چت دانلود

www.enjil.me

یوشع 1
عهد جدید
عهد عتیق
1
فرمان خداوند به یوشَع
1پس از درگذشت موسی خادم خداوند، خداوند دستیار او یوشَع پسر نون را خطاب کرده، گفت: 2«خادم من موسی درگذشته است. پس اکنون برخیز، تو و تمامی این قوم، تا از این رود اردن گذشته، به سرزمینی درآیید که من بدیشان یعنی به بنی‌اسرائیل می‌دهم. 3چنانکه به موسی وعده دادم، هر جایی را که کف پای خود را بر آن بگذارید، به شما داده‌ام. 4از صحرا و این لبنان تا رود بزرگ فُرات - که سرزمین حیتّیان را نیز شامل می‌شود - و از آنجا تا دریای بزرگ*‏1‏:4 یعنی دریای مدیترانه. در غرب، جملگی قلمرو شما خواهد بود. 5در همۀ ایام عمرت، هیچ‌کس را یارای ایستادگی در برابر تو نخواهد بود. همان‌گونه که با موسی بودم، با تو نیز خواهم بود. تو را ترک نخواهم کرد و وا نخواهم گذاشت. 6قوی و دلیر باش، زیرا تو این قوم را وارث سرزمینی خواهی ساخت که به نیاکانشان سوگند یاد کردم آن را بدیشان ببخشم. 7فقط قوی و بسیار دلیر باش؛ دقت کن تا مطابق تمامی شریعتی که خادم من موسی تو را بدان حکم کرده است، عمل نمایی. از آن به چپ یا راست منحرف مشو، تا به هر جا که می‌روی کامیاب گردی. 8این کتاب تورات از دهان تو دور نشود. روز و شب در آن تأمل کن تا مطابق هرآنچه در آن نوشته شده، به دقت عمل نمایی. آنگاه راه خود را فیروز خواهی ساخت و کامیاب خواهی شد. 9آیا تو را امر نکردم؟ قوی و دلیر باش. مترس و هراسان مباش، زیرا هر جا که بروی، یهوه خدایت با تو خواهد بود.»
فرمان یوشَع به قوم
10پس یوشَع صاحبمنصبان قوم را فرمان داد: 11«از میان اردوگاه بگذرید و قوم را فرمان داده، بگویید: ”توشه برگیرید، چراکه سه روز دیگر از این اردن خواهید گذشت تا به سرزمینی که یهوه خدایتان به شما به میراث می‌بخشد، درآیید و آن را تصرف کنید.“»
12و اما یوشَع، رِئوبینیان و جادیان و نیم‌قبیلۀ مَنَسی را گفت: 13«آن سخن موسی، خادم خداوند، را به یاد آورید که شما را امر کرده، گفت: ”یهوه خدایتان شما را آسایش عطا می‌کند و این سرزمین را به شما می‌بخشد.“ 14زنان، فرزندان، و چارپایان شما در سرزمینی که موسی در شرق رود اردن به شما داد، خواهند ماند. اما مردان جنگاور شما باید همگی مسلح شده، پیش روی برادران خود عبور کنند و آنان را یاری رسانند، 15تا آنگاه که خداوند ایشان را نیز همچون شما آسایش عطا فرماید و آنان نیز سرزمینی را که یهوه خدایتان بدیشان می‌بخشد، به تصرف درآورند. آنگاه می‌توانید بازگردید و سرزمینی را که از آنِ شماست تصرف کنید، سرزمینی را که موسی خادم خداوند در آن سوی اردن به جانب طلوع آفتاب به شما بخشیده است.»
16آنان در پاسخ یوشَع گفتند: «هرآنچه به ما فرمودی، خواهیم کرد و به هر کجا ما را بفرستی، خواهیم رفت. 17همان‌گونه که موسی را در هر چیز اطاعت کردیم، از تو نیز فرمان خواهیم بُرد. فقط یهوه خدایت با تو باشد، چنانکه با موسی بود! 18هر که از فرمان تو سر بپیچد و کلام تو را در هرآنچه بدان امر فرمایی اطاعت نکند، کشته خواهد شد. فقط قوی و دلیر باش!»
2
راحاب و جاسوسان
1آنگاه یوشَع پسر نون، در نهان دو جاسوس از شِطّیم فرستاد و گفت: «بروید و آن سرزمین، بخصوص اَریحا را، ببینید.» پس آنان رفتند و به خانۀ زنی روسپی به نام راحاب درآمدند و در آنجا خوابیدند. 2پادشاهِ اَریحا را خبر رسید که: «هان اسرائیلیانی چند، امشب بدین‌جا آمده‌اند تا این سرزمین را تجسس کنند.» 3پس پادشاهِ اَریحا راحاب را پیغام داد: «مردانی را که نزد تو آمده و به خانه‌ات داخل شده‌اند، بیرون آور، زیرا به تجسس تمام این سرزمین آمده‌اند.» 4اما راحاب آن دو مرد را برده، پنهان کرد و گفت: «آری، آن مردان نزد من آمدند، اما ندانستم از کجا بودند. 5آنان با تاریک شدن هوا، به هنگام بسته شدن دروازۀ شهر روانه شدند، اما نمی‌دانم کجا رفتند. به تعقیبشان بشتابید؛ شاید بدیشان برسید.» 6اما او آن دو مرد را به بام خانه برده، زیر ساقه‌های کتان که بر بام چیده بود، پنهان کرده بود. 7پس آن مردان در تعقیب ایشان، به راه اردن تا معبرها پیش رفتند. به محض بیرون رفتن تعقیب‌کنندگان، دروازه را بستند.
8پیش از آنکه جاسوسان بخوابند، راحاب بر بام برآمد 9و بدیشان گفت: «می‌دانم که خداوند این سرزمین را به شما داده و ترس شما بر ما مستولی گشته است، و همۀ ساکنان این سرزمین از حضور شما گداخته شده‌اند. 10زیرا شنیده‌ایم که چگونه آنگاه که از مصر بیرون می‌آمدید، خداوند آب دریای سرخ*‏2‏:10 در عبری: ”یُم سوف“ که به معنی ”دریای نی‌ها“ است؛ همچنین در بقیۀ کتاب. را پیش روی شما خشکانید، و اینکه با سیحون و عوج، دو پادشاه اَموریان در شرق اردن چه کردید و چگونه آنان را به نابودی کامل سپردید. 11با شنیدن اینها دلهای ما گداخته شد، و دیگر روحیه‌ای برای مقابله با شما در کسی باقی نماند. زیرا که یهوه خدای شما، هم بالا در آسمان و هم پایین بر زمین، خداست. 12پس حال، برایم به خداوند سوگند یاد کنید که همان‌گونه که من به شما محبت کردم، شما نیز بر خاندانم محبت روا خواهید داشت. به من نشانه‌ای از حسن‌نیت بدهید 13که پدر و مادرم، برادران و خواهرانم و هر چه را که دارند، زنده خواهید گذاشت و جان ما را از مرگ خواهید رهانید.» 14آن مردان به راحاب گفتند: «جان ما ضمانت جان شما! اگر دربارۀ این کار ما چیزی نگویی، هنگامی که خداوند این سرزمین را به ما بدهد، با شما به محبت و امانت رفتار خواهیم کرد.»
15پس آن زن ایشان را با طنابی از پنجره پایین فرستاد، زیرا خانۀ او در دیوار شهر بود و او در دیوار زندگی می‌کرد.*‏2‏:15 دیوارِ گرداگرد شهرها در آن روزگار، دارای ضخامت زیادی بود و در درون دیوار نیز مکانهایی ساخته می‌شد. 16او بدیشان گفت: «به کوهستان بروید، مبادا به تعقیب‌کنندگان برخورید. در آنجا سه روز خود را پنهان کنید تا ایشان بازگردند؛ آنگاه به راه خود بروید.» 17آنان به او گفتند: «از این سوگند که برای تو خوردیم مبرا خواهیم بود 18مگر آنکه چون به این سرزمین درآییم، این طناب سرخ را به پنجره‌ای که ما را از آن پایین فرستادی بسته باشی، و پدر، مادر، برادران و همۀ خانواده‌ات را در خانۀ خویش گرد آورده باشی. 19اگر کسی از دَرِ خانه‌ات به کوچه بیرون رود، خونش بر گردن خودش خواهد بود و ما مبرا خواهیم بود. ولی اگر کسی بر آنان که در خانه با تو هستند دست دراز کند، خون آنان بر گردن ما خواهد بود. 20اما اگر دربارۀ کار ما با کسی سخن گویی، از این سوگند که برای تو خوردیم مبرا خواهیم بود.» 21زن پاسخ داد: «چنان باشد که گفتید.» پس ایشان را روانه کرد و برفتند. و زن آن طناب سرخ را بر پنجره بست.
22آنان آنجا را ترک کرده، به کوهستان رفتند و سه روز در آنجا ماندند تا تعقیب‌کنندگان بازگشتند. تعقیب‌کنندگان تمامی طول راه را جستجو کردند، اما چیزی نیافتند. 23آنگاه آن دو مرد بازگشتند. آنها از کوهستان فرود آمده، از معبر رود گذشتند و نزد یوشَع پسر نون رسیده، او را از هرآنچه برای آنها رخ داده بود، آگاه ساختند. 24به یوشَع گفتند: «براستی که خداوند تمامی این سرزمین را به دست ما داده است. به‌علاوه، همۀ ساکنان آن زمین از حضور ما گداخته شده‌اند!»
3
عبور از اردن
1صبح زود یوشَع برخاست و با همۀ بنی‌اسرائیل از شِطّیم روانه شده، به اردن رسید. ایشان پیش از عبور، در آنجا اردو زدند. 2پس از سه روز، صاحبمنصبان قوم از میان اردوگاه گذشته، 3قوم را فرمان دادند: «چون صندوق عهدِ یهوه خدایتان را ببینید که لاویانِ کاهن آن را می‌برند، از جای خود روانه شده، از پی آن بروید. 4آنگاه خواهید دانست از کدامین راه باید رفت، زیرا تا کنون هرگز از این راه نرفته‌اید. اما بین شما و صندوق حدود دو هزار ذِراع*‏3‏:4 در عبری: ”اِمّا“. یک اِمّا تقریباً معادل ۴۵ سانتی‌متر است. فاصله باشد و نزدیک آن میایید.» 5سپس یوشَع به قوم گفت: «خود را تقدیس کنید، زیرا فردا خداوند در میان شما کارهای شگفت‌انگیز خواهد کرد.» 6و به کاهنان گفت: «صندوق عهد را برگیرید و پیشاپیش قوم بروید.» پس ایشان صندوق عهد را برگرفته، پیشاپیش قوم روانه شدند.
7و خداوند یوشَع را گفت: «امروز به بزرگ ساختن تو در برابر چشمان تمامی اسرائیل آغاز خواهم کرد تا بدانند چنانکه با موسی بودم، با تو نیز خواهم بود. 8پس تو کاهنانی را که صندوق عهد را می‌برند امر کرده، بگو: ”چون به کنارۀ آبهای اردن رسیدید، در اردن بایستید.“» 9و یوشَع بنی‌اسرائیل را گفت: «نزدیک آمده، به سخنان یهوه خدایتان گوش فرا دهید.» 10و یوشَع گفت: «از این خواهید دانست که خدای زنده در میان شماست، و او به‌یقین کنعانیان، حیتّیان، حِویان، فِرِزّیان، جِرجاشیان، اَموریان و یِبوسیان را از پیش روی شما بیرون خواهد راند: 11هان، صندوق عهد خداوندگارِ تمامی زمین پیشاپیش شما به اردن داخل می‌شود. 12پس اکنون دوازده مرد از قبیله‌های اسرائیل برگیرید، از هر قبیله یکی. 13چون کفِ پای کاهنانی که صندوق یهوه خداوندگار تمامی زمین را می‌برند، در آب اردن قرار گیرد، آبهای اردن که از بالا می‌آید، بند آمده، همچون توده‌ای خواهد ایستاد.»
14پس چون قوم از خیمه‌های خود روانه شدند تا از اردن بگذرند، کاهنانی که صندوق عهد را می‌بردند، پیشاپیش آنها می‌رفتند. 15رود اردن در تمامی فصل برداشت در کناره‌هایش سیلاب می‌شود. اما چون کسانی که صندوق عهد را می‌بردند به اردن رسیدند و پای کاهنانی که صندوق را می‌بردند در لبۀ آب فرو رفت، 16آبهایی که از بالا می‌آمد، بازایستاد و در مسافتی بسیار دور در شهری به نام آدَم واقع در جوار صَرِتان به صورت توده‌ای بر پا شد، و آبی که به جانب دریای عَرَبَه یعنی دریای نمک*‏3‏:16 یا: ”دریای مرده“. جاری بود، کاملاً قطع شد. آنگاه قوم مقابل اَریحا از رود*‏3‏:16 کلمۀ ”رود“ در اصل عبری نیامده و برای وضوح بیشتر افزوده شده است. عبور کردند. 17کاهنانی که صندوق عهد خداوند را می‌بردند، در میان رود اردن بر زمینِ خشک بی‌حرکت ایستادند، و اسرائیل همگی بر زمین خشک عبور کردند تا تمامی قوم کاملاً از اردن گذشتند.
4
سنگهای یادبود
1چون تمامی قوم از اردن گذشتند، خداوند به یوشَع فرمود: 2«از میان قوم دوازده تن برگیر، از هر قبیله یکی. 3ایشان را امر کن که از میان رود اردن، درست همان جا که پاهای کاهنان قائم ایستاده بود، دوازده سنگ برگیرند و آنها را همراه تو آورده، در منزلگاهی که امشب در آنجا به سر خواهید برد، بنهند.» 4پس یوشَع آن دوازده مرد را که از میان بنی‌اسرائیل برگماشته بود، یعنی از هر قبیله یکی، فرا خواند 5و بدیشان گفت: «پیش صندوق یهوه خدایتان به میان رود اردن بروید، و هر یک از شما یک سنگ به شمار قبیله‌های اسرائیل بر دوش خود برگیرید 6تا نشانه‌ای باشد در میان شما. در آینده هرگاه فرزندانتان از شما بپرسند: ”این سنگها برای شما چه معنایی دارد؟“ 7به آنها بگویید که آبهای اردن در برابر صندوق عهد خداوند بند آمد. چون صندوق از اردن می‌گذشت، آبهای اردن از حرکت بازایستاد. پس این سنگها برای قوم اسرائیل یادبود ابدی خواهد بود.»
8پس بنی‌اسرائیل مطابق آنچه یوشَع بدیشان فرمان داده بود، کردند. آنان همان‌گونه که خداوند به یوشَع گفته بود، دوازده سنگ به شمار قبیله‌های بنی‌اسرائیل از میان اردن برگرفته، با خود به اردوگاه خویش بردند و آنجا بر زمین نهادند. 9و یوشَع در میان اردن، همان‌جا که پاهای کاهنانی که صندوق عهد را می‌بردند ایستاده بود، دوازده سنگ بر پا کرد، که تا به امروز در آنجاست.
10اما کاهنانی که صندوق را می‌بردند در میان رود اردن ایستاده باقی ماندند، تا هرآنچه یوشَع به فرمان خداوند و مطابق دستور موسی به قوم گفته بود، به کمال کرده شد. قوم به‌شتاب گذشتند، 11و پس از عبور تمامی قوم، صندوق خداوند و کاهنان در برابر دیدگان قوم گذشتند. 12مردان رِئوبین و مردان جاد و نیم‌قبیلۀ مَنَسی همان‌گونه که موسی گفته بود، مسلح پیشاپیش بنی‌اسرائیل گذشتند. 13نزدیک چهل هزار مرد، آمادۀ کارزار، در حضور خداوند از رود گذشته، برای جنگ عازم دشت اَریحا شدند.
14خداوند در آن روز یوشَع را در چشم تمامی اسرائیلیان بزرگ ساخت به گونه‌ای که در همۀ روزهای زندگی‌اش او را حرمت می‌نهادند، همان‌گونه که موسی را حرمت نهاده بودند.
15آنگاه خداوند به یوشَع گفت: 16«کاهنانی را که صندوق شهادت را می‌برند امر فرما تا از اردن برآیند.» 17پس یوشَع به کاهنان فرمان داد: «از اردن برآیید.» 18چون کاهنانی که صندوق عهد خداوند را می‌بردند از میان رود اردن برآمدند و بر خشکی قدم گذاشتند، آبهای اردن به جای نخست بازگشت و همچون گذشته بر تمامی کناره‌هایش سیلاب کرد.
