ایشان فرمان خواهند راند،
و جمال ایشان در گور خواهد پوسید،
به دور از کاخهایشان.
15اما خدا جان مرا از چنگال هاویه فدیه خواهد داد،
و مرا نزد خود خواهد پذیرفت. سِلاه
16چون بینی کسی توانگر شود،
و شوکتِ خانهاش افزون گردد،
تو را باکی نباشد!
17زیرا چون بمیرد چیزی با خود نخواهد برد،
و شوکتش همراه او فرو نخواهد رفت!
18هرچند در زمان حیات، خویشتن را مبارک پندارد -
و هرچند چون کامروا باشی همگان تو را میستایند -
19اما به جرگۀ پدران خود خواهد پیوست،
که روشنایی را دیگر هرگز نخواهند دید!
20آدمی در توانگریاش فهم ندارد،
او چارپایان را مانَد که از میان میروند.
50
خدا، خود داور است
مزمور آساف.
1یهوه، خدای خدایان،
سخن میگوید و زمین را
از محل طلوع آفتاب تا محل غروبش فرا میخواند.
2از صَهیون، که کمال زیبایی است،
خدا تجلی میکند.
3خدای ما میآید و خاموش نخواهد ماند؛
آتش پیش رویش فرو میبلعد،
و تندباد گرداگردش میخروشد.
4آسمان را در بالا فرا میخواند،
و زمین را،
تا بر قوم خود داوری کند:
5«سرسپردگان مرا نزد من گرد آورید
آنان را که با من به قربانی عهد بستهاند.»
6آسمانها دادگری او را اعلام میکنند،
زیرا خدا، خودْ داور است. سِلاه
7«ای قوم من بشنوید تا سخن گویم،
و ای اسرائیل، تا بر ضد تو شهادت دهم.
من خدا هستم، خدای تو.
8به سبب قربانیهایت نیست که توبیخَت میکنم،
قربانیهای تمامسوز تو همواره در نظر من است.
9گوسالهای از خانۀ تو نمیگیرم
و نه بزی از آغلت،
10زیرا تمامی حیوانات جنگل از آن منَند،
و چارپایانی نیز که بر هزاران کوهند.
11همۀ پرندگان کوهستانها را میشناسم،
و هر جُنبندۀ صحرا از آن من است.
12اگر گرسنه بودم، تو را خبر نمیدادم،
چه، جهان و هرآنچه در آن است، از آن من است.
13آیا من گوشت گاوان را میخورم
یا خون بُزان را مینوشم؟
14قربانیهای تشکر به خدا تقدیم کن،*50:14 یا: «شکرگزاری را به عنوان قربانی به خدا تقدیم کن». و نذرهای خویش را به آن متعال ادا نما،
15و در روز تنگی مرا بخوان؛
من تو را بیرون خواهم کشید،
و تو مرا جلال خواهی داد.»
16اما به شریر، خدا چنین میفرماید:
«تو را چه که فرایض مرا بیان کنی
و عهد مرا بر زبان رانی؟
17چراکه از تأدیب من بیزاری
و کلام مرا پشت گوش میاندازی.
18چون دزد را میبینی، به او روی خوش نشان میدهی،
و با زناکاران همپیاله میشوی.
19دهان خویش به بدی میگشایی
و زبانت را به فریب عادت دادهای.
20به سخن گفتن بر ضد برادرت مینشینی،
و بر فرزند مادرت افترا میزنی.
21این کارها را کردی و من خاموشی گزیدم؛
پس پنداشتی که من نیز چون توام.*50:21 یا: «پنداشتی که ”من هستم“ نیز مثل تو است». اما حال تو را توبیخ خواهم کرد
و تقصیراتت را در برابر دیدگانت خواهم گسترد.
22«ای فراموشکنندگان خدا، این را دریافت کنید،
مبادا شما را بدرم و رهانندهای نباشد.
23آن که قربانیهای تشکر تقدیم میکند،
مرا حرمت میدارد؛
آن که راه خویش میپاید،
نجات خدا را به او نشان خواهم داد.»
51
دلی طاهر در من بیافرین
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود، آنگاه که ناتانِ نبی پس از همبستر شدن داوود با بَتشِبَع، نزد او رفت.
1خدایا، بر حسب محبت خود
مرا فیض عطا فرما!
بر حسب رحمت بیکران خویش
نافرمانیهایم را محو ساز.
2مرا از تقصیرم به تمامی شستشو ده،
و از گناهم مرا طاهر کن!
3زیرا من از نافرمانیهای خویش آگاهم،
و گناهم همیشه در نظر من است.
4به تو، آری تنها به تو، گناه ورزیدهام،
و آنچه را که در نظرت بد است به عمل آوردهام.
از این رو چون سخن میگویی، بر حقی،
و چون داوری میکنی، بیعیبی!
5براستی که تقصیرکار زاده شدهام،
و گناهکار، از زمانی که مادرم به من آبستن شد!
6اینک به راستی در قلب مشتاقی،
و در باطنم، مرا حکمت میآموزی.
7با زوفا پاکم کن که طاهر خواهم شد،
شستشویم کن که از برف سفیدتر خواهم شد.
8شادی و سرور را به من بشنوان،
بگذار استخوانهایی که کوبیدهای به وجد آید.
9روی خود را از گناهانم بپوشان،
و تقصیرهایم را به تمامی محو ساز.
10خدایا، دلی طاهر در من بیافرین،
و روحی استوار در من تازه بساز.
11مرا از حضور خود به دور مَیَفکن،
و روح قدوس خود را از من مگیر.
12شادی نجات خود را به من بازده،
و به روحی راغب حمایتم فرما.
13آنگاه راههای تو را به عاصیان خواهم آموخت،
و گناهکاران نزد تو باز خواهند گشت.
14خدایا، لکۀ خون را از وجود من پاک کن*51:14 در اصل عبری: «مرا از خونها نجات ده». ای خدایی که خدای نجات من هستی،
و زبانم عدالت نجاتبخش تو را شادمانه خواهد سرایید.
15خداوندگارا، لبانم بگشا،
تا دهانم ستایش تو را بیان کند.
16تو به قربانی رغبت نداری، وگرنه میآوردم؛
تو از قربانی تمامسوز خرسند نمیشوی.
17قربانیهای پسندیدۀ خدا روح شکسته است؛
خدایا، دل شکسته و توبهکار را خوار نخواهی شمرد.
18خدایا، به خشنودی خود بر صَهیون احسان فرما؛
دیوارهای اورشلیم را بنا کن.
19آنگاه از قربانیهای شایسته خشنود خواهی شد؛
از قربانیهای تمامسوز و قربانیهای کامل.
آنگاه بر مذبح تو گوسالهها تقدیم خواهند کرد.
52
بر محبت خدا توکل دارم
برای سالار سرایندگان. قصیدۀ داوود، آنگاه که دوآغِ اَدومی نزد شائول رفت و او را خبر داد که: «داوود به خانۀ اَخیمِلِک رفته است.»
1ای جنگاور، چرا به بدی فخر میکنی؟
محبت خدا همیشه پابرجا است.
2زبانت نابودی را تدبیر میکند،
همچون تیغی بُرنده، ای حیلهگر!
3بدی را بیش از نیکویی دوست میداری،
و دروغ را بیش از راستگویی. سِلاه
4همۀ سخنان مرگبار را دوست میداری،
ای زبان دغلباز!
5پس خدا نیز تو را برای همیشه سرنگون خواهد کرد؛
تو را خواهد ربود و از خیمهات بر خواهد کند،
و تو را از زمین زندگان ریشهکن خواهد کرد. سِلاه
6پارسایان خواهند دید و خواهند ترسید؛
بر او خواهند خندید و خواهند گفت:
7«هان، این است کسی که خدا را قلعۀ خویش نساخت،
بلکه بر ثروتِ کلانِ خود توکل کرد
و در ویرانگری خویش نیرومند شد!»
8اما من همچون درخت زیتونی هستم
که در خانۀ خدا میشکفد؛
من بر محبت خدا توکل دارم،
تا ابدالآباد.
9به سبب آنچه کردهای
تو را جاودانه سپاس خواهم گفت؛
و در حضور سرسپردگانت
انتظار نام تو را خواهم کشید،
زیرا که نیکوست.
53
همه مرتد گشتهاند
برای سالار سرایندگان. در مایۀ ’مَحَلَت‘.*53:0 احتمالاً اصطلاحی در موسیقی است. قصیدۀ داوود. 1ابله در دل خود میگوید:
«خدایی نیست!»
اینان فاسدند و ستمگریشان کراهتآور است!
نیکوکاری نیست!
2خدا از آسمان
بر بنی آدم مینگرد،
تا ببیند آیا کسی هست که عاقلانه رفتار کند
و خدا را بجوید.
3همه گمراه گشتهاند،
و با هم فاسد شدهاند!
نیکوکاری نیست،
حتی یکی!
4آیا بدکاران را شناختی نیست؟
آنان که قوم مرا فرو میبلعند چنانکه گویی نان میخورند،
و خدا را نمیخوانند.
5آنجا ایشان سخت ترسانند،
جایی که ترسی نیست.
زیرا خدا استخوانهای محاصرهکنندگان تو را میپراکند.
تو ایشان را شرمنده میسازی،
زیرا خدا آنان را رد کرده است.
6کاش که نجات برای اسرائیل از صَهیون فرا میرسید!
چون خداوند سعادت گذشته را به قوم خویش بازگردانَد*53:6 یا: «اسیران قوم خویش را بازآورَد». یعقوب به وجد آید و اسرائیل شادی کند!
54
خداست یاور من
برای سالار سرایندگان: با همراهی سازهای زهی. قصیدۀ داوود، آنگاه که زیفیان نزد شائول رفته، گفتند: «آیا داوود در میان ما پنهان نگشته است؟»
1خدایا، به نام خویش نجاتم ده!
به قدرت خود، دادرسیام کن!*54:1 یا «تأییدم فرما» و یا «برائتم بخشا». 2خدایا، دعایم بشنو،
و به سخنان دهانم گوش بسپار!
3زیرا بیگانگان بر ضد من برخاستهاند،
و بیدادگران قصد جان من دارند،
آنان که خدا در برابر دیدگانشان نیست. سِلاه
4هان، خداست یاور من؛
خداوندگار است زنده نگاهدارندۀ جان من.
5بدیِ دشمنان مرا به خود ایشان بازگردان!
در وفاداری خویش، از میانشان بردار!
6و من قربانی اختیاری به تو تقدیم خواهم کرد،
و نام تو را، ای خداوند، خواهم ستود،
چراکه نیکوست!
7زیرا تو مرا از هر تنگی رهانیدهای،
و چشمانم پیروزمندانه بر دشمنانم نگریسته است.
55
نگرانی خود را به خداوند بسپار
برای سالار سرایندگان: با همراهی سازهای زهی. قصیدۀ داوود.
1خدایا، به دعایم گوش فرا ده،
و خود را از فریادِ التماسم پنهان مکن؛
2به من گوش بسپار
و اجابتم فرما.
در شکایت خود بیقرارم،
و ناله برمیآورم،
3از آواز دشمن،
و بیداد شریران؛
زیرا که رنجم میدهند
و خشمگینانه بر من دشمنی میورزند.
4دل در سینهام به درد آمده،
و رعب و وحشتِ مرگ بر من مستولی شده است.
5ترس و لرز مرا درگرفته،
و دهشت بر من چیره گشته است!
6با خود گفتم: «کاش مرا بالهای کبوتر بود،
تا پرواز کرده، میآسودم؛
7آری، به دوردستها میگریختم
و در صحرا مأوا میگزیدم؛ سِلاه
8به سوی پناهگاهی میشتافتم،
به دور از تندباد و توفان!»
9خداوندگارا، شریران را هلاک کن،
و زبانشان را مشوش گردان،
زیرا که در شهر خشونت و نزاع میبینم.
10روز و شب بر حصارهایش میگردند،
و جنایت و شرارت در درون آن است.
11ویرانگری در میان آن غوغا میکند،
و ظلم و تقلب از میدان آن دور نمیشود.
12زیرا دشمنِ من نیست که بر من طعنه میزند،
وگرنه تاب میآوردم؛
و بدخواه من نیست که در برابرم قد برمیافرازد،
وگرنه از او پنهان میشدم.
13بلکه تویی! مرد همتای من،
یار خالص و دوست نزدیکم،
14که روزگاری با هم رفاقتی شیرین داشتیم،
آنگاه که با انبوه جمعیت در خانۀ خدا گام میزدیم.
15مرگ بر ایشان ناگهان بیاید،
و زنده به گور*55:15 یا ”هاویه“ یا ”مکان مردگان“. فرو روند. زیرا شرارت در مسکنهای ایشان و در میانشان است.
16اما من خدا را میخوانم،
و خداوند مرا نجات میدهد.
17شبانگاه و بامداد و نیمروز
شِکْوِه و ناله میکنم؛
و او صدایم را میشنود.
18جانم را از جنگی که بر من بر پا شده است
به سلامتی فدیه میدهد؛
زیرا که بسیاری بر ضد منند.
19خدا، که از ازل جلوس فرموده است،
خواهد شنید و خوارشان خواهد ساخت؛ سِلاه
زیرا تغییر نمیکنند
و ترسی از خدا ندارند.
20همقطار من دست خویش بر دوستان خود بلند کرده،
و پیمان خود را شکسته است.
21زبانش چرب و نرم است،
اما دلش خواهان جنگ است!
سخنش از روغن ملایمتر است،
لیکن شمشیری برهنه است.
22نگرانی*55:22 یا ”بار“ یا ”وضعیت“. خود را به خداوند بسپار، که او تکیهگاه تو خواهد بود؛
او هرگز نخواهد گذاشت
پارسایان جنبش خورند.
23تو خدایا،
شریران را به گودال نابودی فرو خواهی آورد؛
مردمان خونریز و خیانتپیشه،
حتی نیمِ عمر خود را نیز به سر نخواهند رسانید!
اما من، بر تو توکل خواهم کرد.
56
بر خدا توکل خواهم کرد
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’کبوتر بر درختان بلوط دوردست‘. مزمور داوود. غزل. آنگاه که فلسطینیان او را در جَت گرفتار کردند.
1خدایا، مرا فیض عطا فرما،
زیرا انسان بر من پا میگذارد!*56:1 یا: «مرا سخت تعقیب میکند». همۀ روز، مهاجمان بر من ستم روا میدارند.
2تمام روز، مخالفان مرا لگدمال میکنند،*56:2 یا: «مرا سخت تعقیب میکنند». زیرا بسیاری متکبرانه با من میجنگند.
3آنگاه که ترسان شوم،
بر تو توکل خواهم کرد.
4آری، بر خدا توکل خواهم کرد،
بر خدایی که کلامش را میستایم.
و ترسان نخواهم شد؛
انسان خاکی به من چه تواند کرد؟
5همۀ روز سخنان مرا تحریف میکنند،
و همۀ تدبیرهایشان برای آزار من است.
6دسیسه میکنند،
در کمین مینشینند،
و گامهایم را میپایند،
زیرا قصد جان من دارند!
7با این همه شرارت، آیا جان سالم به در خواهند برد؟
خدایا، در خشمِ خود قومها را سرنگون ساز!
8تو شمار آوارگیهایم را نگاه میداری،
و اشکهایم را در مَشک خود مینهی!
آیا آنها در دفترِ تو نیست؟
9پس آنگاه که یاری بخواهم،
دشمنانم واپس خواهند نشست.
این را نیک میدانم که*56:9 یا ”زیرا“. خدا با من است. 10آری، بر خدا توکل میدارم،
بر خدایی که کلامش را میستایم،
بر خداوندی که کلامش را میستایم.
11و ترسان نخواهم شد؛
آدمی به من چه تواند کرد؟
12خدایا، نذرهایم را به تو باید ادا کنم؛
قربانیهای شکرگزاری به تو تقدیم خواهم کرد.
13زیرا که تو خدایا،
جانم را از مرگ رهانیدی،
و پاهایم را از لغزش بازداشتی،
تا در نور زندگی در حضور خدا سالک باشم.
57
جلالت بر تمامی زمین باشد
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’نابود مکن‘. مزمور داوود. غزل. آنگاه که داوود از چنگ شائول به غار گریخت.
1مرا فیض عطا فرما، خدایا، مرا فیض عطا فرما!
زیرا جان من در تو پناه میجوید؛
زیر سایۀ بالهایت پناه میگیرم،
تا این بلایا بگذرد.
2نزد خدای متعال فریاد برمیآورم،
نزد خدایی که مقصودش را برای من به انجام میرساند.
3از آسمان فرستاده، مرا نجات خواهد داد؛
و آنان را که بر من پا میگذارند توبیخ خواهد کرد؛ سِلاه
خدا محبت و وفاداری خود را خواهد فرستاد.
4جانم در میان شیران است،
در میان آتشافروزان میخوابم؛
در میان آدمیانی که دندانهایشان نیزهها و تیرهاست،
و زبانشان شمشیرِ برّان.
5خدایا، بر آسمانها متعال شو،
و جلالت بر تمامی زمین باشد!
6در برابر پاهایم دام گستردند،
و جانم خم گردید!
بر سر راهم چاه کندند،
اما خود بدان فرو افتادند. سِلاه
7دل من مستحکم است، خدایا،
دل من مستحکم است؛
سرود خواهم خواند و خواهم نواخت.
8ای جان من، بیدار شو!
ای چنگ و بربط بیدار شوید!
من سپیدهدم را بیدار خواهم کرد!
9خداوندگارا، تو را در میان ملتها خواهم ستود،
و از بهر تو در میان طوایف خواهم سرایید.
10زیرا محبت تو عظیم است،
تا به آسمانها،
و وفاداریت تا به ابرها!
11خدایا، بر آسمانها متعال شو،
و جلالت بر تمامی زمین باشد!
58
خدایی هست که داوری میکند
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’نابود مکن‘. غزل داوود.
1ای حاکمان،*58:1 یا ”خدایان“. آیا براستی به دادگری سخن میگویید؟ آیا در میان بنیآدم به انصاف داوری میکنید؟
2چنین نیست! بلکه در دل خود مرتکب بیعدالتی میشوید،
و دستانتان خشونت بر زمین میگسترد.
3شریران از رَحِم منحرفند،
و از بطن مادر، گمراه و دروغگو!
4آنان را زهری است چون زهر مار،
چون مار کُبرایی که گوشهای خود را بسته باشد،
5و به آواز افسونگران اعتنا نکند،
هرچند ماهرانه افسون کنند!
6خدایا، دندانهای ایشان را در دهانشان بشکن!
خداوندا، دندانِ نیشِ این شیران درنده را بِکَن!
7بگذار چون آبی که ریخته میشود، محو شوند،
و چون کمان خود را میکِشند، تیرهایشان بیاثر شود.
8همچون حلزون باشند که در حین حرکت تحلیل میرود،
و مانند طفل سقط شده، هرگز رویِ آفتاب را نبینند!
9پیش از آنکه دیگهایتان آتش خارها را حس کند،
باشد که آنها را چه تر و چه خشک، بروبد.
10پارسا چون کشیده شدن انتقام را بیند شادی خواهد کرد،
چون پاهای خود را در خون شریران بشوید.
11پس آنگاه مردمان خواهند گفت:
«بهیقین پارسایان هنوز پاداش میگیرند،
بهیقین خدایی هست که در جهان داوری میکند!»
59
مرا از دشمنانم برهان
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’نابود مکن‘. غزل داوود. آنگاه که شائول مردانی فرستاد تا خانۀ داوود را کشیک بکشند و او را بکُشند.
1ای خدایم، مرا از دشمنانم برهان،
و از آنان که بر ضد من برمیخیزند، محافظتم فرما!
2مرا از بدکاران رهایی بخش،
و از مردمان خونریز نجاتم دِه!
3بنگر که چگونه در کمین جانم نشستهاند!
زورمندان بر ضد من گرد آمدهاند؛
بیآنکه نافرمانی و گناهی از من سر زده باشد، خداوندا.
4بیآنکه تقصیری کرده باشم، میشتابند و خود را آماده میکنند!
پس بیدار شو و به دیدارم بیا و ببین!
5تو یهوه، خدای لشکرها، خدای اسرائیلی.
بیدار شو و همۀ قومها را مجازات فرما!
بر خائنان شریر شفقت مفرما! سِلاه
6شبانگاهان بازمیگردند،
و چون سگان پارس میکنند،
و گِرد شهر پرسه میزنند!
7بنگر که چگونه عربده میکشند
و بر لبهایشان شمشیرهاست،
زیرا میگویند: «کیست که بشنود؟»
8اما تو، خداوندا، بر ایشان میخندی،
تو همۀ قومها را ریشخند میکنی!
9ای قوّت من، برای تو انتظار خواهم کشید؛
زیرا تو، خدایا، قلعۀ بلند منی!
10خدا که مرا محبت میکند، پیش روی من خواهد رفت
و مرا قادر خواهد ساخت تا پیروزمندانه بر دشمنانم بنگرم.
11اما، ای خداوندگار، که سپرِ ما هستی، ایشان را مکُش،
مبادا قوم من فراموش کنند!
ایشان را در قوّت خویش بلرزان،
و به زیر افکن!
12به سبب گناهان دهانشان
و سخنان لبانشان،
در غرور خویش گرفتار آیند!
به سبب نفرینها و دروغهایی که میگویند،
13ایشان را در خشم نابود ساز!
نابودشان کن تا دیگر نباشند!
آنگاه تا به کرانهای زمین خواهند دانست
که خدا بر یعقوب فرمان میراند. سِلاه
14شبانگاهان بازمیگردند،
چون سگان پارس میکنند،
و گِرد شهر پرسه میزنند!
15در پی طعام میگردند،
و اگر سیر نشوند زوزه میکشند!*59:15 یا: «بیآنکه سیر شوند، شب را به سر میبرند». 16اما من در وصف قدرت تو میسرایم؛
صبحگاهان در وصف محبت تو شادمانه میسرایم؛
زیرا تو قلعۀ بلند منی،
و پناهگاه من در روز تنگی.
17ای قوّت من، در وصف تو میسرایم؛
خدایا، تو دژ بلند منی،
خدایی که محبتم میکند!
60
او دشمنان ما را پایمال خواهد کرد
برای سالار سرایندگان. غزل داوود. در مایۀ ’سوسن شهادت‘. برای تعلیم. آنگاه که داوود با اَرام نَهَرَین*60:0 یعنی: ”اَرامیان اهل شمال شرقی بینالنهرین“. و اَرام صوبه*60:0 یعنی: ”اَرامیان ساکن سوریۀ مرکزی“. جنگید و هنگامی که یوآب بازگشته دوازده هزار تن از اَدومیان را در وادی نَمک کُشت. 1خدایا، تو ما را طرد کرده و بر ما رخنه کردهای؛
خشمگین بودی؛ اما اکنون ما را برگردان!
2زمین را لرزانده و از میان شکافتهای؛
شکستگیهایش را ترمیم کن،
زیرا به جنبش درآمده است!
3قوم خویش را به سختیها دچار گردانیدی؛
بادۀ گیجکننده به ما نوشانیدی.
4اما برای ترسندگانت، پرچمی افراشتی
تا از تیررَسِ کمان بِدان بگریزند. سِلاه
5به دست راست خویش نجات ده،
و اجابتم فرما،
تا محبوبان تو رهایی یابند.
6خدا در قدوسیت*60:6 یا: ”از قُدس خود“. خود سخن گفته است: «شِکیم را شادمانه قسمت میکنم
و دشت سُکّوت را اندازه میگیرم.
7جِلعاد از آن من است و مَنَسی از آن من؛
اِفرایِم، کلاهخود من است،
یهودا عصای سلطنتم.
8موآب ظرف دستشویی من است،
بر اَدوم پایپوش خود را میافکنم،
و بر فلسطین بانگ پیروزی برمیآورم.»
9کیست که مرا به شهر حصاردار درآوَرَد؟
کیست که مرا به اَدوم رهنمون شود؟
10مگر نه تو خدایا، که طردمان کردهای،
و دیگر با سپاهیان ما بیرون نمیآیی؟
11در برابر دشمن، یاریمان فرما،
زیرا یاری انسان عبث است.
12با خدا پیروز خواهیم شد،
اوست که خصمان ما را پایمال خواهد کرد.
61
مرا به صخره هدایت فرما
برای سالار سرایندگان: با همراهی سازهای زهی. مزمور داوود.
1خدایا، فریاد مرا بشنو
و به دعایم گوش فرا ده!
2از کرانهای زمین تو را میخوانم،
هنگامی که دلم لرزان است.
مرا به صخرهای که بلندتر از من است
هدایت فرما.
3زیرا که تو پناهگاه من بودهای،
و برج نیرومند در برابر دشمن.
4بگذار تا به ابد در خیمۀ تو قرار یابم
و زیر سایۀ بالهایت پناه گیرم. سِلاه
5زیرا تو، خدایا، نذرهایم را شنیدهای،
و میراث ترسندگانِ نامت را به من ارزانی داشتهای.
6بر ایام عمر پادشاه بیفزا
و بر سالهای او، تا نسلهای بسیار!
7تا ابد در حضور خدا بر تخت شاهی نشیند،
محبت و وفاداری خود را به مراقبت او برگمار!
8پس نام تو را پیوسته خواهم سرایید،
و نذرهای خود را هر روزه ادا خواهم کرد.
62
جان من برای خدا انتظار میکشد
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’یِدوتون.‘*62:0 احتمالاً اصطلاحی در ادبیات و یا موسیقی بوده است. مزمور داوود. 1تنها برای خدا جان من در سکوت انتظار میکشد،
زیرا نجات من از جانب اوست.
2او یگانه صخره و نجات من است،
و دژِ بلند من،
پس هرگز جنبش نخواهم خورد.
3تا به کِی بر مردی هجوم میآورید
تا جملگی وی را به قتل رسانید،
همچون دیواری خمیده و حصاری لرزان؟
4بهیقین بر آنند که او را از جایگاه بلندش سرنگون کنند؛
از دروغ گفتن لذت میبرند؛
با دهان خود برکت میدهند،
اما در دلهایشان نفرین میکنند. سِلاه
5تنها برای خدا، ای جان من، در سکوت انتظار بکش!
زیرا امید من از جانب اوست!
6او یگانه صخره و نجات من است؛
و دژ بلند من،
پس جنبش نخواهم خورد.
7بر خداست نجات و عزت من؛
صخرۀ نیرومند و پناه من در خداست.
8ای قوم، همواره بر او توکل کنید،
و سفرۀ دل خویش را بر او بگشایید؛
زیرا که خدا پناه ماست. سِلاه
9براستی که بنیآدم نَفَسی بیش نیستند،
و آدمیان فریبی بیش نی؛
در کفۀ ترازو بالا میروند،
زیرا جملگی با هم از بخار نیز سبکترند!
10بر ظلم توکل مکنید
و به مالِ دزدی امید مبندید؛
و هرچند بر داراییتان افزوده گردد،
دل بدان مبندید.
11خدا یک بار گفته است
و من دو بار شنیدهام که:
قدرت از آن خداست
12و محبت نیز از آن تو، ای خداوندگار.
بهیقین که تو هر کس را سزا خواهی داد،
بر حسب آنچه کرده است.
63
جان من تشنۀ توست
مزمور داوود، آنگاه که در بیابان یهودا به سر میبرد.
1خدایا، تو خدای من هستی،
با تمام وجود، تو را میجویم؛
جان من تشنۀ توست،
و پیکرم مشتاق تو،
در زمین خشک و بیطراوت و بیآب!
2من در قُدس بر تو نگریستهام
و قدرت و جلالت را نظارهگر شدهام.
3از آن رو که محبت تو از حیات نیکوتر است،
لبهایم تو را خواهد ستود.
4پس تا زندهام تو را متبارک خواهم خواند،
و در نام تو دستهایم را بر خواهم افراشت.
5جان من سیر خواهد شد چنانکه از مغز و چربی،*63:5 مقصود بهترین طعام است. و دهانم با لبهایی شادمان تو را خواهد ستود.
6در بستر خود تو را یاد میکنم؛
و در پاسهای شب به تو میاندیشم.
7در سایۀ بالهایت شادمانه میسرایم،
زیرا تو یاور من بودهای.
8جان من به تو چسبیده است،
و دست راستت مرا حمایت میکند.