19در روز دهم از ماه نخست، قوم از اردن برآمدند و در جِلجال واقع در سرحدات شرقی اَریحا اردو زدند. 20و یوشَع آن دوازده سنگ را که از اردن برگرفته بودند، در جِلجال بر پا کرد. 21آنگاه به بنی‌اسرائیل گفت: «در آینده هرگاه فرزندانتان از پدرانشان بپرسند: ”معنی این سنگها چیست؟“ 22بدیشان تعلیم داده، بگویید: ”اسرائیل بر خشکی از این اردن گذشت.“ 23زیرا یهوه خدایتان آبهای اردن را پیش روی شما خشکانید تا شما از آن گذشتید، همان‌گونه که دریای سرخ را خشکانید تا ما از آن گذشتیم؛ 24او چنین کرد تا همۀ قومهای جهان بدانند که دست خداوند نیرومند است، و تا شما همواره از یهوه خدایتان بترسید.»
5
ختنه در جِلجال
1چون همۀ پادشاهان اَموری در غرب رود اردن، و همۀ پادشاهان کنعانی در سواحل دریا، شنیدند که خداوند آبهای اردن را پیش روی بنی‌اسرائیل خشکانید تا ما از آن بگذریم، دلهایشان گداخته شد و دیگر روحیه‌ای برای مقابله با بنی‌اسرائیل در ایشان نماند!
2در آن هنگام، خداوند به یوشَع فرمود: «کاردها از سنگ چَخماق بساز و دیگر بار بنی‌اسرائیل را ختنه کن.» 3پس یوشَع کاردها از سنگ چخماق ساخت و بنی‌اسرائیل را در جِبعه‌هاعَرَلوت ختنه کرد. 4او از آن رو چنین کرد که جملۀ مردان قوم که از مصر بیرون آمده بودند، یعنی همۀ مردان جنگی، پس از ترک مصر در طول راه در بیابان جان سپرده بودند. 5البته همۀ کسانی که از مصر بیرون آمدند، ختنه شده بودند، اما هیچ‌یک از آنان که پس از ترک مصر در طول سفر در بیابان زاده شدند، ختنه نشده بود؛ 6چراکه بنی‌اسرائیل چهل سال در بیابان راه می‌رفتند، تا سرانجام تمامی آن قوم، یعنی مردانی که در سن نبرد از مصر بیرون آمده بودند، درگذشتند، زیرا به صدای خداوند گوش نگرفته بودند. خداوند برای آنان سوگند یاد کرده بود که نخواهد گذاشت سرزمینی را که به پدرانشان سوگند خورده بود که به ما بدهد، ببینند؛ سرزمینی را که شیر و شهد در آن جاری است. 7اما به جای آنها، پسرانشان را برخیزانید و هم‌اینان بودند که به دست یوشَع ختنه شدند؛ زیرا که نامختون بودند، از آن رو که در طول راه ختنه نشده بودند.
8چون ختنه کردن تمامی قوم به پایان رسید، در جاهای خود در اردوگاه ماندند تا بهبود یافتند. 9آنگاه خداوند به یوشَع گفت: «امروز ننگ مصر را از شما غلتانیدم.» به همین سبب، نام آن مکان تا به امروز جِلجال*‏5‏:9 ”جِلجال“ در عبری شباهت آوایی با ”غلتیدن“ دارد. خوانده می‌شود.
10بنی‌اسرائیل عید پِسَخ را در شامگاه روز چهاردهم ماه، در حالی که در جِلجال واقع در دشت اَریحا اردو زده بودند، به جای آوردند. 11آنان درست یک روز پس از پِسَخ، از محصول زمین، یعنی از نانِ بی‌خمیرمایه و غَلۀ برشته، خوردند. 12و فردای روزی که قوم از محصول زمین خوردند، مَنّا قطع شد و بنی‌اسرائیل دیگر مَنّا نداشتند و در آن سال از محصول زمین کنعان می‌خوردند.
سردار لشکرِ خداوند
13و اما چون یوشَع در نزدیکی اَریحا بود، سر برافراشت و دید که اینک مردی با شمشیری برهنه در دستش، در برابر وی ایستاده است. یوشَع نزد او رفت و پرسید: «آیا تو از مایی یا از دشمنان ما؟» 14پاسخ داد: «هیچ‌کدام. من سردار لشکر خداوندم که اکنون آمده‌ام.» یوشَع به رویْ بر زمین افتاده، سَجده کرد و از وی پرسید: «سَرورم به خادم خود چه می‌فرماید؟» 15سردار لشکر خداوند به یوشَع پاسخ داد: «کفش از پای به در آر، زیرا جایی که ایستاده‌ای، مقدس است.» و یوشَع چنین کرد.
6
سقوط اَریحا
1و اما شهر اَریحا به سبب بنی‌اسرائیل کاملاً بسته بود و هیچ‌کس به آن رفت و آمد نمی‌کرد. 2و خداوند به یوشَع گفت: «بنگر که من اَریحا را با پادشاه و دلاورانش به دست تو داده‌ام. 3همۀ شما مردان جنگی، یک بار دور شهر بگردید. این کار را شش روز تکرار کنید، 4و هفت کاهن، هفت کَرِنای شاخ قوچ برگیرند و پیشاپیش صندوق بروند. روز هفتم، هفت بار دور شهر بگردید و کاهنان در کَرِناهای خود بدمند. 5و چون نفیر طولانی کَرِناها برخیزد و صدای آن را بشنوید، همۀ قوم فریادی بلند برکشند. آنگاه دیوار شهر فرو خواهد افتاد. پس قوم به شهر برآیند، هریک مستقیمْ پیش روی خویش.»
6پس یوشَع پسر نون، کاهنان را فرا خوانده، بدیشان گفت: «صندوق عهد را برگیرید و به هفت کاهن بگویید تا هفت کَرِنای شاخ قوچ برگرفته، پیشاپیش صندوق خداوند بروند.» 7و به قوم فرمان داده، گفت: «پیش روید و دور شهر بگردید. مردان مسلح پیشاپیش صندوق خداوند بروند.»
8چون یوشَع این را به قوم گفت، آن هفت کاهن که هفت کَرِنا را می‌بردند پیشاپیش خداوند به راه افتادند، و کَرِناها را نواختند و صندوق عهد خداوند از پی‌شان می‌آمد. 9مردان مسلح پیشاپیش کاهنانی که کَرِناها را می‌نواختند راه می‌رفتند، و سربازان از عقب، در پی صندوق می‌آمدند؛ و کَرِناها پیوسته نواخته می‌شد. 10یوشَع به قوم فرمان داد: «فریاد مکنید و آوازتان شنیده نشود، بلکه سخنی نیز از دهانتان بیرون نیاید تا روزی که به شما بگویم فریاد کنید. آنگاه فریاد کنید!» 11پس او صندوق خداوند را دور شهر گردانید و یک بار دور شهر گشت. آنگاه به اردوگاه بازگشته، شب را در آنجا به سر بردند.
12صبح زود، یوشَع برخاست و کاهنان صندوق خداوند را برگرفتند. 13هفت کاهنی که هفت کَرِنا را می‌بردند، پیشاپیش صندوق خداوند می‌رفتند و کَرِناها را می‌نواختند. مردان مسلح نیز پیشاپیش ایشان می‌رفتند و سربازان از عقب در پی صندوق خداوند می‌آمدند، و کَرِناها پیوسته نواخته می‌شد. 14بدین‌گونه، دوّمین روز نیز یک بار دور شهر گشتند و به اردوگاه بازگشتند، و تا شش روز چنین کردند.
15در هفتمین روز، صبح زود، هنگام سپیده‌دم برخاستند و شهر را هفت بار به همان شکل دور زدند. تنها در این روز بود که هفت بار دور شهر گشتند. 16در مرتبۀ هفتم، پس از آن که کاهنان کَرِناها را نواختند، یوشَع به قوم فرمود: «فریاد برآورید، زیرا خداوند شهر را به شما داده است! 17این شهر و هرآنچه در آن است می‌باید به تمامی تقدیم خداوند شده، حرام*‏6‏:17 در عبری ”حِرِم“. اصطلاح عبری اشاره به تقدیم بازگشت‌ناپذیرِ اشیاء یا اشخاص به خداوند دارد که اغلب با از بین بردن کامل آنها همراه بود. همچنین در آیات 18 و 21. گردد. فقط راحاب روسپی و همۀ کسانی که با او در خانه‌اش هستند زنده بمانند، زیرا او مأمورانی را که فرستادیم پنهان کرد. 18و اما شما از آنچه حرام شده است حذر کنید، مبادا با برداشتن از چیز حرام، خودْ حرام گردید و اردوگاه اسرائیل را حرام گردانیده، به بلا دچار سازید. 19اما تمامی نقره و طلا و همۀ اشیای برنجین و آهنین، وقف خداوندند و باید در خزانۀ او نهاده شوند.»
20پس قوم فریاد برآوردند و کَرِناها نواخته شد. هنگامی که مردم صدای کَرِنا را شنیدند، فریادی بلند برکشیدند و دیوار فرو افتاد. پس قوم به شهر برآمدند، هر یک مستقیمْ پیش روی خویش، و شهر را تسخیر کردند. 21آنگاه هرآنچه را در شهر بود، از زن و مرد و پیر و جوان تا گاو و گوسفند و الاغ، همه را به دم شمشیر به نابودی کامل سپردند.
22اما یوشَع به دو مردی که زمین را جاسوسی کرده بودند، گفت: «به خانۀ آن روسپی بروید و طبق سوگندی که برایش خوردید، او را با همۀ بستگانش از آنجا بیرون آورید.» 23پس آن دو جوان جاسوس داخل شده، راحاب را با پدر و مادر و برادران و هر چه داشت، بیرون آوردند و همۀ خویشان او را بیرون از اردوگاه اسرائیل جا دادند. 24آنگاه شهر را با هرآنچه در آن بود سوزاندند، جز اینکه نقره و طلا و اشیای برنجین و آهنین را در خزانۀ خانه خداوند گذاشتند. 25و یوشَع، راحابِ روسپی و خانواده و همۀ متعلقاتش را زنده نگاه داشت، و او تا به امروز در میان اسرائیل ساکن است، زیرا مأمورانی را که یوشَع برای جاسوسی به اَریحا فرستاده بود، پنهان ساخت.
26آنگاه یوشَع آنان را چنین سوگند داد:
«ملعون باد در حضور خداوند،
هر آن که برخاسته،
این شهر اَریحا را دوباره بنا کند.
به بهای جان نخست‌زاده‌اش
پِی آن را خواهد نهاد،
و به بهای جان کوچکترین پسرش
دروازه‌های آن را بر پا خواهد کرد.»
27خداوند با یوشَع می‌بود، و آوازۀ یوشَع در سرتاسر آن سرزمین پیچید.
7
گناه عَخان و شکست اسرائیل
1اما بنی‌اسرائیل در آنچه حرام شده بود، خیانت ورزیدند. زیرا عَخان پسر کَرْمی پسر زَبْدی*‏7‏:1 در ترجمۀ یونانی هفتادتَنان و ۱ تواریخ ‏2‏:6 ”زِمری“ آمده است؛ همچنین در آیات 17 و 18. پسر زِراح از قبیلۀ یهودا، از آنچه حرام شده بود برگرفت. پس خشم خداوند بر بنی‌اسرائیل افروخته شد.
2و یوشَع مردانی را از اَریحا به عای در نزدیکی بِیت‌آوِن در شرق بِیت‌ئیل گسیل داشته، فرمود: «بروید و آن منطقه را جاسوسی کنید.» پس آن مردان رفته، به جاسوسی در عای پرداختند، 3و نزد یوشَع بازگشته، گفتند: «همۀ قوم را به جنگ مفرست. دو یا سه هزار مرد برآیند و به عای حمله کنند. تمامی قوم را تا آنجا زحمت مده، زیرا شمار آنان بس اندک است.» 4پس حدود سه هزار تن از مردان قوم به آنجا رفتند. اما از برابر مردان عای گریختند، 5و مردان عای حدود سی و شش تن از آنان را کشتند. آنها از پیش دروازۀ شهر تا شِباریم، مردان اسرائیل را تعقیب کرده، ایشان را بر سراشیبی هلاک کردند. و دل قوم گداخته شده، مانند آب گردید.
6آنگاه یوشَع و همۀ مشایخ اسرائیل جامه از تن دریدند و در برابر صندوق خداوند تا شامگاه به رویْ بر زمین افتاده، خاک بر سرهای خود ریختند. 7و یوشَع گفت: «آه ای خداوندگارْ یهوه، چرا این قوم را از اردن عبور دادی تا ما را به دست اَموریان سپرده، هلاکمان سازی؟ کاش به سکونت در آن سوی اردن قناعت کرده بودیم! 8خداوندگارا، حال که اسرائیل در برابر دشمنان خود عقب‌نشینی کرده است، چه بگویم؟ 9زیرا کنعانیان و دیگر ساکنان این مرز و بوم خواهند شنید و ما را محاصره کرده، نام ما را از روی زمین محو خواهند کرد. آنگاه تو برای نام بزرگ خود چه خواهی کرد؟»
10خداوند به یوشَع فرمود: «برخیز! چرا اینچنین به رویْ درافتاده‌ای‌؟ 11اسرائیل گناه ورزیده است؛ آنان از عهدی که ایشان را بدان امر فرمودم، تجاوز کرده‌اند و از چیزهای حرام برداشته، دزدی کرده‌اند ‌و دروغ گفته‌اند و فریبکارانه رفتار کرده، آنها را در میان اسباب خویش گذاشته‌اند. 12از این روست که بنی‌اسرائیل را یارای ایستادگی در برابر دشمنانشان نیست. آنان در برابر دشمن عقب‌نشینی کرده‌اند، زیرا حرام شده‌اند. اگر چیزهای حرام را از میان خود نابود نکنید، من دیگر با شما نخواهم بود. 13پس اکنون برخیز و قوم را تقدیس کرده، بدیشان بگو: ”خود را برای فردا تقدیس کنید، زیرا یهوه خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: ’ای اسرائیل، چیزهای حرام در میان شماست. تا زمانی که این چیزهای حرام را از میان خود دور نکنید، یارای ایستادگی در برابر دشمنانتان را نخواهید داشت.‘ 14پس بامدادان قبیله به قبیله نزدیک آیید. قبیله‌ای را که خداوند برگیرد، طایفه به طایفه نزدیک آیند. و طایفه‌ای را که خداوند برگیرد، خاندان به خاندان نزدیک آیند. و از خاندانی که خداوند برگیرد، هر یک از مردان نزدیک آیند. 15کسی را که با چیزهای حرام گرفتار گردد، با هر چه دارد به آتش بسوزانید، زیرا که از عهد خداوند تجاوز کرده و در اسرائیل مرتکب عملی شرم‌آور شده است!“»
16پس یوشَع بامدادان برخاسته، قبیله‌های اسرائیل را یکی پس از دیگری نزدیک آورد، و قبیلۀ یهودا برگرفته شد. 17و یوشَع طایفه‌های یهودا را نزدیک آورد، و طایفۀ زِراحیان برگرفته شد. پس طایفۀ زِراحیان را خاندان به خاندان نزدیک آورد، و خاندان زَبْدی برگرفته شد. 18سپس یوشَع مردان خانوادۀ او را یک به یک نزدیک آورد و عَخان پسر کَرْمی، پسر زَبْدی، پسر زِراح از قبیلۀ یهودا برگرفته شد. 19آنگاه یوشَع به عَخان گفت: «ای پسرم، یهوه خدای اسرائیل را جلال ده*‏7‏:19 نوعی قسم خوردن برای ابراز حقیقت. و نزد او اعتراف کن. مرا از آنچه کرده‌ای باخبر ساز، و چیزی از من پنهان مدار.» 20عَخان یوشَع را پاسخ داد: «براستی من به یهوه خدای اسرائیل گناه ورزیده‌ام. این است آنچه کرده‌ام: 21در میان غنایم رد‌ایی نفیس از شِنعار،*‏7‏:21 نام دیگری است برای سرزمین بابِل. دویست مثقال*‏7‏:21 در عبری: ”شِکِل“. یک شِکِل تقریباً معادل ‏۵‏/۱۱ گرم است؛ همچنین در بقیۀ آیه. نقره و یک شمش طلا به وزن پنجاه مثقال دیدم. پس طمع ورزیده، آنها را برگرفتم. و اینک در زمینِ درونِ خیمۀ من پنهان است و نقره‌ها زیر آنهاست.»
22پس یوشَع مأمورانی فرستاد. آنان دویده، به خیمه درآمدند، و اینک در خیمۀ او پنهان بود و نقره نیز زیر آن قرار داشت. 23پس آنها را از خیمه برگرفته، نزد یوشَع و تمامی بنی‌اسرائیل آوردند و در حضور خداوند گسترانیدند. 24آنگاه یوشَع و تمامی اسرائیل با وی، عَخان پسر زِراح را با آن نقره، ردا، و شمش طلا، و پسران و دخترانش، و گاوان، الاغان، و گوسفندانش، و خیمه‌اش، و تمامی دارایی‌اش گرفته، به وادی عَخور بردند. 25یوشَع گفت: «چرا این مصیبت را بر ما وارد آوردی؟ پس امروز خداوند تو را به مصیبت گرفتار می‌سازد.» آنگاه تمامی اسرائیل او را سنگسار کردند؛ آنها ایشان را به آتش سوزاندند و سنگها بر ایشان افکندند، 26و بر روی عَخان تلی عظیم از سنگ بر پا داشتند، که تا به امروز باقی است. آنگاه آتش خشم خداوند فرو نشست. به همین جهت، آن مکان تا به امروز وادی عَخور*‏7‏:26 ”عَخور“ یعنی ”مصیبت“. نامیده می‌شود‌.