9آنان که قصد جان من دارند هلاک خواهند شد،
و به ژرفای زمین فرو خواهند رفت.
10به دم شمشیر سپرده خواهند شد
و خوراک شغالها خواهند گردید.
11اما پادشاه در خدا شادی خواهد کرد،
و هر که به او سوگند خورَد فخر خواهد نمود،
زیرا دهان دروغگویان بسته خواهد شد.
64
از دسیسۀ شریران پنهانم بدار
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1خدایا، چون ناله برمیآورم، صدایم را بشنو،
و حیاتم را از تهدید دشمن حفظ فرما!
2از دسیسۀ شریران پنهانم بدار
و از هنگامۀ بدکاران،
3که زبان خود را چون شمشیر تیز میکنند،
و سخنان تلخ را چون تیر بر زه مینهند
4تا از کمینگاههای خود بر راستان نشانه روند؛
و به ناگاه و بیپروا بر او تیر میافکنند.
5خویشتن را به کلامی پلید مسلح میکنند،
و چون سخن میگویند، برای پنهان کردن دامهاست؛
و میگویند: «کیست که آنها را ببیند؟»
6بیانصافی را تدبیر میکنند و میگویند:
«چه تدبیر کاملی اندیشیدیم!»
براستی که دل و ذهن آدمی تفحصناپذیر است!
7اما خدا تیرها بر ایشان خواهد افکند،
و به ناگاه مجروح خواهند شد.
8زبان آنها را بر ضد خودشان بر خواهد گردانید
و نابودشان خواهد کرد؛
و هر که آنان را ببیند بر ایشان سر خواهد جنبانید.
9آنگاه بنیآدم جملگی خواهند ترسید،
و کار خدا را اعلام خواهند کرد،
و در عمل او تأمل خواهند نمود.
10باشد که پارسا در خداوند شادی کند
و در او پناه جوید،
و راستدلان جملگی فخر نمایند!
65
ای خدای نجات ما
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود. سرود.
1خدایا ستایش در صَهیون در انتظار توست
و نذرها به تو ادا خواهد شد.
2ای که دعا میشنوی
نزد تو تمامی بشر خواهند آمد.
3آنگاه که اعمال شرارتآمیز بر ما چیره میشود
تو نافرمانیهای ما را کفاره میکنی.
4خوشا به حال آنان که تو برمیگزینی و نزدیک میآوری
تا در صحنهای تو ساکن شوند.
از نیکویی خانۀ تو سیر خواهیم شد
و از قدوسیت معبد تو.
5با کارهای شگفت در عدالت نجاتبخش خویش ما را اجابت میفرمایی،
ای خدای نجات ما،
که اعتماد همۀ کرانهای زمین و دوردستترین دریاها بر توست.
6ای که به نیروی خویش کوهها را برقرار ساختی
و خویشتن را به قدرت مسلح کردی؛
7که خروش دریاها را خاموش میگردانی،
غرّش موجهای آنها و شورش قومها را.
8ساکنان کرانهای زمین از آیات تو حیرانند،
تو مغرب و مشرق را به بانگ شادی وا میداری.
9تو به زمین روی کرده، آن را آبیاری میکنی،
و غنای بسیارش میبخشی.
نهر خدا از آب پر است؛
تو غله را برای مردم فراهم میکنی
زیرا که چنین تهیه دیدهای.
10تو شیارهایش را سیراب میکنی
و پشتههایش را هموار میسازی؛
به رگبارها آن را نرم میکنی
و محصولش را برکت میدهی.
11به احسان خویش سال را تاجگذاری میکنی؛
جای چرخ ارابههایت نیز از برکت لبریز است.
12چراگاههای صحرا نیز لبریز است
و تپهها کمر خود را به شادمانی بستهاند.
13چمنزارها خویشتن را به گلهها ملبس ساختهاند
و وادیها به غله پوشیده شده است؛
بانگ شادی برمیآورند و میسرایند.
66
چه مَهیب است کارهای تو
برای سالار سرایندگان. سرود. مزمور.
1ای تمامی زمین، خدا را بانگ شادی دهید!
2جلال نام او را بسرایید
و ستایشی پرجلال نثار او کنید!
3خدا را بگویید: «چه مَهیب است کارهای تو!
به سبب عظمت تواناییات
دشمنانت در برابر تو کُرنِش میکنند.
4تمامی زمین تو را پرستش خواهند کرد،
و در ستایش تو خواهند سرایید؛
آری، در ستایش نام تو خواهند سرایید.» سِلاه
5بیایید و ببینید خدا چهها کرده است،
او در کارهای خود برای بنیآدم، مَهیب است.
6دریا را به خشکی مبدل ساخت
و مردم پیاده از رودخانه گذشتند.
آنجا در او شادی کردیم،
7در او که به قدرت خود جاودانه فرمان میراند،
و چشمانش مراقب قومهاست.
پس طغیانگران خویشتن را برنیفرازند. سِلاه
8ای قومها، خدای ما را متبارک خوانید؛
آوای ستایش او را بشنوانید.
9زیرا جانهای ما را در میان زندگان نگاه داشته
و پاهایمان را از لغزش باز داشته است.
10زیرا تو، خدایا، ما را آزمودهای؛
تو ما را همچون نقره در بوتۀ آزمایش گذاشتهای.
11ما را به دام درآوردی
و باری بس گران بر پشت ما نهادی.
12مردمان را بر سر ما سوار کردی
و از آب و آتش گذشتیم،
لیکن ما را به جای خُرَّم درآوردی.
13با قربانیهای تمامسوز به خانهات در خواهم آمد
و نذرهایم را به تو ادا خواهم کرد،
14که لبهای خویش را بدانها گشودم
و در زمان تنگی بر زبانشان آوردم.
15قربانیهای تمامسوزِ پروار به تو تقدیم خواهم کرد
با رایحۀ قربانی قوچها؛
گوسالهها و بزها به تو پیشکش خواهم کرد. سِلاه
16ای همۀ خداترسان، بیایید و بشنوید؛
بگذارید آنچه را برای جان من کرده است، بازگویم.
17به دهان خویش نزد او فریاد برآوردم؛
و ستایش او بر زبان من بود.
18اگر بدی را در دل خود منظور میداشتم،
خداوندگار نمیشنید.
19اما خدا براستی شنیده
و به آواز دعای من گوش فرا داده است.
20متبارک باد خدا که دعای مرا رد نکرده
و محبت خویش را از من دریغ نداشته است.
67
روی خود را بر ما تابان کن
برای سالار سرایندگان: با همراهی سازهای زهی. مزمور. سرود.
1خدا ما را فیض و برکت عطا فرماید
و روی خود را بر ما تابان کند، سِلاه
2تا راههای تو در جهان شناخته شود
و نجاتت در میان همۀ قومها.
3خدایا، قومها تو را بستایند،
همۀ قومها تو را بستایند.
4قومها شاد باشند و بانگ شادی برآورند
چراکه تو قومها را به انصاف حکم میکنی
و امتهای جهان را هدایت مینمایی. سِلاه
5خدایا، قومها تو را بستایند،
همۀ قومها تو را بستایند.
6آنگاه زمین محصول خود را خواهد داد
و خدا، خدای ما، ما را مبارک خواهد ساخت.
7خدا ما را مبارک خواهد ساخت
و همۀ کرانهای زمین از او خواهند ترسید.
68
دشمنان خدا پراکنده خواهند شد
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود. سرود.
1خدا برخیزد و دشمنانش پراکنده شوند؛
آنان که از او نفرت دارند از حضورش بگریزند.
2چنانکه دود رانده میشود،
ایشان را بِران؛
و چنانکه موم نزد آتش ذوب میشود،
شریران از حضور خدا هلاک گردند.
3اما پارسایان شادمان باشند
و در حضور خدا به وجد آیند
و از فرط شادی پای کوبند.
4برای خدا سرود بخوانید و در ستایش نام او بسرائید،
او را که بر ابرها سوار است، فریاد ستایش برافرازید؛*68:4 یا: «او را که در بیابانها میراند، فریاد ستایش برافرازید»، و یا «او را که در بیابانها میراند، شاهراهی بسازید». نام او یهوه است،
در حضورش شادی کنید.
5پدر یتیمان و مدافع بیوهزنان
خداست در مسکن مقدس خود.
6خدا بیکسان را صاحب خانه و کاشانه میگرداند
و زندانیان را بیرون آورده، به سعادت میرساند؛
اما طغیانگران در زمینِ خشک ساکن خواهند شد.
7خدایا، هنگامی که پیش روی قوم خود بیرون رفتی،
آنگاه که در بیابان خرامیدی، سِلاه
8زمین لرزید
و آسمانها بارید،
از حضور خدا، آن یگانۀ سینا،
از حضور خدا، خدای اسرائیل.
9خدایا، تو باران فراوان بارانیدی
و میراث خود را که خسته بود، مستحکم گردانیدی.
10جماعت تو در آن ساکن شدند،
و در نیکوییات، خدایا،
تهیدستان را روزی رساندی.
11خداوندگار فرمان را صادر میکند؛
زنانی که بشارت میآورند، سپاه عظیمی هستند.
12شاهانِ لشکرها فرار کرده، میگریزند؛
زن خانهدار، غنیمت را تقسیم میکند.
13اگرچه در میان آغلها خفته باشی
بالهای کبوتر به نقره پوشیده است
و پرهایش به طلای رخشان.
14چون قادر مطلق*68:14 در عبری: ”شَدّای“. پادشاهان را در آنجا پراکنده ساخت برف بر صَلمون بارید.
15ای کوه سترگ، ای کوه باشان؛
ای کوهِ با قلههای افراشته، ای کوه باشان.
16چرا با حسد مینگری، ای کوهِ با قلههای افراشته،
بر کوهی که خدا برای سکونت خویش طلب نمود،
بر مکانی که خداوند جاودانه در آن ساکن خواهد شد؟
17ارابههای خدا دهها هزار
و هزاران هزار است؛
خداوندگار در میان آنهاست، و سینا در قُدس است.
18آنگاه که به عرش برین صعود کردی
اسیران را به اسیری بردی
و هدایا از آدمیان گرفتی،
حتی از طغیانگران،
تا که تو ای یهوه خدا در آنجا سکونت گزینی.
19متبارک باد خداوندگار، خدای نجات ما
که هر روزه متحمل بارهای ما میشود. سِلاه
20خدای ما خدای نجات است،
و راههای گریز از مرگ از آن خداوندگارْ یهوه است.
21اما خدا سر دشمنان خویش را فرو خواهد کوبید
فرق سر پر موی آنان را که در تقصیرات خود گام برمیدارند.
22خداوندگار فرموده است: «آنان را از باشان خواهم آورد؛
آنان را از ژرفای دریا باز خواهم آورد،
23تا تو پاهایت را در خون ایشان بشویی،
و زبان سگانت نیز بهرۀ خویش را از دشمنان برگیرد.»
24خدایا، رژۀ تو دیده میشود
رژۀ خدای من و شاه من به اندرون قُدس.
25در پیش، سرایندگانند؛ در پس، نوازندگان،
و در میان، دوشیزگانِ دفنواز.
26خدا را در جماعت بزرگ متبارک خوانید،
خداوند را، ای شما که از چشمۀ اسرائیلید.
27آنجاست بِنیامین کوچک، پیشاپیش ایشان،
و آنجایند بزرگان یهودا، در گروه خویش،
و بزرگان زِبولون، و بزرگان نَفتالی.
28خدایت برای تو، قدرت را امر فرموده است؛
خدایا، آنچه را که برای ما کردهای استوار گردان.
29به سبب معبدت در اورشلیم
پادشاهان برایت پیشکشها خواهند آورد.
30وحش نیزار را توبیخ فرما،
و رمۀ گاوان را در میان گوسالههای قومها.
او طالبان خَراج را پایمال میکند،
و قومهای جنگطلب را پراکنده میسازد.
31فرستادگان از مصر خواهند آمد
کوش بهشتاب دستان خویش به سوی خدا دراز خواهد کرد.
32ای ممالک جهان، برای خدا سرود بخوانید،
خداوندگار را با سرودها بستایید، سِلاه
33او را که بر آسمانها سوار است، بر آسمانهای کهن.
هان، او آواز خود را میدهد، آوازی پر قدرت.
34قدرت خدا را اعلام کنید،
که جلالش بر اسرائیل است
و قدرتش در آسمانها.
35خدایا تو در قُدس خویش مَهیبی؛
خدای اسرائیل قوم خویش را قدرت و نیرو میبخشد.
متبارک باد خدا!
69
خدایا، نجاتم ده
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’سوسنها‘. مزمور داوود.
1خدایا نجاتم ده،
زیرا آبها تا به گردنم برآمده است.
2در لجنزارِ ژرف فرو رفتهام،
جایی که نتوان ایستاد.
به آبهای ژرف درآمدهام
و سیلابها مرا در خود گرفتهاند.
3از فریاد خود خسته شدهام؛
گلویم خشک شده
و چشمانم از انتظار برای خدایم تار گشته است.
4آنان که بیسبب از من نفرت دارند،
از شمار موهای سرم افزونترند.
بسیارند کسانی که قصد نابودیام دارند،
دشمنانم که بر من تهمت ناروا میزنند.
آنچه را که ندزدیدهام
آیا باید اکنون بازگردانم؟
5خدایا تو حماقت مرا میدانی؛
تقصیرات من از تو پنهان نیست.
6ای خداوندگار، خداوندِ لشکرها،
آنان که بر تو امید بستهاند به سبب من شرمنده نشوند.
ای خدای اسرائیل،
جویندگان تو به سبب من رسوا نگردند.
7زیرا بهخاطر توست که اهانت را بر خود هموار کردهام
و رخسارم از شرم پوشیده شده است.
8در چشم برادرانم بیگانه گشتهام
و در نظر پسران مادرم، اجنبی مینمایم؛
9زیرا غیرت برای خانۀ تو مرا سوزانده است
و توهینهای اهانتکنندگانِ تو بر من فرو افتاده.
10آنگاه که اشک ریخته، روزه داشتهام،
بر من اهانت رفته است.
11آنگاه که پلاس را جامۀ خویش ساختهام،
نزد ایشان ضربالمثل شدهام.
12موضوع گفتگوی دروازهنشینانم
و ترانۀ میگساران گشتهام.
13و اما من، خداوندا، در زمان لطف تو،
به درگاهت دعا خواهم کرد؛
در کثرت محبت خویش، خدایا،
و در امانت*69:13 یا ”وفاداری“. نجاتبخشخود، اجابتم فرما.
14مرا از لجنزار خلاصی ده،
تا فرو نروم.
بگذار از چنگ نفرتکنندگانم بِرَهَم
و از ژرفابها رهایی یابم.
15مگذار سیلابها مرا در خود گیرند،
یا ژرفناها مرا فرو بلعند،
یا گودال دهان بر من فرو بندد!
16خداوندا، اجابتم فرما، زیرا محبت تو نیکوست؛
بر حسب کثرت رحمت خویش، روی به جانبم بگردان.
17روی خود از خدمتگزار خویش مپوشان،
بهزودی اجابتم فرما، زیرا در تنگی هستم.
18به جانم نزدیک آمده، آن را بازخرید کن،
به سبب دشمنانم مرا فدیه نما.
19تو اهانتی را که بر من میرود میدانی،
و شرمساری و رسوایی مرا؛
همۀ خصمانم در نظر تواند.
20اهانت، دل مرا شکسته است،
و درمانده گشتهام.
انتظار ترحم داشتم، و نیافتم،
تسلیدهندهای جُستم، و یافت نشد.
21به جای خوراک، مرا زرداب دادند
و چون تشنه بودم، سرکهام نوشانیدند.
22باشد که سفرۀ ایشان، پیش رویشان، دامی گردد
و چون در صلح و صفا به سر میبرند، تله باشد.
23چشمانشان تار گردد تا نتوانند ببینند
و کمرهایشان همواره لرزان باشد.
24خشم خود را بر ایشان فرو ریز،
آتش غَضَبت به ایشان برسد.
25منزلگاه ایشان متروک گردد،
و در خیمههایشان کسی ساکن نشود.
26زیرا بر کسی که تو زدهای، آزار روا میدارند
و دردهای مجروحان تو را بازمیگویند.
27تقصیر بر تقصیرشان بیفزا،
از تبرئۀ تو بینصیب مانند.
28از دفتر زندگان محو گردند،
در زمرۀ پارسایان نیایند.
29و اما من، ستمدیده و دردمندم؛
نجات تو، خدایا، مرا محافظت کند.
30نام خدا را با سرودها خواهم ستود،
و با شکرگزاری بزرگش خواهم داشت.
31این خدا را بیشتر پسند آید،
تا گاو و گوسالهای که شاخ و سُم دارد.
32مسکینان چون این را بینند، شادمان خواهند شد؛
باشد که دلهای شما، ای جویندگان خدا، زنده گردد.
33خداوند نیازمندان را اجابت میفرماید،
و قوم اسیر خویش را حقیر نمیشمارد.
34آسمان و زمین او را بستایند،
دریاها نیز، و هر جنبندهای که در آنهاست.
35زیرا خدا صَهیون را نجات خواهد داد،
و شهرهای یهودا را از نو خواهد ساخت؛
و ایشان در آن ساکن خواهند شد
و آن را به تصرف در خواهند آورد.
36نسل خادمانش آن را به میراث خواهند برد،
و دوستداران نام او در آن ساکن خواهند شد.
70
خداوندا، تأخیر مکن
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود. به جهت یادگاری.
1خدایا، به رهانیدنم تعجیل کن!
خداوندا، به یاریام بشتاب!
2آنان که قصد جان من دارند،
سرافکنده و شرمسار گردند؛
آنان که تیرهروزی مرا آرزومندند،
واپس نشینند و رسوا گردند؛
3آنان که بر من هَه هَه میگویند،
از سرافکندگی به عقب برگردند.
4اما آنان که تو را میجویند،
همه در تو شادی کنند و به وجد آیند؛
آنان که نجات تو را دوست میدارند
همواره بگویند:
«خدا بزرگ است!»
5و اما من، ستمدیده و نیازمندم؛
خدایا نزد من بشتاب!
71
تو یاور و رهانندۀ منی؛
خداوندا، تأخیر مکن!
آنگاه که قوّتم زایل شود ترکم مکن
1در تو ای خداوند پناه جُستهام؛
هرگز مگذار سرافکنده شوم!
2به عدالت خویش مرا برهان و خلاصیام ده.
گوش خود را به من مایل گردان و نجاتم بخش!
3مرا صخرۀ پناه باش،
که پیوسته بدان روی آورم.
تو به نجات من حکم فرمودهای،
زیرا که صخره و قلعۀ من تویی.
4ای خدای من، مرا از دست شریران خلاصی ده،
و از چنگ مردمان ظالم و بیرحم برهان!
5زیرا تو، ای خداوندگار، امید من هستی،
و تو ای خداوند، اعتماد من، از روزگار جوانی.
6از بدو تولد، تکیهگاهم تو بودهای؛
از شکم مادر، تو مرا به دنیا آوردی.
ستایش من پیوسته معطوف به توست!
7بسیاری را آیتی گشتهام،
زیرا تو پناهگاه مستحکم منی.
8دهان من از ستایش تو آکنده است،
و از وصف کبریایی تو، تمامی روز.
9به وقت پیری دورَم میفکن،
و چون قوّتم زایل شود، ترکم مکن!
10زیرا دشمنان بر ضد من سخن میگویند،
و آنان که در کمین جان مَنَند با هم مشورت میکنند.
11میگویند: «خدا ترکش کرده است؛
پس تعقیبش کنید و گرفتارش سازید،
زیرا رهانندهای نیست!»
12خدایا، از من دور مباش!
ای خدای من به یاریام بشتاب!
13مُدعیانِ جانم سرافکنده و نابود گردند،
و آنان که در پی زیان منند
به رسوایی و بیآبرویی ملبس گردند!
14و اما من، پیوسته امیدوار خواهم بود،
و تو را هر چه بیشتر خواهم ستود.
15دهانم از عدالت تو خبر خواهد داد،
و از نجات تو، تمامی روز،
هرچند شمار آنها از دانش من فراتر است.
16با اعمال پرقدرت خداوندگارْ یهوه خواهم آمد
و عدالتِ تو را و بس اعلام خواهم کرد!
17خدایا، تو مرا از روزگار جوانی تعلیم دادهای،
و من تا هماکنون شگفتیهای تو را اعلام میدارم.
18پس خدایا تا به وقت پیری و سپیدمویی نیز ترکم مکن،
تا آنگاه که نسل بعد را از بازوی تو خبر دهم،
و آیندگان را از توانایی تو.
19عدالت تو، خدایا، تا به عرشِ برین میرسد،
ای که کارهای عظیم کردهای!
خدایا، کیست مانند تو؟
20تو که مرا از تنگیها و بلاهای بسیار گذراندی،
دیگر بار، جانم را احیا خواهی کرد؛
آری، دیگر بار مرا
از اعماق زمین بر خواهی آورد.
21بزرگی مرا افزون خواهی کرد
و بار دیگر تسلیام خواهی داد.
22من هم تو را به آوای چنگ خواهم ستود،
به سبب امانت تو، ای خدای من!
با نوای بربط در ستایش تو خواهم سرایید،
ای قدوس اسرائیل!
23آنگاه که در ستایش تو بسرایم،
لبهایم بانگ شادی سر خواهد داد،
جان من نیز، که آن را فدیه دادهای.
24زبانم نیز تمامی روز،
ذکر عدالت تو را خواهد گفت؛
زیرا آنان که در پی زیان من بودند،
سرافکنده و شرمسار گردیدهاند!
72
عدالت خود را به پادشاه عطا فرما
مزمور سلیمان.
1خدایا، عدالت خود را به پادشاه عطا فرما،
و انصاف خویش را به ولیعهد!
2تا او قوم تو را به انصاف داوری کند،
و ستمدیدگانِ تو را به عدالت.
3باشد که کوهها برای قوم وفور نعمت بار آورند
و تپهها ثمرۀ انصاف را.
4باشد که او ستمدیدگانِ قوم را دادرسی کند،
و کودکانِ نیازمندان را نجات بخشد،
و ستمگر را فرو کوبد.
5باشد که تا خورشید باقی است، از او*72:5 در عبری: ”از تو“. بترسند، و تا ماه برقرار است، در تمامی نسلها.
6باشد که همچون بارش باران بر چمنزارِ چیده شده باشد،
همچون رگبارها که زمین را سیراب میسازد.
7باشد که پارسایان در ایام او بشکفند،
و وفور نعمت برقرار باشد،
تا آن هنگام که ماه نیست گردد!
8باشد که از دریا تا به دریا فرمان براند،
و از نهر*72:8 منظور رود فُرات است. تا به کرانهای زمین. 9باشد که در پیشگاهش صحرانشینان سر فرود آرند،
و دشمنانش خاک را بلیسند!
10باشد که شاهان تَرشیش و سرزمینهای ساحلی
از برایش خَراج آورند؛
و شاهان صَبا و سِبا
پیشکشها تقدیمش کنند.
11باشد که همۀ پادشاهان در برابرش سر فرود آرند
و همۀ قومها خدمتش کنند.
12زیرا او نیازمند را هنگامی که فریاد برمیکشد، رهایی میبخشد،
و ستمدیده را،
و کسی را که یاوری ندارد.
13بر بینوا و نیازمند ترحم میکند،
و جان نیازمندان را نجات میبخشد.
14جان ایشان را از ظلم و خشونت خواهد رهانید،
زیرا خون ایشان در نظر او گرانبهاست.
15عمرش دراز باد!
باشد که طلای صَبا تقدیم او گردد!
باشد که مردمان همواره دعاگویش باشند،
و تمامی روز برایش برکت بطلبند.
16باشد که غله در سراسر زمین فراوان گردد،
و بر فراز تپهها موج زنَد،
و میوۀ آن همچون لبنان باشد.
باشد که مردمان همچون علف صحرا
از شهرها شکوفه زنند.
17باشد که نام او جاودانه پاینده مانَد،
و آوازهاش، تا آفتاب برمیتابد.
باشد که قومها جملگی در او برکت یابند،
و آنان نیز او را مبارک خوانند.
18متبارک باد یهوه خدا، خدای اسرائیل!
تنها اوست که کارهای شگفت میکند.
19متبارک باد نام شکوهمندش تا ابد!
تمامی زمین از جلال او آکنده باد!
آمین و آمین!
20دعاهای داوود پسر یَسا پایان مییابد.
73
کتاب سوّم
خدا قوّت قلب من است
مزمور آساف.
1به درستی که خدا برای اسرائیل نیکوست؛
برای آنان که پاکدلند.
2و اما من، چیزی نمانده بود پاهایم بلغزد؛
نزدیک بود قدمهایم از راه به در رود!
3زیرا بر فخرفروشان حسد بردم،
آنگاه که رفاه شریران را دیدم.
4زیرا آنان را تا به مرگ دردی نیست؛
و تن ایشان سالم است.
5همچون دیگران در زحمت نیستند،
و به بلاهای آدمیان گرفتار نمیآیند!
6از این رو، گردنبند کِبر بر گردنشان است،
و تنپوشِ خشونت بر تنشان.
7چشمانشان از فربهی به در آمده است
و خیالات دل ایشان را حد و مرزی نیست.
8تمسخر میکنند و بدخواهانه سخن میگویند،
و متکبرانه، ظلم را بر زبان میرانند.
9دهانشان را بر ضد آسمان میگشایند،
و زبانشان بر زمین جولان میدهد.
10از این رو قوم او به آنها روی میآورند
و مشتاقانه هر سخن آنها را میپذیرند.*73:10 در عبری: «آبهای پیالهای پر را تا ته سر میکشند». 11و میگویند: «خدا چگونه بداند؟
آیا آن متعال علم دارد؟»
12آری، شریران چنیناند؛
همواره آسودهخیالند و دولتشان رو به فزونی است!
13بیگمان من به عبث دل خود را پاک نگاه داشتهام؛
و دستانم را به بیگناهی شستهام!
14همۀ روز مبتلا بودهام؛
و هر بامداد توبیخ گشتهام!
15اگر میگفتم: «چنین سخن خواهم گفت،»
به نسل حاضر از فرزندان تو خیانت میورزیدم.
16چون اندیشیدم که این را بفهمم،
بر من بس دشوار آمد،
17تا آنکه به قُدس خدا داخل شدم؛
آنگاه سرانجامِ ایشان را دریافتم.
18براستی که ایشان را در جاهای لغزنده قرار میدهی؛
و به تباهیشان فرو میافکنی.
19چه به ناگاه هلاک گشتهاند!
و از وحشت، به تمامی نیست گردیدهاند!
20همچون رؤیای شب، آنگاه که آدمی چشم گشاید،
آن هنگام که تو برخیزی، خداوندگارا،
ایشان را چون اوهام، ناچیز خواهی شمرد.
21آنگاه که جانم تلخ گشته بود
و دلم ریش بود،
22وحشی بودم و جاهل
و در پیشگاهت مانند حیوانی بیشعور بودم.
23[اما حال دریافتهام که] من پیوسته با توام،
و تو دست راستم را میگیری.
24تو با مشورتِ خویش هدایتم میکنی،
و پس از آن به جلالم میرسانی.
25در آسمان جز تو کِه را دارم؟
و بر زمین، هیچ چیز را جز تو نمیخواهم.
26تن و دل من ممکن است زائل شود،
اما خداست صخرۀ دلم و نصیبم، تا ابد.
27زیرا براستی آنان که از تو دورند، هلاک خواهند شد؛
و آنان را که به تو خیانت میورزند، نابود خواهی کرد.
28اما مرا نیکوست که به خدا نزدیک باشم.
خداوندگارْ یهوه را پناهگاه خود ساختهام
تا همۀ کارهای تو را بازگویم.
74
خدایا، از حق خویش دفاع کن
قصیدۀ آساف.
1خدایا، چرا تا ابد طردمان کردهای؟
چرا آتش خشم تو بر گوسفندانِ چراگاهت افروخته است؟
2به یاد آر جماعت خویش را که از قدیم خریدی،
و ایشان را فدیه دادی تا قبیلۀ میراث تو شوند؛
به یاد آر کوه صَهیون را که در آن مسکن گزیدی!
3قدمهای خویش را به جانب این ویرانههای همیشگی بردار؛
زیرا دشمن هر چه را که در قُدس تو بود، ویران کرده است.
4خصمانت در اندرون ملاقاتگاه تو برخروشیدند،
و درفشهایشان را چونان نشانهها بر پا داشتند؛
5همچون کسانی بودند که تبرهای خود را
بر درختان جنگل برمیافرازند.
6ایشان همۀ کندهکاریهای آن را
با تیشه و تبر خویش در هم شکستند.
7قُدس تو را به آتش کشیده، با خاک یکسان کردند،
و مسکن نام تو را بیحرمت ساختند.
8در دل خویش گفتند: «آنان را به تمامی زیر سلطۀ خود خواهیم داشت!»
پس همۀ ملاقاتگاههای خدا را در این سرزمین سوزاندند.
9نه آیات خویش را دیگر میبینیم،
و نه دیگر نبیای در کار است،
و کسی از ما نیز نمیداند که تا چند چنین خواهد بود.
10تا به کِی، خدایا، خصم ریشخند کند؟
آیا دشمن تا ابد بر نام تو اهانت روا دارد؟
11از چه سبب دست خویش را بازپس میکشی،
دست راست خویش را؟
دست از گریبان به در آر
و ایشان را هلاک کن!
12اما خدا از قدیم پادشاه من است،
که بر زمین نجاتها به عمل میآورد.
13تو بودی که دریا را به نیروی خود شکافتی،
و سرهای هیولاهای دریا را در آبها شکستی!
14سرهای لِویاتان را تو فرو کوفتی،
و آن را خوراک جانوران صحرا ساختی.
15چشمهها و جویبارها را تو روان ساختی؛
نهرهای همیشه جاری را تو خشکانیدی!
16روز از آن توست و شب از آن تو؛
نورافشانها و خورشید را تو برقرار ساختی.
17تو بودی که حدود زمین را مقرر داشتی؛
تابستان و زمستان را تو آفریدی!
18به یاد آر این را، خداوندا، که دشمن چگونه ریشخند میکند،
و مردمان جاهل بر نام تو اهانت روا میدارند!
19جان کبوتر خود را به جانوران وحشی مسپار،
و حیات ستمدیدگان خود را تا به ابد فراموش مکن!
20عهد خویش را پاس بدار،
زیرا مکانهای تاریک این سرزمین
از اُتراقگاههای خشونت آکنده است.
21مگذار کوبیدگان با رسوایی واپس نشینند.
باشد که ستمدیگان و نیازمندان نام تو را بستایند!
22برخیز، خدایا، و از حق خویش دفاع کن!
به یاد آر که چگونه جاهلان تمامی روز ریشخندت میکنند.
23هنگامۀ خصمان خود را از یاد مبر،
و نه خروش مخالفانت را،
که پیوسته بلند میشود!
75
خدا به انصاف داوری خواهد کرد
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’نابود مکن‘. مزمور آساف. سرود.
1خدایا، تو را سپاس میگوییم؛
تو را سپاس میگوییم زیرا نام تو نزدیک است،
و مردم از کارهای شگفت تو خبر میدهند!
2میگویی: «در وقتی که من برمیگزینم،
به انصاف داوری خواهم کرد.
3آنگاه که زمین و همۀ ساکنان آن به لرزه درآیند،
مَنَم که پایههای آن را مستحکم نگاه میدارم. سِلاه
4فخرفروشان را میگویم: ”دیگر فخر مفروشید!“،
و شریران را میگویم: ”شاخ خود را برمیفرازید!*75:4 «برافراشتن شاخ» اصطلاحی است به معنای «فخرفروشی کردن، مباهات نمودن، به قدرت خویش نازیدن». 5شاخهایتان را به بلندی برمیفرازید،
و با گردنِ افراشته سخن مگویید!“»
6زیرا نه از شرق سرافرازی میآید،
نه از غرب، و نه از میان بیابان!
7بلکه خداست که داوری میکند؛
یکی را به زیر میکشد و دیگری را برمیافرازد.
8زیرا در دست خداوند پیالهای است
با شرابی پرجوش و آمیخته به چاشنیها!
آن را فرو میریزد، و شریران زمین
جملگی آن را تا آخرین قطره سرمیکشند.
9و اما من، تا به ابد این را اعلام خواهم کرد
و در ستایش خدای یعقوب خواهم سرایید!
10همۀ شاخهای شریران را قطع خواهم کرد،*75:10 یا: «او (خدا) همۀ شاخهای شریران را قطع خواهد نمود». اما شاخهای پارسایان برافراشته خواهد شد!
76
کیست که تواند در برابرش بایستد؟
برای سالار سرایندگان: با همراهی سازهای زهی. مزمور آساف. سرود.
1در یهودا، خدا را میشناسند؛
در اسرائیل، نام او عظیم است.
2منزلگاه او در سالیم*76:2 نام دیگر اورشلیم. است، و مسکن او در صَهیون.
3در آنجا، تیرهای آتشین را بشکست،
سپر و شمشیر و جنگ را. سِلاه
4تو میدرخشی
و پرشکوهتر از کوهستانهای آکنده از شکاری!
5دلاوران تاراج شدند؛
و خواب ایشان را در ربود!
از جنگاوران، یکی هم نبود
که دست خویش حرکت تواند داد!
6به عتاب تو، ای خدای یعقوب
اسب و ارابه از حرکت بازایستادند!
7براستی که تو مَهیب هستی!
آنگاه که خشم گیری،
کیست که در حضورت تواند ایستاد؟
8از آسمان داوری را اعلام کردی،
و زمین ترسان شد و خاموشی گزید،
9آنگاه که خدا به داوری برخاست
تا ستمدیدگان زمین را جملگی نجات بخشد. سِلاه
10بهیقین که خشم بشر به ستایش تو میانجامد،
و باقیماندۀ خشم را بر کمر خود خواهی بست.
11برای یهوه خدای خویش نذر کنید و وفا نمایید؛
همۀ آنان که گرداگرد اویند،
برای او که مَهیب است، پیشکشها بیاورند!
12او جان حکمرانان را میگیرد،
پادشاهان زمین از او ترسانند!
77
در روز تنگی خداوندگار را میجویم
برای سالار سرایندگان: برای یِدوتون. مزمور آساف.
1آواز من به سوی خداست،
و فریاد برمیآورم؛
آواز من به سوی خداست،
و او به من گوش فرا خواهد داد!
2در روز تنگی خویش خداوندگار را میجویم؛
شبانگاه دست من دراز شده، بازکشیده نمیشود،
و جانم از تسلی پذیرفتن ابا میکند.
3خدا را یاد میکنم و مینالم؛
تأمل میکنم و روحم بیهوش میشود. سِلاه
4چشمانم را باز نگاه میداری؛
چنان پریشانم که سخن نمیتوانم گفت.
5به ایام گذشته میاندیشم،
به سالهای روزگاران پیشین.
6شبانگاه سرود خویش را به یاد میآورم؛
در دل میاندیشم و روح من تفتیش میکند:
7«آیا خداوندگار تا به ابد طرد خواهد نمود؟
و دیگر هرگز نظر لطف نخواهد افکند؟
8آیا محبت او برای همیشه پایان پذیرفته،
و وعدۀ او برای همۀ نسلها باطل گردیده است؟
9آیا خدا فیض خود را از یاد برده،
و در خشم خویش، رحمت خود را بازداشته است؟» سِلاه
10آنگاه گفتم: «این ضعف من است.»
زِهی سالهای دست راست آن متعال!
11کارهای خداوند را یاد خواهم کرد؛
آری، عجایب تو را که از قدیم است، به یاد خواهم آورد.
12در تمامی کارهای تو تأمل خواهم کرد
و به اعمال تو خواهم اندیشید.
13خدایا، طریق تو در قدوسیت است.
کیست خدای بزرگ همچون خدای ما؟
14تو خدایی هستی که کارهای عجیب میکنی؛
تو قدرت خویش را در میان قومها معروف گردانیدهای.
15به بازوی خود قوم خویش را رهانیدی،
فرزندان یعقوب و یوسف را. سِلاه
16خدایا، آبها تو را دیدند؛
آبها تو را دیدند و به تلاطم درآمدند؛
و ژرفناها به لرزه افتادند.
17ابرها آب ریختند
و آسمانها غرّش کردند؛
و تیرهای تو به هر سو روان شدند!
18صدای رعدِ تو در گردباد بود،
و آذرخشِ تو جهان را روشن ساخت؛
زمین لرزید و به جنبش درآمد.
19مسیر تو از میان دریا بود،
و راهت از میان آبهای عظیم،
ولی جای پایت دیده نمیشد.
20تو قوم خویش را چون گله رهبری کردی،
به دست موسی و هارون.
78
این را به نسل آینده بازگویید
قصیدۀ آساف.
1ای قوم من، به شریعت من گوش بسپارید؛
و به سخنان دهانم گوش فرا دهید!
2دهان خود را به مَثَل خواهم گشود
و معماهای کهن را بر زبان جاری خواهم کرد؛
3آنچه را که شنیده و دانستهایم،
و پدرانمان به ما بازگفتهاند.
4آنها را از فرزندان ایشان پنهان نخواهیم داشت،
بلکه کارهای ستودۀ خداوند را،
به نسل آینده باز خواهیم گفت؛
همچنین قدرت او را،
و شگفتیهایی را که به انجام رسانده است.
5او شهادتی در یعقوب بر پا داشت
و شریعتی در اسرائیل قرار داد؛
و پدران ما را امر فرمود
که آنها را به فرزندان خویش بیاموزند؛
6تا نسل بعد آن را بدانند،
یعنی فرزندانی که زین پس زاده میشوند،
و ایشان نیز برخیزند،
و آنرا به فرزندان خویش بازگویند؛
7تا ایشان نیز بر خدا توکل کنند
و کارهای خدا را از یاد نبرند،
بلکه فرامین او را نگاه دارند؛
8و همچون پدران خود نباشند
که نسلی گردنکش و یاغی بودند؛
دلِ خویش را استوار نداشتند،
و جانشان به خدا وفادار نبود.
9بنیاِفرایِم، هرچند مسلح و کمانکش بودند،
در روز نبرد روی گرداندند!
10آنان عهد خدا را نگاه نداشتند
و از سلوک به شریعت وی سر باز زدند.
11کارهای او را فراموش کردند،
عجایبی را که بدیشان نمایانده بود.
12در برابر چشم پدرانشان کارهای شگفت کرده بود،
در سرزمین مصر، در دیار صوعَن؛
13دریا را بشکافت و ایشان را از میان آن گذرانید؛
و آبها را چون پشته بر پا داشت.
14در روز ایشان را به ابر هدایت فرمود،
و تمام شب، به نورِ آتش.
15در بیابان صخرهها را بشکافت
و ایشان را گویی از ژرفاها به فراوانی نوشانید؛
16از دلِ تختهسنگ چشمهها بیرون آورد
و آب را چون نهرها جاری ساخت.
17اما ایشان باز هم بیشتر به او گناه ورزیدند،
و در بیابان بر آن متعال شوریدند!
18با مطالبۀ خوراکی که در هوس آن بودند
خدا را در دلهای خویش آزمودند.
19بر ضد خدا به سخن آمده، گفتند:
«آیا خدا قادر است در بیابان سفرهای بگسترد؟
20هان صخره را زد، و آب فوران کرد
و سیلابها جاری شد.
اما آیا نان نیز توانَد داد؟
یا گوشت برای قوم خود مهیا تواند کرد؟»
21پس چون خداوند این را شنید، بهغایت خشمگین شد؛
آتشی بر یعقوب افروخته گشت،
و خشم او بر اسرائیل مشتعل گردید.
22زیرا به خدا ایمان نداشتند،
و بر نجات وی اعتماد نکردند.
23با این حال، افلاک برین را فرمان داد
و درهای آسمان را بگشود؛
24بر آنها ’مَنّا‘ بارانید تا بخورند،
و غلّۀ آسمانی بدیشان عطا فرمود.
25آدمیان نان فرشتگان را خوردند؛
و برایشان آذوقه فرستاد تا سیر شدند.
26باد شرقی را در آسمانها وزانید،
و به نیروی خویش باد جنوبی را پیش راند.
27همچون غبار بر ایشان گوشت بارانید،
و بسان ریگ دریا، مرغان بالدار را!
28آنها را در میان اردوگاه ایشان فرود آورد،
و گرداگرد مسکنهای ایشان.
29تا توانستند خوردند و سیر شدند،
زیرا آنچه را در هَوَسش بودند بدیشان داد.
30اما پیش از آنکه هوس آنها ارضا شود،
و در حالی که خوراک هنوز در دهانشان بود،
31خشم خدا بر ایشان مشتعل گردید؛
تنومندترینشان را کشت،
و جوانان اسرائیل را به زیر افکند.
32با این همه، باز گناه ورزیدند
و به عجایب او ایمان نیاوردند!
33پس روزهای ایشان را در بطالت به سر آورد،
و سالهایشان را در ترس!
34هرگاه ایشان را میکشت، او را میجُستند،
و بازگشت کرده، خدا را به جِدّ میطلبیدند!
35به یاد میآوردند که صخرۀ ایشان خداست،
و خدای متعال، ولیّ آنهاست.
36اما آنگاه به دهان خود تملق او را میگفتند،
و به زبان خویش به او دروغ میگفتند؛
37دلهایشان با او نبود،
و به عهدی که با ایشان بسته بود، وفا نکردند.
38اما او که رحیم است
تقصیر ایشان را کفاره کرد
و هلاکشان نساخت.
بارها خشم خود را مهار کرد
و تمام غضب خویش را برنیانگیخت.
39به یاد آورد که ایشان بشرند،
بادی که میوزد و دیگر بازنمیگردد.
40چند مرتبه در صحرا بر او تمرّد ورزیدند
و در بیابان، وی را غمگین ساختند!
41بارها و بارها خدا را آزمودند،
و قدوس اسرائیل را آزردند!
42دست او را به خاطر نداشتند،
و نه روزی را که ایشان را از چنگ خصم فدیه کرد؛
43آنگاه که آیات خویش را در مصر به نمایش گذاشت،
و عجایب خود را در دیار صوعَن.
44نهرهای ایشان را به خون بدل ساخت،
آنسان که نتوانستند از چشمههای خود بنوشند.
45انبوه پشهها در میانشان گسیل داشت که ایشان را فرو خوردند،
و قورباغهها که به فلاکتشان افکندند.
46محصولشان را به آفت سپرد،
و دسترنجشان را طعمۀ ملخ ساخت.
47تاکهایشان را به تگرگ از میان برد
و درختان انجیرشان را به بوران.
48رمههایشان را به تگرگ سپرد،
و احشامشان را به صاعقه.
49خشم سوزان خود را بر ایشان گسیل داشت،
غضب و غیظ و تنگی را،
با فرستادن فرشتگان نابودی!
50راه را بر خشم خویش هموار ساخت،
و جان ایشان را از مرگ در امان نداشت،
بلکه آن را به طاعون سپرد.
51همۀ نخستزادگان مصر را زد،
نوبرِ قوّت ایشان را در خیمههای حام.*78:51 ”خیمههای حام“ اشارهای است به ”سرزمین مصر“. 52اما قوم خویش را همچون گوسفندان کوچ داد،
و چون گله از میان بیابان هدایت کرد.
53ایشان را در امنیت راهبری فرمود تا نترسند؛
اما دریا دشمنانشان را پوشانید.
54پس آنان را به حدود مقدس خود آورد،
به این کوه که به دست راست خویش فتح کرده بود.
55قومها را از پیش روی ایشان بیرون راند،
میراث را میان آنها به ریسمان تقسیم کرد،
و قبایل اسرائیل را در خیمههایشان سکنی داد.
56اما آنان خدا را آزمودند
و بر خدای متعال شوریدند
و شهادات او را نگاه نداشتند؛
57بلکه همچون پدرانشان مرتد شدند و خیانت ورزیدند،
و چون کمانِ خطاکننده، نامطمئن گردیدند.
58با مکانهای بلند خود، او را به خشم آوردند؛
و با بتهایشان غیرت او را برانگیختند.
59چون خدا شنید، بهغایت خشمگین شد،
و اسرائیل را به تمامی رد کرد.
60مسکن خود را در شیلوه ترک نمود،
خیمهای را که در آن، میان آدمیان سکونت گزیده بود.
61قوّت*78:61 ”قوّت“ و ”جمال“ در اینجا به ”صندوق عهد“ اشاره دارد. خویش را به اسیری داد، و جمال خود را به دست خصم سپرد.
62قوم خود را به شمشیر تسلیم کرد،
و بر میراث خویش بهغایت غضبناک گردید.
63جوانانشان را آتش در کام کشید،
و دخترانشان را سرود عروسی نبود؛
64کاهنانشان به دم شمشیر افتادند،
و بیوههایشان زاری نکردند.
65آنگاه خداوندگار همچون کسی که در خواب باشد، بیدار شد
همچون جنگاوری که از باده نعره برکشد.
66خصمان خویش را واپس راند،
و آنان را به رسوایی ابدی دچار ساخت.
67خیمۀ یوسف را رد کرد،
و قبیلۀ اِفرایِم را برنگزید؛
68اما قبیلۀ یهودا را برگزید،
و کوه صَهیون را که دوست میداشت.
69قُدس خود را چون آسمانهای رفیع بنا کرد،
و همچون زمین که آن را جاودانه پی نهاد.
70خدمتگزار خویش، داوود را برگزید
و او را از آغل گوسفندان برگرفت؛
71از پس میشهای شیرده، وی را آورد،
تا قوم او یعقوب را شبانی کند،
و میراث او اسرائیل را.
72و او ایشان را با دلی راست شبانی کرد،
و با دستانی ماهر هدایت نمود.
79
تا به کی، خداوندا؟
مزمور آساف.
1خدایا، قومها به میراث تو داخل گشتهاند؛
معبد مُقدّست را نجس ساختهاند،
و اورشلیم را به ویرانهای بدل کردهاند.
2اجساد خدمتگزارانت را خوراک مرغان هوا ساختهاند،
و گوشت تن سرسپردگانت را طعمۀ وحوش زمین گردانیدهاند.
3خون ایشان را همچون آبْ گِرداگرد اورشلیم ریختهاند،
بیآنکه کسی باشد که دفنشان کند.
4نزد همسایگان رسوا شدهایم،
و مایۀ تمسخر و ریشخند اطرافیانیم.
5تا به کی خداوندا؟ آیا تا به ابد خشمگین خواهی بود؟
تا به کی غیرتت چون آتش خواهد سوزانید؟
6غضب خود را بر قومهایی بریز که تو را نمیشناسند،
و بر ممالکی که نام تو را نمیخوانند؛
7زیرا یعقوب را فرو بلعیدهاند
و منزلگاه او را ویران کردهاند.
8گناهان پیشینیان را، بر ما به یاد میاور!
رحمتت به ملاقات ما بشتابد،
زیرا که بسیار ذلیل گشتهایم!
9ای خدای نجات ما،
بهخاطر جلال نام خود یاریمان ده!
بهخاطر نام خود ما را برهان
و گناهانمان را کفاره فرما!
10چرا قومها بگویند:
«خدای ایشان کجاست؟»
بگذار در برابر چشمان ما، قومها
تقاص خون خدمتگزاران تو را پس دهند.
11نالۀ اسیران به حضور تو برِسد!
بر حسب عظمت بازوی خویش
جان محکومانِ به مرگ را حفظ فرما!
12دامن همسایگان ما را، ای خداوندگار،
هفت چندان از اهانتی که بر تو روا داشتهاند، پر کن!
13آنگاه ما که قوم تو
و گوسفندان چراگاه توییم،
جاودانه شکرت خواهیم گزارد،
و نسل اندر نسل ستایش تو را بر زبان خواهیم راند.
80
خدایا، ما را بازآور
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’سوسنها‘. شهادت. مزمور آساف.
1ای شبان اسرائیل، گوش فرا ده،
ای که یوسف را همچون گلهای هدایت میکنی!
ای که در میان کَروبیان بر تخت نشستهای،
تجلی فرما!
2پیش روی اِفرایِم، بِنیامین و مَنَسی،
نیروی خویش را برانگیز،
و به نجات ما بیا!
3خدایا، ما را بازآور!
روی خود را تابان ساز
تا نجات یابیم.
4ای یهوه، خدای لشکرها، تا چند
شعلههای خَشمت بر دعاهای قومت زبانه خواهد کشید؟
5نان اشک بدیشان خورانیدی،
و جام لبریز از اشک بدیشان نوشانیدی.
6ما را موضوع نزاع همسایگانمان میسازی،
و دشمنان ما در میان خویش خندۀ تمسخر سر میدهند.
7ای خدای لشکرها، ما را بازآور؛
روی خود را تابان ساز
تا نجات یابیم.
8تاکی از مصر برآوردی؛
قومها را بیرون راندی
و آن را غرس کردی.
9زمین را پیش روی آن فراخ ساختی،
پس ریشه گرفت و زمین را پر ساخت.
10کوهها را به سایۀ خود پوشانید،
و سروهای تنومند را به شاخههایش!
11شاخههای خود را تا به دریا*80:11 منظور دریای مدیترانه است. پهن کرد، و ساقههایش را تا به نهر.*80:11 منظور رود فُرات است. 12پس چرا دیوارهای آن را فرو ریختی
تا هر رهگذری انگورهایش را برچیند؟
13گرازهای جنگل ویرانش میکنند
و جانوران صحرا در آن به چَرا مشغولند!
14ای خدای لشکرها، نزد ما بازگرد!
از آسمان بنگر و ببین!
به یاری این تاک بیا،
15به یاری نهالیکه دست راست تو غرس کرد،
و پسری*80:15 یا ”شاخهای“. که برای خود توانا ساختی. 16تاک تو را قطع کرده و به آتش سوزاندهاند؛
باشد که از توبیخ روی تو هلاک گردند.
17باشد که دست تو بر مرد دست راستت قرار گیرد،
بر آن پسر انسان که برای خود توانا ساختی.
18آنگاه از تو روی نخواهیم تافت؛
ما را زندگی بخش، تا نام تو را بخوانیم!
19ای یهوه خدای لشکرها، ما را بازآور؛
روی خود را تابان ساز،
تا نجات یابیم.
81
ای کاش قوم من به من گوش فرا میداد
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’گیتّیت‘.*81:0 احتمالاً اصطلاحی مربوط به موسیقی است. مزمور آساف. 1برای خدا که قوّت ماست بانگ شادی برآورید!
برای خدای یعقوب فریاد بلند سر دهید!
2سرود آغاز کنید،
دف را به صدا آرید،
بربط خوش نوا و چنگ را!
3کَرِنا را بنوازید در ماهِ نو،
در ماهِ تمام، در روز عیدمان!
4زیرا این است فریضهای در اسرائیل،
و قانونی از خدای یعقوب.
5آن را شهادتی در یوسف قرار داد،
آنگاه که به مصاف سرزمین مصر بیرون رفت.
صدایی ناآشنا میشنوم که میگوید:*81:5 یا: «زبانی را که نشناخته بودم، شنیدم». 6«بار از شانهات برگرفتم؛
دستهایت از سبد*81:6 منظور از ”سبد“، ”کار سخت و طاقتفرسا“ است. رها شد. 7در تنگی فریاد برآوردی و تو را خلاصی دادم؛
از جایگاه مخفیِ رعد تو را اجابت کردم؛
نزد آبهای مِریبَه تو را آزمودم. سِلاه
8بشنو ای قوم من، که تو را برحذر میدارم!
ای اسرائیل، کاش به من گوش فرا میدادی!
9در میان تو خدای غیر نباشد
و در برابر خدای بیگانه سَجده مکن!
10من یهوه خدای تو هستم،
که تو را از سرزمین مصر برآوردم.
دهان خود را نیکو بگشا
که من آن را پُر خواهم ساخت.
11«اما قوم من صدای مرا نشنیدند،
و اسرائیل مطیع من نگشت!
12پس ایشان را به سختیِ دلشان وانهادم
تا تدابیر خویش را پیروی کنند.
13کاش که قوم من به من گوش فرا میداد
و اسرائیل در راههای من گام میزد.
14آنگاه بهزودی دشمنانشان را مغلوب میساختم
و دست خویش را بر ضد مخالفانشان برمیگردانیدم!
15آنان که از خداوند نفرت دارند در برابر او خاضعانه سر فرود میآوردند،
و سرنوشتشان ابدی میبود.
16اما تو را به نیکوترین گندم خوراک میدادم،
و به عسل از صخره سیر میکردم.»
82
بینوایان و یتیمان را دادرسی کنید
مزمور آساف.
1خدا در شورای الهی در جایگاه خود قرار گرفته،
در میان ’خدایان‘*82:1 یا ”داوران“. داوری میکند: 2«تا به کی ناعادلانه داوری خواهید کرد
و از شریران جانبداری خواهید نمود؟ سِلاه
3بینوایان و یتیمان را دادرسی کنید،
و حقِ ستمدیدگان و فقیران را بستانید!
4بینوایان و نیازمندان را خلاصی دهید،
و آنان را از دست شریران برهانید!»
5هیچ نمیدانند و هیچ نمیفهمند،
و در تاریکی گام برمیدارند؛
همۀ بنیانهای زمین به لرزه درآمده است.
6گفتم: «شما خدایانید،
و جملگی پسران آن متعال هستید؛
7اما همچون آدمیان خواهید مرد،
و چون هر حاکم دیگر سرنگون خواهید شد.»
8خدایا برخیز و زمین را داوری فرما،
زیرا تو قومها را جملگی به تصرف خواهی آورد.
83
خدایا، خاموش مباش
سرود. مزمور آساف.
1خدایا، خاموش مباش؛
ای خدا، تو را آرام و قرار نباشد!
2بنگر که چگونه دشمنانت طغیان کردهاند،
و نفرتکنندگانت سرهای خویش را برافراشتهاند!
3بر قوم تو مَکرها میاندیشند،
و بر عزیزان تو دسیسه میچینند!
4میگویند: «بیایید نابودشان کنیم تا دیگر قومی نباشند،
و تا نام اسرائیل دیگر به یاد آورده نشود.»
5به یک دل دسیسه میچینند،
و بر ضد تو پیمان میبندند:
6خیمههای اَدوم و اسماعیلیان،
موآب و هاجْریان،
7جِبال، عَمّون و عَمالیق،
فلسطین و ساکنان صور.
8آشور نیز بدیشان پیوسته است؛
ایشان بازویی برای فرزندان لوط گردیدهاند. سِلاه
9با ایشان همان کن که با مِدیان کردی؛
که با سیسِرا و یابین نزد نهر قیشون کردی،
10که در عِیندور هلاک شدند،
و سِرگین برای زمین گردیدند!
11بزرگانشان را چون عُرِب و ذِئِب بساز،
و امیرانشان را جملگی چون زِبَح و صَلمونَّع!
12که میگفتند: «بیایید چراگاههای خدا را
به تصرف خود درآوریم!»
13ای خدای من، ایشان را چون غبار گردباد گردان،
و مانند کاه در برابر باد!
14چنانکه آتش جنگل را میسوزاند
و شعلهای کوهها را مشتعل میسازد،
15همچنان به تندباد خویش تعقیبشان کن
و به توفان خویش به هراسشان افکن!
16رویهایشان را از شرم آکنده ساز
تا نام تو را، خداوندا، بجویند!
17باشد که تا به ابد شرمسار و پریشان باشند،
و شرمنده و هلاک گردند!
18بگذار بدانند که تو تنها،
که نامت یهوه است،
بر تمامی زمین متعال هستی!
84
جان من مشتاق صحنهای خداوند است
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’گیتّیت‘.*84:0 احتمالاً اصطلاحی است در موسیقی که معنی آن برای ما روشن نیست. مزمور پسران قورَح. 1ای خداوندِ لشکرها،
چه دلپذیر است مسکن تو!
2جان من مشتاق بلکه مدهوش گشته است
برای صحنهای خداوند!
دل من و پیکرم
برای خدای زنده فریاد برمیآورد.
3حتی گنجشک نیز برای خود خانهای یافته،
و پرستو برای خویشتن آشیانهای،
تا جوجههای خود را در آن بگذارد؛
در جوار مذبحهای تو، ای خداوندِ لشکرها،
که شاهِ من و خدای من هستی.