8
سقوط عای
1آنگاه خداوند به یوشَع گفت: «مترس و هراسان مباش. به پا خیز و تمامی مردان جنگی را با خود برگرفته، به عای حمله کن؛ اینک من پادشاه عای را با مردمش و شهرش و زمینش به دست تو داده‌ام. 2با عای و پادشاهش همان کن که با اَریحا و پادشاه آن کردی، جز اینکه می‌توانید غنایم و حیواناتش را برای خود به تاراج گیرید. پشت شهر کمین بگذارید.»
3پس یوشَع و همۀ مردان جنگی به پا خاستند تا به عای برآیند. یوشَع سی هزار تن از مردان دلاور را برگزید و ایشان را شبانه روانه کرد. 4و به آنان فرمان داده، گفت: «اینک پشت شهر کمین بگذارید و از شهر زیاد دور مشوید و همگی آماده باشید. 5من و تمامی قومی که همراه منند به شهر نزدیک خواهیم شد و چون مردان عای همچون پیشتر برای رویارویی با ما بیرون آیند، از برابرشان خواهیم گریخت. 6پس بیرون آمده، تعقیبمان خواهند کرد، تا وقتی که آنها را از شهر دور کرده باشیم. زیرا خواهند گفت: ”این بار نیز همچون قبل از ما می‌گریزند.“ بنابراین از آنها خواهیم گریخت. 7آنگاه شما از کمینگاه برخیزید و شهر را تصرف کنید. زیرا یهوه خدایتان آن را به دست شما خواهد داد. 8و چون شهر را گرفتید، آن را به آتش بکشید. مطابق سخن خداوند عمل کنید. این است فرمان من به شما.» 9سپس یوشَع ایشان را فرستاد، و آنان به کمینگاه رفتند، و در جایی میان بِیت‌ئیل و عای، در جانب غربی عای، موضع گرفتند. اما یوشَع آن شب را در میان قوم به سر برد.
10صبح زود، یوشَع برخاسته، قوم را برای جنگ صف‌آرایی کرد، و او و مشایخ اسرائیل پیشاپیش قوم به سوی عای روانه شدند. 11تمامی مردان جنگی که همراه او بودند پیش رفته، به شهر نزدیک شدند و به مقابل آن رسیده، در جانب شمالی عای اردو زدند، جایی که میان آنها و عای درّه‌ای بود. 12یوشَع حدود پنج هزار مرد را برگرفته، آنان را در میان بِیت‌ئیل و عای، در جانب غربی شهر، در کمین نهاد. 13پس نیروها در جای خود مستقر شدند، متشکل از اردوی اصلی که در شمال شهر بود، و آنانی که پشت شهر به جانب غربی در کمین بودند. اما یوشَع آن شب را در درّه به سر برد. 14چون پادشاه عای این را دید، او و تمامی قومش، یعنی مردان شهر، صبح زود شتابان برخاستند و برای جنگ با بنی‌اسرائیل به مکان مقرر که روبه‌روی عَرَبَه بود، رفتند. اما او نمی‌دانست که پشت شهر برای او کمین گذاشته‌اند. 15یوشَع و همۀ اسرائیل وانمود کردند که از آنان شکست خورده‌اند، و به جانب بیابان گریختند. 16پس تمامی مردانی که در عای بودند به تعقیب ایشان فرا خوانده شدند. و آنان یوشَع را تعقیب کرده، از شهر دور شدند. 17هیچ مردی در عای و بِیت‌ئیل باقی نماند که به تعقیب اسرائیل بیرون نرفته باشد. آنان شهر را باز گذاشتند و به تعقیب اسرائیل رفتند.
18آنگاه خداوند به یوشَع گفت: «نیزه‌ای را که در دست داری به سوی عای دراز کن، زیرا شهر را به دست تو خواهم داد.» پس یوشَع نیزه‌ای را که در دست داشت به سوی شهر دراز کرد. 19به محض اینکه یوشَع دستش را دراز کرد، مردانی که در کمین بودند بی‌درنگ از جای خود برخاستند و دویده، به شهر درآمدند و آن را تصرف کرده، شتابان به آتش کشیدند. 20مردان عای بر پشت سر نگریسته، دیدند که اینک دود از شهر به آسمان بالا می‌رود، و دیگر یارای آن نداشتند که به این سو و آن سو بگریزند، زیرا اسرائیلیانی نیز که به سوی بیابان گریخته بودند، بر تعقیب‌کنندگان برگشتند. 21چون یوشَع و تمامی اسرائیل دیدند که کمین‌کنندگان، شهر را گرفته‌اند و دود از آن بلند است، برگشتند و بر مردان عای حمله‌ور شدند. 22پس دیگر اسرائیلیان نیز از شهر به مقابله با مردان عای بیرون آمدند، و مردان عای در میان اسرائیلیان گرفتار آمدند، به گونه‌ای که عده‌ای از آنها در یک طرف و عده‌ای در طرف دیگر آنها بودند. اسرائیلیان آنان را از دم تیغ گذراندند و نگذاشتند حتی یک تن زنده بماند یا بگریزد. 23اما پادشاه عای را زنده گرفتند و نزد یوشَع آوردند.
24پس از آنکه اسرائیلیان از کشتن همۀ ساکنان عای در دشت و صحرایی که ایشان را در آن تعقیب کرده بودند فارغ شدند، و همۀ آنها به دم شمشیر از پا درآمدند و به‌تمامی هلاک گشتند، جملگی به عای بازگشتند و ساکنان آنجا را نیز از دم تیغ گذراندند. 25همۀ آنانی که در آن روز از مرد و زن کشته شدند دوازده هزار تن بودند، یعنی تمامی ساکنان عای. 26اما یوشَع دست خود را که بدان نیزه را دراز کرده بود پس نکشید، تا آنگاه که تمامی ساکنان عای را به نابودی کامل سپرد. 27اسرائیلیان بنا به فرمان خداوند به یوشَع، فقط حیوانات و غنایم شهر را برای خود به تاراج بردند. 28پس یوشَع عای را سوزانید و آن را به تلی ابدی بدل ساخت، به ویرانه‌ای که تا به امروز باقی است. 29و پادشاه عای را تا شامگاه بر درختی آویخت و شامگاهان دستور داد تا جسدش را از درخت فرود آورند و در مدخل دروازۀ شهر افکنند. و بر آن توده‌ای عظیم از سنگ بر پا داشتند که تا به امروز باقی است.
تجدید عهد بر کوه عیبال
30آنگاه یوشَع بر کوه عیبال مذبحی برای یهوه خدای اسرائیل بنا کرد، 31همان‌گونه که موسی خدمتگزار خداوند، بنی‌اسرائیل را امر فرموده بود. او آن را مطابق آنچه در کتاب تورات موسی نوشته شده بود ساخت، یعنی مذبحی از سنگهای نتراشیده که هیچ‌گونه ابزار آهنین بر آن به کار نرفته بود. و بر آن، قربانیهای تمام‌سوز به خداوند تقدیم داشتند و قربانیهای رفاقت*‏8‏:31 یا: ”سلامتی“؛ همچنین در بقیۀ کتاب. ذبح کردند. 32و آنجا در حضور بنی‌اسرائیل، یوشَع متن نسخه‌ای از تورات را که موسی نگاشته بود، بر سنگها بازنویسی کرد. 33تمامی اسرائیل، از غریب و بومی، به اتفاق مشایخ، صاحبمنصبان و داوران خود، در دو سوی صندوق، مقابل لاویانِ کاهن که صندوق عهد خداوند را می‌بردند، ایستاده بودند، نیمی از قوم در برابر کوه جِرِزیم، و نیمی دیگر در برابر کوه عیبال، همان‌گونه که موسی خدمتگزار خداوند پیشتر برای برکت دادن قوم اسرائیل امر کرده بود. 34سپس یوشَع تمامی کلام شریعت را، از برکت و لعنت، مطابق آنچه در کتاب تورات نوشته شده، قرائت کرد. 35از تمام فرمانهای موسی، سخنی نبود که یوشَع آن را در حضور تمام جماعت اسرائیل و زنان و کودکان و غریبانی که در میان ایشان به سر می‌بردند، نخوانده باشد.
9
حیلۀ جِبعونیان
1چون تمامی پادشاهان غرب اردن که در بلندی‌ها و پستی‌ها و در سرتاسر کرانۀ دریای بزرگ در مسیر لبنان بودند، یعنی پادشاهان حیتّیان، اَموریان، کنعانیان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان، دربارۀ این امور شنیدند، 2گرد هم آمده، همداستان شدند تا با یوشَع و اسرائیل بجنگند.
3اما چون ساکنان جِبعون شنیدند که یوشَع با اَریحا و عای چه کرده است، 4به حیله رفتار کردند و روانه شده، برای خود تدارکاتی دیدند*‏9‏:4 یا: «خویشتن را همچون سفیران نمودند». و کیسه‌های مندرس برای الاغان خود و مشکهای فرسودۀ شراب که پاره و رفو شده بود، برگرفتند، 5و کفشهای کهنه و وصله‌خورده به پا کردند، و جامه‌های مندرس پوشیدند، و تمامی توشۀ ایشان خشک و کپک‌زده بود. 6ایشان نزد یوشَع به اردوگاه جِلجال رفته، به او و مردان اسرائیل گفتند: «ما از سرزمینی دور آمده‌ایم، پس اکنون با ما پیمان ببندید.» 7مردان اسرائیل به حِویان گفتند: «شاید شما در میان ما ساکن باشید، پس چگونه می‌توانیم با شما پیمان ببندیم؟»
8آنان به یوشَع گفتند: «ما خدمتگزاران تو هستیم.» یوشَع پرسید: «که هستید و از کجا می‌آیید؟» 9پاسخ دادند: «ما خدمتگزارانت، به سبب نام یهوه خدای تو از سرزمین بسیار دور آمده‌ایم. زیرا آوازۀ او و هرآنچه را که در مصر کرده است، شنیده‌ایم، 10و نیز هرآنچه را که بر سر آن دو پادشاه اَموریان در آن سوی اردن آورده است، یعنی سیحون پادشاه حِشبون و عوج پادشاه باشان که در عَشتاروت می‌زیست. 11پس مشایخ ما و تمامی ساکنان سرزمینمان به ما گفتند: ”توشۀ راه برگیرید و به دیدار ایشان بروید و به آنها بگویید: ’ما خدمتگزاران شماییم، پس اکنون با ما پیمان ببندید.“‘ 12این است نان ما! روزی که آن را از خانه‌های خویش برای توشۀ راه برگرفتیم تا نزد شما بیاییم، هنوز گرم بود، اما حال بنگرید که خشک شده و کپک زده است. 13و این مشکهای شراب، وقتی آنها را پر کردیم نو بودند، و حال بنگرید که پاره شده‌اند. و جامه‌ها و کفشهایمان نیز از درازیِ سفر فرسوده شده است.» 14پس مردان اسرائیل از توشۀ ایشان به جهت وارسی گرفتند، اما از خداوند مشورت نطلبیدند. 15و یوشَع با آنان صلح کرد، و پیمان بست که ایشان را زنده بگذارد، و رهبران جماعت نیز برای آنان سوگند یاد کردند.
16و اما سه روز پس از آنکه با جِبعونیان پیمان بسته بودند، شنیدند که از همسایگانشان هستند و در میان آنها ساکنند. 17پس بنی‌اسرائیل روانه شدند و در روز سوّم به شهرهای ایشان، یعنی جِبعون، کِفیرَه، بِئیروت و قَریه‌یِعاریم رسیدند. 18اما بنی‌اسرائیل به آنان حمله نکردند، زیرا رهبران جماعت برای ایشان به یهوه خدای اسرائیل سوگند یاد کرده بودند. پس جماعت همگی علیه ناظران خود زبان به شکوه گشودند، 19اما رهبران جملگی به تمامی جماعت گفتند: «ما برای ایشان به یهوه خدای اسرائیل سوگند یاد کرده‌ایم و اکنون نمی‌توانیم دست بر ایشان بلند کنیم. 20پس با آنان چنین خواهیم کرد: می‌گذاریم زنده بمانند، مبادا به سبب سوگندی که برای ایشان یاد کردیم، غضب بر ما نازل شود.» 21و رهبران به آنها گفتند: «بگذارید زنده بمانند.» پس برای تمامی جماعت اسرائیل هیزم‌شکنی می‌کردند و آب از چاه می‌کشیدند، چنانکه ناظران به آنها فرموده بودند.
22یوشَع جِبعونیان را فرا خوانده، بدیشان گفت: «چرا ما را فریفتید و گفتید: ”از شما بسیار دور هستیم،“ حال آن که نزدیک ما ساکنید؟ 23پس اکنون شما ملعونید، و از شما همیشه برای خانۀ خدای من غلامان و هیزم‌شکنان و آب‌کِشندگان خواهند بود.» 24آنان به یوشَع پاسخ دادند: «از آنجا که به خدمتگزارانت به‌واقع خبر رسید که یهوه خدای تو به خادمش موسی فرمان داده است که تمامی این سرزمین را به شما ببخشد و همۀ ساکنان آن را پیش روی شما نابود کند، پس به سبب جانهای خود سخت از شما ترسیدیم و چنین کردیم. 25اکنون در دست توییم. هر چه در نظرت نیکو و درست آید، با ما بکن.» 26پس یوشَع با ایشان چنین کرد و آنان را از دست بنی‌اسرائیل رهانید و آنها جِبعونیان را نکشتند. 27یوشَع در آن روز جِبعونیان را برای جماعت و همچنین برای مذبح خداوند، در جایی که خداوند برمی‌گزید، به هیزم‌شکنی و کشیدن آب از چاه برگماشت، و تا امروز به این کار مشغولند.
10
توقف خورشید
1چون اَدونی‌صِدِق پادشاه اورشلیم شنید که یوشَع عای را به تصرف آورده و به نابودی کامل سپرده است، و با عای و پادشاهش همان کرده که با اَریحا و پادشاهش کرده بود، و اینکه ساکنان جِبعون با اسرائیل صلح کرده‌اند و در میان ایشان ساکن شده‌اند، 2بسیار ترسید*‏10‏:2 در بیشتر نسخه‌های عبری: «آنها بسیار ترسیدند». زیرا جِبعون شهری بزرگ بود، همچون یکی از شهرهای پادشاه‌نشین، و از عای بزرگتر بود و مردانش همه جنگاور بودند. 3پس اَدونی‌صِدِق پادشاه اورشلیم برای هوهام پادشاه حِبرون، فِرآم پادشاه یَرموت، یافیَع پادشاه لاکیش و دِبیر پادشاه عِجلون پیغام فرستاده، گفت: 4«به یاری‌ام برآیید تا به جِبعون حمله بریم، زیرا با یوشَع و بنی‌اسرائیل صلح کرده است.» 5پس آن پنج پادشاه اَموریان یعنی پادشاه اورشلیم، پادشاه حِبرون، پادشاه یَرموت، پادشاه لاکیش و پادشاه عِجلون گرد هم آمدند و با تمامی لشکریانشان پیش رفتند و بر ضد جِبعون اردو زده، با آن جنگ کردند.
6آنگاه مردان جِبعون برای یوشَع در اردوگاه جِلجال پیغام فرستادند که: «دست یاری خود را از خدمتگزارانت باز مدار. نزد ما بشتاب و نجاتمان ده. ما را مدد کن زیرا تمام پادشاهان اَموریان که در بلندیها ساکنند، به ضد ما گرد آمده‌اند.» 7پس یوشَع با تمام مردان جنگی و دلاوران از جِلجال به راه افتاد. 8خداوند به یوشَع گفت: «از ایشان مترس؛ زیرا آنها را به دست تو داده‌ام. هیچ‌یک از آنان را در برابر تو یارای ایستادگی نخواهد بود.» 9پس یوشَع که تمامی شب از جِلجال پیشروی کرده بود، به ناگاه بر ایشان یورش آورد. 10و خداوند ایشان را در برابر اسرائیل آشفته ساخت. اسرائیلیان آنان را در جِبعون به کشتاری عظیم کشتند، و از راه سربالایی بِیت‌حورون تعقیب کردند، و تا به عَزیقَه و مَقّیدَه ایشان را کشتند. 11چون ایشان از برابر اسرائیل می‌گریختند، و در سراشیبی بِیت‌حورون بودند، خداوند تا عَزیقَه بر آنان از آسمان تگرگهای بزرگ فرود آورد، و مردند. و شمار آنان که از تگرگ مردند، از کسانی که به شمشیر بنی‌اسرائیل کشته شدند بیشتر بود.