4خوشا به حال آنان که در خانۀ تو ساکنند
و همواره تو را میستایند. سِلاه
5خوشا به حال مردمانی که نیرویشان از توست،
و دلشان در شاهراههای تو.
6چون از وادی اشکها*84:6 در عبری: ”بَکا“ که به معنی ”گریستن“ است. میگذرند، آن را به چشمهساران بدل میسازند،
و باران پاییزی نیز آن را به آبگیرها*84:6 یا ”برکات“. میپوشاند. 7از قوّت تا به قوّت پیش میروند،
و هر یک در پیشگاه خدا در صَهیون حاضر میشوند.
8ای خداوند، خدای لشکرها، دعایم را بشنو!
ای خدای یعقوب، گوش فرا ده! سِلاه
9خدایا، بر سپرِ*84:9 منظور از ”سپر“، ”پادشاه“ است. ما بنگر! به روی مسیح خود نظر افکن!
10زیرا یک روز در صحنهای تو
بهتر است از هزار در هر جای دیگر؛
دربانیِ خانۀ خدایم را ترجیح میدهم
بر سکونت در خیمههای شرارت.
11زیرا یهوهْ خدا آفتاب و سپر است؛
یهوه لطف میکند و عزّت میبخشد.
او هیچ چیز نیکو را دریغ نمیدارد،
از آنان که در راستی گام برمیدارند.
12ای خداوندِ لشکرها،
خوشا به حال کسی که بر تو توکل دارد!
85
ما را بازگردان
برای سالار سرایندگان. مزمور پسران قورَح.
1خداوندا، بر سرزمین خویش نظر لطف افکندی،
و سعادت گذشته را به یعقوب بازگردانیدی!*85:1 یا: «اسیران یعقوب را بازآوردی». 2تقصیر قوم خود را آمرزیدی
و همۀ گناهانشان را پوشانیدی! سِلاه
3تمامی غضب خویش را برگردانیدی
و از حدت خشم خویش بازگشتی!
4ای خدای نجات ما،
ما را بازگردان،
و غضبت را از ما برگیر!
5آیا تا ابد بر ما خشم خواهی گرفت؟
آیا خشم خود را نسل اندر نسل طول خواهی داد؟
6آیا دیگر بار احیایمان نخواهی کرد
تا قومت در تو شادی کنند؟
7خداوندا، محبت خویش را به ما بنما،
و نجات خود را بر ما عنایت فرما!
8باشد که آنچه خداْ یهوه خواهد گفت، بشنوم؛
زیرا او به قوم خود، و به سرسپردگان خویش،
سلامتی را ندا خواهد کرد؛
اما مباد که به سوی جهالت بازگردند.
9بهیقین که نجات او به ترسندگانش نزدیک است،
تا جلال در سرزمین ما ساکن شود.
10محبت و وفاداری با هم ملاقات خواهند کرد؛
عدالت و سلامتی یکدیگر را خواهند بوسید.
11وفاداری از زمین خواهد رویید،
و عدالت از آسمان خواهد نگریست.
12آری، خداوند آنچه را نیکوست، عطا خواهد فرمود،
و سرزمین ما حاصلخیز خواهد بود.
13عدالت پیشاپیش وی خواهد رفت
و راهی برای قدمهای او مهیا خواهد ساخت.
86
محبت تو به من عظیم است
دعای داوود.
1ای خداوند، گوش فرا ده و اجابتم فرما،
زیرا که ستمدیده و نیازمندم!
2جان مرا حفظ کن، زیرا سرسپردۀ توام.
تو خدای من هستی؛
خدمتگزار خود را که بر تو توکل دارد، نجات ده!
3خداوندگارا، مرا فیض عطا فرما،
زیرا که تمامی روز تو را میخوانم.
4جان خدمتگزارت را شاد کن،
زیرا، ای خداوندگار، جان خود را نزد تو برمیافرازم.
5خداوندگارا، تو نیکو و آمرزندهای،
و سرشار از محبت نسبت به همۀ آنان که تو را میخوانند!
6خداوندا، به دعایم گوش فرا ده؛
فریاد التماسم را بشنو!
7در روز تنگی خود تو را میخوانم،
زیرا که مرا مستجاب میکنی.
8خداوندگارا، در میان خدایان کسی چون تو نیست،
و نه کاری چون کارهای تو!
9خداوندگارا، قومهایی که آفریدهای،
جملگی خواهند آمد و به حضورت پرستش خواهند کرد،
و نام تو را جلال خواهند داد.
10زیرا که تو بزرگی و کارهای شگفت میکنی؛
تنها تو خدایی!
11خداوندا، راه خود را به من بیاموز،
تا در حقیقت تو گام بردارم.
دل مرا واحد گردان
تا از نام تو ترسان باشم.
12ای خداوندگارْ خدای من، تو را به تمامی دل خواهم ستود؛
و نامت را تا به ابد جلال خواهم داد.
13زیرا که محبت تو به من عظیم است؛
تو جان مرا از اَعماق هاویه رهانیدهای!
14خدایا، متکبران بر ضد من برخاستهاند؛
گروهی از ستمگران قصد جان من دارند
و تو را در مد نظر خود نمیدارند.
15اما خداوندگارا، تو خدایی رحیم و فیاضی!
دیرخشم و آکنده از محبت و وفا!
16روی به سویم بگردان و مرا فیضعطا فرما!
قوّت خویش را به خدمتگزارت عنایت کن،
و پسر کنیزت را نجات بخش!
17مرا نشانی از احسان خود مرحمت فرما،
تا نفرتکنندگانم ببینند و شرمنده شوند؛
زیرا که تو ای خداوند، مرا یاری کرده و تسلی دادهای!
87
سخنان پرجلال دربارهات گفته میشود
مزمور پسران قورَح. سرود.
1شهری که او بنیان نهاده
بر کوه مقدس واقع است؛
2خداوند دروازههای صَهیون را دوست میدارد،
بیش از همۀ مسکنهای یعقوب.
3ای شهر خدا،
سخنان پرجلال دربارهات گفته میشود. سِلاه
4رَهَب*87:4 نامی برای مصر در شعر و ادبیات. و بابِل را در شمارِ شناسندگانم ذکر خواهم کرد، فلسطین را نیز، و صور را، همراه با کوش؛*87:4 نواحی نیل عُلیا. خواهند گفت: «این در آنجا زاده شده است!»
5و دربارۀ صَهیون گفته خواهد شد که
«این و آن در او زاده شدهاند»،
زیرا آن متعال، خودْ او را استوار خواهد ساخت!
6آنگاه که خداوند قومها را ثبت میکند چنین خواهد نگاشت:
«این در آنجا زاده شده است.» سِلاه
7سرایندگان و رقصکنندگان به یکسان میسرایند که:
«همۀ چشمههای من در توست!»
88
روز و شب نزد تو فریاد برمیآورم
سرود. مزموری از پسران قورَح. برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’مَحَلَت لِعَنوت.‘*88:0 احتمالاً یک مایۀ موسیقی بوده است به معنی: ”رنج پریشانی“. قصیدۀ هیمانِ اِزراحی. 1ای یهوه، خدای نجات من،
روز و شب نزد تو فریاد برمیآورم!
2دعایم به حضور تو برسد!
گوش خود را به فریادم مایل گردان!
3زیرا جان من از بلایا آکنده شده است،
و حیاتم به هاویه نزدیک گشته.
4در شمار فرو روندگانِ به هاویه شمرده شدهام؛
همچون مردی هستم که او را توانی نیست.
5در میان مردگان رها گشتهام،
همچون کشتگانی که در گور آرمیدهاند؛
که دیگر به یادشان نمیآوری
و از دست تو بریده شدهاند.
6مرا در عمیقترین حفره نهادهای،
در تاریکیها، در ژرفناها!
7خشم تو بر من سنگین شده است؛
با همۀ امواجت مرا مبتلا ساختهای. سِلاه
8همدمانِ مرا از من گرفتهای
و از من بیزارشان کردهای!
محبوس گشتهام و مرا راه گریزی نیست؛
9دیدگانم از اندوه تار شده است.
خداوندا، هر روزه تو را میخوانم،
و دستان خود را به سویت دراز میکنم.
10آیا شگفتیهای خود را به مردگان مینمایانی؟
آیا رَفتگان برمیخیزند تا تو را بستایند؟ سِلاه
11آیا از محبتت در گور سخن خواهد رفت،
یا از وفاداریت در دیار هلاکت؟*88:11 در عبری: ”اَبَدون“. 12آیا شگفتیهایت در تاریکی شناخته میشود،
و کارهای عادلانهات در دیار فراموشی؟
13اما من نزد تو ای خداوند، فریاد کمک برمیآورم؛
بامدادان دعای خود را به پیشگاهت تقدیم میکنم.
14خداوندا، چرا جان مرا ترک میکنی
و روی خود را از من میپوشانی؟
15از جوانی، مبتلا و نزدیک به مرگ بودهام؛
از تو به هراس افتاده و درماندهام.*88:15 معنی عبری این واژه نامشخص است. 16خشم تو از سر من گذشته،
و کارهای خوفناک تو هلاکم کرده است.
17همۀ روز چون آب مرا احاطه کرده،
و از هر سو مرا محاصره نموده است.
18یاران و دوستانم را از من دور کردهای؛
تنها همدمم تاریکی است.
89
محبتهای خداوند را خواهم سرایید
قصیدۀ ایتانِ اِزراحی.
1محبتهای خداوند را تا به ابد خواهم سرایید؛
به دهان خویش امانت تو را به جمیع نسلها خواهم شناسانید.
2زیرا گفتم که محبت تا به ابد بنا خواهد شد،
و وفاداریِ خود را در آسمانها استوار خواهی ساخت!
3گفتی که «با برگزیدۀ خود عهد بستهام،
و برای خدمتگزار خویش داوود سوگند خوردهام که:
4”نسل تو را تا به ابد استوار خواهم ساخت
و تخت تو را در تمامی نسلها بنا خواهم کرد.“» سِلاه
5خداوندا، باشد که آسمانها شگفتیهای تو را بستایند،
و امانت تو را در جمع قُدْسیان.
6زیرا کیست در آسمانها که با خداوند برابری تواند کرد؟
و کیست در میان موجودات آسمانی که مانند خداوند باشد؟
7خدا در شورای قُدْسیان بینهایت مَهیب است؛
از او میباید ترسید، بیش از همۀ آنان که گرداگرد اویند.
8ای یهوه، خدای لشکرها، کیست مانند تو؟
خداوندا، تو نیرومندی و امانت تو احاطهات کرده است.
9بر خروش دریا فرمان میرانی،
و چون امواجش برخیزند، آنها را فرو مینشانی.
10رَهَب*89:10 هیولای دریایی در ادبیات اساطیری که نِمادی از اغتشاش و بینظمی بود. را چون لاشهای فرو کوفتی، و به بازوی نیرومند خویش دشمنانت را پراکنده ساختی.
11آسمان از آن توست و زمین نیز از آن تو.
جهان را، و هر چه را که در آن است، تو بنیان نهادی.
12شمال و جنوب را تو آفریدی؛
تابور و حِرمون به نام تو بانگ شادی برمیآورند.
13بازوی تو نیرومند است،
دست تو تواناست،
و دست راستت برافراشته.
14عدل و انصاف اساس تخت توست،
محبت و وفاداری*89:14 یا ”راستی“. پیش رویت میخرامند. 15خوشا به حال آنان که آواز شادمانی را میشناسند،
و در نور روی تو، ای خداوند، گام برمیدارند.
16تمامی روز در نام تو وجد میکنند،
و در عدالت تو سرافرازند.
17زیرا که تو جلال و قوّت ایشانی،
و به لطف خویش شاخ*89:17 در اینجا ”شاخ“ نمادی از ”قدرت“ است؛ همچنین در آیۀ 24. ما را برمیافرازی. 18زیرا سپر ما از آنِ خداوند است،
و پادشاه ما از آنِ قدوس اسرائیل.
19زمانی در عالم رؤیا سخن گفتی،
و به سرسپردگان خویش چنین فرمودی:
«دلاوری را یاری رساندهام،
و برگزیدهای از قوم را سرافراز ساختهام.
20خدمتگزار خویش داوود را یافتهام،
و او را به روغن مقدسِ خویش مسح کردهام.
21دست من با او خواهد بود،
و بازوی من او را نیرومند خواهد ساخت.
22دشمن از او بهره نخواهد کشید،
و ظالم بر او ستم نخواهد کرد.
23خصمانش را از برابر او تار و مار خواهم کرد،
و نفرتکنندگانش را از پا در خواهم آورد.
24امانت و محبتِ من همراه او خواهد بود،
و در نام من، شاخ او برافراشته خواهد شد.
25دست او را بر دریا مسلط خواهم ساخت،
دست راست او را بر نهرها.
26او مرا ندا در داده، خواهد گفت: ”تو پدر من هستی،
خدای من و صخرۀ نجاتم!“
27من نیز او را فرزندِ ارشدِ خویش خواهم ساخت،
رفیعترین در میان پادشاهان جهان.
28محبت خود را به او تا به ابد پاس خواهم داشت،
و عهد من با او پایدار خواهد بود.
29سلسلۀ او را تا به ابد استوار خواهم ساخت،
و تخت او را همچون روزهای آسمان.
30اگر فرزندانش شریعت مرا ترک کنند،
و مطابق قوانین من سلوک ننمایند؛
31اگر فرایض مرا زیر پا گذارند،
و فرامین مرا نگاه ندارند،
32آنگاه عِصیان ایشان را به چوبْ تنبیه خواهم کرد،
و تقصیرشان را به تازیانه؛
33ولی محبتم را از او دریغ نخواهم داشت،
و در وفاداری خویش خیانت نخواهم ورزید.
34عهد خود را بیحرمت نخواهم ساخت
و آنچه را از دهانم صادر شد، تغییر نخواهم داد.
35یک بار برای همیشه به قدوسیت خود سوگند خوردم،
و به داوود دروغ نخواهم گفت،
36که سلسلۀ او تا به ابد پابرجا خواهد ماند
و تخت او در حضور من همچو خورشید؛
37همچون ماه جاودانه استوار خواهد بود،
چون شاهدی امین در آسمان.» سِلاه
38اما اکنون تو روی گردانیده، او را طرد کردهای
و بهغایت بر مسیح خود غضبناک گشتهای!
39عهد خود را با خدمتگزارت باطل کردهای،
و تاج او را بر زمین افکنده، بیحرمت ساختهای.
40همۀ حصارهایش را در هم شکستهای
و استحکاماتش را یکسره ویران کردهای.
41رهگذران جملگی او را چپاول میکنند،
و مایۀ ریشخند همسایگان گردیده است.
42دست راستِ خصمان وی را برافراشتهای،
و همۀ دشمنانش را شادمان ساختهای.
43دم شمشیرش را برگردانیدهای
و او را در نبرد بر پا نداشتهای.
44جلال او را منقطع ساختهای
و تخت سلطنتش را به خاک نشاندهای.
45روزهای جوانیاش را کوتاه کردهای،
و او را به ردای خجالت پوشانیدهای. سِلاه
46ای خداوند تا به کِی؟ آیا تا به ابد خود را پنهان خواهی کرد؟
تا به کی آتش خشم تو افروخته خواهد بود؟
47به یاد دار که ایام حیاتم چه کوتاه است!
تو جملۀ بنی آدم را برای چه بطالتی آفریدهای!
48کدام انسان است که زیست کند و مرگ را نبیند،
کیست که جان خویش از دست هاویه خلاصی تواند داد؟ سِلاه
49خداوندگارا، کجاست آن محبت نخستین تو،
که به امانت خویش برای داوود سوگند خوردی؟
50خداوندگارا، طعنههایی را که بر خدمتگزارت میزنند به یاد آر،
که آنها را در سینۀ خود از قومهای بسیار متحمل میگردم،
51که دشمنانت بدانها ریشخندم میکنند،
و هر قدمی را که مسیح تو برمیدارد، به مسخره میگیرند.
52خداوند تا به ابد متبارک باد!
آمین و آمین!
90
کتاب چهارم
از ازل تا به ابد تو خدایی
دعای موسی مرد خدا.
1خداوندگارا، مسکن*90:1 یا ”پناهگاه“. ما تو بودهای، نسل اندر نسل.
2پیش از آنکه کوهها زاده شوند،
یا تو زمین و جهان را به وجود آوری،
از ازل تا به ابد تو خدایی.
3انسان را به خاک بازمیگردانی
و میگویی: «ای بنی آدم، بازگردید!»
4زیرا هزار سال در نظر تو
همچون روزی است که گذشت
یا چون پاسی از شب.
5ایشان را همچون سیلاب میروبی؛
همچون خوابند،
همچون علفی که بامدادان تازه میشود:
6بامدادان میشکفد و میروید
و شامگاهان پژمرده و خشک میشود.
7زیرا به خشم تو پایان میپذیریم،
و به غضبت پریشان میگردیم.
8تقصیرهایمان را فرا رویت نهادهای،
و گناهان پنهانمان را در پرتو حضورت.
9زیرا روزهایمان به تمامی در خشمت کاهیده میشود،
و سالهایمان را چون آهی به سر میرسانیم؛
10روزهای عمر ما هفتاد سال است
و اگر قوی باشیم، هشتاد سال.
اما مایۀ فخری در آنها جز محنت و اندوه نیست؛
زیرا بهسرعت میگذرند و پرواز میکنیم.
11کیست که از قدرت خشم تو آگاه باشد؟
زیرا خشم تو به عظمت ترسی است که باید از تو داشت.
12پس ما را بیاموز تا روزهای خود را بشماریم،
تا دلی خردمند حاصل کنیم.
13خداوندا، برگرد! تا چند؟
بر بندگانت شفقت فرما.
14صبحگاهان ما را از محبت خود سیر کن
تا تمامی عمرمان شادمانه بسراییم و شادی کنیم.
15شادمانمان گردان
در عوض روزهایی که مبتلایمان ساختی،
و سالهایی که بلا دیدیم.
16اعمال تو بر بندگانت نمایان شود
و کبریایی تو بر فرزندان ایشان.
17لطف*90:17 یا ”جمال“. خداوندگارْ خدای ما بر ما باد! عمل دستهای ما را برایمان استوار گردان؛
آری، عمل دستهای ما را استوار گردان.
91
پناه و دژ من خداست
1آن که در مخفیگاه آن متعال قرار گزیند،
زیر سایۀ قادر مطلق*91:1 در عبری: ”شَدّای“. به سر خواهد برد. 2دربارۀ خداوند میگویم*91:2 یا: «خواهد گفت».: «اوست پناه من و دژ من، خدای من که بر او توکل دارم.»
3بهیقین، اوست که تو را از دام صیاد خواهد رهانید
و از طاعون مرگبار.
4او تو را با پرهای خویش خواهد پوشانید،
و زیر بالهایش پناه خواهی گرفت؛
امانت وی، تو را سِپَرِ محافظ خواهد بود.
5از خوف شب نخواهی ترسید،
و نه از تیری که در روز میپرد؛
6از طاعونی که در تاریکی راه میرود، بیم نخواهی داشت
و نه از وبایی که در نیمروز هلاک میسازد.
7گرچه هزار تن در کنار تو فرو افتند،
و ده هزار بر جانب راست تو،
اما به تو نزدیک هم نخواهد آمد.
8تنها با چشمانت خواهی نگریست
و سزای شریران را خواهی دید.
9چون خداوند را پناهگاه خویش گردانیدهای،
و آن متعال را مأوای خود ساختهای،
10هیچ بدی بر تو واقع نخواهد شد
و هیچ بلا نزدیک خیمۀ تو نخواهد آمد.
11زیرا فرشتگانش را دربارۀ تو فرمان خواهد داد
تا در همۀ راههایت، نگاهبان تو باشند.
12آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت
مبادا پایت را به سنگی بزنی.
13بر شیر و افعی گام خواهی نهاد؛
شیر جوان و اژدها را پایمال خواهی کرد.
14خداوند میفرماید: «چون مرا دوست میدارد،
او را خواهم رهانید؛
و چون نام مرا میشناسد،
از او محافظت خواهم کرد.
15او مرا خواهد خواند و من او را اجابت خواهم کرد؛
در تنگی با وی خواهم بود؛
او را خواهم رهانید و عزّت خواهم بخشید.
16به عمر دراز، او را سیر خواهم کرد
و نجات خویش را به او نشان خواهم داد.»
92
اعمال تو چه عظیم است
مزمور. سرودی برای شَبّات.
1چه نیکوست خداوند را ستودن،
و در وصف نام تو، ای متعال، سراییدن؛
2بامدادان محبت تو را اعلام کردن،
و شامگاهان وفاداری تو را،
3با نوای بربطِ دهتار
و نغمۀ چنگ.
4زیرا که تو ای خداوند، مرا به کارهایت شادمان ساختهای؛
پس در وصف اعمال دستهای تو شادمانه میسرایم.
5اعمال تو ای خداوند چه عظیم است،
و اندیشههایت چه ژرف!
6مرد وحشی نمیداند
و نادان این را درنمییابد
7که هرچند شریران چون علف برویند
و بدکاران جملگی بشکفند،
برای این است که تا به ابد هلاک گردند؛
8اما تو ای خداوند، تا به ابد متعال هستی!
9زیرا که دشمنانت، ای خداوند،
آری دشمنانت، بهیقین نابود خواهند شد،
و بدکاران جملگی پراکنده خواهند گشت.
10اما تو شاخ*92:10 ”شاخ“ در اینجا نمادی است از ”قدرت“. مرا همچون شاخ گاو وحشی برافراشتهای، و روغن تازه بر من فرو ریختهای.
11دیدگانم شکست دشمنانم را دیده است،
و گوشهایم خبر سقوط مخالفانِ شریرم را شنیده است.
12پارسا چون درخت خرما خواهد شکفت،
و همچون سرو آزاد لبنان نمو خواهد کرد؛
13آنان که در خانۀ خداوند غرس شدهاند،
در صحنهای خدای ما خواهند شکفت.
14در پیری نیز میوه خواهند آورد
و تر و تازه و سبز خواهند بود،
15تا اعلام کنند که خداوند راست است؛
او صخرۀ من است و در او ذرهای بیانصافی نیست.
93
خداوند پادشاهی میکند
1خداوند پادشاهی میکند،
او خویشتن را به جلال آراسته است؛
خداوند خود را آراسته است،
او کمر خود را به قوّت بسته است.
جهان مستحکم است
و جنبش نخواهد خورد.
2تخت سلطنت تو از قدیم استوار گشته است،
و تو از ازل هستی.
3سیلابها برافراشتهاند، ای خداوند!
سیلابها آواز خود را برافراشتهاند،
سیلابها خروش خود را برافراشتهاند!
4شکوهمندتر از آواز آبهای بسیار،
شکوهمندتر از امواج دریا،
شکوهمند است خداوند در عرش برین!
5شهادات تو بینهایت امین است،
خداوندا، قدوسیت زیبندۀ خانۀ توست، تا ابدالآباد.
94
خداوند قوم خود را وا نخواهد گذاشت
1ای خدای انتقامگیرنده، ای یهوه،
ای خدای انتقامگیرنده، تجلی فرما!
2ای داور زمین، سر برافراز
و متکبران را سزا ده!
3شریران تا به کی، خداوندا،
شریران تا به کِی شادی خواهند کرد؟
4سخنان گستاخانه جاری میسازند؛
همۀ بدکاران لاف میزنند.
5قوم تو را، ای خداوند، لِه میکنند؛
و بر میراث تو ستم روا میدارند.
6بیوهزنان و غریبان را میکُشند،
و یتیمان را به قتل میرسانند.
7و میگویند: «خداوند نمیبیند!
خدای یعقوب درنمییابد!»
8ای بیفهمانِ قوم، دریابید!
ای جاهلان، کِی عاقل خواهید شد؟
9آیا آن که گوش را غرس کرد، نمیشنود؟
و آن که چشم را سرشت، نمیبیند؟
10آیا آن که قومها را تأدیب میکند، توبیخ نمینماید؟
و آن که آدمی را تعلیم میدهد، علم ندارد؟
11خداوند از افکار انسان آگاه است؛
او میداند که آنها بطالت محض است!
12خوشا به حال کسی که تو ای خداوند تأدیبش میکنی،
و از شریعت خود، وی را میآموزی؛
13او را از روزهای بلا آسایش میبخشی،
تا زمانی که گودالی برای شریران کنده شود.
14زیرا خداوند قوم خود را وا نخواهد گذاشت،
و میراث خود را ترک نخواهد کرد.
15داوری بار دیگر بر پارسایی منطبق خواهد شد،
و تمامی راستدلان از آن پیروی خواهند کرد.
16کیست که برای من بر ضد مردمان شریر برخیزد؟
و کیست که برای من در برابر بدکاران بایستد؟
17اگر خداوند یاور من نبود،
جان من بهزودی در دیار خاموشی ساکن میشد!
18آنگاه که گفتم: «پای من میلغزد»،
محبت تو ای خداوند، تکیهگاهم شد.
19در کثرت غصههای دل من،
تسلیهای تو جانم را شادمان میسازد.
20آیا کرسی شرارت با تو متفق تواند شد،
که با قوانین خود مصیبت به بار میآورد؟
21آنها بر ضد جان پارسا همداستان میشوند،
و بر ریختن خون بیگناه فتوی میدهند.
22اما خداوند قلعۀ بلند من شده است،
و خدایم، صخرۀ پناهگاه من.
23خباثت ایشان را بر سرشان بر خواهد گردانید،
و در شرارتِ خودشان، نابودشان خواهد کرد؛
آری، یهوه خدای ما ایشان را محو و نابود خواهد کرد.
95
بیایید خداوند را بسراییم
1بیایید خداوند را شادمانه بسراییم،
و برای صخرۀ نجات خویش فریاد بلند سر دهیم!
2به پیشگاهش با شکرگزاری نزدیک شویم
و به فریاد بلند برایش سرود بخوانیم.
3زیرا یهوه، خدای بزرگ است،
پادشاه بزرگ بر همۀ خدایان!
4نشیبهای زمین در دست اوست،
و فرازهای کوهها از آن او.
5دریا از آنِ اوست، او آن را بساخت،
و دستانش خشکی را شکل داد.
6بیایید تا پرستش و سَجده کنیم،
و در پیشگاه آفرینندۀ خویش، خداوند، زانو زنیم.
7زیرا او خدای ماست،
و ما قومِ چراگاه،
و گلۀ دست اوییم.
امروز، اگر صدای او را میشنوید،
8دلهای خود را سخت مسازید،
چنانکه در مِریبَه*95:8 ”مِریبَه“ به معنی ”دعوا“ است. کردید، در روز مَسَّه،*95:8 ”مَسَّه“ یعنی ”آزمایش“. در بیابان. 9آنجا پدران شما مرا آزمایش و امتحان کردند،
با اینکه کارهای مرا دیده بودند.
10چهل سال از آن نسل بیزار بودم،
و گفتم: «قومِ گمراه دل هستند
و راههای مرا نمیشناسند.»
11پس در خشم خود سوگند خوردم
که به آسایش من هرگز راه نخواهند یافت.
96
در فَرّ قدوسیت پرستش کنید
1برای خداوند سرودی تازه بسرایید!
ای تمامی زمین، برای خداوند بسرایید!
2برای خداوند بسرایید و نام او را متبارک خوانید!
روز به روز نجات او را بشارت دهید!
3جلال او را در میان ملتها بازگویید،
و اعمال شگفتش را در میان همۀ قومها!
4زیرا خداوند بزرگ است و بهغایت شایان ستایش؛
از او میباید ترسید، بیش از همۀ خدایان.
5زیرا همۀ خدایانِ قومها، بتهای بیارزشند،
اما یهوه آسمانها را بساخت.
6فرّ و شکوه به حضور وی است
و توانایی و زیبایی در قُدس وی.
7ای طوایف قومها، وصف خداوند را بگویید!
وصف جلال و قوّت خداوند را بگویید!
8وصف جلال نام خداوند را بگویید!
هدیه بیاورید و به صحنهای او بیایید!
9خداوند را در فرّ قدوسیتش بپرستید!
ای تمامی زمین، از حضور او بلرزید!
10باشد که در میان قومها بگویید، «خداوند پادشاهی میکند!
آری، جهان مستحکم است و جنبش نخواهد خورد؛
او ملتها را به انصاف داوری خواهد کرد.»
11آسمان شادی کند و زمین به وجد آید؛
دریا و هر چه آن را پر میسازد، غُرّش کند؛
12صحرا و هرآنچه در آن است، شادمان گردد.
آنگاه همۀ درختان جنگل بانگ شادی بر خواهند آورد،
13پیش روی خداوند، زیرا که میآید،
آری او میآید تا زمین را داوری کند.
او جهان را به انصاف داوری خواهد کرد،
و ملتها را به امانت خویش.
97
تو بر تمامی زمین متعال هستی
1خداوند پادشاهی میکند!
پس زمین شادمان باشد
و سرزمینهای ساحلیِ بسیار شادی کنند.
2ابرها و تاریکی غلیظ گرداگرد اوست،
عدل و انصاف، بنیان تخت اوست.
3آتش پیش روی وی میرود
و دشمنانِ او را به هر سو میسوزاند.
4آذرخشهای او جهان را روشن میسازد؛
زمین میبیند و میلرزد.
5کوهها از حضور خداوند چون موم ذوب میشوند،
از حضور خداوندگارِ تمامی عالَم!
6آسمانها عدالت او را اعلام میکنند،
و همۀ قومها جلال او را میبینند.
7پرستندگان تمثالهای تراشیده جملگی شرمسار خواهند شد،
همانها که به بتهای بیارزش میبالند؛
ای همۀ خدایان، او را بپرستید!
8صَهیون شنیده، شادی میکند،
و شهرهای یهودا شادمان میگردند،
از داوریهای تو، ای خداوند.
9زیرا که تو خداوندا، بر تمامی زمین متعال هستی!
تو بس فراتر از همۀ خدایان، در مقام اعلایی!
10ای دوستدارانِ خداوند، از بدی نفرت کنید!
زیرا او حافظ جان سرسپردگان خویش است،
و ایشان را از چنگ شریران میرهاند.
11نور برای پارسایان کاشته میشود،
و شادی برای راستدلان.
12ای پارسایان، در خداوند شادی کنید
و نام قدوس او را بستایید!
98
برای خداوند فریاد شادمانی سر دهید
مزمور.
1برای خداوند سرودی تازه بسرایید،
زیرا کارهای شگفت کرده است!
دست راست و بازوی قدوسش
نجات را برای او به عمل آورده است.
2خداوند نجات خود را اعلام فرموده،
و عدالت نجاتبخش خویش را در نظر قومها آشکار ساخته است.
3او محبت و وفاداری خود را
نسبت به خاندان اسرائیل به یاد آورده است؛
همۀ کرانهای زمین نجات خدای ما را دیدهاند.
4ای تمامی زمین، برای خداوند فریاد شادمانی سر دهید!
بانگ برآورید! هلهله کنید! بسرایید!
5خداوند را با چنگ بسرایید،
با چنگ و با آوای نغمات.
6با کَرِناها و آوای سُرنا،
به حضور یهوه پادشاه بانگ شادی برآورید!
7دریا و هر چه در آن است بخروشد؛
جهان و همۀ ساکنان آن!
8نهرها دستک زنند،
و کوهها فریاد شادمانی سر دهند،
9در حضور خداوند،
زیرا که برای داوری زمین میآید.
او جهان را به عدالت داوری خواهد کرد،
و قومها را به انصاف.
99
یهوه خدای ما قدوس است
1خداوند پادشاهی میکند،
پس قومها بلرزند!
خداوند در میان کَروبیان بر تخت نشسته است،
پس زمین به لرزه درآید!
2خداوند در صَهیون بزرگ است،
و بر تمامی قومها متعال.
3باشد که نام عظیم و مَهیب تو را بستایند!
او قدوس است!
4پادشاه در اقتدار خویش، عدالت را دوست میدارد؛
تو مساوات را برقرار کردهای،
و عدالت و انصاف را در یعقوب به عمل آوردهای.
5یهوه خدای ما را برافرازید،
و در قدمگاه او پرستش کنید،
که او قدوس است!
6موسی و هارون از کاهنانش بودند،
و سموئیل، از خوانندگانِ نام او.
خداوند را خواندند
و او ایشان را اجابت فرمود.
7در ستون ابر با ایشان سخن گفت؛
و آنان شهادات او را نگاه داشتند،
و فریضهای را که بدیشان عطا فرمود.
8ای یهوه، خدای ما،
تو ایشان را اجابت فرمودی!
تو آنان را خدایی آمرزنده بودی،
اما از کردار بدشان انتقام کشیدی!
9یهوه، خدای ما را برافرازید،
و در کوه مقدسش پرستش کنید!
زیرا یهوه خدای ما قدوس است!
100
خداوند نیکوست
مزمور شکرگزاری.
1ای تمامی روی زمین،
خداوند را بانگ شادمانی دهید!
2خداوند را با شادی عبادت نمایید،
و سرودخوانان به حضور او بیایید!
3بدانید که یهوه خداست!
اوست که ما را آفرید و ما از آنِ اوییم.
ما قوم او و گوسفندان چراگاه اوییم.
4به دروازههای او با شکرگزاری داخل شوید،
و به صحنهای او با ستایش!
او را سپاس گویید
و نامش را متبارک خوانید!
5زیرا خداوند نیکوست
و محبتش جاودانی،
و وفاداریش نسل اندر نسل.
101
با دلی صاف سلوک خواهم کرد
مزمور داوود.
1محبت و عدالت را خواهم سرایید،
و برای تو ای خداوند خواهم نواخت.
2در طریقِ بیعیب با مراقبت سالک خواهم بود.
نزد من کِی خواهی آمد؟
در خانۀ خویش با دلی راست سلوک خواهم کرد.
3هیچ چیزِ بیمایه را در نظر خویش نخواهم گذاشت.
از کجرَوی بیزارم؛ به من نخواهد چسبید.
4دل منحرف از من به دور خواهد بود،
مرا با شرارت کاری نخواهد بود.
5هر آن کس را که در نهان بر همسایۀ خویش افترا زند،
هلاک خواهم کرد؛
و هر آن کس را که چشمان متکبر و دل مغرور دارد
تحمل نخواهم کرد.
6بر وفادارانی که در زمیناند نظر لطف خواهم داشت،
تا با من ساکن شوند؛
آن که در طریقِ بیعیب سالک است
در خدمت من خواهد بود.
7فریبکار در خانۀ من ساکن نخواهد شد،
و دروغگو در حضورم نخواهد ماند.
8هر بامداد، شریرانِ زمین را جملگی هلاک خواهم کرد،
تا همۀ بدکاران را از شهر خداوند برکَنَم.
102
روی خویش از من پنهان مکن
دعای شخص ستمدیده، آنگاه که در عجز و ناتوانی، نالۀ خود را به حضور خداوند میریزد.
1خداوندا دعایم را بشنو!
بگذار فریاد کمکم به تو برسد!
2در روز تنگیام،
روی خویش از من پنهان مکن!
گوش خود به من فرا دار،
و در روزی که بخوانم، بهزودی اجابتم فرما!
3زیرا روزهایم چون دود سپری میشود،
و استخوانهایم همچون اخگرهای فروزان میسوزد.
4دلم همچون علف بریده شده و خشک گردیده است؛
خوردن نان خود را از یاد میبرم!
5به سبب نالۀ بلندم
از من جز پوست و استخوان نمانده است!
6همچون جغد صحرا*102:6 مشخصات دقیق این پرنده روشن نیست. گشتهام؛ مانند بومِ ویرانهها گردیدهام!
7در بستر خود بیدار میمانم؛
چون گنجشکِ تنها بر لبِ بامَم!
8همۀ روز، دشمنانم بر من طعنه میزنند؛
ریشخندکنندگانم مرا لعن میکنند!
9زیرا خاکستر را چون نان میخورم
و آنچه را که مینوشم با اشکها درمیآمیزم،
10به سبب خشم و غضب تو،
زیرا مرا بلند کردی و سپس به زیر افکندی!
11روزهایم همچون سایۀ شامگاهی گشته،
و من چون علف میخشکم!
12اما تو، خداوندا، تا ابد بر تخت نشستهای،
و ذکر تو تا جمیع نسلهاست.
13تو بر خواهی خاست و بر صَهیون شفقت خواهی کرد،
زیرا وقت آن است که بر او نظر لطف افکنی!
آری، زمان معین فرا رسیده است!
14زیرا که خادمانت سنگهایش را عزیز میدارند،
و بر خاک آن شفقت مینمایند.
15قومها از نام خداوند خواهند ترسید،
و همۀ پادشاهان زمین از جلال تو.
16زیرا خداوند صَهیون را بنا خواهد کرد
و در جلال خویش نمایان خواهد شد.
17او به دعای بیچارگان التفات خواهد کرد،
و استدعای ایشان را خوار نخواهد شمرد.
18باشد که این برای نسل آینده نوشته شود،
تا قومی که آفریده خواهند شد خداوند را ستایش کرده، گویند:
19«او از عرش مقدس خود فرو نگریست؛
خداوند از آسمان بر زمین نظر افکند،
20تا نالۀ اسیران را بشنود
و محکومین به مرگ را آزاد سازد.»
21تا نام خداوند را در صَهیون بر زبان رانند
و ستایش او را در اورشلیم،
22آن هنگام که ملتها گرد هم آیند
و ممالک نیز، تا خداوند را بپرستند.
23در میانۀ راه*102:23 منظور ”در میانسالی“ است. قوّتِ مرا خم کرده، و روزهای مرا کوتاه کرده است.
24پس گفتم:
«ای خدای من، مرا در نیمۀ عمرم برمگیر،
ای که سالهای تو تا جمیع نسلهاست!
25تو از قدیم بنیان زمین را نهادی،
و آسمانها صنعت دستان توست!
26آنها از میان میروند، اما تو بر جا میمانی!
آنها همه چون جامهْ مندرس خواهند شد!
مانند لباس جایگزینشان خواهی کرد،
و از میان خواهند رفت!
27اما تو همان هستی،
و سالهای تو را پایانی نیست!
28فرزندانِ خدمتگزارانت قرار خواهند یافت،
و نسل ایشان در حضور تو استوارخواهند شد.»
103
خداوند را متبارک بخوان
مزمور داوود.
1ای جان من خداوند را متبارک بخوان!
و هر چه در درون من است، نام قدوس او را متبارک خواند!
2ای جان من، خداوند را متبارک بخوان
و هیچیک از همۀ احسانهایش را فراموش مکن!
3که همۀ گناهانت را میآمرزد،
و همۀ بیماریهایت را شفا میبخشد!
4که حیات تو را از هاویه فدیه میدهد
و تاجِ محبت و رحمت را بر سرت مینهد!
5که جان تو را به چیزهای نیکو سیر میکند
تا همچون عقاب، جوانی تو تازه شود.
6خداوند عدل و انصاف را برای همۀ مظلومان به جا میآورد.
7او راههای خود را به موسی آموخت
و اعمال خویش را به بنیاسرائیل.
8یهوه رحیم و فیاض است،
دیرخشم و آکنده از محبت.
9تا ابد محاکمه نخواهد کرد،
و همیشه بُغض نخواهد داشت.
10او با ما مطابق گناهانمان رفتار نمیکند
و به ما بر حسب تقصیراتمان سزا نمیدهد.
11زیرا به اندازهای که آسمان از زمین فراتر است،
به همان اندازه نیز محبت خدا نسبت به ترسندگان او عظیم است!
12به اندازهای که مشرق از مغرب دور است
به همان اندازه نیز نافرمانیهای ما را از ما دور کرده است.
13چنانکه پدر بر فرزندان خود رئوف است،
همچنان خداوند نیز بر ترسندگان خویش رأفت میکند.
14زیرا سرشتِ ما را میداند،
و به یاد دارد که ما خاک هستیم!
15و اما انسان، روزهای عمرش همچون علف است؛
مانند گل صحرا میشکفد،
16اما به وزش بادی از میان میرود،
و دیگر اثری از او بر جای نمیماند!
17اما از ازل تا به ابد
محبت خداوند شامل حال ترسندگان اوست،
و عدالت او شامل حال فرزندانِ فرزندانِ ایشان،
18و آنان که عهد او را حفظ میکنند
و به جا آوردن احکامش را یاد میدارند.
19خداوند تخت خویش را در آسمان استوار ساخته،
و پادشاهیاش بر همه مسلط است.
20ای فرشتگان خداوند، او را متبارک خوانید،
ای زورآورانی که کلام او را به جا میآورید
و فرمانبردار اویید.
21ای جمیع لشکریان او،
و ای خادمان او که ارادهاش را به جا میآورید،
خداوند را متبارک خوانید!
22ای همۀ کارهای خداوند،
او را در هر کجای فرمانرواییاش متبارک خوانید!
ای جان من، خداوند را متبارک بخوان!
104
ای خداوند، تو چه عظیمی
1ای جان من، خداوند را متبارک بخوان!
ای یهوه، خدای من، تو بینهایت عظیمی.
تو به فَرّ و شکوه ملبّسی،
2و نور را همچون ردا به خود میپیچی.
تو آسمان را چون خیمه میگسترانی،
3و تیرکهای اتاقهایت را بر آبها مینهی.
تو ابرها را ارابۀ خویش میسازی،
و سوار بر بالهای باد میروی!
4تو بادها را فرستادگان*104:4 یا ”فرشتگان“. خویش میگردانی، و شعلههای آتش را خادمان خویش میسازی.*104:4 در ترجمۀ یونانی هفتادتَنان: «تو فرشتگان خویش را بادها میگردانی، و خادمان خویش را شعلههای آتش میسازی». 5تو اساس زمین را بر پایههای آن استوار ساختی،
تا جنبش نخورد، تا ابدالآباد.
6تو آن را به آبهای ژرف همچون ردا پوشانیدی،
و آبها بر فراز کوهها ایستادند.
7اما از عتاب تو گریختند،
و از صدای رعد تو پا به فرار گذاشتند!
8بر فراز کوهها برآمدند و به درهها سرازیر شدند،
به جایی که تو برایشان مقرر کردی.
9حدّی برای آنها قرار دادی که از آن نگذرند،
و دیگر بار زمین را نپوشانند!
10تو چشمهها را در وادیها جاری میسازی،
تا در میان کوهها روان گردند.
11آنها جانداران صحرا را جملگی سیراب میکنند،
و تشنگی خران وحشی را فرو مینشانند.
12پرندگانِ هوا در کنار آنها منزل دارند،
و در میان شاخساران آواز میخوانند.
13تو از جایگاه رفیع خود کوهها را آبیاری میکنی،
و زمین از ثمر کار تو سیر میشود.
14تو علف را برای چارپایان میرویانی،
و گیاهان را تا انسان با آنها زراعت کند،
تا از دلِ زمین خوراک برآورد،
15و شراب را تا دل آدمی را شاد گرداند،
و روغن را تا روی وی را شاداب سازد،
و نان را تا جان او را نیرو بخشد.
16درختان خداوند سیراباند،
آن سروهای لبنان که او نشانده است؛
17پرندگان لانههای خود را در آنها میسازند،
و لکلک در میان درختان صنوبر آشیان دارد.
18کوههای بلند برای بزهای وحشی است،
و صخرهها پناهگاه خرگوشان*104:18 یا ”گورکنها“. است. 19او ماه را برای تعیین فصلها ساخت؛
و خورشید زمان غروبِ خود را میداند.
20تاریکی میآوری و شب میشود،
که در آن جمله جانوران جنگل پرسه میزنند.
21شیران ژیان در پیِ طعمۀ خود میغرند،
و خوراکِ خویش را از خدا میطلبند.
22چون آفتاب برمیآید، بازمیگردند،
و در لانههای خود میآرامند.
23آنگاه آدمی به کار خویش بیرون میرود،
و به محنت خویش تا شامگاه.
24ای خداوند، کارهای تو چه بسیار است!
آنها را جملگی به حکمت خویش به عمل آوردهای!
زمین از مخلوقات تو آکنده است!
25و دریا نیز، در آنجا، وسیع و پهناور،
مملو است از جُنبندگان بیشمار،
از جانداران بزرگ و کوچک!
26کشتیها بر روی آن میروند،
و لِویاتان نیز، که تو سرشتی تا در آن بازی کند.
27چشم امید اینان جملگی بر توست،
تا خوراک ایشان را در وقتش برسانی.
28چون این را به آنها میبخشی،
آن را گرد میآورند؛
چون دست خویش را میگشایی،
از چیزهای نیکو سیر میشوند.
29اما چون روی خود را میپوشانی،
پریشان میگردند؛
و چون روح ایشان را قبض میکنی،
میمیرند و به خاک بازمیگردند!
30چون روح خود را میفرستی،
آفریده میشوند،
و روی زمین را تازه میسازی!
31باشد که جلال خداوند تا به ابد پایدار مانَد!
باشد که خداوند از کارهای خویش شادمان شود؛
32که بر زمین مینگرد، و زمین به لرزه درمیآید!
که کوهها را لمس میکند، و آتشفشان میشود!
33من تا زنده هستم خداوند را خواهم سرایید!
تا وجود دارم برای خدایم سرود ستایش خواهم خواند!
34تفکر من برای او لذتبخش باشد،
زیرا که من در خداوند شادی میکنم!
35اما گنهکاران از زمین محو گردند،
و شریران دیگر یافت نشوند!
ای جان من، خداوند را متبارک بخوان!
هَلِلویاه!*104:35 یعنی: «ستایش بر خداوند»؛ همچنین در بقیۀ کتاب. 105
همۀ کارهای شگفتش را بازگویید
1خداوند را سپاس گویید و نام او را بخوانید!
ملتها را از کردههای او باخبر سازید!
2او را بسرایید و برایش سرود ستایش بخوانید!
همۀ کارهای شگفتش را بازگویید!
3در نام قدوس او فخر کنید؛
دل جویندگان خداوند شادمان گردد!
4خداوند و قوّت او را بطلبید؛
پیوسته جویای روی او باشید!
5عجایبی را که به عمل آورده است، یاد بدارید،
آیات او و داوریهای دهانش را.
6ای نسلِ خادم او ابراهیم،
ای پسرانِ یعقوب، که برگزیدۀ اویید.
7اوست یهوه خدای ما!
داوریهای او در تمام جهان است!
8عهد خود را تا ابد یاد میدارد،
کلامی را که امر فرموده است، تا هزاران پشت؛
9عهدی را که با ابراهیم بست،
و سوگند خود را به اسحاق!
10آن را چون فریضهای برای یعقوب استوار فرمود،
و چون عهدی جاودان برای اسرائیل.
11گفت: «به تو سرزمین کنعان را خواهم بخشید،
تا قلمروی میراث شما شود.»
12آنگاه که شمارشان اندک بود
و انگشتشمار بودند و در آنجا غریب؛
13آنگاه که از قومی به قوم دیگر آواره بودند،
و از مملکتی به ملت دیگر،
14نگذاشت کسی بر ایشان ظلم روا دارد،
بلکه پادشاهان را بهخاطر ایشان توبیخ کرده، گفت:
15«دست خود را بر مسیحان من دراز مکنید،
و انبیای مرا آزار مرسانید!»
16او قحطی را بر زمین فرا خواند
و تمامی ذخیرۀ نان را از میان برد؛
17و مردی را پیشاپیش ایشان فرستاد،
یوسف را، که به غلامی فروخته شد.
18پاهای او را به غُل و زنجیر زخمی کردند،
و گردنش در حلقۀ آهنین بسته شد؛
19تا زمانی که سخن او واقع گردید،
و کلام خداوند درستی او را ثابت کرد.
20پادشاه فرستاد و رهایش کرد؛
حاکم ملتها آزادش ساخت.
21او را بر خانۀ خویش سرور ساخت،
و حاکم بر تمامی داراییاش؛
22تا به ارادۀ خود بزرگان وی را در بند نهد
و مشایخِ وی را حکمت آموزد.
23آنگاه اسرائیل به مصر درآمد،
و یعقوب در زمین حام غربت پذیرفت.
24او قوم خویش را بسیار بارور ساخت،
و ایشان را از خصمانشان نیرومندتر گردانید؛
25لیکن دل آنان را برگردانید تا از قوم او نفرت کنند،
و با خادمانش به نیرنگ رفتار نمایند.
26او خادم خویش موسی را فرستاد،
و هارون را، که برگزیده بود.
27آنان آیات او را در میان ایشان به ظهور آوردند،
و عجایب او را در زمین حام.
28او تاریکی فرستاد و ظلمت پدید آمد؛
زیرا با کلام او مخالفت ورزیدند.*105:28 ۲۸ ترجمۀ هفتادتنان؛ متن عبری: ”… مخالفت نورزیدند“. 29آبهایشان را به خون بدل ساخت،
و ماهیان ایشان را میرانید.
30سرزمینشان از قورباغه پُر شد،
حتی خوابگاه شاهانشان.
31او سخن گفت و انبوه مگسها پدید آمد،
و پشهها در همۀ حدود ایشان.
32به عوض باران، بدیشان تگرگ داد،
با برق آذرخش در تمامی سرزمینشان؛
33درختان تاک و انجیر ایشان را زد
و درختان قلمروی ایشان را شکست.
34سخنی گفت، و انبوه ملخها آمدند،
انواع ملخهای بیشمار!
35همۀ نباتاتِ زمین ایشان را فرو بلعیدند،
و محصول خاک ایشان را خوردند!
36آنگاه همۀ نخستزادگان را در سرزمین ایشان زد،
نوبر قوّت ایشان را.
37او اسرائیل*105:37 در عبری: ”آنها“. را با طلا و نقره بیرون آورد، و از قبایل ایشان هیچکس لغزش نخورد.
38مصر از رفتن آنها شادمان بود،
زیرا وحشتِ ایشان بر آن مستولی شده بود.
39ابری برای پوشش گسترانید،
و آتشی تا شبهنگام روشنایی دهد.
40تقاضا کردند، و برایشان بلدرچین فرستاد
و آنان را به نان آسمانی سیر گردانید.
41صخره را بشکافت و آب برجهید،
و چون نهری در زمین خشک روان گردید!
42زیرا که کلام مقدس خویش را به یاد آورد
و ابراهیم، خدمتگزار خود را.
43او قوم خود را با شادمانی بیرون آورد،
و برگزیدگان خویش را با بانگ شادی؛
44سرزمینهای قومها را بدیشان بخشید،
و ثمرۀ محنت ملتها را به میراث بردند،
45تا فرایض او را نگاه دارند،
و احکام شریعت او را به جا آورند.
هَلِلویاه!
106
خداوند را سپاس گویید زیرا که او نیکوست
1هَلِلویاه!
خداوند را سپاس گویید زیرا که او نیکوست
و محبتش تا ابدالآباد است.
2کیست که اعمال نیرومند خداوند را بیان تواند کرد
و ستایش او را به کمال تواند شنوانید؟
3خوشا به حال آنان که عدالت را به جا میآورند
و در همه وقت، انصاف را نگاه میدارند.
4خداوندا، چون بر قوم خود نظر لطف افکنی، مرا به یاد آور،
و با نجات خود به یاریام بیا؛
5تا سعادت برگزیدگان تو را ببینم
و در شادی قوم تو شادمان گردم
و همراه با میراث تو فخر نمایم.
6ما و پدرانمان گناه کردهایم،
عِصیان ورزیدهایم و شرارت نمودهایم.
7پدران ما، هنگامی که در مصر بودند
کارهای شگفتانگیز تو را درک نکردند؛
آنان کثرت محبت تو را به یاد نیاوردند،
بلکه در کنار دریا، نزد دریای سرخ، سر به شورش برداشتند.
8اما او بهخاطر نام خود، ایشان را نجات بخشید،
تا قوّت خود را بشناساند.
9دریای سرخ را عتاب کرد، و خشکید؛
و ایشان را از میان ژرفناها همچون بیابان رهبری فرمود.
10آنان را از چنگ خصم نجات بخشید،
و از دست دشمن رهانید.
11آبها مخالفان ایشان را پوشانید،
که یکی از آنها نیز باقی نماند.
12آنگاه به کلام او ایمان آوردند،
و حمد او را سراییدند.
13اما کارهای او را بهزودی از یاد بردند،
و مشورت او را انتظار نکشیدند.
14هوای نَفْس خود را در بیابان پیروی کردند،
و خدا را در صحرا آزمودند.
15پس آنچه خواستند بدیشان عطا فرمود،
اما لاغری در جانهای ایشان فرستاد.
16در اردوگاه بر موسی حسد بردند،
و بر هارون، مقدس خداوند.
17پس زمین دهان گشود و داتان را فرو برد،
و جماعتِ اَبیرام را پوشانید.
18آتش در میانِ جمع ایشان زبانه کشید
و شعلهها شریران را سوزانید.
19در حوریب گوسالهای ساختند،
و بُتِ ریختهشده را پرستش کردند؛
20جلال خود را معاوضه کردند،
با شمایل گاوی علفخوار!
21خدا را که نجاتدهندۀ ایشان بود از یاد بردند،
او را که کارهای عظیم در مصر کرده بود؛
22آن که عجایب در سرزمین حام به عمل آورده بود،
و کارهای مَهیب نزد دریای سرخ.
23پس گفت که هلاکشان خواهد کرد -
اگر برگزیدۀ او موسی
به حضورش در شکاف نمیایستاد
تا خشم او را از هلاک کردن ایشان برگرداند.
24سرزمین دلپذیر را خوار شمردند،
زیرا به وعدۀ او ایمان نداشتند.
25در خیمههای خود همهمه کردند،
و آواز خداوند را نشنیدند.
26پس با دست برافراشته سوگند خورد
که ایشان را در بیابان از پا در خواهد آورد،
27و نسلشان را در میان قومها پخش خواهد کرد،
و در سرزمینها پراکنده خواهد ساخت.
28سپس با بَعَل فِغور همیوغ شدند،
و قربانیهای تقدیمی به مردگان را خوردند؛
29با کارهای خود خداوند را به خشم آوردند،
پس طاعون در میان ایشان شیوع یافت.
30آنگاه فینِحاس ایستاد و میانجیگری کرد،
و طاعون بازداشته شد.
31و این برای او پارسایی محسوب گشت،
نسل اندر نسل تا ابدالآباد.
32همچنین نزد آبهای مِریبَه خداوند را خشمگین کردند،
و حتی موسی به سبب ایشان زیان دید؛
33زیرا روح وی را مکدر ساختند،
و سخن نسنجیده بر زبان او جاری شد.
34ملتها را هلاک نکردند،
آنگونه که خداوند ایشان را امر فرموده بود؛
35بلکه با قومها درآمیختند
و کارهای ایشان را فرا گرفتند.
36بتهای ایشان را عبادت کردند،
که برایشان دام گردید.
37پسران خود را برای دیوها قربانی کردند
و دختران خود را نیز.
38خون بیگناه را ریختند،
خون پسران و دختران خود را؛
که ایشان را برای بتهای کنعان قربانی کردند،
و زمین به خون آلوده شد.
39پس با کارهای خود نجس گردیدند
و به اعمال خویش خودفروشی کردند.
40بنابراین خشم خداوند بر قومش افروخته شد،
و از میراث خویش منزجر گشت.
41آنان را به دست قومها تسلیم کرد،
و نفرتکنندگانشان بر ایشان فرمان راندند.
42دشمنان بر آنها ظلم کردند،
و ایشان زیر دست آنها ذلیل گردیدند.
43بارها ایشان را رهایی بخشید
اما در مشورتهای خود سر به شورش برداشتند
و به سبب تقصیر خویش خوار گردیدند.
44با این همه، بر تنگی ایشان نظر افکند،
هنگامی که فریادشان را شنید.
45بهخاطر آنها عهد خویش را به یاد آورد،
و بر حسب کثرت محبت خویش گذشت نمود.
46اسیرکنندگانِ آنها را جملگی،
به رحم آوردن بر ایشان برانگیخت.
47ای یهوه، خدای ما، نجاتمان ده،
و از میان قومها ما را گِرد آور،
تا نام قدوس تو را سپاس گوییم،
و در ستایش تو فخر نماییم.
48متبارک باد یهوه، خدای اسرائیل،
از ازل تا ابدالآباد.
و تمامی مردم بگویند، «آمین».
هَلِلویاه!