12در همان روز که خداوند اَموریان را تسلیم بنی‌اسرائیل کرد، یوشَع با خداوند تکلم کرد، و در حضور اسرائیل گفت:
«ای خورشید، بر فراز جِبعون بازایست،
و تو ای ماه بر درۀ اَیَلون!»
13پس خورشید بازایستاد،
و ماه حرکت نکرد،
تا قوم از دشمنان خویش انتقام گرفتند.
مگر این در کتاب یاشَر مکتوب نیست که خورشید در میان آسمان بازایستاد و نزدیک به یک روز کامل برای پایین رفتن نشتافت؟ 14نه پیش و نه پس از آن، روزی نبوده که خداوند این‌چنین به صدای انسان گوش فرا داده باشد، زیرا خداوند برای اسرائیل می‌جنگید!
15آنگاه یوشَع با تمامی اسرائیل به اردوی جِلجال بازگشتند.
کشتن پنج پادشاه اَموری
16و اما آن پنج پادشاه گریختند و خود را در غار مَقّیدَه پنهان کردند. 17و به یوشَع خبر رسید که، «آن پنج پادشاه یافت شده‌اند و در غار مَقّیدَه پنهانند.» 18یوشَع گفت: «سنگهایی بزرگ بر دهانۀ غار بغلتانید و مردانی چند در آنجا به نگهبانی ایشان بگمارید. 19اما خود در آنجا نمانید بلکه دشمنانتان را تعقیب کنید، و از عقب بر ایشان حمله برید و مگذارید به شهرهایشان داخل شوند، زیرا یهوه خدایتان آنان را به دست شما تسلیم کرده است.» 20پس از آنکه یوشَع و بنی‌اسرائیل از کشتن آنان به کشتاری بس عظیم فارغ شدند تا اینکه همگی ایشان را نابود ساختند، و چون آنانی از ایشان که جان به در برده بودند به شهرهای حصاردار درآمدند، 21آنگاه تمامی قوم به سلامتی نزد یوشَع به اردوی مَقّیدَه بازگشتند، و هیچ‌کس زبان خود را بر اَحَدی از بنی‌اسرائیل تیز نساخت.
22سپس یوشَع گفت: «دهانۀ غار را بگشایید و آن پنج پادشاه را از غار نزد من بیرون آورید.» 23پس چنین کردند، و آن پنج پادشاه یعنی پادشاه اورشلیم، پادشاه حِبرون، پادشاه یَرموت، پادشاه لاکیش و پادشاه عِجلون را از غار نزد وی بیرون آوردند. 24چون آن پادشاهان را نزد یوشَع بردند، او تمامی مردان اسرائیل را فرا خواند و به سرداران سپاه که با او آمده بودند، گفت: «نزدیک بیایید و پاهای خود را بر گردن این پادشاهان بگذارید.» پس نزدیک آمدند و پاهای خویش را بر گردن ایشان نهادند. 25یوشَع به ایشان گفت: «مترسید و هراسان مشوید. قوی و دلیر باشید، زیرا خداوند با همۀ دشمنانتان که با آنان می‌جنگید چنین خواهد کرد.» 26سپس یوشَع آن پادشاهان را زد و کشت و بر پنج درخت آویخت، و آنان تا عصر بر درختان آویخته بودند. 27به هنگام غروب آفتاب، به فرمان یوشَع آنان را از درختان به زیر آوردند و به درون همان غار که در آن پنهان شده بودند، افکندند. و بر دهانۀ غار سنگهایی بزرگ نهادند که تا به امروز باقی است.
تسخیر شهرهای جنوبی
28در آن روز یوشَع مَقّیدَه را تسخیر کرد و شهر و پادشاهش را از دم تیغ گذرانید، و همه را به نابودی کامل سپرده، کسی را باقی نگذاشت، و با پادشاه مَقّیدَه همان کرد که با پادشاه اَریحا کرده بود.
29آنگاه با تمامی اسرائیل از مَقّیدَه به لِبنَه پیشروی کرد و با آن جنگید. 30خداوند آن شهر و پادشاهش را نیز به دست اسرائیل تسلیم کرد. یوشَع شهر و هر که را در آن بود از دم تیغ گذرانید و کسی را در آن باقی نگذاشت، و با پادشاه آن همان کرد که با پادشاه اَریحا کرده بود.
31سپس یوشَع با تمامی اسرائیل از لِبنَه به لاکیش پیشروی کرد و بر ضد آن اردو زده، با آن جنگ کرد. 32خداوند لاکیش را به دست اسرائیل تسلیم کرد و یوشَع آن را در روز دوّم تسخیر نموده، شهر و هر که را در آن بود از دم تیغ گذراند، همان‌گونه که با لِبنَه کرده بود. 33حورام پادشاه جازِر به یاری لاکیش برآمد، اما یوشَع او و قومش را نیز شکست داد تا آنجا که کسی را باقی نگذاشت.
34آنگاه یوشَع با تمامی اسرائیل از لاکیش به عِجلون پیشروی کردند؛ آنها بر ضد آن اردو زده، با آن جنگیدند. 35ایشان آن شهر را در همان روز تسخیر کرده، از دم تیغ گذراندند، و یوشَع در آن روز هر که را در شهر بود به نابودی کامل سپرد، همان‌گونه که با لاکیش کرده بود.
36سپس یوشَع با تمامی اسرائیل از عِجلون به حِبرون پیشروی کرده، با آن جنگیدند. 37آنان شهر را تسخیر کردند و پادشاه، شهرهای آن و هر که را در آن بود از دم تیغ گذراندند. او مطابق هرآنچه با عِجلون کرده بود، کسی را باقی نگذاشت بلکه آن را با هر که در آن بود به نابودی کامل سپرد.
38آنگاه یوشَع با تمامی اسرائیل به سوی دِبیر دور زدند و با آن جنگیدند. 39او آن را با پادشاه و همۀ شهرهایش تسخیر کرد و ایشان آن را از دم تیغ گذرانده، هر که را در آن بود به نابودی کامل سپردند. یوشَع کسی را باقی نگذاشت، و با دِبیر و پادشاهش همان کرد که با حِبرون و لِبنَه و پادشاهش کرده بود.
40پس یوشَع تمامی آن سرزمین، یعنی کوهستان و نِگِب و پستی‌ها و دامنه‌ها را با همۀ پادشاهانش مغلوب کرد. او هیچ‌کس را باقی نگذاشت بلکه هر ذی‌نَفَسی را به نابودی کامل سپرد، همان‌گونه که یهوه خدای اسرائیل امر فرموده بود. 41و یوشَع ایشان را از قادِش‌بَرنِع تا غزه، و نیز تمامی سرزمین جوشِن را تا به جِبعون، شکست داد. 42او در یک زمان تمامی این پادشاهان و سرزمینهایشان را تسخیر کرد، زیرا یهوه خدای اسرائیل برای اسرائیل می‌جنگید. 43آنگاه یوشَع با تمامی اسرائیل به اردوی جِلجال بازگشتند.
11
شکست پادشاهان شمال
1چون یابین پادشاه حاصور این را شنید، برای یوباب پادشاهِ مادون و برای پادشاهِ شِمرون و پادشاهِ اَکشاف پیغام فرستاد، 2و نیز برای پادشاهانی که در نواحی مرتفع شمالی بودند و برای پادشاهان عَرَبَه در جنوب کِنِروت، برای پادشاهان نواحی کم‌ارتفاع و برای پادشاهان نافوت‌دُر در غرب، 3و برای کنعانیان در شرق و غرب، و برای اَموریان، حیتّیان، فِرِزّیان و یِبوسیان در نواحی مرتفع، و برای حِویان در کوهپایۀ حِرمون در سرزمین مِصفَه. 4و آنها با تمامی لشکریانشان که گروهی بی‌شمار همچون ریگهای کنار دریا بودند، و با اسبان و ارابه‌های بسیار زیاد، آمدند. 5همۀ این پادشاهان متحد شدند و آمده، با هم در کنار آبهای میرُوم اردو زدند تا با اسرائیل بجنگند.
6خداوند به یوشَع گفت: «از ایشان مترس، زیرا فردا کاری خواهم کرد که همۀ آنها تا همین وقت به حضور اسرائیل از پا درآمده باشند. تو باید اسبان ایشان را پی بزنی و ارابه‌هایشان را به آتش بسوزانی.» 7پس یوشَع با تمامی جنگاوران، به ناگاه مقابل ایشان برآمده، در کنار آبهای میرُوم بر ایشان هجوم آورد. 8و خداوند ایشان را به دست اسرائیل تسلیم کرد، که بر ایشان تاخته، تا صیدونِ بزرگ و مِسرِفوت‌مایِم و به سمت شرق تا وادی مِصفَه تعقیبشان کردند، و ایشان را کشتند تا آنکه دیگر کسی باقی نماند. 9یوشَع با ایشان مطابق فرمان خداوند عمل کرد: اسبانشان را پی زد و ارابه‌هایشان را به آتش سوزانید.
10آنگاه یوشَع بازگشته، حاصور را تسخیر کرد و پادشاهش را به شمشیر کشت. حاصور در گذشته بر همۀ این ممالک سَر بود. 11آنان هر که را در آنجا بود از دم تیغ گذراندند و همه را به نابودی کامل سپردند، و هیچ ذی‌نَفَسی باقی نماند. و یوشَع حاصور را به آتش سوزانید. 12او تمامی شهرهای آن پادشاهان و همۀ پادشاهان آنها را گرفت و آنان را از دم تیغ گذرانده، به نابودی کامل سپرد، همان‌گونه که موسی خدمتگزار خداوند امر فرموده بود. 13با این حال، اسرائیل هیچ‌یک از شهرهایی را که بر تلهای خود قرار داشتند نسوزانید، به‌جز حاصور که یوشَع آن را به آتش سوزانید. 14بنی‌اسرائیل تمامی غنایم این شهرها و چارپایان را برای خود به تاراج بردند، اما تمامی مردم را از دم تیغ گذراندند تا آنکه همه را هلاک کردند و هیچ ذی‌نَفَسی را باقی نگذاشتند. 15همان‌گونه که خداوند به خدمتگزار خود موسی فرمان داده بود، موسی نیز به یوشَع فرمان داد و یوشَع آن را به انجام رسانید. او از تمامی آنچه خداوند به موسی فرمان داده بود، چیزی را انجام نشده باقی نگذاشت.
فتوحات یوشَع
16بدین‌گونه یوشَع سرتاسر آن سرزمین را تسخیر کرد: نواحی مرتفع و تمامی نِگِب، و تمامی منطقۀ جوشِن و نواحی کم‌ارتفاع و عَرَبَه و نواحی مرتفع اسرائیل را همراه با نواحی کم‌ارتفاعش، 17از کوه حالَق که به سوی سِعیر بالا می‌رود تا بَعَل‌جاد که در وادی لبنان در کوهپایۀ حِرمون است. او تمامی پادشاهان این مناطق را گرفته، ایشان را زد و کشت. 18یوشَع روزهای بسیار با تمامی این پادشاهان جنگ کرد. 19به‌جز حِویان که در جِبعون می‌زیستند، هیچ‌یک از این شهرها با بنی‌اسرائیل از در صلح درنیامد؛ اسرائیل تمامی آنها را در جنگ گرفت. 20زیرا از خداوند بود که دلهایشان را سخت ساخت تا به مقابله با اسرائیل به نبرد درآیند، تا آنکه به نابودی کامل سپرده شده، بر آنان رحم نشود بلکه هلاک گردند؛ همان‌گونه که خداوند به موسی فرمان داده بود.
21در آن زمان یوشَع رفته، عَناقیان*‏11‏:21 عَناقیان مردمانی عظیم‌الجثه بودند؛ رجوع کنید به اعداد ۱۳: ۳۲و۳۳.را از نواحی مرتفع، حِبرون، دِبیر، عَناب، تمامی نواحی مرتفع یهودا و همۀ نواحی مرتفع اسرائیل منقطع ساخت. یوشَع آنان را با شهرهایشان به نابودی کامل سپرد. 22کسی از عَناقیان در سرزمین بنی‌اسرائیل باقی نماند؛ تنها برخی در غزه، جَت و اَشدود باقی ماندند. 23بنابراین یوشَع تمامی آن سرزمین را بنا بر آنچه خداوند به موسی گفته بود، تسخیر کرد و آن را به اسرائیل بر حسب سهم قبیله‌هایشان به میراث بخشید. آنگاه زمین از جنگ بیاسود.
12
پادشاهانی که از موسی شکست خوردند
1اینانند پادشاهان آن سرزمین که بنی‌اسرائیل ایشان را شکست دادند و سرزمینشان را در فراسوی اردن، به سمت شرق، به تصرف درآوردند، یعنی از وادی اَرنون تا کوه حِرمون، با تمامی عَرَبَه به سوی شرق: 2سیحون، پادشاه اَموریان که در حِشبون ساکن بود و از عَروعیر واقع در کنارۀ وادی اَرنون یعنی از میانۀ وادی تا یَبّوق که مرز عَمّونیان بود، حکمرانی می‌کرد. این منطقه نیمی از جِلعاد را در بر داشت. 3نیز او بر عَرَبَه تا دریای کِنِروت*‏12‏:3 منظور همان ”دریای جلیل“ است. به سمت شرق، و به سوی بِیت‌یِشیموت تا دریای عَرَبَه که همان دریای نمک*‏12‏:3 یعنی همان ”دریای مرده“. است، و به سمت جنوب تا کوهپایه‌های پیسگاه حکمرانی می‌کرد؛ 4و عوج پادشاه باشان، که از باقیماندگانِ رِفائیان بود، و در عَشتاروت و اِدرِعی سکونت داشت، 5و بر کوه حِرمون و سَلِخَه و تمامی باشان تا سرحدات جِشوریان و مَعَکیان و بر نصف جِلعاد تا سرحدات سیحون پادشاه حِشبون حکمرانی می‌کرد. 6موسی، خدمتگزار خداوند، و بنی‌اسرائیل آنان را شکست دادند. و موسی، خدمتگزار خداوند سرزمین ایشان را به رِئوبینیان، جادیان و نیم‌قبیلۀ مَنَسی به مِلکیت داد.
پادشاهانی که از یوشَع شکست خوردند
7اینانند پادشاهان آن سرزمین که یوشَع و بنی‌اسرائیل ایشان را در جانب غربی اردن شکست دادند، یعنی از بَعَل‌جاد در وادی لبنان تا کوه حالَق که به سوی سِعیر بالا می‌رود؛ و یوشَع زمینهای ایشان را بر حسب سهم قبیله‌های اسرائیل به ملکیت آنان بخشید. 8این سرزمین شامل نواحی مرتفع، نواحی کم‌ارتفاع، عَرَبَه، کوهپایه‌ها، بیابان و نِگِب بود که سرزمینهای حیتّیان، اَموریان، کنعانیان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان بود:
9یکی پادشاه اَریحا؛
یکی پادشاه عای که مکانی در کنار بِیت‌ئیل است؛
10یکی پادشاه اورشلیم؛
یکی پادشاه حِبرون؛
11یکی پادشاه یَرموت؛
یکی پادشاه لاکیش؛
12یکی پادشاه عِجلون؛
یکی پادشاه جازِر؛
13یکی پادشاه دِبیر؛
یکی پادشاه جادِر؛
14یکی پادشاه حُرما؛
یکی پادشاه عَراد؛
15یکی پادشاه لِبنَه؛
یکی پادشاه عَدُلّام؛
16یکی پادشاه مَقّیدَه؛
یکی پادشاه بِیت‌ئیل؛
17یکی پادشاه تَپُّواَخ؛
یکی پادشاه خِفِر؛
18یکی پادشاه اَفیق؛
یکی پادشاه لَشارون؛
19یکی پادشاهِ مادون؛
یکی پادشاهِ حاصور؛
20یکی پادشاه شِمرون‌مِرون؛
یکی پادشاهِ اَکشاف؛
21یکی پادشاه تَعَناک؛
یکی پادشاه مِجِدّو؛
22یکی پادشاه قِدِش؛
یکی پادشاه یُقنِعام، در کَرمِل؛
23یکی پادشاه دُر، در نافَت‌دُر؛
یکی پادشاه گوییم،*‏12‏:23 یا: ”پادشاه ملتها“. در جِلجال؛
24یکی پادشاه تِرصَه؛
بر روی هم سی و یک پادشاه.
13
زمینهای تصرف نشده
1یوشَع پیر و سالخورده شد، و خداوند به او گفت: «تو پیر و سالخورده شده‌ای و هنوز زمین بسیار برای تصرف باقی مانده است. 2این است زمینی که باقی مانده: تمامی مناطق فلسطینیان و جِشوریان، 3از نهر شیحور در شرقِ مصر تا سرحد عِقرون در شمال، که از آنِ کنعانیان شمرده می‌شود، یعنی قلمرو پنج حاکم فلسطینی در غزه، اَشدود، اَشقِلون، جَت و عِقرون، و سرزمین عَوّیان. 4و در جنوب، تمامی سرزمین کنعانیان، و مِعارَه که از آنِ صیدونیان است، تا اَفیق و تا سرحد اَموریان، 5و سرزمین جِبالیان و تمامی نواحی شرق لبنان، از بَعَل‌جاد در کوهپایۀ حِرمون تا لِبوحَمات؛*‏13‏:5 یا: ”مدخلِ حَمات“. 6تمامی ساکنان نواحی مرتفع از لبنان تا مِسرِفوت‌مایِم، یعنی همۀ صیدونیان. من خودْ آنان را از پیش روی بنی‌اسرائیل بیرون خواهم راند؛ اما تو بنا بر فرمانی که به تو داده‌ام، زمین را به حکم قرعه میان اسرائیل به ملکیت تقسیم کن. 7پس حال این سرزمین را میان نُه قبیله و نیم‌قبیلۀ مَنَسی به ملکیت تقسیم نما.»
تقسیم سرزمینهای شرق اردن
8رِئوبینیان و جادیان همراه با نیمِ دیگر قبیلۀ مَنَسی مِلک خویش را که موسی در آن سوی اردن به سمت مشرق به ایشان داده بود دریافت کردند، همان‌گونه که موسی خدمتگزار خداوند بدیشان بخشیده بود: 9از عَروعیر در کنارۀ وادی اَرنون و شهری که در وسط وادی قرار دارد و تمامی فلاتِ میدِبا تا دیبون؛ 10و همۀ شهرهای سیحون پادشاه اَموریان که در حِشبون سلطنت می‌کرد، تا سرحد عَمّونیان؛ 11نیز جِلعاد، سرزمین جِشوریان و مَعَکیان، تمامی کوه حِرمون و تمامی باشان تا سَلِخَه؛ 12و سرتاسر مملکت عوج در باشان، که در عَشتاروت و اِدرِعی سلطنت می‌کرد و تنها فرد باقیمانده از رِفائیان بود. موسی آنها را شکست داده و از سرزمینشان بیرون رانده بود. 13اما بنی‌اسرائیل جِشوریان و مَعَکیان را بیرون نراندند. پس ایشان تا به امروز در میان اسرائیل ساکنند.
14موسی تنها به قبیلۀ لاوی هیچ مِلکی نداد. هدایای اختصاصیِ تقدیمی به یهوه خدای اسرائیل، میراث ایشان است، چنانکه بدیشان گفته بود.
15موسی به قبیلۀ رِئوبین بر حسب طوایف ایشان میراث بخشید. 16قلمرو ایشان از عَروعیر در کنارۀ وادی اَرنون بود و شهر واقع در وسط وادی و سرتاسر فلاتی که در جوار میدِبا است، 17با حِشبون و تمامی شهرهایش که در فلات است یعنی دیبون، باموت‌بَعَل، بِیت‌بَعَل‌مِعون، 18یَهصَه، قِدیموت، میفَعَت، 19قَریه‌تایِم، سِبمَه، صِرِت‌شاخار که بر تپۀ وادی بود، 20بِیت‌فِعور، سراشیبی کوه پیسگاه و بِیت‌یِشیموت، 21یعنی تمامی شهرهای فلات و سرتاسر مملکت سیحون پادشاه اَموریان که در حِشبون سلطنت می‌کرد. موسی او و حاکمان مِدیان را شکست داده بود، یعنی اِوی، راقِم، صور، حور و رِبَع، و نیز امیران سیحون را که در آن سرزمین می‌زیستند. 22در میان آنانی که به شمشیر کشته شدند، بنی‌اسرائیل بَلعام پسر بِعور را نیز که فالگیری می‌کرد، کشتند. 23سرحد رِئوبینیان، اردن و کناره‌اش بود. این شهرها و روستاهایشان، میراث رِئوبینیان بود بر حسب طوایفشان.
24موسی به قبیلۀ جاد بر حسب طوایف ایشان میراث بخشید. 25قلمرو ایشان یَعزیر بود و تمامی شهرهای جِلعاد و نصف سرزمین عَمّونیان تا عَروعیر که در مقابل رَبَّه است، 26و از حِشبون تا رامَت‌مِصفِه و بِطونیم، و از مَحَنایِم تا سرحد دِبیر، 27و در وادی بِیت‌هارام، بِیت‌نِمراه، سُکّوت، صافون و بقیۀ مملکت سیحون پادشاه حِشبون، اردن و کناره‌هایش، تا انتهای دریای کِنِرِت*‏13‏:27 منظور همان ”دریای جلیل“ است. در آن سوی اردن به سمت شرق. 28این شهرها و روستاهایشان، میراث جادیان بود بر حسب طوایفشان.
29موسی به نیم‌قبیلۀ مَنَسی نیز میراث بخشید که برای نیم‌قبیلۀ مَنَسی بر حسب طوایفشان تعیین شد. 30حدود ایشان از مَحَنایِم بود، و تمامی باشان یعنی سرتاسر مملکت عوج پادشاه باشان، تمامی روستاهای یائیر در باشان یعنی شصت شهر، 31و نصف جِلعاد، و عَشتاروت و اِدرِعی، شهرهای مملکت عوج در باشان را شامل می‌شد. این شهرها برای نسل ماکیر، پسر مَنَسی بود، یعنی برای نیمی از نسل ماکیر بر حسب طوایفشان.
32اینهاست آنچه موسی در دشتهای موآب، در آن سوی اردن، در شرق اَریحا به ملکیت تقسیم کرد. 33اما موسی به قبیلۀ لاوی هیچ میراثی نداد؛ یهوه خدای اسرائیل، اوست میراث ایشان، چنانکه بدیشان گفته بود.
14
تقسیم سرزمین غرب اردن
1اینهاست میراثی که بنی‌اسرائیل در سرزمین کنعان دریافت کردند، که اِلعازار کاهن، یوشَع پسر نون و سران خاندانهای قبایل بنی‌اسرائیل بدیشان به میراث بخشیدند. 2چنانکه خداوند به واسطۀ موسی فرمان داده بود، میراث آن نُه و نیم قبیله به قرعه تعیین شد. 3زیرا موسی به دو و نیم قبیله در آن سوی اردن میراث بخشیده بود، اما در میان ایشان به لاویان هیچ میراثی نداد. 4زیرا پسران یوسف دو قبیله بودند، مَنَسی و اِفرایِم. اما به لاویان هیچ سهمی از زمین داده نشد، مگر شهرهایی برای سکونت با چراگاههایشان به جهت گله و رمۀ آنان. 5پس بنی‌اسرائیل چنانکه خداوند به موسی فرمان داده بود عمل کرده، سرزمین را تقسیم کردند.
میراث کالیب
6آنگاه مردم یهودا نزد یوشَع به جِلجال آمدند، و کالیب پسر یِفُنّه قِنِزّی بدو گفت: «سخنی را که خداوند دربارۀ من و تو در قادِش‌بَرنِع به موسی، مرد خدا گفت، می‌دانی. 7چهل ساله بودم که موسی خدمتگزار خداوند مرا از قادِش‌بَرنِع فرستاد تا این سرزمین را جاسوسی کنم و بر حسب آنچه در دلم بود، گزارشی برایش بازآوردم. 8اما برادرانم که همراه من رفته بودند، دل قوم را از هراس گداختند. با این حال من یهوه خدایم را به‌تمامی پیروی کردم. 9پس در آن روز موسی سوگند یاد کرده، گفت: ”به‌یقین سرزمینی که بر آن پا نهادی تا ابد میراث تو و فرزندانت خواهد بود، زیرا که یهوه خدایم را به‌تمامی پیروی کرده‌ای.“*تثنیه ‏1‏:36. 10و حال اینک خداوند همان‌گونه که گفته بود، مرا این چهل و پنج سال زنده نگاه داشته است، از زمانی که خداوند این را به موسی گفت، هنگامی که اسرائیل در بیابان راه می‌رفتند. و اینک من امروز هشتاد و پنج ساله‌ام! 11امروز هنوز مانند روزی که موسی مرا فرستاد، نیرومندم؛ قوّت من اکنون همچون قوّت من در آن زمان است، خواه برای جنگ، خواه برای رفت و آمد. 12پس اکنون این ناحیۀ مرتفع را که خداوند در آن روز درباره‌اش فرمود، به من بده. تو خود در آن روز شنیدی که عَناقیان در آنجا بودند، با شهرهای بزرگ و حصاردار؛ شاید خداوند با من باشد و من ایشان را بیرون برانم، همان‌گونه که خداوند فرموده است.»
13آنگاه یوشَع، کالیب پسر یِفُنّه را برکت داد و حِبرون را به او به میراث بخشید. 14پس حِبرون تا به امروز میراث کالیب پسر یِفُنّه قِنِزّی شد، زیرا که او یهوه خدای اسرائیل را به‌تمامی پیروی کرد. 15نام حِبرون، پیشتر قَریه‌اَربَع بود. اَربَع بزرگترین مرد در میان عَناقیان بود.
آنگاه زمین از جنگ بیاسود.
15
میراث یهودا
1سهم قبیلۀ یهودا بر حسب طوایفشان مطابق قرعه به سمت جنوب تا سرحد اَدوم، و به صحرای صین در منتهی‌الیه جنوبی می‌رسید. 2سرحد جنوبی ایشان از انتهای دریای نمک بود، از خلیج کوچکی که رو به جنوب است، 3و به طرف جنوب به سوی سربالایی عَقرَبّیم بیرون آمده، به سوی صین می‌رفت و تا جنوب قادِش‌بَرنِع بالا می‌آمد. آنگاه به جانب حِصرون رفته، به سمت اَدّار بالا می‌رفت و به قَرقَع می‌پیچید. 4سپس به سوی عَصمون رفته، به وادی مصر بیرون می‌آمد و به دریا منتهی می‌شد. این است سرحد جنوبی ایشان.*‏15‏:4 در متن عبری: ”شما“. 5و اما سرحد شرقی، دریای نمک تا دهانۀ رود اردن بود. سرحد شمالی، از خلیج کوچکِ دریا در دهانۀ اردن بود. 6این سرحد تا بِیت‌حُجلَه برمی‌آمد و به جانب شمالِ بِیت‌عَرَبَه می‌رفت و تا سنگ بوهَن پسر رِئوبین بالا می‌رفت. 7و از وادی عَخور به سمت دِبیر بالا می‌رفت و سپس به سمت شمال، به سوی جِلجال می‌پیچید، که مقابل سربالایی اَدُمّیم در جنوب وادی است. آنگاه به سوی آبهای عِین‌شمس ادامه می‌یافت و به عِین‌روجِل منتهی می‌شد. 8سپس از وادی بِن‌هِنّوم در شیب جنوبی شهر یِبوسیان، یعنی اورشلیم، بالا می‌رفت و از آنجا به بالای تپه‌ای که به سمت غرب، مقابل وادی هِنّوم در منتهی‌الیه شمالی وادی رِفائیم است، برمی‌آمد. 9آنگاه از بالای تپه به طرف چشمۀ آبهای نِفتواَخ ادامه یافته، به سوی شهرهای کوه عِفرون می‌رفت و تا بَعَلَه، یعنی قَریه‌یِعاریم، امتداد می‌یافت. 10سپس از بَعَلَه به جانب غرب پیچیده، به سمت کوه سِعیر و از آنجا به سوی شیب شمالی کوه یِعاریم، یعنی کِسالون، می‌رفت و رو به پایین تا به بِیت‌شمس ادامه می‌یافت و به تِمنَه می‌رسید‌. 11آنگاه به سمت شیب شمال عِقرون بیرون می‌رفت، به سوی شیکِرون امتداد می‌یافت، و به سوی کوه بَعَلَه رفته، در یَبنِئیل بیرون می‌آمد و به دریا منتهی می‌شد. 12سرحد غربی، دریای بزرگ و ساحلش بود. این است سرحد قوم یهودا از هر سو، بر حسب طوایفشان.
13پس یوشَع بر حسب فرمان خداوند، به کالیب پسر یِفُنّه سهمی در میان قبیلۀ یهودا بخشید، یعنی قَریه‌اَربَع را که همان حِبرون است. اَربَع پدر عَناق بود. 14و کالیب سه پسر عَناق یعنی شیشای، اَخیمان و تَلمای را که نسل عَناق بودند، از آنجا بیرون راند. 15آنگاه از آنجا به مقابله با ساکنان دِبیر برآمد؛ نام دِبیر پیشتر قَریه‌سِفِر بود. 16و کالیب گفت: «هر که بر قَریه‌سِفِر حمله بَرد و آن را تصرف کند، دختر خود عَکسَه را به او به زنی خواهم داد.» 17عُتنِئیل پسر قِناز برادر کالیب، آنجا را تصرف کرد. پس کالیب دخترش عَکسَه را به او به زنی داد.
18باری، چون عَکسَه نزد عُتنِئیل آمد، او را برانگیخت تا از پدرش کالیب مزرعه‌ای طلب کند. و هنگامی که دختر از الاغ خود پیاده می‌شد، کالیب از او پرسید: «چه می‌خواهی؟» 19عَکسَه پاسخ داد: «برکتی به من بده. از آنجا که زمین نِگِب را به من داده‌ای، چشمه‌های آب را نیز به من عطا کن.» پس کالیب چشمه‌های بالا و پایین را به او بخشید.
20این است میراث قبیلۀ یهودا بر حسب طوایفشان: 21شهرهای متعلق به قبیلۀ یهودا در منتهی‌الیه جنوبی به سمت سرحد اَدوم عبارت بودند از: قَبصِئیل، عِدِر، یاجور، 22قینَه، دیمونَه، عَدعَداه، 23قِدِش، حاصور، یِتنان، 24زیْف، طِلِم، بِعَلوت، 25حاصورحَدَتَه، قِریوت‌حِصرون یعنی حاصور، 26اَمام، شِماع، مولادَه، 27حَصَرجَدَّه، حِشمون، بِیت‌فالِط، 28حَصَرشوعال، بِئِرشِبَع، بِزیوتْیَه، 29بَعالَه، عییم، عِصِم، 30اِلتولَد، کِسیل، حُرما، 31صِقلَغ، مَدمَنَّه، سَنسَنَّه، 32لِباعوت، شِلخیم، عَین و رِمّون، که بر روی هم بیست و نه شهر بود با روستاهای آنها.
33در نواحی کم‌ارتفاع: اِشتائُل، صُرعَه، اَشنَه، 34زانواَخ، عِین‌جَنّیم، تَپُّواَخ، عِنام، 35یَرموت، عَدُلّام، سوکوه، عَزیقَه، 36شَعَرایِم، عَدیتایِم، جِدیرَه و جِدیرُتایِم، که چهارده شهر بود با روستاهای آنها.
37صِنان، حَداشاه، مِجدَل‌جاد، 38دِلِعان، مِصفِه، یُقتِئیل، 39لاکیش، بُصقَت، عِجلون، 40کَبّون، لَحماس، کِتلیش، 41جِدیروت، بِیت‌داجون، نَعَمَه و مَقّیدَه، که شانزده شهر بود با روستاهای آنها.
42لِبنَه، عِتِر، عاشان، 43یَفتاح، اَشنَه، نِصیب، 44قِعیلَه، اَکزیب و مَریشَه، که نُه شهر بود با روستاهای آنها.
45عِقرون با توابع و روستاهای آن، 46از عِقرون تا دریا، تمام آنچه در حومۀ اَشدود بود با روستاهای آنها.
47اَشدود با توابع و روستاهای آن و نیز غزه با توابع و روستاهایش تا وادی مصر و تا دریای بزرگ و ساحل آن.
48در نواحی مرتفع: شامیر، یَتّیر، سوکوه، 49دَنَّه، قَریه‌سَنَّه یعنی دِبیر، 50عَناب، اِشتِموه، عَنیم، 51جوشِن، حولون و جیلوه، که یازده شهر بود با روستاهای آنها.
52اَراب، دومَه، اِشعان، 53یانیم، بِیت‌تَپّواَخ، اَفیقَه، 54حُمطَه، قَریه‌اَربَع یعنی حِبرون، و صیعور، که نُه شهر بود با روستاهای آنها.
55مَعون، کَرمِل، زیف، یوطَّه، 56یِزرِعیل، یُقدِعام، زانواَخ، 57قاین، جِبعَه و تِمنَه، که ده شهر بود با روستاهای آنها.
58حَلحول، بِیت‌صور، جِدور، 59مَعَرات، بِیت‌عَنوت و اِلتِقون، که شش شهر بود با روستاهای آنها.
60قَریه‌بَعَل، یعنی قَریه‌یِعاریم و رَبَّه، که دو شهر بود با روستاهای آنها.
61در بیابان: بِیت‌عَرَبَه، میدّین، سِکاکَه، 62نِبشان، شهر نمک و عِین‌جِدی، که شش شهر بود با روستاهای آنها.