107
کتاب پنجم
چنین گویند فدیهشدگانِ خداوند
1خداوند را سپاس گویید،
زیرا که او نیکو است و محبتش تا ابدالآباد است!
2چنین گویند فدیهشدگان خداوند،
که ایشان را از تنگی*107:2 یا: ”از دست دشمن“. فدیه داده است، 3و از سرزمینها گِردشان آورده است،
از شرق و غرب، از شمال و جنوب.
4برخی در بیابانهای بیآب و علف سرگردان شدند،
و راه به شهری مسکون نیافتند؛
5گرسنه و بسیار تشنه،
جانشان در اندرونشان کاهیده شد.
6آنگاه در تنگی خویش نزد خداوند فریاد برآوردند،
و ایشان را از تنگیهایشان رهایی بخشید.
7آنان را از راهی راست هدایت کرد،
تا به شهری مسکون درآمدند.
8پس خداوند را به سبب محبتش سپاس گویند،
به جهت کارهای شگفتانگیزش برای بنیآدم.
9زیرا که جان آرزومند را سیر میگرداند
و جان گرسنه را به چیزهای نیکو پر میسازد.
10برخی در تاریکی و ظلمت غلیظ نشسته بودند،
زندانیان ظلم و زنجیرهای آهنین؛
11زیرا بر کلام خدا طغیان ورزیده،
و مشورت آن متعال را نپذیرفته بودند.
12پس دلهای ایشان را زیر بار مشقت خم ساخت؛
و لغزیدند و یاریرسانی نبود.
13آنگاه در تنگی خویش نزد خداوند فریاد برآوردند،
و ایشان را از تنگیهایشان نجات بخشید.
14ایشان را از تاریکی و ظلمت غلیظ بیرون آورد،
و بندهای ایشان را بگسست.
15پس خداوند را به سبب محبتش سپاس گویند،
به جهت کارهای شگفتانگیزش برای بنیآدم.
16زیرا که درهای برنجین را در هم میشکند،
و پشتبندهای آهنین را دو پاره میکند.
17برخی به واسطۀ راههای عِصیانگرانۀ خود احمق گردیدند،
و به سبب تقصیرات خویش ستم دیدند.
18جان ایشان از هر خوراکی کراهت داشت،
و به دروازههای مرگ نزدیک آمدند.
19آنگاه در تنگی خویش نزد خداوند فریاد برآوردند،
و ایشان را از تنگیهایشان نجات بخشید.
20کلام خود را فرستاد و شفایشان داد،
و ایشان را از نابودی خلاصی بخشید.
21پس خداوند را به سبب محبتش سپاس گویند،
به جهت کارهای شگفتانگیزش برای بنیآدم.
22قربانیهای تشکر تقدیم کنند،
و با فریاد شادی کارهای او را بازگویند.
23برخی بر کشتیها رهسپار دریا شدند،
و بر آبهای عظیم به تجارت پرداختند.
24کارهای خداوند را دیدند،
اعمال شگفتش را در ژرفا!
25زیرا او سخن گفت و بادْ توفان را به پا داشت
که امواجِ دریا را برافراشت.
26به آسمانها بالا رفتند
و به ژرفاها فرود آمدند،
و در این مَهلکه، جانی در ایشان نماند.
27همچو مستان افتان و خیزان شدند،
و عقلشان از چارهاندیشی درماند.
28آنگاه در تنگی خویش نزد خداوند فریاد برآوردند،
و ایشان را از تنگیهایشان بیرون کشید.
29توفان را آرام و ساکت ساخت،
و امواج دریا ساکن گشت.
30شادمان شدند چون آرامی پدید آمد
و ایشان را به بندرِ مرادشان رهنمون گشت.
31پس خداوند را به سبب محبتش سپاس گویند
به جهت کارهای شگفتانگیزش برای بنیآدم؛
32او را در جماعت مردمان تمجید کنند،
و در مجمع مشایخ بستایند.
33او رودخانهها را به بیابان بدل میسازد
و چشمههای آب را به زمین تشنه؛
34و زمین بارور را به شورهزار،
به سبب شرارت ساکنانش.
35بیابان را به حوضهای آب بدل میسازد
و زمین خشک را به چشمههای آب!
36گرسنگان را آنجا اِسکان میدهد
و در آنجا شهری مسکون بنیان مینهند؛
37مزارع را میکارند و تاکستانها غرس میکنند،
و محصول پر بار به دست میآورند.
38ایشان را برکت میدهد، و بهغایت کثیر میگردند
و نمیگذارد گله و رمۀ ایشان کم شود.
39چون از شمار ایشان کم میشود و ذلیل میگردند،
به سبب ظلم و بلا و اندوه،
40او اهانت را بر حاکمان میریزد
و ایشان را در بیابانِ بیراهه آواره میسازد.
41اما نیازمند را از مذلت ایشان برمیافرازد،
و اهل خانهاش را همچون گلههای گوسفند کثیر میگرداند.
42صالحان این را میبینند و شادمان میشوند،
و بیانصافی یکسره دهان خود را میبندد.
43هر که حکیم است در این امور بیاندیشد
و در محبتهای خداوند تأمل نماید.
108
به یاری خدا پیروز خواهیم شد
سرود. مزمور داوود.
1خدایا، دل من استوار است؛
با همۀ وجودم*108:1 در عبری: ”جلالم“. خواهم سرایید و در ستایش تو خواهم نواخت.
2ای چنگ و بربط بیدار شوید!
من سپیدهدم را بیدار خواهم کرد!
3خداوندا، تو را در میان ملتها خواهم ستود،
و برای تو در میان طوایف سرود خواهم خواند.
4زیرا محبت تو عظیم است،
بلندتر از آسمانها،
و وفاداریت تا به ابرهاست!
5خدایا، بر آسمانها متعال شو،
و جلالت بر تمامی زمین باشد.
6به دست راست خویش نجات دِه
و اجابتم فرما،
تا محبوبانت خلاصی یابند.
7 * 108:7 از اینجا تا آخرِ این مزمور، با مزمور 60 آیات 6 تا آخر یکی است. خدا در قدوسیت*108:7 یا: ”در قُدس“. خود سخن گفته است: «شِکیم را شادمانه قسمت میکنم
و دشت سُکّوت را اندازه میگیرم.
8جِلعاد از آن من است و مَنَسی از آن من؛
اِفرایِم کلاهخود من است،
یهودا عصای سلطنتم.
9موآب ظرف دستشویی من است؛
بر اَدوم پایپوش خود را میافکنم،
و بر فلسطین بانگ پیروزی برمیآورم.»
10کیست که مرا به شهر حصاردار درآوَرَد؟
کیست که مرا به اَدوم رهنمون شود؟
11مگر نه تو، خدایا، که طردمان کردهای،
و دیگر با سپاهیان ما بیرون نمیآیی؟
12در برابر دشمن، یاریمان فرما،
زیرا یاری انسان عبث است.
13با خدا پیروز خواهیم شد،
اوست که خصمان ما را پایمال خواهد کرد.
109
ای یهوه خدایم، یاریام ده
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1ای خدایی که میستایمت،
خاموش مباش!
2زیرا که دهان شرارت و دهان فریب را بر من گشودهاند
و با زبان دروغگو بر ضد من سخن میگویند.
3مرا با سخنان کینهتوزانه در میان گرفتهاند،
و بیسبب با من میستیزند.
4در جواب دوستی، مدعی من میگردند،
در حالی که من برایشان دعا میکنم.*109:4 عبری این قسمت از آیه مبهم است. 5نیکی مرا با بدی پاداش میدهند،
و محبت مرا با نفرت.
6میگویند مردی شریر بر ضد او بگمار؛
بگذار مدعی*109:6 یا: ”باشد که شیطان“. به جانب راستش بایستد. 7چون محاکمهاش میکنند، مجرم بیرون آید،
و دعایش گناه محسوب گردد.
8روزهایش اندک باشند،
و منصب نظارتش را دیگری بگیرد.
9فرزندانش بیپدر گردند
و زنش بیشوهر.
10باشد که فرزندانش آواره شوند و گدایی کنند،
و ویرانههای خانۀ خویش را جستجو نمایند.*109:10 نسخۀ ترجمۀ یونانی هفتادتَنان. در نسخۀ عبری: «از خانههای ویران شدهشان (خوراک) بجویند». 11باشد که طلبکار همۀ داراییاش را ضبط کند،
و بیگانگان دسترنجش را به یغما برند.
12باشد که کسی بر او احسان نکند
و بر یتیمانش نظر لطف نیفکند.
13باشد که خاندانش منقطع شود،
و نامشان در نسل بعد محو گردد.
14باشد که معصیت پدرانش در حضور خداوند به یاد آورده شود،
و گناه مادرش هرگز محو نگردد؛
15آنها پیوسته در مد نظر خداوند باشد،
تا یاد ایشان را از زمین برکَنَد.
16زیرا محبتکردن را در نظر نیاورد،
بلکه فقیران و نیازمندان را تعقیب نمود،
و شکستهدلان را، تا به مرگ.
17چون لعنت کردن را دوست میداشت،
بر سر خودش فرود آمده؛
و چون در برکت دادن رغبت نداشت،
از او دور شده است.
18لعنت کردن را همچون جامه بر تن کرد،
پس همچون آب به اندرونش داخل گشته،
و همچون روغن به استخوانهایش درآمده است.
19باشد که آن لعنتها همچون ردایی باشد که بر گِرد خود میپیچد،
و همچون کمربندی که همواره بر میان میبندد.
20باشد که خداوند مدعیان مرا چنین سزا دهد،
آنان را که بر جان من به بدی سخن میگویند.
21اما تو ای خداوندگارْ یهوه،
بهخاطر نام خود برای من عمل کن؛
و چون محبت تو نیکوست، مرا برهان.
22زیرا من فقیر و نیازمندم،
و دلم در اندرونم مجروح است.
23همچون سایۀ شامگاهی رخت بستهام،
و همچون ملخ تکانده شدهام.
24زانوانم از روزه لرزان است؛
پیکرم زار و نحیف گشته است.
25مضحکۀ مدعیان شدهام؛
چون مرا بینند، سر میجنبانند.
26ای یهوه خدایم، یاریام فرما؛
بر حسب محبت خویش، نجاتم بخش.
27بگذار بدانند که این دست توست،
که تو، ای خداوند، آن را کردهای.
28بگذار نفرین کنند، اما تو برکت ده؛
بگذار به پا خیزند و سرافکنده شوند،
اما خادمت شادمان گردد.
29باشد که مدعیانم به رسوایی ملبس گردند
و در شرمساری خویش چون ردا پوشانیده شوند.
30خداوند را به دهان خود شکر بسیار خواهم گفت؛
در میان انبوه جمعیت، او را خواهم ستود.
31زیرا به دست راست شخص نیازمند میایستد،
تا او را از آنان که بر جان او فتوی میدهند، نجات بخشد.
110
به دست راست من بنشین
مزمور داوود.
1خداوند به خداوندگار من گفت:
«به دست راست من بنشین
تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.»
2خداوند عصای اقتدار تو را
از صَهیون دراز خواهد کرد؛
در میان دشمنانت فرمانروایی کن.
3در روزی که به جنگ روی
قوم تو با رغبت داوطلب خواهند شد.
آراسته به شکوهی مقدس،
جوانان تو چون شبنم
از رَحِمِ فجر نزد تو حاضر خواهند بود.
4خداوند سوگند خورده
و نظرش را تغییر نخواهد داد که:
«تو جاودانه کاهن هستی،
در رتبۀ مِلکیصِدِق.»
5خداوند بر دست راست توست!
او در روز خشم خود پادشاهان را در هم خواهد کوبید.
6او قومها را داوری خواهد کرد
و آنها را از لاشها پر خواهد ساخت
و سران را در سرتاسر زمین خواهد کوبید.
7او از نهر کنار راه خواهد نوشید؛*110:7 ممکن است به رسمی در مورد مسح کردن پادشاهان اشاره داشته باشد؛ رجوع کنید به ۱پاد 34-33:1. بنابراین سَرِ خویش را بر خواهد افراشت.
111
* 111:0 اَبیات این مزمور به ترتیب با حروف الفبای عبری آغاز میشوند. کارهای خداوند عظیم است
1هَلِلویاه!
خداوند را با تمامی دل سپاس خواهم گفت،
در شورای صالحان،
در میان جماعت.
2کارهای خداوند عظیم است؛
آنان که از آنها لذت میبرند،
جملگی در آنها غُور میکنند.
3کار او پر از جلال و شکوه است،
و عدالتش پایدار، تا به ابد!
4او خویشتن را به کارهای شگفتش شهره ساخته است؛
خداوند فیاض و رحیم است.
5او ترسندگان خود را روزی میدهد،
و عهد خویش را تا به ابد یاد میدارد.
6قوّت کارهای خویش را بر قوم خود اعلام داشته،
تا میراث قومها را بدیشان عطا فرماید.
7اعمال دستهایش حق و عدل است،
و جملۀ احکامش قابل اعتماد.
8پایدارند تا ابدالآباد،
و در راستی و درستی وضع گردیدهاند.
9فدیه را برای قوم خود فرستاد،
و عهد خویش را جاودانه حکم فرمود؛
قدوس و مَهیب است نام او!
10ترس خداوندآغاز حکمت است،
آنان را که به احکام او عمل میکنند فهمِ نیکوست.
ستایش او تا به ابد پایدار است!
112
* 112:0 اَبیات این مزمور به ترتیب با حروف الفبای عبری آغاز میشوند. پارسا هرگز جنبش نخواهد خورد
1هَلِلویاه!
خوشا به حال کسی که از خداوند میترسد،
و از انجام فرمانهای او لذت بسیار میبرَد.
2فرزندانش از دلاوران زمین خواهند بود،
نسل صالحان مبارک خواهد بود.
3دولت و توانگری در خانۀ اوست،
و پارساییاش جاودانه پایدار است.
4در تاریکی، نور برای صالحان طلوع میکند،
برای شخص فیاض و رحیم و پارسا.
5فرخنده است شخص سخاوتمند و قرضدهنده،
که در کارهای خویش با انصاف است.
6زیرا پارسا هرگز جنبش نخواهد خورد؛
او تا به ابد در یادها میماند.
7از خبر بد نخواهد ترسید؛
دلش مستحکم است
و بر خداوند توکل دارد.
8دل او پایدار است
و نخواهد ترسید،
تا آن هنگام که پیروزمندانه بر خصمانش بنگرد.
9با گشادهدستی به نیازمندان بخشیده،
پارساییاش جاودانه پاینده است؛
شاخش*112:9 در اینجا ”شاخ“ نمادی از ”شأن و وقار“ است. با عزّت برافراشته خواهد شد. 10شریر این را میبیند و به خشم میآید،
و دندان بر هم ساییده، تباه میگردد؛
آرزوی شریران نقش بر آب خواهد شد!
113
کیست مانند یهوه خدای ما
1هَلِلویاه!
ای خدمتگزاران خداوند، ستایش کنید!
نام خداوند را ستایش کنید!
2نام خداوند متبارک باد،
از حال تا ابدالآباد!
3از محل طلوع آفتاب تا محل غروب آن،
نام خداوند ستوده شود!
4خداوند بر تمامی قومها متعال است،
و جلال او بر فراز آسمانهاست!
5کیست مانند یهوه خدای ما،
که در عرش برین جلوس فرموده است؟
6آن که سر فرود میآورد،
تا بر آسمانها و بر زمین بنگرد.
7او بینوا را از خاک برمیگیرد،
و نیازمند را از زباله برمیافرازد؛
8تا ایشان را با امیران بنشاند،
با امیران قومِ خویش.
9زن نازاد را خانوادهدار میسازد،
مادر شادمانِ فرزندان.
هَلِلویاه!
114
از حضور خداوند بلرز
1آنگاه که اسرائیل از مصر بیرون آمد،
و خاندان یعقوب از میان قوم غریبزبان،
2یهودا قُدسِ خدا*114:2 در عبری: ”او“. شد، و اسرائیل قلمرو او.
3دریا بدید و بگریخت،
و اردن به عقب بازگشت؛
4کوهها همچون قوچ به جَست و خیز درآمدند،
و تپهها همچون بره!
5ای دریا، تو را چه شد که گریختی؟
و ای اردن، که به عقب بازگشتی؟
6ای کوهها، که همچون قوچ به جست و خیز درآمدید؟
و ای تپهها، که همچون بره برجهیدید؟
7ای زمین، بلرز!
از حضور خداوندگار،
از حضور خدای یعقوب؛
8که صخره را حوض آب گردانید،
و سنگ خارا را چشمۀ آب!
115
نام خود را جلال ده
1نه ما را، خداوندا، نه ما را!
بلکه نام خود را جلال ده،
بهخاطر محبت و وفاداریت!
2چرا قومها بگویند:
«خدای آنان کجاست؟»
3خدای ما در آسمان است،
او هرآنچه را که بخواهد، به انجام میرساند.
4اما بتهای ایشان از نقره و طلاست،
صنعت دستهای انسان!
5دهان دارند، اما سخن نمیگویند!
چشم دارند، اما نمیبینند!
6گوش دارند، اما نمیشنوند!
بینی، اما نمیبویند!
7دستها دارند، اما حس نمیکنند!
پاها، اما راه نمیروند!
و صدایی از گلوی خود برنمیآورند!
8سازندگان آنها مانند خودشان خواهند شد،
و هر که بر آنها توکل کند.
9ای اسرائیل، بر خداوند توکل کنید!
او یاور و سپر شماست.*115:9 در عبری: ”آنهاست“؛ همچنین در آیات 10 و 11. 10ای خاندان هارون، بر خداوند توکل کنید!
او یاور و سپر شماست.
11ای ترسندگان خداوند، بر خداوند توکل کنید!
او یاور و سپر شماست.
12خداوند ما را به یاد آورده است؛ او برکتمان خواهد داد.
او خاندان اسرائیل را برکت خواهد داد،
او خاندان هارون را برکت خواهد داد.
13او ترسندگان خداوند را برکت خواهد داد،
از خُرد و بزرگ.
14خداوند شما را افزونی بخشد،
شما و فرزندانتان را.
15مبارکِ خداوند باشید،
که آسمان و زمین را بساخت.
16آسمانها، آسمانهای خداوند است،
اما زمین را به بنیآدم بخشیده است.
17مردگان نیستند که خداوند را میستایند،
و نه آنان که به دیار خاموشی فرو میروند!
18ماییم که خداوند را میستاییم،
از حال و تا ابدالآباد.
هَلِلویاه!
116
خداوند را دوست میدارم
1خداوند را دوست میدارم،
زیرا که آواز من و فریاد التماسم را شنیده است.
2چون گوش خود را به من مایل گردانیده،
در روزهای زندگی خود او را خواهم خواند.
3بندهای مرگ بر گِرد من پیچید،
فشارهای هاویه مرا درگرفت،
به تنگی و اندوه گرفتار آمدم.
4آنگاه نام خداوند را خوانده، گفتم:
«آه، ای خداوند، جانم را خلاصی ده!»
5خداوند فیّاض و عادل است؛
خدای ما رحیم است.
6خداوند سادهدلان را حفظ میکند؛
او در ذلت من مرا نجات بخشید.
7ای جان من به استراحت خود برگرد،
زیرا خداوند بر تو احسان کرده است.
8زیرا که تو جان مرا از مرگ رهانیدی،
و چشمانم را از اشک،
و پاهایم را از لغزش،
9تا در حضور خداوند گام بردارم،
در سرزمین زندگان!
10ایمان داشتم، پس گفتم:*116:10 یا: «ایمان داشتم، آنگاه که گفتم». «بسیار ذلیل گشتهام!»
11در پریشانی خود گفتم:
«همۀ آدمیان دروغگویند!»
12دِینِ خود را به خداوند چگونه ادا کنم،
برای همۀ احسانهایی که به من کرده است؟
13پیالۀ نجات را بر خواهم افراشت
و نام خداوند را خواهم خواند.
14نذرهای خود را به خداوند ادا خواهم کرد،
در حضور تمامی قومش.
15مرگ سرسپردگان خداوند
در نظر او گرانبها است.
16خداوندا، من بندۀ توام؛
بندۀ تو و پسر کنیز تو؛*116:16 یا: ”بندۀ تو و پسر امین تو“. تو بندهای مرا گشودی!
17قربانی شکرگزاری به تو تقدیم خواهم کرد
و نام خداوند را خواهم خواند.
18نذرهای خود را به خداوند ادا خواهم کرد،
در حضور تمامی قومش،
19در صحنهای خانۀ خداوند،
در میان تو، ای اورشلیم!
هَلِلویاه!
117
وفاداری خداوند جاودانه است
1ای همۀ قومها، خداوند را بستایید!
ای تمامی ملتها، تمجیدش کنید!
2زیرا که عظیم است محبت او به ما،
و جاودانه است وفاداری خداوند.
هَلِلویاه!
118
محبت او جاودانه است
1خداوند را سپاس گویید زیرا که نیکوست،
و محبت او جاودانه است.
2اسرائیل بگوید:
«محبت او جاودانه است!»
3خاندان هارون بگویند:
«محبت او جاودانه است!»
4ترسندگان خداوند بگویند:
«محبت او جاودانه است!»
5در تنگی خود خداوند را خواندم،
و خداوند اجابتم فرموده، مرا فراخی بخشید.
6خداوند با من است، پس نخواهم ترسید.
انسان به من چه تواند کرد؟
7خداوند همچون یاور من با من است؛
پس پیروزمندانه بر نفرتکنندگانم خواهم نگریست!
8پناه بردن بر خداوند بهتر است
از توکل بر انسان.
9پناه بردن بر خداوند بهتر است
از توکل بر امیران.
10همۀ قومها مرا احاطهکردند،
اما به نام خداوند ایشان را قطع کردم.
11از هر سو احاطهام کردند،
اما به نام خداوند ایشان را قطع کردم.
12مانند زنبور احاطهام کردند،
اما همچون آتشی در میان بوتههای خار بهسرعت خاموش شدند؛
به نام خداوند ایشان را قطع کردم.
13سخت بر من فشار آوردند*118:13 در عبری: «آوردی». تا بیفتم، اما خداوند یاریام داد.
14خداوند قوّت و سرود من است؛
او نجات من گردیده است.
15فریادهای شادی و پیروزی
در خیمههای پارسایان میگوید:
«دست راست خداوند کامروا میگردد!
16دست راست خداوند متعال است،
دست راست خداوند کامروا میگردد!»
17من نخواهم مرد، بلکه زیست خواهم کرد،
و کارهای خداوند را باز خواهم گفت.
18خداوند مرا بهسختی تنبیه کرد،
اما به مرگ نسپرد!
19دروازههای پارسایی را بر من بگشایید،
تا بدانها داخل شوم و خداوند را سپاس گویم.
20این است دروازۀ خداوند
که پارسایان بدان داخل میشوند.
21تو را سپاس میگویم که مرا اجابت فرمودی،
و نجات من شدی!
22سنگی که معماران رد کردند
مهمترین سنگ بنا*118:22 ”مهمترین سنگ بنا“ یا ”سنگ زاویه“. شده است! 23این را خداوند کرده،
و در نظر ما شگفت مینماید!
24این است روزی که خداوند ساخته است،
در آن وجد و شادی کنیم!
25آه ای خداوند، نجاتمان ده!
آه ای خداوند، کامیابی عطا فرما!
26مبارک است آن که به نام خداوند میآید!
از خانۀ خداوند، شما را برکت میدهیم.
27یهوه خداست،
و او نور خود را بر ما تابان ساخته است!
قربانی عید را به ریسمانها ببندید،
بر شاخهای مذبح!
28خدای من تویی،
و تو را سپاس خواهم گفت!
خدای من تویی،
و تو را متعال خواهم خواند!
29خداوند را سپاس گویید زیرا که نیکوست،
و محبتش جاودانه است!
119
* 119:0 این مزمور شعری منکسر است. اَبیات هر قطعه که به ترتیب حروف الفبای عبری چیده شدهاند، همگی با همان حرف الفبای مربوط به قطعۀ خود آغاز میگردند. الف
1خوشا به حال آنان که در راستی گام برمیدارند،
و از شریعت خداوند پیروی میکنند.
2خوشا به حال آنان که شهادات او را نگاه میدارند،
و به جان و دل او را میجویند.
3به هیچ روی کجرَوی نمیکنند،
بلکه در راههای او گام میزنند.
4تو احکام خویش را صادر کردهای
تا آنها را بهتمامی نگاه داریم.
5کاش که راههای من مستحکم شود
در نگاه داشتن فرایض تو.
6آنگاه شرمسار نخواهم شد،
هنگامی که جمله فرمانهای تو را در نظرِ خود میدارم.
7تو را با دلی صالح سپاس میگویم،
آنگاه که قوانین عادلانۀ تو را فرا میگیرم.
8فرایض تو را نگاه خواهم داشت،
مرا یکسره ترک منما!
ب
9چگونه مرد جوان راهِ خود را پاک نگاه دارد؟
با نگاه داشتن کلام تو!
10تو را به جان و دل میجویم؛
مگذار از فرمانهای تو منحرف شوم.
11کلام تو را در دل خود ذخیره کردهام،
تا به تو گناه نورزم!
12خداوندا تو متبارکی
فرایض خود را به من بیاموز.
13به لبهای خویش بازمیگویم،
همۀ قوانینی را که از دهان تو صادر شده است.
14از پیرویِ قوانین تو شادمان میگردم،
چنانکه از به دست آوردن ثروتی عظیم!*119:14 در عبری: ”به اندازۀ ثروت بسیار“. 15در احکام تو تأمل میکنم،
و راههایت را در نظر خود میدارم.
16از فرایض تو لذت میبرم؛
کلامت را از یاد نخواهم برد.
ج
17به خادمت احسان کن
تا زنده بمانم و کلامت را نگاه دارم.
18چشمانم را بگشا
تا از شریعت تو شگفتیها ببینم.
19من بر زمین، غریبم؛
فرمانهای خویش از من پوشیده مدار!
20جانم از شدتِ اشتیاق به قوانین تو
پیوسته در التهاب است!
21تو متکبرانِ ملعون را توبیخ میکنی،
که از فرامین تو انحراف میجویند.
22ننگ و تحقیر را از من بگردان،
زیرا که شهادات تو را نگاه میدارم.
23حتی اگر حاکمان در نشست خود بر ضد من فتوا دهند،
خادمت در فرایض تو تأمل خواهد کرد.
24نیز شهادات تو مایۀ لذت من است،
آنها مشاوران مَنَند.
د
25جان من به خاک چسبیده است؛
مطابق کلامت مرا زنده ساز!
26راههای خود را برشمردم و تو مرا اجابت فرمودی؛
فرایض خویش را به من بیاموز.
27طریق احکامِ خود را به من بفهمان؛
آنگاه در شگفتیهایت تأمل خواهم کرد.
28جان من از فرط اندوه گداخته شده است؛
طبق کلامت مرا بر پا دار.
29راه فریب را از من به دور دار،
و شریعت خویش را بر من ارزانی فرما.
30من طریق وفاداری را برگزیدهام،
و قوانین تو را پیش روی خود گذاردهام.
31خداوندا، به شهادات تو میچسبم؛
مگذار سرافکنده شوم.
32در طریق فرمانهای تو میدوم،
زیرا تو دل مرا وسعت میبخشی.
هِ
33خداوندا، طریق فرایض خود را به من بیاموز؛
آنگاه آنها را تا به آخر نگاه خواهم داشت.
34مرا فهم عطا فرما تا شریعت تو را نگاه دارم،
و آن را به تمامی دل حفظ کنم.
35مرا در طریقِ فرمانهای خود هدایت فرما،
زیرا رغبت من در آنهاست.
36دل مرا به شهادات خود مایل گردان،
و نه به سودجویی.
37چشمانم را از دیدن بطالت بگردان،
و در طریقهای خود مرا زنده ساز.
38کلام خود را با خادمت استوار فرما،
که آن را به ترسندگانت وعده فرمودهای.
39ننگی را که از آن در هراسم از من دورکن،
زیرا قوانین تو نیکوست.
40هان در اشتیاق احکام تواَم!
به عدالت خویش مرا زنده ساز!
و
41خداوندا، محبتهای تو به من برسد،
و نجات تو، بنا به وعدهات.