63و اما قبیلۀ یهودا نتوانست یِبوسیان را که در اورشلیم ساکن بودند بیرون براند، پس آنان تا به امروز با مردم یهودا در اورشلیم ساکنند.
16
میراث اِفرایِم و مَنَسی
1سهم قبیلۀ یوسف مطابق قرعه از اردن در کنار اَریحا آغاز می‌شد، و به سمت شرق تا آبهای اَریحا در صحرا می‌رفت و از اَریحا به نواحی مرتفع در بِیت‌ئیل می‌رسید. 2آنگاه از بِیت‌ئیل، یعنی لوز ادامه یافته، به سرحد اَرکیان در عَطاروت می‌رسید. 3سپس به جانب غرب به سرحد یَفلیطیان تا منطقۀ بِیت‌حورونِ پایینی و تا به جازِر پایین می‌رفت، و به دریا منتهی می‌شد.
4پس قبیلۀ یوسف، یعنی مَنَسی و اِفرایِم، میراث خود را دریافت کردند.
5قلمرو قبیلۀ اِفرایِم بر حسب طوایفشان بدین قرار بود: سرحد میراث آنان از عَطاروت‌اَدّار در شرق تا بِیت‌حورونِ بالایی بود 6و از آنجا به سوی دریا تا مِکمِتَت در شمال ادامه می‌یافت. سپس به سمت شرق به طرف تَعَنَت‌شیلوه می‌پیچید، و از آنجا گذشته، به یانُوَح در شرق می‌رسید. 7و از یانُوَح به سمت عَطاروت و نَعَرَه پایین رفته، به اَریحا می‌رسید و به اردن ختم می‌شد. 8سپس از تَپُّواَخ به سمت غرب تا وادی قانَه می‌رفت و به دریا منتهی می‌شد. این بود میراث قبیلۀ اِفرایِم بر حسب طوایفشان، 9با شهرهایی که در میان میراث قبیلۀ مَنَسی برای قبیلۀ اِفرایِم کنار گذاشته شده بود، همۀ شهرها با روستاهایشان. 10با این حال، آنان کنعانیان ساکن جازِر را بیرون نراندند؛ پس ایشان تا به امروز در میان اِفرایِم ساکنند، اما همچون کارگرانی برای انجام کارهای اجباری.
17
1سپس سهم قبیلۀ مَنَسی به حکم قرعه تعیین شد، زیرا او نخست‌زادۀ یوسف بود. به ماکیر، نخست‌زادۀ مَنَسی که پدر جِلعاد بود، جِلعاد و باشان تعلق گرفت، زیرا او مرد جنگ بود. 2و برای مابقی پسران مَنَسی بر حسب طوایفشان، یعنی طوایف اَبیعِزِر، حِلِق، اَسْریئیل، شِکیم، خِفِر و شِمیداع به حکم قرعه سهمی در نظر گرفته شد. اینان بودند نوادگان ذکور مَنَسی، پسر یوسف بر حسب طوایفشان.
3و اما صِلُفِحاد، پسر خِفِر پسر جِلعاد پسر ماکیر پسر مَنَسی، پسری نداشت، بلکه فقط دختران داشت و اینهاست نامهای دخترانش: مَحلَه، نوعَه، حُجلَه، مِلکَه و تِرصَه. 4پس آنان نزد اِلعازارِ کاهن، یوشَع پسر نون، و رهبران رفتند و گفتند: «خداوند به موسی فرمان داد که به ما نیز در میان برادرانمان میراثی ببخشد.» پس یوشَع طبق فرمان خداوند، میراثی در میان برادران پدرشان بدیشان داد. 5بدین ترتیب، علاوه بر سرزمین جِلعاد و باشان که در آن سوی اردن واقع است، ده سهم دیگر نیز به مَنَسی رسید، 6زیرا دختران مَنَسی نیز در میان پسران وی میراث یافتند. و سرزمین جِلعاد از آنِ دیگر نوادگان مَنَسی شد.
7قلمرو مَنَسی از اَشیر تا به مِکمِتَت در شرق شِکیم می‌رسید. سپس سرحد آنان از آنجا به سمت جنوب به سوی ساکنان عِین‌تَپُّواَخ می‌رفت. 8سرزمین تَپُّواَخ از آن مَنَسی بود، اما شهر تَپُّواَخ در سرحد مَنَسی، به قبیلۀ اِفرایِم تعلق داشت. 9آنگاه این سرحد به سوی وادی قانَه پایین می‌رفت. از میان شهرهای مَنَسی، آن شهرها که در سمت جنوبی وادی قرار داشت از آنِ اِفرایِم بود. سرحد مَنَسی در سمت شمال وادی بود و به دریا ختم می‌شد. 10جنوب آن وادی از آن اِفرایِم بود و شمالش از آن مَنَسی، و دریا سرحدشان بود و سرحد مَنَسی در شمال به اَشیر و در شرق به یِساکار می‌رسید.
11در یِساکار و اَشیر، بِیت‌شِاَن با توابعش، یِبلِعام با توابعش، ساکنان دُر و توابعش، ساکنان عِین‌دُر و توابعش، ساکنان تَعَناک و توابعش و ساکنان مِجِدّو و توابعش از آن مَنَسی بود؛ سوّمین شهر نافَت است.*‏17‏:11 معنی قسمت آخر آیه در عبری نامشخص است و می‌تواند چنین نیز ترجمه شود: ”یعنی سه منطقۀ کوهستانی“. 12با این حال، قبیلۀ مَنَسی یارای تصرف این شهرها را نداشت و کنعانیان به سکونت خود در آن سرزمین ادامه دادند. 13اما چون بنی‌اسرائیل نیرومند شدند، کنعانیان را به کار اجباری گماشتند، ولی ایشان را به‌طور کامل بیرون نراندند.
14آنگاه قبیلۀ یوسف، یوشَع را خطاب کرده، گفتند: «چرا تنها یک قرعه و یک سهم به ما میراث دادی، حال آنکه قومی پرجمعیت هستیم، زیرا که خداوند تا بدین‌جا برکتمان داده است؟» 15یوشَع پاسخ داد: «از آنجا که قومی پرجمعیت هستید، به جنگل برآمده، مکانی برای خود در سرزمین فِرِزّیان و رِفائیان صاف کنید، زیرا کوهستان اِفرایِم برایتان تنگ است.» 16قبیلۀ یوسف پاسخ دادند: «نواحی مرتفع برای ما کفایت نمی‌کند، اما کنعانیانی هم که در زمین وادی ساکنند، ارابه‌های آهنین دارند، چه آنان که در بِیت‌شِاَن و توابعش هستند، چه آنان که در وادی یِزرِعیلند.» 17آنگاه یوشَع به خاندان یوسف یعنی به اِفرایِم و مَنَسی گفت: «شما قومی پرجمعیت و بسیار نیرومندید، و نباید تنها یک سهم داشته باشید؛ 18پس نواحی مرتفع نیز از آنِ شما باشد. هرچند جنگل است، می‌توانید صافش کنید و تمامی حدودش از آنِ شما خواهد بود. زیرا کنعانیان را بیرون خواهید راند، ولو آنکه ارابه‌های آهنین داشته و زورآور باشند.»
18
سهم بقیۀ قبایل
1آنگاه تمامی جماعت بنی‌اسرائیل در شیلوه گرد آمدند و خیمۀ ملاقات را در آنجا بر پا داشتند و آن سرزمین پیش روی ایشان مغلوب بود.
2با این حال، در میان بنی‌اسرائیل، هفت قبیله باقی ماندند که میراثشان هنوز تقسیم نشده بود. 3پس یوشَع به بنی‌اسرائیل گفت: «تا به کی در رفتن برای تصرف سرزمینی که یهوه خدای پدرانتان به شما داده است، کاهلی می‌ورزید؟ 4از هر قبیله سه مرد برگزینید و من ایشان را خواهم فرستاد تا به سرتاسر این سرزمین بروند و گزارشی از آن با در نظر گرفتن ملکیت آیندۀ خود بنویسند و سپس نزد من بازآیند. 5آنان باید زمین را به هفت قسمت تقسیم کنند. یهودا در قلمرو خود در جنوب بماند، و خاندان یوسف در قلمرو خویش در شمال. 6زمین را در هفت قسمت توصیف کنید و گزارش آن را اینجا نزد من آورید تا من در حضور یهوه خدایمان برای شما قرعه بیفکنم. 7لاویان در میان شما سهمی نخواهند داشت، زیرا خدمتِ کهانت برای خداوند میراث ایشان است. جاد، رِئوبین و نیم‌قبیلۀ مَنَسی نیز میراث خود را که موسی خدمتگزار خداوند بدیشان داد، در آن سوی اردن به جانب شرق گرفته‌اند.»
8چون آن مردان برخاسته، روانه شدند، یوشَع آنانی را که برای نوشتن گزارش زمین می‌رفتند، فرمان داده، گفت: «به سرتاسر این سرزمین رفته، گزارشی از آن بنویسید و نزد من بازآیید تا اینجا در شیلوه در حضور خداوند برایتان قرعه بیفکنم.» 9پس آن مردان رفته، سرتاسر آن سرزمین را پیمودند و بر طوماری گزارشی از هفت قسمت آن سرزمین بر حسب شهرهایش نوشتند و سپس نزد یوشَع به اردوگاه شیلوه بازگشتند. 10آنگاه یوشَع در شیلوه در حضور خداوند برایشان قرعه افکند و در آنجا زمین را برای بنی‌اسرائیل بر حسب تقسیمات قبیله‌ایِ ایشان تقسیم کرد.
میراث بِنیامین
11نخستین قرعه برای قبیلۀ بِنیامین بر حسب طوایفشان برآمد. قلمرو سهم آنان مابین قبیلۀ یهودا و قبایل یوسف تعیین شد. 12ضلع شمالیِ حدود ایشان از اردن آغاز شده، به سمت شمال اَریحا و همچنین نواحی مرتفع به جانب غرب بالا می‌رفت، و به صحرای بِیت‌آوِن ختم می‌شد. 13آنگاه از آنجا به سمت لوز، به طرف شیب جنوبی لوز، یعنی همان بِیت‌ئیل امتداد می‌یافت و سپس به جانب عَطاروت‌اَدّار که در کنار کوهی در جنوب بِیت‌حورونِ پایینی است، می‌رفت. 14آنگاه ادامه می‌یافت و در ضلع غربی، از کوهی که مقابل بِیت‌حورون بود، به سمت جنوب می‌پیچید و سپس به قَریه‌بَعَل، یعنی همان قَریه‌یِعاریم که از آن قبیلۀ یهوداست، ختم می‌شد. این بود ضلع غربی. 15و ضلع جنوبی، از حومۀ قَریه‌یِعاریم آغاز می‌شد و به جانب غرب رفته، به چشمۀ آبهای نِفتواَخ می‌رسید. 16سپس به سمت کوهپایه‌ای که مشرف بر وادی بِن‌هِنّوم در شمال وادی رِفائیم بود پایین می‌رفت، و به وادی هِنّوم در شیب جنوبی شهر یِبوسیان می‌رسید و از آنجا به سمت پایین به عِین‌روجِل می‌رفت. 17آنگاه به سمت شمال ادامه می‌یافت و به عِین‌شمس رفته، از آنجا به جِلیلوت که روبه‌روی سربالایی اَدُمّیم است می‌رسید و آنگاه به جانب سنگِ بوهَن پسر رِئوبین پایین می‌رفت. 18سپس از آنجا به سوی شیب شمالی بِیت‌عَرَبَه ادامه می‌یافت و به سمت پایین به دشت عَرَبَه می‌رفت، 19و از آنجا به شیب شمالی بِیت‌حُجلَه می‌رسید و به خلیج شمالی دریای نمک واقع در انتهای جنوبی اردن ختم می‌شد. این بود سرحد جنوبی. 20اردن نیز سرحد شرقی آن را تشکیل می‌داد. این است میراث قبیلۀ بِنیامین بر حسب طوایفشان، و سرحداتش به هر طرف.
21شهرهای قبیلۀ بِنیامین، بر حسب طوایفشان، از این قرار بود: اَریحا، بِیت‌حُجلَه، عِمیق‌قِصیص، 22بِیت‌عَرَبَه، صِمارایِم، بِیت‌ئیل، 23عَوّیم، فارَه، عُفرَه، 24کِفَرعَمّونی، عُفنی و جِبَع، که دوازده شهر بودند با روستاهایشان. 25جِبعون، رامَه، بِئیروت، 26مِصفَه، کِفیرَه، موصَه، 27راقِم، یِرفِئیل، تَرالَه، 28صِلَع، آلِف، شهر یِبوسیان یعنی اورشلیم، جِبعَه و قَریه‌یِعاریم،*‏18‏:28 ترجمۀ یونانی هفتادتَنان؛ در عبری: ”قَریه“. که چهارده شهر بودند با روستاهایشان. این است میراث قبیلۀ بِنیامین بر حسب طوایفشان.
19
میراث شمعون
1قرعۀ دوّم برای شمعون برآمد، یعنی برای قبیلۀ شمعون بر حسب طوایفشان. میراث آنان در میان میراث قبیلۀ یهودا قرار داشت، 2و مشتمل بود بر: بِئِرشِبَع (یا شِبَع)، مولادَه، 3حَصَرشوعال، بالَح، عِصِم، 4اِلتولَد، بِتول، حُرما، 5صِقلَغ، بِیت‌مَرکَبوت، حَصَرسوسَه، 6بِیت‌لِباعوت و شاروحِن، که سیزده شهر بودند با روستاهایشان؛ 7و عَین، رِمّون، عِتِر و عاشان، که چهار شهر بودند با روستاهایشان، 8و تمامی روستاهای اطراف این شهرها تا بَعَلَت‌بِئِر، یعنی تا رامَه در نِگِب. این بود میراث قبیلۀ شمعون بر حسب طوایفشان. 9میراث قبیلۀ شمعون از سهم قبیلۀ یهودا گرفته شد، زیرا سهم یهودا برایشان بسیار زیاد بود. بدین‌گونه قبیلۀ شمعون میراثشان را در میان میراث یهودا گرفتند.
میراث زِبولون
10قرعۀ سوّم برای قبیلۀ زِبولون بر حسب طوایفشان برآمد. قلمرو میراث ایشان تا سارید می‌رسید. 11سرحد ایشان به سوی غرب تا مَرعَلَه بالا می‌رفت و به دَبّاشِه می‌رسید، و سپس تا وادی‌ای که در مقابل یُقنِعام است امتداد می‌یافت. 12آنگاه از سارید به سمت طلوع آفتاب در شرق می‌پیچید و تا سرحد کیسلوت‌تابور میرفت و از آنجا تا دابِرَت و سپس به سمت بالا تا یافیَع کشیده می‌شد. 13و از آنجا به سوی شرق، به طرف جَت‌خِفِر و عِت‌قاصین می‌رفت و تا به رِمّون امتداد می‌یافت و سپس به سمت نیعَه می‌پیچید. 14آنگاه آن را در شمال دور زده، به سوی حَنّاتون می‌رفت، و به وادی یِفتَحئیل منتهی می‌شد. 15شهرهای قَطَّه، نَحَلال، شِمرون، یِدَلَه و بِیت‌لِحِم نیز جزو قلمرو ایشان بود، که دوازده شهر بودند با روستاهایشان. 16این شهرها و روستاهایشان میراث قبیلۀ زِبولون بود بر حسب طوایفشان.
میراث یِساکار
17قرعۀ چهارم برای یِساکار برآمد، یعنی برای قبیلۀ یِساکار بر حسب طوایفشان. 18قلمرو ایشان مشتمل بود بر: یِزرِعیل، کِسُلوت، شونَم، 19حَفارایِم، شیئون، اَناحَرَه، 20رَبّیت، قِشیون، اِبِص، 21رِمِت، عِین‌جَنّیم، عِین‌حَدَّه و بِیت‌فَصّیص. 22سرحد ایشان به تابور و شَحَصیمَه و بِیت‌شمس می‌رسید و سپس به اردن منتهی می‌شد؛ یعنی شانزده شهر با روستاهایشان. 23این شهرها و روستاهای آنها میراث قبیلۀ یِساکار بود بر حسب طوایفشان.
میراث اَشیر
24قرعۀ پنجم برای قبیلۀ اَشیر بر حسب طوایفشان برآمد. 25قلمرو ایشان مشتمل بود بر: حِلقَت، حَلی، بِطِن، اَکشاف، 26اَلَّمِلِک، عَماد و مِشال. سرحد ایشان در غرب به کَرمِل و شیحورلِبنه می‌رسید. 27آنگاه به بِیت‌داجون در شرق می‌پیچید و به زِبولون و وادی یِفتَحئیل می‌رسید. سپس به سمت شمال، تا بِیت‌عامِق و نِعیئیل می‌رفت و از آنجا به کابول در شمال امتداد می‌یافت. 28سپس تا به عَبدون،*‏19‏:28 برخی از نسخه‌های عبری (همچنین رجوع کنید به یوشَع ‏21‏:30)؛ در اغلب نسخه‌های عبری: ”عِبرون“. رِحوب، حَمّون، قانَه و تا صیدونِ بزرگ پیش می‌رفت. 29و آنگاه به سوی رامَه بر‌گشته، به شهر حصاردارِ صور می‌رسید و از آنجا به طرف حوسَه می‌پیچید و به دریا ختم می‌شد. قلمرو ایشان شامل مَحَلَب و اَکزیب،*‏19‏:29 یا: ”منطقۀ اَکزیب“. 30عُمَّه، اَفیق و رِحوب می‌شد، که بیست و دو شهر بودند با روستاهایشان. 31این شهرها و روستاهای آنها میراث قبیلۀ اَشیر بود بر حسب طوایفشان.
میراث نَفتالی
32قرعۀ ششم برای قبیلۀ نَفتالی بر حسب طوایفشان برآمد. 33سرحد ایشان از حالِف، یعنی از درخت بلوطی که در صَعَنَنّیم است، و نیز از اَدامی‌ناقِب و یَبنِئیل شروع می‌شد و تا لَقّوم ادامه می‌یافت و به اردن منتهی می‌شد. 34آنگاه به سمت غرب به سوی اَزنوت‌تابور می‌پیچید و از آنجا تا حُقّوق پیش رفته، در جنوب به سرحد قلمرو قبیلۀ زِبولون، و در غرب به سرحد اَشیر و در شرق به سرحد یهودا نزد اردن می‌رسید. 35شهرهای حصاردار ایشان از این قرار بود: صِدّیم، صِر، حَمَّت، رَقَّت، کِنِرِت، 36اَدامَه، رامَه، حاصور، 37قِدِش، اِدرِعی، عِین‌حاصور، 38یِرون، مِجدَلئیل، حوریم، بِیت‌عَنات و بِیت‌شمس، که نوزده شهر بودند با روستاهایشان. 39این شهرها و روستاهای آنها میراث قبیلۀ نَفتالی بود بر حسب طوایفشان.
میراث دان
40قرعۀ هفتم برای قبیلۀ دان بر حسب طوایفشان برآمد. 41قلمرو میراث ایشان مشتمل بود بر: صُرعَه، اِشتائُل، عیرشمس، 42شَعَلَبّین، اَیَلون، یِتلَه، 43ایلون، تِمنَه، عِقرون، 44اِلتِقی، جِبِتون، بَعَلَت، 45یِهود، بنی‌بِرَق، جَت‌رِمّون، 46مِیاه‌یَرقون، رَقّون و نیز منطقۀ مقابل یافا. 47اما چون قبیلۀ دان نتوانستند قلمرو خود را تصاحب کنند، به لِشِم برآمده، با آن جنگیدند و پس از تصرف آن، مردمانش را از دم تیغ گذراندند. آنها لِشِم را تصرف کرده، در آنجا ساکن شدند، و آن را به نام جَدشان، دان نامیدند. 48این شهرها و روستاهای آنها میراث قبیلۀ دان بود بر حسب طوایفشان.
میراث یوشَع
49و چون بنی‌اسرائیل کار تقسیم زمین بر حسب قلمروهایش را به پایان رساندند، به یوشَع پسر نون نیز در میان خود میراثی دادند. 50آنان بنا بر گفتۀ خداوند، تِمنَه‌سارَح*‏19‏:50 به نام ”تِمنَه‌حارِس“ نیز شناخته شده است (رجوع کنید به داوران ‏2‏:9). در نواحی مرتفع اِفرایِم را بنا به درخواست یوشَع به وی دادند. او این شهر را از نو بنا کرد و در آن ساکن گردید.
51اینها بود میراثی که اِلعازارِ کاهن، یوشَع پسر نون و سران خاندانهای قبایل بنی‌اسرائیل در حضور خداوند در شیلوه نزد در خیمۀ ملاقات به قرعه تعیین کردند. بدین‌سان کار تقسیم زمین به پایان رسید.
20
شهرهای پناهگاه
1آنگاه خداوند به یوشَع گفت: 2«به بنی‌اسرائیل بگو شهرهای پناهگاهی را که به واسطۀ موسی دربارۀ آنها با شما سخن گفتم، برای خود معین کنند 3تا اگر شخصی ناخواسته و ندانسته کسی را بکشد، بتواند به آنجا بگریزد، و این شهرها برای شما پناهگاهی خواهد بود از دست خونخواهِ مقتول. 4پس او به یکی از این شهرها بگریزد، و در مدخل دروازۀ شهر بایستد و ماجرای خود را برای مشایخ شهر بیان کند. آنگاه ایشان او را به شهر درآورده، مکانی جهت سکونت به او بدهند و او نزد ایشان بماند. 5و اگر خونخواهِ مقتول، وی را تعقیب کند، نباید قاتل را به دست او تسلیم کنند، زیرا همسایۀ خود را نادانسته کشته، و از پیش خصومتی با او نداشته است. 6او باید تا زمان محاکمه‌اش در حضور جماعت، و تا زمان وفات کاهن اعظمِ وقت، در آن شهر بماند. سپس می‌تواند به شهر و خانۀ خود که از آن گریخته بود، بازگردد.»
7پس آنها قِدِش را در جَلیل در نواحی مرتفع نَفتالی، شِکیم را در نواحی مرتفع اِفرایِم، و قَریه‌اَربَع یعنی حِبرون را در نواحی مرتفع یهودا بدین منظور وقف کردند. 8و در آن سوی اردن، در شرق اَریحا، باصِر را در صحرا بر فلات از قبیلۀ رِئوبین، راموت را در جِلعاد از قبیلۀ جاد، و جولان را در باشان از قبیلۀ مَنَسی بدین منظور تعیین نمودند. 9اینهاست شهرهایی که برای تمامی بنی‌اسرائیل و نیز غریبی که میانشان بود، معین شد تا چنانچه شخصی ناخواسته کسی را کشته باشد، بتواند به آنجا بگریزد تا پیش از محاکمه شدن در حضور جماعت، به دست خونخواهِ مقتول کشته نشود.
21
شهرهای لاویان
1آنگاه سران خاندانهای لاویان نزد اِلعازارِ کاهن، یوشَع پسر نون و سران خاندانهای قبایل بنی‌اسرائیل آمدند. 2و در شیلوه واقع در سرزمین کنعان، بدیشان گفتند: «خداوند به واسطۀ موسی فرمان داد که شهرها برای سکونت و چراگاههای آنها برای چارپایانمان، به ما داده شود.» 3پس بنی‌اسرائیل طبق فرمان خداوند از میراث خویش شهرها و چراگاههای زیر را به لاویان دادند:
4قرعۀ نخست به نام طایفه‌های قُهاتیان برآمد و به لاویانی که پسران هارون کاهن بودند، سیزده شهر از شهرهای قبایل یهودا، شمعون و بِنیامین به قرعه، تعلق گرفت.
5به دیگر قُهاتیان نیز ده شهر از شهرهای طوایف قبیلۀ اِفرایِم، قبیلۀ دان و نیم‌قبیلۀ مَنَسی به قرعه، تعلق گرفت.
6به جِرشونیان سیزده شهر از شهرهای طوایف قبیلۀ یِساکار، قبیلۀ اَشیر، قبیلۀ نَفتالی و نیم‌قبیلۀ مَنَسی در باشان، به قرعه، تعلق گرفت.
7به مِراریان نیز بر حسب طوایف خود دوازده شهر از شهرهای قبیلۀ رِئوبین، قبیلۀ جاد و قبیلۀ زِبولون تعلق گرفت.
8بدین‌گونه بنی‌اسرائیل طبق آنچه خداوند به واسطۀ موسی فرمان داده بود، این شهرها و چراگاههای آنها را به قرعه به لاویان دادند.
9از قبیلۀ یهودا و قبیلۀ شمعون، این شهرها را که نام برده می‌شود، دادند. 10این شهرها برای نسل هارون که یکی از طوایف قُهاتیان و از قبیلۀ لاوی بودند، تعیین شد، زیرا نخستین قرعه به نام ایشان بود. 11پس قَریه‌اَربَع را که همان حِبرون باشد با چراگاههای اطرافش در نواحی مرتفع یهودا به ایشان دادند (اَربَع پدر عَناق بود). 12اما مزرعه‌ها و روستاهای اطراف شهر به کالیب پسر یِفُنّه به ملکیت بخشیده شده بود.
13و به نسل هارونِ کاهن این شهرها را با چراگاههای اطرافشان دادند: حِبرون که از شهرهای پناهگاه برای قاتلانی بود که ناخواسته کسی را کشته باشند، و نیز شهرهای لِبنَه، 14یَتّیر، اِشتِموعَ، 15حولون، دِبیر، 16عَین، یوطَّه و بِیت‌شمس را که نُه شهر از این دو قبیله بودند. 17از قبیلۀ بِنیامین نیز این شهرها را بدیشان دادند: جِبعون، جِبَع، 18عَناتوت و عَلمون، که چهار شهر بود با چراگاههای اطرافشان. 19همۀ شهرهای نسل هارون که کاهن بودند، سیزده شهر بود با چراگاههایشان.
20و اما به طایفه‌های قُهاتی از لاویان، شهرهایی از قبیلۀ اِفرایِم بر حسب قرعه تعلق گرفت. 21پس شِکیم را در نواحی مرتفع اِفرایِم که شهر پناهگاه قاتلان غیرعمد است، و جازِر را، 22و قِبصایِم و بِیت‌حورون را، که چهار شهر بودند، با چراگاههایشان به ایشان دادند. 23نیز از قبیلۀ دان، شهرهای اِلتِقی، جِبِتون، 24اَیَلون و جَت‌رِمّون را که چهار شهر بودند با چراگاههایشان، بدیشان دادند. 25از نیم‌قبیلۀ مَنَسی نیز شهر تَعَناک و جَت‌رِمّون که دو شهر بودند با چراگاههایشان، بدیشان رسید. 26پس تمامی این ده شهر با چراگاههایشان به بقیۀ طایفه‌های قُهاتیان داده شد.
27به جِرشونیان، یکی از طوایف قبیلۀ لاوی، این شهرها داده شد: از نیم‌قبیلۀ مَنَسی، جولان در باشان که از شهرهای پناهگاه قاتلان غیرعمد بود، و بِعِشتِرَه، یعنی دو شهر با چراگاههایشان. 28از قبیلۀ یِساکار، شهرهای قِشیون، دابِرَت، 29یَرموت و عِین‌جَنّیم، که چهار شهر بودند با چراگاههایشان داده شد. 30از قبیلۀ اَشیر، شهرهای مِشال، عَبدون، 31حِلقَت و رِحوب، که چهار شهر بودند با چراگاههایشان داده شد. 32از قبیلۀ نَفتالی، شهرهای قِدِش در جَلیل که از شهرهای پناهگاه برای قاتلانی بود که ناخواسته کسی را کشته باشند، و حَمّوت‌دُر و قَرتان، که سه شهر بودند با چراگاههایشان داده شد. 33بدین‌گونه تمامی این سیزده شهر با چراگاههایشان به طایفه‌های جِرشونیان داده شد.
34به طوایف مِراریان که از لاویانِ باقیمانده بودند، این شهرها داده شد: از قبیلۀ زِبولون، شهرهای یُقنِعام، قَرتَه، 35دِمنَه و نَحَلال، که چهار شهر بودند با چراگاههایشان؛ 36از قبیلۀ رِئوبین، شهرهای باصِر و یَهْصَه، 37قِدیموت و میفَعَت، که چهار شهر بودند با چراگاههایشان؛ 38از قبیلۀ جاد، شهرهای راموت در جِلعاد که از شهرهای پناهگاه قاتلان بود، مَحَنایِم، 39حِشبون و یَعزیر، که چهار شهر بودند با چراگاههایشان. 40بدین‌گونه تمامی این دوازده شهر به قرعه به مِراریان که بقیۀ لاویان را تشکیل می‌دادند، بر حسب طوایفشان واگذار شد.
41تمامی شهرهای لاویان در میان سرزمین تحت تملک بنی‌اسرائیل، چهل و هشت شهر بود با چراگاههایشان. 42هر یک از این شهرها، چراگاههایی در اطراف خود داشت، و این در مورد تمامی این شهرها صدق می‌کرد.
43پس خداوند تمامی آن سرزمینی را که سوگند خورده بود به پدران ایشان بدهد، به اسرائیل بخشید. آنان این سرزمین را به تصرف درآوردند و در آنجا مسکن گزیدند. 44خداوند طبق هرآنچه برای پدرانشان سوگند خورده بود، از هر سو به آنان آسایش بخشید. هیچ‌یک از دشمنان ایشان نتوانست در برابر آنها بایستد، زیرا خداوند همۀ دشمنان ایشان را به دست آنها تسلیم کرد. 45از همۀ چیزهای نیکویی که خداوند به خاندان اسرائیل وعده داده بود، حتی یک کلمه بر زمین نیفتاد، بلکه همگی به انجام رسید.
22
بازگشت قبایل شرقی به سرزمینشان
1آنگاه یوشَع رِئوبینیان، جادیان و نیم‌قبیلۀ مَنَسی را فرا خواند 2و بدیشان گفت: «شما هرآنچه را که موسی خدمتگزار خداوند به شما فرموده بود، نگاه داشته‌اید و مرا نیز در تمامی آنچه به شما فرمان دادم، اطاعت کرده‌اید؛ 3و در این مدت طولانی، تا به امروز، برادرانتان را ترک نکرده‌اید، بلکه مأموریتی را که یهوه خدایتان بر عهدۀ شما گذاشت، به جای آورده‌اید. 4و حال که یهوه خدای شما بنا بر آنچه به برادرانتان وعده داده بود، آنان را آسایش بخشیده است، پس بازگشته به خیمه‌های خود در سرزمینی بروید که موسی خدمتگزار خداوند در آن سوی اردن به شما به ملکیت داد. 5فقط بسیار مراقب باشید تا فرمان و شریعتی را که موسی خدمتگزار خداوند به شما امر فرمود، به جای آورید تا یهوه خدایتان را محبت کرده، در تمامی طریقهای او سلوک نمایید و فرمانهای او را نگاه داشته، به او بچسبید، و به تمامی دل و جان خود او را عبادت کنید.» 6پس یوشَع ایشان را برکت داده، مرخص کرد، و آنان به خیمه‌های خود رفتند.
7و اما موسی به نیم‌قبیلۀ مَنَسی زمینی در باشان داده بود و یوشَع به نیم دیگر، زمینی در غرب اردن در میان برادرانشان بخشید. و چون یوشَع آنان را به خیمه‌هایشان می‌فرستاد، برکتشان داد 8و بدیشان گفت: «با ثروتی عظیم، احشام بسیار، نقره و طلا، برنج و آهن، و پوشاک فراوان به خیمه‌هایتان بازگردید، و آنچه را از دشمنانتان به غنیمت گرفته‌اید، با برادران خود تقسیم کنید.» 9پس رِئوبینیان، جادیان و نیم‌قبیلۀ مَنَسی، از نزد بنی‌اسرائیل در شیلوه واقع در سرزمین کنعان روانه شدند تا به سرزمین ملکیت خویش، جِلعاد بروند که آن را بنا بر فرمان خداوند به واسطۀ موسی تصرف کرده بودند.
10و چون به حوالی اردن در سرزمین کنعان رسیدند، رِئوبینیان، جادیان و نیم‌قبیلۀ مَنَسی آنجا در کنار اردن مذبحی بنا کردند که عظمتی چشمگیر داشت. 11و بنی‌اسرائیل شنیدند که: «اینک رِئوبینیان، جادیان و نیم‌قبیلۀ مَنَسی در سرحد کنعان در حوالی اردن، یعنی در کناره‌ای که از آنِ بنی‌اسرائیل است، مذبحی بنا کرده‌اند.» 12و چون این را شنیدند، تمامی جماعت بنی‌اسرائیل در شیلوه گرد آمدند تا به جنگ ایشان برآیند.