42آنگاه خواهم توانست اهانتکنندۀ خود را پاسخ گویم،
زیرا بر کلام تو توکل میدارم.
43کلام راستی را از دهانم یکسره برمگیر!
زیرا که به قوانین تو امید بستهام.
44شریعت تو را همیشه نگاه خواهم داشت،
تا ابدالآباد!
45در آسایش گام خواهم زد،
زیرا جویای احکام تو بودهام.
46در حضور پادشاهان از شهادات تو سخن خواهم گفت
و شرم نخواهم داشت،
47زیرا لذت من در فرمانهای توست،
که دوستشان میدارم.
48فرمانهای تو را حرمت و دوست خواهم داشت،
و در فرایض تو تفکر خواهم کرد.
ز
49کلام خود به خادمت را به یاد آر،
که بدان امیدوارم ساختی.
50تسلای من در مصیبتم این است
که وعدۀ تو مرا زنده میگردانَد.
51متکبرانْ سخت ریشخندم میکنند،
اما من از شریعت تو روی نمیگردانم.
52خداوندا، قوانین تو را که از قدیم است، به یاد میآورم،
و تسلی میپذیرم.
53حدت خشم مرا فرو میگیرد،
به سبب شریرانی که شریعت تو را ترک کردهاند.
54در خانۀ غربت من،
فرایض تو سرود من شده است.
55خداوندا، شبانگاه نامت را یاد میکنم،
و شریعت تو را نگاه میدارم.
56این نصیب من شده است
زیرا احکام تو را نگاه داشتهام.
ح
57خداوند نصیبِ من است؛
عهد میبندم که کلامت را نگاه دارم.
58از دل و جان روی تو را میطلبم،
بنا به وعدهات مرا فیض ببخشا!
59به راههای خود اندیشیدهام،
و گامهایم را به سوی شهادات تو برگردانیدهام.
60میشتابم و درنگ نمیکنم،
تا فرمانهای تو را نگاه دارم.
61ریسمانهای شریران گرد من میپیچد،
اما شریعت تو را فراموش نمیکنم.
62نیمههای شب برمیخیزم تا سپاست گویم،
به جهت قوانین عادلانهات.
63همۀ ترسندگانت را رفیقم،
آنان را که احکام تو را نگاه میدارند.
64خداوندا، زمین سرشار از محبت تو است؛
فرایض خویش را به من بیاموز!
ط
65خداوندا، بنا به وعدهات
بر خادم خود احسان کردهای.
66مرا معرفت و تشخیص درست بیاموز،
زیرا به فرمانهای تو ایمان دارم.
67پیش از آنکه مصیبت بینم، رَه به خطا میپیمودم،
اما اکنون کلام تو را نگاه میدارم.
68تو نیکو هستی و نیکویی میکنی؛
فرایض خود را به من بیاموز.
69متکبران بر من دروغ بستهاند،
اما من با دل و جان احکام تو را نگاه میدارم.
70دل ایشان سنگ و بیاحساس است،
اما من از شریعت تو لذت میبرم.
71مرا نیکوست که مصیبت دیدم،
تا فرایض تو را فرا گیرم.
72شریعت دهان تو برایم بهتر است،
از هزاران پاره سیم و زر.
ی
73دستان تو مرا ساخت و شکل داد؛
مرا فهم ده تا فرامین تو را بیاموزم.
74ترسندگانِ تو مرا خواهند دید و شادمان خواهند شد،
زیرا به کلام تو امیدوارم.
75خداوندا، میدانم که قوانین تو عدل است،
و مصیبتی که بر من وارد آوردهای از امانت توست.
76بگذار محبت تو مایۀ تسلی من گردد،
بنا بر وعدۀ تو به خادمت.
77رحمتهای تو به من برسد تا زنده مانم،
زیرا که از شریعت تو لذت میبرم.
78باشد که متکبران سرافکنده شوند
زیرا به حیله، حق مرا پایمال کردند،
اما من در احکام تو تأمل خواهم کرد.
79باشد که ترسندگان تو به من روی نمایند،
آنان که شهادات تو را میدانند.*119:79 یا: «تا به شهادات تو عارف گردند». 80باشد که دل من به تمامی بر فرایض تو معطوف باشد،
تا شرمنده نشوم!
ک
81جان من برای نجاتِ تو مدهوش گشته،
اما به کلام تو امیدوارم.
82دیدگانم در انتظارِ وعدۀ تو کمسو شده؛
میپرسم: «پس کی مرا تسلی خواهی داد؟»
83هرچند مانند مَشکی فرسوده در دودم،
اما فرایض تو را از یاد نبردهام!
84خادمت تا به کِی منتظر بماند؟
کی آزاردهندگانم را داوری خواهی کرد؟
85متکبران برایم چالهها کندهاند،
که بر خلاف شریعت توست.
86فرمانهای تو جملگی قابل اعتماد است؛
به ناحق آزارم میدهند؛ یاریام فرما!
87نزدیک بود مرا از روی زمین نیست گردانند،
اما احکام تو را ترک نگفتم.
88بر حسب محبت خود مرا زنده بدار،
تا شهادات دهان تو را نگاه دارم.
ل
89خداوندا، کلام تو جاودانه
در آسمانها استوار است.
90امانت تو نسل اندر نسل است،
تو زمین را بنیان نهادی، و پابرجا میماند.
91آنها به حکم تو تا به امروز برقرارند،
زیرا همه چیز در خدمت توست.
92اگر شریعت تو مایۀ لذت من نمیبود،
همانا در مصیبت خود هلاک میشدم!
93احکام تو را هرگز از یاد نمیبرم،
زیرا به واسطۀ آنها مرا زندگی بخشیدی!
94من از آن تو هستم؛ پس نجاتم ده!
زیرا جویای احکام تو بودهام.
95شریران منتظرند تا مرا هلاک کنند،
اما من به شهادات تو میاندیشم.
96برای هر کمالی حدی میبینم،
اما فرمان تو بینهایت وسیع است!
م
97شریعت تو را چقدر دوست میدارم!
تمامی روز تفکر من است.
98فرمان تو مرا از دشمنانم حکیمتر میسازد،
زیرا که همواره نزد من است.
99از همۀ آموزگارانم خردمندتر گشتهام،
زیرا که در شهادات تو تأمل میکنم.
100از ریشسپیدان فهیمتر شدهام،
زیرا که احکام تو را نگاه میدارم.
101پای خود را از هر راه بد بازداشتهام،
تا کلام تو را نگاه دارم.
102از قوانین تو روی نمیگردانم،
زیرا تو خودْ مرا تعلیم دادهای.
103کلام تو به مذاقم چه شیریناست،
و به دهانم از عسل شیرینتر!
104از احکام تو فهم را کسب میکنم،
از این رو از هر راه دروغ بیزارم!
ن
105کلام تو برای پاهای من چراغ،
و برای راه من نور است.
106سوگند خورده و آن را استوار ساختهام،
که قوانین عادلانۀ تو را نگاه دارم.
107بسیار مصیبت کشیدهام؛
بر حسب کلامت، خداوندا، مرا زنده ساز.
108خداوندا، هدایای اختیاریِ دهان مرا منظور فرما،
و قوانین خود را به من بیاموز!
109من همیشه جان در کف دارم،
اما شریعت تو را فراموش نمیکنم.
110شریران برایم دام گستردهاند،
اما من از احکام تو دور نشدهام.
111شهادات تو را تا به ابد میراث خویش ساختهام،
زیرا آنها خوشیِ دلِ من است!
112دل خود را به حفظ فرایض تو مایل ساختهام،
تا به ابد و تا به آخر.
س
113از مردمانی که سرسپرده نیستند کراهت دارم،
اما شریعت تو را دوست میدارم.
114تو پناهگاه و سپر من هستی،
بر کلامت امید بستهام.
115ای بدکاران از من دور شوید،
تا فرمانهای خدایم را نگاه دارم!
116بر حسب وعدهات دست مرا بگیر تا زنده بمانم،
و در امید خود سرافکنده نشوم!
117از من حمایت کن تا نجات یابم،
و فرایض تو را همواره مد نظر بدارم.
118تو آنان را که از فرایض تو گمراه میشوند حقیر میشماری؛
زیرا فریبکاریِ آنها بیهوده است.
119تو همۀ شریرانِ زمین را چون تُفاله به دور میافکنی؛
از همین رو شهادات تو را دوست میدارم.
120از ترس تو موی بر تنم راست شده است؛
از داوریهای تو هراسناکم.
ع
121به عدل و داد عمل کردهام؛
مرا به ستمکنندگانم وامگذار.
122خیریت خادم خود را ضامن شو،
و مگذار متکبران بر من ستم کنند.
123دیدگانم از انتظار برای نجات تو تار گشته،
از انتظار برای وعدۀ عدالت تو!
124با خدمتگزار خویش مطابق محبت خود رفتار کن،
و فرایض خود را به من بیاموز!
125من خادم توام،
مرا بصیرت عطا فرما تا شهادات تو را درک کنم!
126وقت آن رسیده که خداوند عمل کند،
زیرا شریعت تو را زیر پا نهادهاند.
127بنابراین، فرمانهای تو را دوست میدارم،
بیشتر از طلا، بیشتر از طلای ناب.
128از این رو، احکام تو را جملگی راست میدانم،
و از هر راه نادرست بیزارم!
پ
129شهادات تو شگفتانگیز است،
از این رو، جان من آنها را نگاه میدارد.
130باز شدن کلام تو نور میبخشد،
و سادهلوحان را فهیم میگرداند.
131دهان خود را گشوده، لَه لَه میزنم،
زیرا که مشتاق فرمانهای تو هستم!
132بر من نظر کن و مرا فیض عطا فرما،
بنا به رسم خود در حق دوستداران نام خویش.
133گامهای مرا در کلام خود استوار فرما،
تا هیچ بدی بر من تسلط نیابد.
134مرا از ظلم انسان رهایی ده،
تا احکام تو را نگاه دارم.
135روی خود را بر خادم خویش تابان ساز،
و فرایض خود را به من بیاموز!
136نهرهای آب از دیدگانم جاری است،
زیرا که شریعت تو را نگاه نمیدارند.
ص
137خداوندا، تو عادلی
و قوانین تو راست است!
138شهاداتی که تو امر فرمودهای عدل است،
و امانت تا به نهایت.
139غیرتم مرا میسوزاند،
زیرا که دشمنانم کلام تو را فراموش میکنند.
140وعدۀ تو بهغایت آزموده شده،
و خادمت آن را دوست میدارد.
141هرچند من ناچیز و حقیرم،
اما احکام تو را از یاد نمیبرم.
142عدالت تو عدالتی است جاودانه،
و شریعت تو حق است.
143تنگی و فشار مرا درگرفته،
اما فرمانهای تو لذت من است.
144شهادات تو عدل است تا ابدالآباد؛
مرا فهم ببخشا تا زنده بمانم!
ق
145به تمامی دل فریاد برمیآورم؛ خداوندا، مرا اجابت فرما،
و من فرایض تو را نگاه خواهم داشت.
146تو را میخوانم؛ نجاتم دِه!
و من شهادات تو را نگاه خواهم داشت.
147بر سپیدهدم سبقت میجویم و فریاد برمیآورم؛
بر کلام تو امید بستهام.
148چشمانم بر پاسهای شب پیشی میگیرد،
تا در وعدهات تأمل کنم.
149بر حسب محبت خود صدایم را بشنو!
بر طبق قوانین خود، خداوندا، مرا زنده بدار!
150آنان که در پی نقشههای پلید میروند نزدیک آمدهاند،
ایشان از شریعت تو بس دورند!
151ولی تو نزدیک هستی، ای خداوند؛
و جملۀ فرامین تو راست است.
152دیرزمانی است که از شهادات تو دانستهام
که آنها را جاودانه بنیان نهادهای.
ر
153بر مذلت من بنگر و مرا برهان،
زیرا که شریعت تو را از یاد نبردهام.
154به دفاع از حقِ من برخیز و مرا برهان!
بر حسب وعدهات مرا زنده بدار!
155نجات از شریران دور است،
زیرا که جویای فرایض تو نیستند.
156رحمتهای تو ای خداوند بسیار است؛
مرا بر حسب قوانین خود زنده بدار!
157آزاردهندگان و دشمنان من بیشمارند،
اما از شهادات تو روی برنمیگردانم.
158خیانتپیشگان را میبینم و کراهت دارم،
زیرا که کلام تو را نگاه نمیدارند.
159ببین که احکام تو را چقدر دوست میدارم،
بر حسب محبت خود، خداوندا، مرا زنده بدار!
160جملۀ کلام تو راستی است،
و همۀ قوانین عادلهات، جاودانه.
ش
161حاکمان بیسبب آزارم میدهند،
اما دل من از کلام تو ترسان است.
162من در وعدۀ تو شادی میکنم
همچون کسی که غنیمت فراوان یافته باشد!
163از دروغ نفرت و کراهت دارم،
اما شریعت تو را دوست میدارم.
164روزی هفت بار تو را میستایم،
برای قوانین عادلانهات.
165دوستداران شریعت تو را سلامتی بسیار است،
و هیچ چیز سبب لغزش آنان نمیشود.
166خداوندا، در انتظار نجات تو هستم،
و فرمانهای تو را به جا میآورم.
167جان من شهادات تو را نگاه میدارد،
و آنها را بسیار دوست میدارم.
168احکام و شهادات تو را نگاه میدارم،
زیرا همۀ راههای من در نظر توست.
ت
169خداوندا، فریادم به درگاه تو برسد؛
بر حسب کلام خود مرا فهیم گردان.
170فریاد التماسم به درگاه تو برسد؛
بر حسب وعدهات مرا برهان!
171ستایش از لبهایم جاری خواهد شد،
زیرا فرایض خود را به من میآموزی!
172زبانم در وصف کلامت خواهد سرایید،
زیرا که فرامین تو جملگی عدل است!
173دست تو برای یاریِ من آماده باشد،
زیرا که احکام تو را برگزیدهام.
174خداوندا مشتاق نجات تو هستم،
و شریعت تو لذت من است!
175جان مرا زنده بدار تا تو را بستایم
و قوانین تو مرا مدد رساند.
176همچون گوسفندی گمشده، گمراه گشتهام؛
خادمت را بجوی،
زیرا که فرامین تو را از یاد نبردهام!
120
خداوندا، نجاتم دِه
سرود صعود.*120:0 واژۀ ”صعود“ به نزدیک شدن زائران به اورشلیم و یا به بالا رفتن عبادتکنندگان از تپۀ معبد اشاره دارد؛ همچنین در مزامیر 121 تا 134. 1در تنگی خود خداوند را میخوانم،
و مرا اجابت میفرماید.
2خداوندا، رهاییام دِه
از لبانِ دروغگو و زبانِ حیلهگر!
3ای زبانِ حیلهگر، او با تو چه کند؟
بیش از این تو را چه دهد؟
4تیرهای تیزِ مرد دلاور را،
با اخگرهای سوزانِ درخت رُتَم!*120:4 نوعی درختچه که از چوب آن برای تهیۀ زغال استفاده میشد. 5وای بر من که در ماشِک اقامت گزیدهام،
و در میان خیمههای قیدار*120:5 ”ماشِک و قیدار“ احتمالاً به سرزمین اقوام جنگطلب اشاره دارد. ساکن شدهام! 6چه به طول انجامید سکونت من
با مردمانی که صلح را دشمن میدارند!
7من مردِ صلحام؛
اما چون دهان به سخن میگشایم،
ایشان سرِ جنگ دارند!
121
یاری من از جانب خداوند است
سرود صعود.
1چشمان خود را به سوی کوهها برمیافرازم؛
یاریِ من از کجا میرسد؟
2یاری من از سوی خداوند است
که آسمان و زمین را آفرید.
3او نخواهد گذاشت پای تو بلغزد؛
او که حافظ توست، چشم بر هم نخواهد گذاشت!
4آری، او که حافظ اسرائیل است
چشم بر هم نخواهد گذاشت و به خواب نخواهد رفت!
5خداوند حافظ توست!
خداوند به دست راستت سایۀ توست!
6آفتاب در روز به تو آزار نخواهد رسانید؛
و نه ماهتاب در شب.
7خداوند تو را از هر بدی حفظ خواهد کرد؛
او حافظ جان تو خواهد بود!
8خداوند آمد و شد تو را پاس خواهد داشت،
از اکنون و تا به ابد!
122
به خانۀ خداوند برویم
سرود صعود. مزمور داوود.
1شادمان میشدم آنگاه که مرا میگفتند:
«به خانۀ خداوند برویم!»
2پاهای ما ایستاده است
بر دروازههایت، ای اورشلیم!
3اورشلیم بسان شهری بنا شده است
که یکسره به هم پیوسته است.
4بدانجا قبیلهها برمیآیند،
قبیلههای خداوند؛
تا نام خداوند را بستایند،
بنا بر شهادتی که به اسرائیل سپرده شد.
5آنجا تختهای داوری بر پاست،
تختهایِ خاندان داوود!
6برای صلح و سلامت اورشلیم دعا کنید:
«باشد که دوستدارانت در آسایش باشند!
7در میان برجهایت امنیت حکمفرما باشد،
و در میان باروهایت، صلح و سلامت!»
8بهخاطر برادران و یارانم میگویم:
«صلح و سلامت بر تو باد!»
9بهخاطرِ خانۀ یهوه خدای ما،
بهروزی تو را خواهانم!
123
به سوی تو چشمان خود را برمیافرازم
سرود صعود.
1به سوی تو چشمان خود را برمیافرازم،
به سوی تو که در آسمانها بر تخت نشستهای!
2همچون چشم دوختن غلامان به دست سرور خویش،
و چشم دوختن کنیزان به دست بانوی خود،
چشمان ما نیز بر یهوه، خدای ما دوخته شده است،
تا ما را فیض ببخشاید.
3ما را فیض ببخشا، ای خداوند، ما را فیض ببخشا.
زیرا تحقیرِ بسیار بر ما رفته است!
4جان ما بس سیر شده است از تمسخرِ آسودگان
و تحقیر متکبران!
124
یاری ما در نام خداوند است
سرود صعود. مزمور داوود.
1اگر خداوند با ما نمیبود -
بگذار اسرائیل بگوید -
2اگر خداوند با ما نمیبود،
آنگاه که آدمیان بر ما حمله آوردند،
3و هنگامی که خشمشان بر ما افروخته شد،
ما را زنده فرو میبلعیدند.
4آنگاه سیل ما را در کام میکشید،
و آبها از سَرِ ما میگذشت؛
5آری، آبهای خروشان
ما را غرق میکرد!
6متبارک باد خداوند
که ما را طعمۀ دندانهای ایشان نساخت.
7همچون پرندهای
جان ما از دام صیاد رهایی یافت!
دام پاره شد و ما رَستیم.
8یاری ما در نام خداوند است
که آسمان و زمین را آفرید!
125
خداوند گرداگرد قوم خویش است
سرود صعود.
1آنان که بر خداوند توکل دارند
چون کوه صَهیوناند که جنبش نمیخورد،
بلکه تا به ابد برقرار است!
2چنانکه کوهها گرداگرد اورشلیماند،
خداوند نیز گرداگرد قوم خویش است،
از اکنون تا به ابد.
3عصای*125:3 ”عصا“ به ”حاکمیت“ اشاره دارد. شرارت بر سرزمینی که نصیب پارسایان است،
قرار نخواهد گرفت،
مبادا پارسایان دست به شرارت بیالایند!
4خداوندا، در حقِ نیکان، نیکی کن،
در حقِ راستدلان.
5اما آنان را که به راههای کج خویش روی کردهاند،
آنان را، ای خداوند، با بدکاران روانه کن!
صلح و سلامت بر اسرائیل باد!
126
دهانمان از خنده پر شد
سرود صعود.
1چون خداوند سعادت گذشته را به صَهیون بازگردانید،*126:1 یا: «چون خداوند اسیران صَهیون را بازآورْد». همچون کسانی بودیم که خواب میبینند.*126:1 یا: «... سلامتشان را بازیابند». 2آنگاه دهانمان از خنده پر شد،
و زبانمان از سرود شادمانی!
آنگاه در میان قومها گفتند:
«خداوند برای ایشان کارهای عظیم کرده است!»
3آری، خداوند برای ما کارهای عظیم کرده است،
و ما شادمان گشتهایم!
4خداوندا، سعادت گذشته را به ما بازگردان*126:4 یا: «اسیران ما را بازآور». چون چشمهساران در بیابان!*126:4 در عبری: ”نِگِو“. 5آنان که با اشکها میکارند،
با فریاد شادی درو خواهند کرد!
6آن که گریان بیرون میرود
و بذر برای افشاندن میبَرد،
با فریاد شادی باز خواهد گشت،
و بافههای خود را خواهد آورد!
127
اگر خداوند خانه را بنا نکند
سرود صعود. مزمور سلیمان.
1اگر خداوند خانه را بنا نکند،
بنّایانش زحمتِ بیهوده میکشند؛
اگر خداوند شهر را نگاهبانی نکند،
نگهبانان بیهوده به پاسداری میایستند!
2بیهوده است که زود برمیخیزید
و تا دیر وقت بیدار میمانید،
و نان مشقت میخورید؛
زیرا او محبوبان خویش را خواب میبخشد.*127:2 یا: «زیرا آنگاه که محبوبانش در خوابند، برایشان تدارک میبیند». 3فرزندان،*127:3 در عبری: ”پسران“؛ همچنین در آیۀ 4. میراثیاز جانب خداوندند، و ثمرۀ رَحِم، پاداشیاز سوی او.
4بسان تیرها در دست مرد دلاور،
همچنانند فرزندان ایام جوانی.
5خوشا به حال آن که تَرکِش خویش از آنها پر سازد!
چنین کسان هرگز شرمسار نخواهند شد،
آنگاه که در دروازه با دشمنان سخن بگویند.
128
خوشا به حال ترسندگان خداوند
سرود صعود.
1خوشا به حال هر آن که از خداوند میترسد،
و در راههای او گام میزند.
2تو از دسترنجِ خود خواهی خورد،
و مبارک و سعادتمند خواهی بود!
3زن تو چون تاکی بارآور
در اندرون خانهات خواهد بود،
و پسرانت چون نهالهای زیتون
گِرداگرد سفرهات.
4آری، این چنین مبارک خواهد بود
مردی که از خداوند میترسد.
5باشد که خداوند تو را از صَهیون برکت دهد.
باشد که در همۀ روزهای زندگی، سعادت اورشلیم را شاهد باشی.
6باشد که فرزندانِ فرزندانت را به چشم ببینی!
صلح و سلامت باد بر اسرائیل!
129
از ایام جوانی بر من ستم کردهاند
سرود صعود.
1از ایام جوانی بر من بسیار ستم کردهاند -
اسرائیل بگوید -
2«از ایام جوانی بر من بسیار ستم کردهاند،
اما بر من چیره نشدند!
3شخمزنَندگان بر پشت من شخم زدند،
و شیارهای خود را دراز کردند.»
4اما خداوند عادل است؛
او بندهای شریران را از من گسسته است.
5باشد کسانی که از صَهیون بیزارند
جملگی شرمسار و مغلوب گردند.
6همچون علفی باشند که بر بامها میروید،
و پیش از آنکه رشد کند، خشک میشود!
7که دروگر دست خود را از آن پر نتواند کرد،
و نه گِردآورندۀ محصول دامن خویش را؛
8و نه رهگذران توانند گفت:
«برکت خداوند بر شما باد!
به نام خداوند شما را برکت میدهیم!»
130
جان من برای خداوند انتظار میکشد
سرود صعود.
1خداوندا، از ژرفاها نزد تو فریاد برمیآورم؛
2خداوندا، آوازم را بشنو!
گوشهایت به فریاد التماس من توجه کند!
3خداوندا، اگر گناهان را منظور داری
کیست، ای خداوند، که بتواند در حضورت بایستد؟
4اما آمرزش نزد توست،
تا ترس تو در دلها باشد.
5منتظر خداوندم، جان من در انتظار است،
و امیدم بر کلام اوست!
6جان من برای خداوند انتظار میکشد؛
بیش از انتظار کشیدن نگهبانان برای صبح،
آری، بیش از انتظار کشیدن نگهبانان برای صبح.
7ای اسرائیل، بر خداوند امید دار،
زیرا که محبت نزد خداوند است
و نزد اوست نجات فراوان.
8او خود، اسرائیل را فدیه خواهد کرد،
از تمامی گناهانش!
131
آرامی در توکل بر خدا
سرود صعود. مزمور داوود.
1خداوندا، دل من متکبر نیست،
و نه دیدگانم پر از غرور.
خویشتن را به کارهای بزرگ مشغول نمیسازم
و نه به اموری که فراتر از حدّ من است؛
2بلکه جان خویش را آرام و خاموش ساختهام،
همچون کودک شیر خورده*131:2 به احتمال ضعیفتر: ”کودک از شیر گرفته شده“؛ همچنین در ادامۀ آیه. نزد مادر خود. آری، جان من در اندرونم همچون کودک شیر خورده است.
3ای اسرائیل بر خداوند امید دار،
از حال و تا به ابد!
132
خداوند صَهیون را برگزیده
سرود صعود.
1خداوندا، داوود را به یاد آر،
و همۀ مشقتهای وی را؛
2که چگونه برای خداوند سوگند یاد کرد،
و برای قدیرِ یعقوب نذر کرده، گفت:
3«به خیمه و خانۀ خویش در نخواهم آمد،
و در بستر و تختخواب خویش نخواهم آرمید؛
4خواب به چشمان خود نخواهم داد،
و نه سنگینی به مژگانم،
5تا آنگاه که مکانی برای خداوند بیابم
و مسکنی برای قَدیرِ یعقوب!»
6اینک، در اِفراتَه ذکر آن*132:6 مقصود ”صندوق عهد“ است. را شنیدیم، و در دشتهای یَعار آن را یافتیم.
7«بیایید به مسکنِ او برویم،
و نزد قدمگاه او پرستش کنیم.»
8خداوندا، برخیز و به استراحتگاه خویش بیا،
تو و صندوق توانایی تو!
9کاهنان تو به پارسایی ملبس شوند،
و سرسپردگان تو فریاد شادی سر دهند!
10بهخاطر خادمت داوود،
مسیح خویش را طرد مکن!
11خداوند برای داوود براستی سوگند خورد،
و هرگز از آن بر نخواهد گشت،
که «از ثمرۀ صُلْب تو
بر تخت تو خواهم نشانید.
12اگر پسران تو عهد مرا نگاه دارند
و شهادات مرا که بدیشان میآموزم،
آنگاه پسران ایشان نیز
تا به ابد بر تخت تو خواهند نشست.»
13زیرا خداوند صَهیون را برگزیده،
و رغبت داشته که منزلگاه او باشد:
14«این است استراحتگاه من تا به ابد.
اینجا منزل خواهم گزید،
زیرا بدان رغبت دارم.
15آذوقۀ آن را بهیقین برکت خواهم داد
و نیازمندانش را به نان سیر خواهم کرد.
16کاهنانش را به نجات ملبس خواهم ساخت،
و سرسپردگانش فریاد شادی سر خواهند داد.
17آنجا شاخی*132:17 ”شاخ“ در اینجا نمادی از ”یک شخص مقتدر“، یعنی یک شاه است. برای داوود خواهم رویانید؛ چراغی برای مسیح خویش تدارک دیدهام.
18دشمنانش را به شرمساری خواهم پوشانید،
اما تاج سرِ او درخشان خواهد بود.»
133
چه نیکو و چه دلپسند است
سرود صعود. مزمور داوود.
1اینک چه خوش و چه دلپسند است
که برادران به یکدلی با هم به سر برند!
2همچون روغن خوشبو بر سر است،
که بر ریش فرود میآید؛
بر ریش هارون،
که تا به یقۀ ردایش فرود میآید.
3و همچون شبنمِ حِرمون*133:3 ”حِرمون“ مرتفعترین کوه در اسرائیل است. است که بر کوههای صَهیون فرود میآید!
زیرا آنجا خداوند برکت خود را امر فرموده است،
حیات را، تا ابدالآباد!
134
خداوند را متبارک خوانید
سرود صعود.
1هان، خداوند را متبارک خوانید،
ای همۀ خادمان خداوند
که شبانگاه در خانۀ خداوند به خدمت میایستید!