13پس بنی‌اسرائیل فینِحاس، پسر اِلعازارِ کاهن را به سرزمین جِلعاد نزد رِئوبینیان، جادیان و نیم‌قبیلۀ مَنَسی فرستادند 14و به همراه وی، ده رهبر نیز بودند، یعنی یک رهبر از هر یک از قبیله‌های اسرائیل، که هر کدام در بین طوایف اسرائیل سَرِ خاندان آبای خود بود. 15پس ایشان به زمین جِلعاد نزد رِئوبینیان، جادیان و نیم‌قبیلۀ مَنَسی رفتند و بدیشان گفتند: 16«تمامی جماعت خداوند چنین می‌گویند: ”این چه بی‌وفایی است که امروز با روی گرداندن از پیروی خداوند، نسبت به خدای اسرائیل مرتکب شده‌اید؟ چرا با ساختن مذبحی برای خود، بر ضد خداوند عِصیان ورزیده‌اید؟ 17آیا گناه فِعور برای ما کافی نبود، گناهی که تا به امروز نیز خود را از آن طاهر نساخته‌ایم و به سبب آن جماعت خداوند به بلا گرفتار آمد؟ 18و آیا اکنون شما نیز از پیروی خداوند رویگردان می‌شوید؟ اگر امروز شما بر ضد خداوند عِصیان کنید، فردا او بر تمامی جماعت اسرائیل خشم خواهد گرفت. 19اما حال اگر سرزمین ملکیت شما نجس است، به این سو، به سرزمین خداوند عبور کنید که مسکن خداوند در آن برپاست، و در میان ما زمینی برای خود به ملکیت گیرید. اما با بنای مذبحی برای خود، غیر از مذبح یهوه خدای ما، بر ضد خداوند و بر ضد ما عِصیان مورزید. 20آیا عَخان، پسر زِراح در چیزهای حرام خیانت نکرد و غضب بر تمامی جماعت اسرائیل نازل نشد؟ تنها او نبود که به سبب گناهش هلاک شد.“»
21آنگاه رِئوبینیان، جادیان و نیم‌قبیلۀ مَنَسی به سران خاندان اسرائیل چنین پاسخ دادند: 22«یهوه، خدای خدایان! یهوه، خدای خدایان!*‏22‏:22 یا: «یهوه، خدای قادرمطلق! یهوه، خدای قادرمطلق!». او خود می‌داند و اسرائیل نیز بداند، که اگر این کار از سر عِصیان یا بی‌وفایی به خداوند بوده باشد، امروز ما را خلاصی مدهید. 23اگر مذبحمان را به قصد رویگردانی از پیروی خداوند، و یا برای تقدیم قربانیهای تمام‌سوز یا هدایای آردی، و یا برای تقدیم قربانیهای رفاقت ساخته باشیم، خداوند خود از ما بازخواست کند. 24بلکه این کار را به‌واقع از بیم آن کردیم که شاید فردا فرزندان شما به فرزندان ما بگویند: ”شما را با یهوه، خدای اسرائیل چه کار است؟ 25زیرا خداوند اردن را سرحدی بین ما و شما، ای رِئوبینیان و جادیان، قرار داده است! شما را در خداوند نصیبی نیست.“ و بدین‌گونه فرزندان شما، فرزندان ما را از ترسِ خداوند بازدارند. 26پس گفتیم: ”بیایید برای خود مذبحی بنا کنیم، اما نه برای تقدیم قربانیهای تمام‌سوز یا سایر قربانیها! 27بلکه تا در میان ما و شما و در میان نسلهای ما پس از ما شاهدی باشد که ما هم با تقدیم قربانیهای تمام‌سوز و دیگرِ قربانیها و قربانیهای رفاقت، خدمت خداوند را در حضور او به جا می‌آوریم، تا در زمان آینده فرزندان شما به فرزندان ما نگویند که: ’شما را در خداوند نصیبی نیست!“‘ 28و گفتیم که اگر در زمان آینده به ما یا به نسلهای ما چنین گفته شود، پاسخ خواهیم داد که: ”به این نمونه از مذبحِ خداوند بنگرید که پدران ما بنا کردند، نه تا قربانیهای تمام‌سوز یا قربانیهای دیگر بر آن تقدیم شود، بلکه تا شاهدی باشد در میان ما و شما.“ 29حاشا از ما که بر ضد خداوند عِصیان ورزیم و امروز از پیروی او رویگردان شده، مذبحی برای تقدیم قربانیهای تمام‌سوز، هدایای آردی و قربانیهای دیگر، غیر از مذبح خداوند که در برابر مسکن اوست، بنا کنیم.»
30چون فینِحاسِ کاهن و رهبران جماعت یعنی سران طوایف اسرائیل که با او بودند، سخنان رِئوبینیان، جادیان و مَنَسیان را شنیدند، خشنود شدند، 31و فینِحاس، پسر اِلعازارِ کاهن به رِئوبینیان، جادیان و مَنَسیان گفت: «امروز می‌دانیم که خداوند در میان ماست، زیرا شما این بی‌وفایی را به خداوند نورزیده‌اید. پس اکنون بنی‌اسرائیل را از دست خداوند رهانیدید.»
32آنگاه فینِحاس، پسر اِلعازارِ کاهن و رهبران، از نزد رِئوبینیان و جادیان، از سرزمین جِلعاد، به کنعان بازگشتند و این خبر را به بنی‌اسرائیل رساندند. 33ایشان از شنیدن این خبر خشنود شدند و خدا را متبارک خواندند و دیگر از جنگ با رِئوبینیان و جادیان به منظور نابود کردن سرزمینی که ایشان در آن سکونت داشتند، سخنی نگفتند. 34و رِئوبینیان و جادیان آن مذبح را چنین نام نهادند: «شاهدی در میان ما که یهوه خداست.»*‏22‏:34 یا: «و ... آن مذبح را ’شاهد‘ نامیدند زیرا گفتند: ”شاهدی است در میان ما که یهوه خداست.“».
23
وداع یوشَع با صاحبمنصبان قوم
1پس از سپری شدن روزهای بسیار، آنگاه که خداوند اسرائیل را از تمامی دشمنانشان از هر سو آسودگی بخشیده بود، یوشَع که پیر و سالخورده شده بود، 2تمامی اسرائیل را با مشایخ، رؤسا، داوران و صاحبمنصبان ایشان فرا خوانده، بدیشان گفت: «من پیر و سالخورده شده‌ام. 3شما خود هرآنچه را که یهوه خدایتان به‌خاطر شما با جمیع این قومها کرده است، دیده‌اید؛ زیرا یهوه خدایتان بود که برای شما می‌جنگید. 4ببینید که حال قومهایی*‏23‏:4 منظور سرزمین این قومهاست؛ همچنین در بقیۀ این آیه. را که هنوز باقی هستند و همۀ قومهایی را که منقطع ساخته‌ام، از اردن تا دریای بزرگ در غرب، برای قبایل شما بر حسب قرعه تقسیم کرده‌ام تا میراث شما باشد. 5یهوه خدای شماست که ایشان را از پیش رویتان بیرون خواهد راند و در برابر شما از ایشان سلب مالکیت خواهد کرد، و شما سرزمینشان را تصرف خواهید نمود، چنانکه یهوه خدایتان به شما وعده داده است. 6پس بسیار قوی باشید، و به‌دقّت هرآنچه را که در کتاب شریعت موسی نوشته شده است به جای آرید، تا از آن به چپ یا راست منحرف نشوید، 7مبادا با این قومها که در میان شما باقی مانده‌اند درآمیخته، نام خدایانشان را بخوانید و یا به آنها سوگند خورید و آنان را عبادت کرده، در برابرشان سَجده کنید. 8بلکه شما به یهوه خدایتان بچسبید، چنانکه تا امروز کرده‌اید. 9زیرا خداوند قومهای بزرگ و نیرومند را از پیش روی شما بیرون رانده، و تا امروز هیچ‌کس را یارای ایستادگی در برابر شما نبوده است. 10یک تن از شما هزار تن را می‌گریزاند، زیرا یهوه خدایتان، اوست که برای شما می‌جنگد، چنانکه به شما قول داده بود. 11پس بسیار مراقب باشید تا یهوه خدایتان را محبت نمایید. 12اما اگر برگشته، به باقیماندگان این اقوام که در میان شما مانده‌اند بپیوندید و با ایشان وصلت کنید، به گونه‌ای که به ایشان درآیید و ایشان به شما درآیند، 13به‌یقین بدانید که یهوه خدایتان دیگر آنها را از پیش روی شما بیرون نخواهد راند، بلکه برایتان همچون دام و تله خواهند بود و تازیانه بر پهلویتان و خار در چشمتان، تا وقتی که از روی این زمین نیکو که یهوه خدایتان به شما داده است، هلاک شوید.
14«من اکنون به راه تمامی اهل زمین می‌روم و شما به تمامی دل و تمامی جان خود می‌دانید که از همۀ چیزهای نیکو که یهوه خدایتان دربارۀ شما فرموده بود، هیچ‌یک بر زمین نیفتاد؛ آری، همگی برای شما به انجام رسید و هیچ‌یک بر زمین نیفتاد. 15اما درست همان‌گونه که تمامی چیزهای نیکو که یهوه خدایتان به شما فرموده بود، برایتان به انجام رسید، خداوند تمامی چیزهای بد را نیز بر شما نازل خواهد کرد تا وقتی که از روی این زمین نیکو که به شما داده است نابودتان سازد. 16این بر شما واقع خواهد شد اگر عهد یهوه خدایتان را که به شما امر کرده است، بشکنید و رفته، خدایانِ غیر را عبادت کنید و آنها را سَجده نمایید. اگر چنین کنید، خشم خداوند بر شما افروخته خواهد شد و به‌سرعت از روی زمین نیکویی که به شما داده است، هلاک خواهید شد.»
24
تجدید عهد در شِکیم
1آنگاه یوشَع تمامی قبایل اسرائیل را در شِکیم گرد آورد و مشایخ، رؤسا، داوران و صاحبمنصبان اسرائیل را فرا خواند، و آنان در حضور خدا حاضر شدند. 2آنگاه یوشَع به تمامی قوم گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: ”مدتها پیش، اجداد شما یعنی تارَح و پسرانش ابراهیم و ناحور، در آن سوی رود*‏24‏:2 منظور همان ”نهر فرات“ است؛ همچنین در آیات 3، 14 و 15. می‌زیستند و خدایانِ غیر را می‌پرستیدند. 3اما من پدر شما ابراهیم را از آن سوی رود برگرفته، او را در سرتاسر سرزمین کنعان گردانیدم و نوادگان بسیار به او بخشیدم. اسحاق را به او دادم 4و به اسحاق، یعقوب و عیسو را. نواحی مرتفع سِعیر را به عیسو به ملکیت بخشیدم، اما یعقوب و پسرانش به مصر فرود آمدند. 5آنگاه موسی و هارون را فرستادم و مصر را با آنچه در میان آن کردم، به بلا گرفتار ساختم و پس از آن شما را از آنجا بیرون آوردم.
6«”آنگاه پدرانتان را از مصر بیرون آوردم و به دریا رسیدید و مصریان پدرانتان را با ارابه‌ها و سواران تا دریای سرخ تعقیب کردند. 7اما ایشان نزد خداوند فریاد برآوردند، و او در میان شما و مصریان تاریکی نهاد و دریا را بر ایشان برآورده، آنان را پوشانید؛ پس به چشم دیدید که من در مصر چه کردم. آنگاه روزهای بسیار در بیابان به سر بردید. 8سپس شما را به سرزمین اَموریان آوردم که در آن سوی اردن سکونت داشتند. آنان با شما جنگیدند، اما من ایشان را به دست شما تسلیم کردم و از پیش رویتان نابودشان ساختم، و شما سرزمین ایشان را تصرف کردید. 9پس بالاق، پسر صِفّور، پادشاه موآب برخاست تا با اسرائیل بجنگد و از پی بَلعام پسر بِعور فرستاده، او را فرا خواند تا بیاید و شما را لعن کند. 10اما من نخواستم به بَلعام گوش فرا دهم، پس او برکتتان داد و من شما را از دست وی رهانیدم. 11آنگاه از اردن عبور کرده، به اَریحا رسیدید و اهالی*‏24‏:11 یا ”سروران“. اَریحا، و نیز اَموریان، فِرِزّیان، کنعانیان، حیتّیان، جِرجاشیان، حِویان و یِبوسیان با شما جنگیدند، اما من ایشان را به دست شما تسلیم کردم. 12پیشاپیش شما زنبور فرستادم تا آن دو پادشاه اَموری را از حضورتان برانند و این با شمشیر و کمان شما انجام نشد. 13آنگاه به شما سرزمینی دادم که در آن زحمتی نکشیده بودید و شهرهایی که بنا نکرده بودید، و در آنها به سر می‌برید و از تاکستانها و باغهای زیتونی که خود نکاشته‌اید، می‌خورید.“
14«پس حال از خداوند بترسید و او را با خلوص و وفاداری عبادت کنید و خدایانی را که پدرانتان در آن سوی رود و در مصر عبادت می‌کردند، به دور افکنید و خداوند را عبادت کنید. 15و اگر در نظرتان ناپسند است که خداوند را عبادت کنید، همین امروز برای خود برگزینید کِه را عبادت خواهید کرد، خواه خدایانی را که پدرانتان در آن سوی اردن عبادت می‌کردند، خواه خدایان اَموریان را که در سرزمینشان به سر می‌برید. اما من و خاندانم، یهوه را عبادت خواهیم کرد.»
16آنگاه قوم در پاسخ گفتند: «حاشا از ما که یهوه را ترک کرده، خدایانِ غیر را عبادت کنیم! 17زیرا یهوه خدای ما بود که ما و پدرانمان را از سرزمین مصر، از خانۀ بندگی به در آورد و در برابر چشمانمان آیات عظیم به انجام رسانید. او در تمامی راهی که پیمودیم و در بین تمام اقوامی که از میانشان گذشتیم، از ما محافظت کرد. 18خداوند تمامی قومها، یعنی اَموریان را که در این سرزمین می‌زیستند، از پیش روی ما بیرون راند، پس ما نیز یهوه را عبادت خواهیم کرد، زیرا اوست خدای ما.»
19اما یوشَع به قوم گفت: «شما را یارای عبادت یهوه نیست، زیرا او خدایی است قدوس و غیور؛ او نافرمانیها و گناهان شما را نخواهد آمرزید. 20اگر یهوه را ترک کنید و خدایان بیگانه را عبادت نمایید، او برگشته به شما ضرر خواهد رسانید و پس از احسان در حق شما، هلاکتان خواهد کرد.» 21اما قوم به یوشَع گفتند: «خیر! بلکه ما یهوه را عبادت خواهیم کرد.» 22آنگاه یوشَع قوم را گفت: «شما بر خود شاهدید که یهوه را برای خود برگزیدید تا او را عبادت کنید.» پاسخ دادند: «شاهدیم.» 23یوشَع گفت: «پس اکنون خدایان بیگانه را که در میان شمایند، به دور افکنید و دلهای خود را به یهوه، خدای اسرائیل، مایل سازید.» 24قوم به یوشَع گفتند: «یهوه خدایمان، هم‌اوست که عبادتش خواهیم کرد و آوازش را اطاعت خواهیم نمود.» 25در آن روز یوشَع با قوم عهد بست و در شِکیم برایشان فرایض و قوانین وضع کرد. 26و یوشَع این کلمات را در کتاب شریعت خدا نوشت. آنگاه سنگی بزرگ بگرفت و آن را آنجا زیر درخت بلوطی که نزدیک قُدس خداوند بود، بر پا داشت. 27و به تمامی قوم گفت: «اینک این سنگ بر ما شاهد خواهد بود زیرا تمامی سخنان خداوند را که به ما فرمود، شنیده است. پس بر شما شاهد خواهد بود مبادا خدای خود را انکار نمایید.» 28آنگاه یوشَع قوم را مرخص کرد تا هر کس به ملک خود برود.
درگذشت یوشَع و اِلعازار
29پس از این امور، یوشَع پسر نون، خدمتگزار خداوند، در سن یکصد و ده سالگی مرد 30و او را در مِلک خودش در تِمنَه‌سارَح*‏24‏:30 به ”تِمنَه‌حارِس“ نیز شناخته شده است (رجوع کنید به داوران ‏2‏:9). که در نواحی مرتفع اِفرایِم در شمال کوه جاعَش است، به خاک سپردند.
31اسرائیل در همۀ روزهای زندگی یوشَع خداوند را عبادت کردند، و نیز در همۀ روزهای مشایخی که پس از یوشَع زنده ماندند و از همۀ کارهایی که خداوند برای اسرائیل کرده بود، آگاه بودند.
32استخوانهای یوسف را که بنی‌اسرائیل از مصر آورده بودند در شِکیم به خاک سپردند، در قطعه زمینی که یعقوب به بهای یکصد پاره نقره*‏24‏:32 در عبری: صد ”قِسیطا“. قِسیطا یک واحد پولی است که معلوم نیست چقدر وزن و ارزش داشته است. از پسران حَمور پدر شِکیم خریده بود، و آن ملکِ بنی‌یوسف شد.
33و اِلعازار پسر هارون نیز مرد و او را در جِبعَه، شهر پسرش فینِحاس، که در کوهستان اِفرایِم به او داده شده بود، به خاک سپردند.

آیا می فهمید آنچه را خوانده اید؟

چت با یک مسیحی

كتاب مقدس مسیحیان شامل ۶۶ كتاب می‌باشد كه در یك جلد جمع آوری شده است و مجموعاً كتاب مقدس خوانده می‌شود.

كتاب مقدس دارای دو قسمت بنام عهد عتیق و عهد جدید می‌باشد.

برای خواندن کتاب دیگری از کتاب مقدس، یک کتاب را از لیست انتخاب کنید.