2دستان خویش به سوی قُدس*134:2 ”به سوی قُدس“ یا ”در قدوسیت“. برافرازید، و خداوند را متبارک خوانید!
3باشد که خداوند تو را از صَهیون برکت دهد،
همان که آفرینندۀ آسمان و زمین است!
135
خداوندا، نام تو جاودانه است
1هَلِلویاه!
نام خداوند را بستایید!
ای خدمتگزاران خداوند، ستایش کنید؛
2ای شما که در خانۀ خداوند به خدمت میایستید،
در صحنهای خانۀ خدای ما!
3خداوند را بستایید، زیرا خداوند نیکوست؛
نام او را بسرایید، زیرا که دلپسند است.
4زیرا خداوند یعقوب را برای خود برگزید،
و اسرائیل را، چون مُلکِ خاص خویش.
5میدانم که خداوندْ بزرگ است؛
خداوندگار ما برتر است از تمامی خدایان.
6خداوند هرآنچه را که بخواهد، به انجام میرساند،
در آسمان و بر زمین،
در دریاها و همۀ ژرفناها!
7اوست که ابرها را از کرانهای زمین برمیآورَد؛
که برای باران برقها میسازد
و باد را از مخزنهای خویش بیرون میآورَد.
8اوست که نخستزادگان مصر را کشت،
هم از آدمیان، هم از حیوانات.
9آیات و عجایب خود را در میان تو ای مصر فرستاد،
بر ضد فرعون و تمامی خادمانش!
10قومهای بسیار را زد
و شاهان مقتدر را کُشت:
11سیحون، شاه اَموریان،
عوج، شاه باشان،
و جمله ممالک کنعان را.
12و سرزمین ایشان را به میراث بخشید،
به میراث قوم خود اسرائیل.
13خداوندا، نام تو جاودانه است،
و آوازهات، ای خداوند، در همۀ نسلها!
14زیرا خداوند قوم خود را دادرسی خواهد کرد،
و بر خادمانش شفقت خواهد فرمود.
15بتهای قومها طلا و نقره بیش نیستند،
کار دستهای انسان.
16دهان دارند، اما سخن نمیگویند،
چشم دارند، اما نمیبینند؛
17گوش دارند، اما نمیشنوند،
و در دهانشان نَفَسی نیست.
18سازندگان آنها مانند خودشان خواهند شد،
و هر که بر آنها توکل کند.
19ای خاندان اسرائیل، خداوند را متبارک خوانید!
ای خاندان هارون، خداوند را متبارک خوانید!
20ای خاندان لاوی، خداوند را متبارک خوانید!
ای ترسندگان او، خداوند را متبارک خوانید!
21خداوند از صَهیون متبارک باد،
او که در اورشلیم مسکن دارد!
هَلِلویاه!
136
محبت او جاودانه است
1خداوند را سپاس گویید زیرا که نیکوست،
و محبت او جاودانه است.
2خدای خدایان را سپاس گویید،
زیرا که محبت او جاودانه است.
3رَبّالارباب را سپاس گویید،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
4او را که تنها شگفتیهای عظیم میکند،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
5او را که به خردمندی آسمانها را آفرید،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
6او را که زمین را بر آبها گسترانید،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
7او را که نورافشانهای بزرگ آفرید،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
8خورشید را برای سلطنت بر روز،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
9ماه و ستارگان را برای سلطنت بر شب،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
10او را که نخستزادگان مصر را زد،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
11و اسرائیل را از میان ایشان بیرون آورد،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
12با دستی مقتدر و بازویی دراز،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
13او را که دریای سرخ*136:13 در عبری: ”یُم سوف“ که به معنی ”دریای نیها“ است؛ همچنین در آیۀ 15. را به دو نیم کرد، زیرا که محبت او جاودانه است؛
14و اسرائیل را از میان آن عبور داد،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
15اما فرعون و لشکرش را به دریای سرخ افکند،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
16او را که قوم خویش را در بیابان رهبری کرد،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
17او را که پادشاهان بزرگ را زد،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
18او را که شاهان مقتدر را کُشت،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
19سیحون شاه اَموریان را،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
20و عوج شاه باشان را،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
21و زمین ایشان را به میراث داد،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
22میراثی برای خادم خود اسرائیل،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
23او را که ما را در ذلّتمان به یاد آورد،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
24و ما را از چنگ خصمانمان در ربود،
زیرا که محبت او جاودانه است؛
25او را که همۀ جانداران را خوراک میدهد،
زیرا که محبت او جاودانه است.
26خدای آسمانها را سپاس گویید،
زیرا که محبت او جاودانه است.
137
چگونه سرود خداوند را بخوانیم
1کنار نهرهای بابِل،
آنجا نشستیم وگریستیم،
چون صَهیون را به یاد آوردیم.
2بر درختان بید که در میان آنند
بربطهای خود را آویختیم،
3زیرا اسیرکنندگانِ ما در آنجا از ما سرود خواستند،
و عذابکنندگانِ ما سرودهای شادمانی طلب کردند.
گفتند: «یکی از سرودهای صَهیون را برای ما بسرایید!»
4چگونه سرود خداوند را در زمین بیگانه بخوانیم؟
5ای اورشلیم، اگر تو را فراموش کنم،
باشد که دست راستم هنرش*137:5 در اصل عبری ”هنر“ نیامده است. منظور از هنر در اینجا هنر نواختن بربط است. را فراموش کند! 6اگر تو را یاد نکنم،
و اورشلیم را بر بزرگترین شادیِ خود ترجیح ندهم،
باشد که زبانم به کامم بچسبد!
7خداوندا، به یاد آر
آنچه را که اَدومیان به روز سرنگونی اورشلیم کردند؛
چگونه فریاد برآوردند که: «ویرانش کنید!
از بیخ و بن ویرانش کنید!»
8ای دختر بابِل که محکوم به نابودی هستی،
خوشا به حال آن که تو را جزا دهد،
به عوض آنچه بر ما روا داشتی!
9خوشا به حال آن که کودکان تو را برگیرد
و آنها را به صخرهها بزند!
138
خداوند را سپاس میگویم
مزمور داوود.
1خداوندا، تو را به تمامی دل سپاس میگویم؛
در حضور ’خدایان‘ برای تو میسرایم.
2به سوی معبد مقدس تو پرستش میکنم،
و به سبب محبت و وفاداری تو،
نامت را سپاس میگویم!
زیرا که تو نام خویش و کلامِ خود را
عظمتی برتر از هر چیز بخشیدهای.
3در روزی که خواندم، مرا اجابت فرمودی؛
و مرا در دلم شجاع ساختی!
4خداوندا، باشد که شاهان زمین جملگی تو را بستایند،
چون کلام دهان تو را بشنوند،
5و در وصف راههای خداوند بسرایند،
زیرا که جلال خداوند عظیم است.
6اگرچه خداوند متعال است،
بر افتادگان نظر میکند،
ولی متکبران را از دور میشناسد.
7اگرچه در میان تنگی راه میروم،
تو جان مرا حفظ خواهی کرد!
دست خود را بر خشم دشمنانم دراز خواهی کرد،
و دست راستت مرا نجات خواهد داد.
8خداوند قصد خویش را برای من به انجام خواهد رسانید؛
خداوندا، محبت تو جاودانه است،
کارهای دست خویش را رها مکن.
139
خدایا، مرا بیازما
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1خداوندا، تو مرا آزموده و شناختهای.
2تو از نشستن و برخاستنم آگاهی،
و اندیشههایم را از دور میدانی.
3تو راه رفتن و آرمیدنم را سنجیدهای،
و با همۀ راههایم آشنایی.
4حتی پیش از آنکه سخنی بر زبانم آید
تو، ای خداوند، به تمامی از آن آگاهی.
5از پیش و از پس احاطهام کردهای،
و دست خویش را بر من نهادهای.
6چنین دانشی برایم بس شگفتانگیز است،
و چنان والا که بدان نتوانم رسید.
7از روح تو کجا بروم؟
از حضور تو کجا بگریزم؟
8اگر به آسمان فرا روم، تو آنجایی،
و اگر در هاویه بستر بگسترم، تو آنجا نیز هستی!
9اگر بر بالهای سحر پرواز کنم،
و در دوردستترین کرانهای دریا قرار گزینم،
10حتی آنجا نیز دست تو مرا راهنما خواهد بود،
و دست راستت مرا خواهد گرفت.
11اگر گویم: «بیگمان تاریکی مرا پنهان خواهد کرد،
و نورِ گرداگردم به شب بدل خواهد شد»،
12اما حتی تاریکی نیز نزد تو تاریک نیست،
بلکه شب همچون روزْ روشن است؛
چراکه تاریکی و روشنایی نزد تو یکسان است.
13زیرا باطن مرا تو آفریدی؛
تو مرا در رَحِم مادرم در هم تنیدی.
14تو را سپاس میگویم، زیرا عجیب و مَهیب ساخته شدهام؛
اعمال تو شگفتانگیزند،
جان من این را نیک میداند.
15استخوانبندیام از تو پنهان نبود،
چون در نهان ساخته میشدم.
آنگاه که در ژرفای زمین تنیده میشدم،
16دیدگانت کالبد شکل ناگرفتۀ مرا میدید.
همۀ روزهایی که برایم رقم زده شد
در کتاب تو ثبت گردید،
پیش از آنکه هیچیک هنوز پدید آمده باشد.
17خدایا، اندیشههای تو برایم*139:17 یا: ”دربارۀ من“. چه ارجمند است! جملۀ آنها چه عظیم است!
18اگر بخواهم آنها را برشمارم،
از دانههای شن فزونتر است.
وقتی که بیدار میشوم،
هنوز با توام.
19خدایا، کاش که شریران را میکشتی!
ای مردمان خونریز، از من دور شوید!
20اینان به نیت بد از تو سخن میگویند؛
دشمنانت نام تو را به باطل میبرند.
21خداوندا، آیا از آنان که از تو نفرت دارند، متنفر نیستم،
و از آنان که علیه تو برمیخیزند، کراهت ندارم؟
22آری، با نفرت کامل از آنان متنفرم،
و ایشان را دشمن خویش میشمارم.
23خدایا مرا بیازما و دلم را بشناس؛
مرا امتحان کن و دغدغههایم را بدان.
24ببین که آیا در من راه اندوهبار هست،
و به راه جاودانی*139:24 یا: ”راه قدیمی“؛ رجوع کنید به اِرمیا ۶:۱۶. هدایتم فرما. 140
مرا از مردمان شریر رهایی ده
برای سالار سرایندگان. مزمور داوود.
1خداوندا، مرا از مردمان شریر رهایی ده،
و از مردان خشونتکار محافظت فرما؛
2از آنان که در دلهای خود شرارت را تدبیر میکنند،
و هر روز جنگی برمیافروزند.
3زبان خود را چون مار تیز میکنند،
و زهر افعی زیر لبهایشان است. سِلاه
4خداوندا، مرا از دست شریران نگاه دار،
و از مردان خشونتکار محافظت فرما،
که برای لغزانیدن پاهایم تدبیر کردهاند.
5متکبران برایم دامی نهفتهاند؛
بندهای تورشان را گستردهاند،
و بر سر راهم تلهها گذاشتهاند. سِلاه
6خداوندا، به تو میگویم که «تو خدای من هستی»؛
ای خداوند، به فریاد التماسم گوش فرا ده.
7ای یهوه، خداوندگار من، که قوّتِ نجات من هستی،
تو سر مرا در روز جنگ محفوظ داشتی.
8خداوندا، آرزوهای شریران را برآورده مساز؛
مگذار در نقشههای شریرانۀ خود کامیاب شوند،
مبادا سرافراز گردند. سِلاه
9و اما سرهای آنان که مرا احاطهکردهاند،
به خباثت لبهایشان پوشیده شود.
10اخگرهای سوزان بر ایشان فرو افتد؛
در آتش افکنده شوند،
و در گودالهای پر از لجن بیفتند،
و هرگز برنخیزند!
11مگذار مرد بدگو در زمین استوار گردد،
باشد که بلا بهسرعت مرد خشونتکار را صید کند.
12میدانم که خداوند ستمدیدگان را دادرسی خواهد کرد،
و عدالت را برای نیازمندان به اجرا در خواهد آورد.
13هر آینه پارسایان نام تو را خواهند ستود،
و صالحان در حضور تو ساکن خواهند شد.
141
به آواز دعایم گوش فرا ده
مزمور داوود.
1خداوندا، تو را میخوانم؛ نزد من بشتاب!
چون تو را میخوانم، به صدای من گوش فرا ده.
2دعای من به حضور تو چون بخور استوار شود،
و دستان برافراشتهام چون قربانی شامگاهی.
3خداوندا، بر دهانم نگاهبان بگذار،
و بر دَرِ لبهایم دیدبانی کن.
4دل مرا از گرایش به شرارت بازدار،
تا همراه مردان بدکار مرتکب اعمال زشت نشوم،
و از لذایذ ایشان نخورم!
5مرد پارسا مرا بزند، که محبت خواهد بود در حَقم،
و توبیخم کند، که روغن خواهد بود بر سَرم؛
و سَرِ من از آن ابا نخواهد داشت.
اما من همواره بر ضد اعمال بدکاران دعا خواهم کرد.
6وقتی حُکّام ایشان از صخرهها به زیر افکنده شوند،
آنگاه سخنان مرا خواهند شنید، زیرا که پسندیده است.
7خواهند گفت: «چنانکه کسی خیش زند و زمین را شیار کند،
استخوانهای ما بر دهانۀ هاویه پراکنده گشته است.»
8اما ای یهوه، خداوندگار من،
چشمان من به سوی توست؛
به تو پناه میآورم،
پس مرا بیدفاع مگذار.
9مرا از دامی که برایم نهادهاند نگاه دار،
و از تلۀ بدکاران.
10باشد که شریران با هم در تورهای خود گرفتار آیند،
در آن حال که من به سلامت میگذرم.
142
تو پناهگاه من هستی
قصیدۀ داوود، آنگاه که در غار بود. دعا.
1به آوای خود نزد خداوند فریاد برمیآورم؛
به آوای خود از خداوند التماس میکنم.
2گلایۀ خود را به حضور او میریزم
و تنگیهای خود را نزد او بیان میکنم.
3آنگاه که روح من در اندرونم مدهوش میشود،
تویی که راه مرا میدانی.
در راهی که در آن گام میزنم،
برایم دامی نهفتهاند.
4به جانب راست من بنگر و ببین
که کسی مرا در نظر نمیآورد؛
پناهگاهی برایم باقی نمانده،
و کسی در فکر جان من نیست.
5خداوندا نزد تو فریاد برمیآورم،
و میگویم، «تویی پناهگاه من،
و قسمت من در دیار زندگان.»
6به فریاد من توجه کن،
زیرا که بسیار درماندهام.
مرا از آزاردهندگانم برهان،
زیرا که از من نیرومندترند!
7جان مرا از زندان به در آور،
تا نام تو را سپاس گویم.
پارسایان دور مرا خواهند گرفت،
زیرا که تو بر من احسان خواهی کرد.
143
جان من تشنۀ توست
مزمور داوود.
1خداوندا، دعای مرا بشنو؛
در امانت خود به التماسم گوش فرا ده،
و در عدالت خود اجابتم فرما.
2بر خدمتگزار خود به داوری برمیا،
زیرا هیچ زندهای در پیشگاه تو پارسا نیست.
3دشمن بر جان من آزار روا داشته،
و حیات مرا بر زمین کوبیده است.
او مرا در تاریکی ساکن گردانیده است،
همچون کسانی که دیرزمانی مرده باشند!
4پس روح من در اندرونم مدهوش گشته،
و دل من در اندرونم متحیر گردیده است.
5روزگاران کهن را به یاد میآورم؛
در همۀ کردههای تو تأمل میکنم،
و به کارهای دست تو میاندیشم.
6دستهای خود را به سوی تو دراز میکنم،
جان من همچون زمین خشک، تشنۀ توست. سِلاه
7خداوندا، مرا بهزودی اجابت فرما،
زیرا که روح من هوش از کف میدهد.
روی خود را از من مپوشان،
مبادا همچون کسانی شوم که به گودال فرو میروند.
8صبحگاهان از محبت خود مرا بشنوان،
زیرا که بر تو توکل دارم.
راهی را که باید بروم به من بیاموز،
زیرا که نزد تو جان خود را برمیافرازم.
9خداوندا، مرا از دشمنانم رهایی ده،
زیرا که در تو خویشتن را پنهان میکنم.
10مرا بیاموز که ارادهات را به جا آورم،
زیرا که تو خدای من هستی.
روح نیکوی تو
مرا بر زمین هموار هدایت کند.
11بهخاطر نام خود، ای خداوند، مرا زنده بدار،
بهخاطر عدالت خود، جان مرا از تنگی به در آر.
12در محبت خود، دشمنانم را منقطع ساز،
و همۀ خصمان جانم را هلاک کن،
زیرا که من خادم تو هستم.
144
صخره و قلعۀ من
مزمور داوود.
1خداوند که صخرۀ من است، متبارک باد،
او که دستان مرا برای جنگ تعلیم میدهد،
و انگشتان مرا به جهت نبرد.
2اوست محبت من و دژ من،
قلعۀ بلند من و رهانندۀ من،
سپر من و کسی که در او پناه میجویم،
آن که مردمان*144:2 یا: ”قوم مرا“. را مطیع من میگرداند! 3خداوندا، انسان چیست که او را در نظر آوری،
و پسر انسان که به او بیندیشی؟
4آدمی همچون نَفَسی است،
و روزهایش مانند سایهای که میگذرد.
5خداوندا، آسمانهای خود را خم کن و فرود بیا،
کوهها را لمس کن تا دود کنند.
6آذرخش را بفرست و ایشان را پراکنده کن،
تیرهایت را بینداز و ایشان را منهزم ساز.
7دست خویش را از اعلی دراز کن،
مرا برهان و از آبهای بسیار خلاصی ده،
از دست اجنبیان،
8که دهانشان دروغها میگوید،
و دست راستشان دست دروغ است.
9خدایا، تو را سرودی تازه خواهم سرود،
با چنگِ دهتار برای تو خواهم نواخت،
10برای تو که شاهان را ظفر میبخشی
و خادم خویش داوود را از شمشیر مرگبار میرهانی.
11مرا از دست اجنبیان برهان و خلاصی ده،
که دهانشان دروغها میگوید،
و دست راستشان دست دروغ است.
12آنگاه پسران ما در جوانی همچون نهالهای برومند خواهند بود،
و دختران ما همچون ستونهای خوشتراش برای ساختمان قصرها.
13انبارهای ما از هر گونه محصول انباشته خواهد شد،
و گلههای ما در دشتهایمان هزاران هزار خواهند زایید.
14رمههای ما به بارِ گران باردار خواهند شد
و گوسالهای را سِقط نخواهند کرد،
و در کوچههای ما هیچ نالهای نخواهد بود.
15خوشا به حال مردمانی که نصیب آنها این است،
خوشا به حال مردمانی که یهوه خدای ایشان است.
145
خداوند بزرگ است
سرود ستایش داوود.
1ای خدای من، ای پادشاه، تو را متعال خواهم خواند،
و نامت را متبارک خواهم گفت، تا ابدالآباد.
2تو را هر روزه متبارک خواهم خواند،
و نامت را ستایش خواهم کرد، تا ابدالآباد.
3خداوند بزرگ است و شایان ستایش بسیار؛
عظمت او را کاوش نتوان کرد.
4نسلی به نسل دیگر وصف اعمال تو را خواهند گفت،
و دلاوریهای تو را بیان خواهند کرد.
5من در شوکتِ پرجلالِ کبریایی تو تأمل خواهم کرد،
و در کارهای شگفتانگیز تو.
6آنان از قدرت اعمال مَهیب تو سخن خواهند گفت،
و من عظمت تو را بیان خواهم کرد.
7آنان آوازۀ نیکویی بیحد تو را منتشر خواهند کرد،
و در وصف عدالت تو شادمانه خواهند سرایید.
8خداوند فیّاض و رحیم است،
دیرخشم و آکنده از محبت.
9خداوند برای همگان نیکوست،
و رحمت او بر تمامی کارهای دست اوست.
10خداوندا، همۀ کارهای دست تو سپاست خواهند گفت،
و سرسپردگانت تو را متبارک خواهند خواند.
11از جلالِ پادشاهی تو سخن خواهند گفت،
و دلاوری تو را بیان خواهند کرد،
12تا بنیآدم را از دلاوریهای تو آگاه سازند،
و از شوکت پرجلال پادشاهی تو.
13پادشاهی تو پادشاهیجاودان است،
و سلطنت تو نسل اندر نسل.
[خداوند امین است نسبت به همۀ وعدههای خود،
و پر از محبت، نسبت به همۀ کارهای دست خویش.]
14خداوند دست همۀ کسانی را که در حال افتادن هستند، میگیرد،
و همۀ خمشدگان را بر پا میدارد.
15چشمان همگان به انتظار توست،
و تو روزیِشان را در وقتش میرسانی.
16دست خود را میگشایی،
و آرزوی هر موجود زنده را برمیآوری.
17خداوند عادل است در همۀ راههای خود،
و پر از محبت، در همۀ کارهای خویش.
18خداوند نزدیک است به همۀ آنان که او را میخوانند؛
به آنان که او را صادقانه میخوانند.
19او آرزوی ترسندگان خود را برمیآورد؛
و فریاد کمکشان را شنیده، نجاتشان میبخشد.
20خداوند همۀ دوستداران خود را نگاه میدارد،
اما شریران را به تمامی هلاک خواهد کرد.
21دهان من در ستایش خداوند سخن خواهد گفت.
باشد که تمامی آفریدگان نام قدوس او را متبارک خوانند، تا ابدالآباد!
146
بر امیران توکل مکنید
1هَلِلویاه!
ای جان من، خداوند را ستایش کن!
2تا زندهام خداوند را ستایش خواهم کرد؛
تا وجود دارم برای خدای خود سرود ستایش خواهم خواند.
3بر امیران توکل مکنید،
بر آدمیزاد، که نزد او نجاتی نیست.
4چون روح او بیرون میرود، او به خاک برمیگردد،
و در همان روز تدبیرهایش نابود میشود.
5خوشا به حال آن که خدای یعقوب یاور اوست،
که امیدش بر یهوه خدای اوست؛
6بر صانع آسمان و زمین،
و دریا و هر چه در آن است،
بر او که امانت را تا به ابد نگاه میدارد؛
7که مظلومان را دادرسی میکند،
و گرسنگان را خوراک میدهد.
خداوند زندانیان را آزاد میسازد،
8خداوند چشمان کوران را میگشاید؛
خداوند خمشدگان را برمیافرازد،
خداوند پارسایان را دوست میدارد.
9خداوند بر غریبان دیدبانی میکند،
و حامی یتیمان و بیوهزنان است؛
اما راههای شریران را بیفرجام میگذارد.
10خداوند جاودانه پادشاهی میکند،
خدای تو، ای صَهیون، در همۀ اعصار.
هللویاه!
147
خداوند دلشکستگان را التیام میبخشد
1هللویاه،
زیرا خدای ما را سرائیدن نیکوست
و دلپذیر و شایسته است ستایش او.
2خداوند اورشلیم را بنا میکند،
و راندهشدگان اسرائیل را گرد میآورد.
3دلشکستگان را التیام میبخشد،
و زخمهایشان را میبندد.
4شمار ستارگان را تعیین میکند،
و هر یک از آنها را به نام میخواند.
5بزرگ است خداوندگار ما و بسیار نیرومند،
درک او نامتناهی است.
6خداوند فروتنان را برمیافرازد،
اما شریران را بر زمین میافکند.
7خداوند را با شکرگزاری بسرایید،
با چنگ برای خدای ما بنوازید.
8او آسمان را به ابرها میپوشاند،
و برای زمین باران مهیا میکند،
و سبزه را بر کوهها میرویاند.
9او حیوانات را خوراک میدهد،
زاغچهها را، که فریاد برمیآورند.
10از نیروی اسب خشنود نمیگردد،
و ساقهای انسان پسندیدۀ او نیست.
11خشنودی خداوند در ترسندگان اوست،
در آنان که به محبت او امیدوارند.
12ای اورشلیم، خداوند را بستا!
ای صَهیون، خدای خود را ستایش کن!
13زیرا او پشتبندهای دروازههایت را مستحکم میگرداند،
و فرزندانت را در اندرونت برکت میدهد.
14او صلح را بر مرزهایت حکمفرما میسازد،
و تو را به مغز گندم سیر میگرداند.
15فرمان خود را بر زمین میفرستد،
و کلام او بهسرعت میدود.
16برف را چون پشم ارزانی میدارد،
و ژاله را همچون خاکستر میپراکند.
17تگرگ را چون خُردهنانها فرو میریزد،
کیست که در برابر سرمای او تواند ایستاد؟
18او کلام خود را میفرستد و آنها را آب میکند،
باد خویش را میوزاند و آبها روان میشود.
19کلام خود را به یعقوب بیان میدارد،
و فرایض و قوانین خود را به اسرائیل.
20او با هیچ قومی چنین نکرده است،
و قوانین او را نشناختهاند.
هللویاه!
148
نام خداوند را بستایید
1هللویاه!
خداوند را از آسمان بستایید،
در عرش برین او را بستایید.
2ای همۀ فرشتگانش او را بستایید،
ای همۀ لشکریانش، او را بستایید.
3ای خورشید و ماه، او را بستایید،
ای همۀ ستارگان درخشان، او را بستایید.
4ای فلکالافلاک، او را بستایید،
و ای آبهایی که فوق آسمانهایید.
5اینان همه نام خداوند را بستایند،
زیرا که او امر فرمود، و آفریده شدند.
6و آنها را بر پا داشت، تا ابدالآباد،
و فریضهای قرار داد که از آن در نتوان گذشت.
7خداوند را از زمین بستایید،
ای جانداران بزرگ دریایی و همۀ ژرفاها؛
8ای آذرخش و تگرگ و برف و ابر،
و ای بادهای توفانی که امر او را به جا میآورید!
9ای کوهها و همۀ تپهها،
ای درختان میوه و همۀ سروها؛
10ای وحوش و همۀ چارپایان،
ای خزندگان و پرندگان بالدار؛
11ای شاهان زمین و تمامی قومها،
ای امیران و همۀ حکام جهان؛
12ای مردان جوان و دوشیزگان،
ای پیران و ای جوانان.
13اینان همه، نام خداوند را بستایند،
زیرا تنها نام او متعال است؛
شکوه او فوق زمین و آسمان است.
14او شاخی برای قوم خود برافراشته است،
ستایش برای همۀ سرسپردگانش،
برای بنیاسرائیل که قومی نزدیک به اویند.
هللویاه!
149
خداوند را سرودی تازه بسرایید
1هللویاه!
خداوند را سرودی تازه بسرایید،
و ستایش او را در جماعت سرسپردگان.
2اسرائیل در صانع خود شادی کند،
و فرزندان صَهیون از شاه خود به وجد آیند.
3رقصکنان نام او را بستایند،
و با دف و بربط برایش بنوازند!
4زیرا خداوند از قوم خویش خشنود است،
او ستمدیدگان را به نجات میآراید.
5سرسپردگان در این افتخار شادی کنند،
و بر بسترهای خود شادمانه بسرایند.
6ستایش خدا در دهانشان باشد،
و شمشیر دو دم در دستانشان.
7تا از قومها انتقام کشند،
و ملتها را به مجازات رسانند؛
8تا شاهانشان را به زنجیرها ببندند،
و بزرگانشان را به پابندهای آهنین؛
9تا داوری مکتوب را در حقشان به اجرا بگذارند.
این افتخار است برای همۀ سرسپردگان او.
هللویاه!
150
هر چه جان دارد خداوند را بستاید
1هللویاه!
خدا را در قُدسش بستایید!
او را در فَلَکِ پرقدرتش بستایید!
2او را به سبب کارهای مقتدرانهاش بستایید!
او را فراخور عظمتِ بسیارش بستایید!
3او را با نوای کَرِنا بستایید!
او را با چنگ و بربط بستایید!
4او را با دف و رقص بستایید!
او را با سازهای زِهی و نی بستایید!
5او را با سَنجها بستایید!
او را با سَنجهای بلندآوا بستایید!
6هر چه جان دارد خداوند را بستاید!
هللویاه!